eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
660 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
71 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت بیست و سوم #خاطرات_شهیدتورجی_زاده کانی مانگا راوی:    
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت بیست و چهارم ... 🌷 خیبر راوی: نوار مصاحبه شهید تورجی و خاطرات دوستان ماه های آخر سال 62 بود. گردان آخرین تمرینهای نظامی خود را انجام می داد. برادر عباس قربانی فرماندهی شجاع و پرتلاش بود. چند معاون فعال و توانا نیز او را یاری می کردند. اولین روزهای اسفند ماه بود. برادر قربانی در جمع بچه ها صحبت کرد. از طرح عملیات جدید گفت: اینکه قرار است در این عملیات با نام خیبر شاهرگهای اقتصادی عراق را نابود کنیم. اینکه اگر در طی کار به مشکل برخوردیم باید گروهان اول خود را فدایی کند تا بقیه نیروها عبور کنند. اما از منطقه عملیاتی چیزی نگفت. روز بعد کل نیروهای گردان امیرالمومنین علیه السلام به سمت منطقه طلائیه حرکت کردند. ما در خط دوم نبرد مستقر شدیم. فاصله ما تا خط نبرد حدود دو کیلومتر بود. بچه های جهاد مشغول زدن خاکریز جدید و حفر کانال بودند. روز بعد از همان کانال حرکت کردیم. خودمان را به خط دشمن رساندیم. عملیات خیبر از محور ما آغاز شد. تانکهای دشمن به راحتی در حال عبور بودند. چندین تانک دشمن را زدیم. قرار شد در صورت بروز مشکل یا برخورد با میدان مین از هر گردان گروهان اول فدایی شود. درگیری شدید شد. چندین کانال به موازات خط دشمن به وجود آمده بود. بیشتر نیروها داخل کانال رفته بودند. حتی برخی نیز در این کانالها گم شده بودند. برادر چنگالی من را صدا زد و گفت: یه تیربار اونجاست. اگه می تونی خاموشش کن! رفتم به سمت تیربار. یکدفعه صدای انفجار مهیبی آمد. ترکش به من نخورد. ولی انگار مغز من تکان خورده بود. کنار یک سنگر نشستم. دیگر چیزی حس نمی کردم. دستور عقب نشینی صادر شد. با دستور فرماندهی بیشتر نیروها به عقب منتقل شدند. در ادامه عملیات به سوی منطقه طلائیه رفتیم. ما گروهان دوم بودیم. برادر قربانی با گروهان اول رفته بود. در حمله سنگین دشمن ایشان و بیشتر نیروهایش به شهادت رسیده بودند. با شهادت فرمانده ما بقیه نیروها را اعزام نکردند. چند روز بعد بیست نفر که بیشتر آرپی جی زن بودند از گردان ما انتخاب کردند. قرار شد به خط اصلی درگیری در جزایر مجنون برویم.این جزایر برای عراق بسیار با اهمیت بود. پنجاه حلقه چاه نفت عراق در این منطقه  قرار داشت. همه نیروها گلوله و موشک انداز آر پی جی همراه خود داشتند. همه سوار بر یک تویوتا با سرعت به سمت جزایر می رفتیم. تانکهای دشمن در فاصله دور در سمت چپ جاده مستقر بود. شلیک آنها لحظه ای قطع نمی شد. یکی از گلوله ها دقیقاً از بالای سر ما رد شد. گرمی گلوله را روی سرم حس کردم. اما با یاری خدا از این جاده رد شدیم. کمی جلوتر گلوله های تیربار کالیبر به سمت ما شلیک می شد. اگر یکی از این گلوله ها به موشکهای آرپی جی می خورد همه ما منفجر می شدیم! اما با عنایت خدا به خاکریز بچه های لشگر رسیدیم. به محض رسیدن در بین سنگرها پخش شدیم. عراق به قدری بمباران می کرد که کسی نمی توانست سرش را بال بگیرد. بیشتر همراهان ما در همان منطقه به شهادت رسیدند. من هم مجروح شدم و به عقب منتقل شدم. چند روز بعد در بیمارستان یکی از بچه های گردان من را دید و گفت: تورجی چه خبر!؟ گفتم:خبری ندارم.چند روزه اینجا هستم. شما چه خبر!؟ دوستم گفت:عملیات خیبر تمام شد. در حالی که بیشتر بچه های قدیمی لشگر شهید شدند. با تعجب از روی تخت بلند شدم و گفتم: کیا شهید شدند؟! کمی مکث کرد و گفت: برادر خسروی و معاونهاش شهید شدند. عباس قربانی که از روز اول تو لشگر بود رو با توپ مستقیم زدند. عباس مفقودالاثر شده! از چند تا از فرمانده ها هم خبری نیست. خود حاج حسین خرازی فرمانده لشگر دستش قطع شده. از فرمانده های تهران هم حاج همت شهید شده. بعد از ایام نوروز63 از بیمارستان مرخص شدم. چند روز بعد دوباره به دار خوئین رفتم. مشاهده جای خالی دوستان خیلی سخت بود. بیشتر نیروهای قدیمی لشگر شهید و مجروح شده بودند. سراغ هر گردان می رفتم با تصاویر دوستانم روبرو می شدم. زندگی در این شرایط خیلی سخت بود. مصداق شعری بودم که بچه های رزمنده می خواندند. همه رفتند و تنها مانده ام من     زهمراهان خود جامانده ام من ...... 📚 کتاب یازهرا کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
۞ وَ مَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «۳/طلاق» 🌱و هر کس بر خدا توکل کند خدا برای او کافی است💌 ┄┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┄
🌱ッ ســــــــــلام صبح قشنگتوݩ بخیر😍 الھی که فرشته های خدا صف بکشن برای نوشتن خوبی هاتون و رحمت خدا و برکات امروز 🍃 امروز حالت چطوره؟ نگرانی هارو بریز دور ... وقتی خدایی داری که همیشه همراهتہ♥️ نه غصه روزهای قبݪ رو بخور نه نگران روزهای بعد باش الان رو زندگی کن😍 چون الانت رو داری میسازی 💪 نکنه خراب کنی امروز رو برای روزی که رفته و حسابش نوشته اس و روزے که هنوز نیومده ها😌 ما لحظه هامون رو مےسازیم😍💪 انقــــــــــدر قوی هستیم چون خدای قـــــوی همراهمونه و پناه لحظہ هامونہ اصلا امام کاظم (؏) فرمودن: هرکس می‌خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید🌱 یعنی قدرت تو اینه که به خدا توکل می کنی 🌸باماهمراه‌باشید کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💠 سر منشاء خیر و برکاتی زهرا بانیِّ تمام هَیَئاتی زهرا 💠 با دست تو کربلای ما امضا شد تو برگ برات عتباتی زهرا 🔸 السّلام علیکِ یا فاطمهَ الزهرا (س) کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10 ادریبهشت؛ روز ملی خلیج فارس گرامی باد. کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شهیدان خود را بهتر بشناسیم: 🔺 شهید حجت الاسلام علی تمام زاده؛ شهید مدافع حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭 تصاویری از غیرت حیدری مدافع حریم عفت و حیا، جوان خوش غیرت سبزوار ، شهید غیرت حیدریش ظلمت شب را بشکست این حرم، محترم از غرش «الداغی» هاست گرچه مظلوم در این دار مکافات حیا... سینه ها زخمی از خنجر این یاغی هاست شعر : علی بخشایش کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌀 تقاضای دعا و حمد شفا ♨️ طلبه‌ی نازنینی که دیروز صبح در چند قدمی حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) مورد سوءقصد قرار گرفت، از بهترین طلاب مشهدی هستند که اخیراً جهت ادامه‌ی تحصیل به قم هجرت نمودند. 🤲🏻 تقاضا داریم سوره‌ی حمدی جهت شفای ایشان قرائت بفرمایید. کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ما اگر از امنیت منطقه‌ی خلیج‌فارس حرف می‌زنیم و خود را در آن سهیم می‌دانیم، این ناشی از یک حق طبیعی است. خلیج فارس یک حوزه‌ی محدود و یک منطقه‌ی دربسته و سربسته‌یی است که از لحاظ مرز، بیشترین سهم را جمهوری اسلامی دارد؛ طبیعی است که در امنیت و حراست از آن نقش داشته باشد. ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ 👤 رهبر معظم انقلاب اسلامی کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊•• میگویند: شهدا رفتند تا ما بمانیم‌✌️ ولے من‌ میگویم: شهدا رفتند تا ماهم‌ به‌ دنبالشان‌ برویم👣 آری جا مانده‌ایم‌... دل‌ را باید صاف‌ کرد🙂🧡 /🍃
کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ ❣بســـــــــم رب الشــــــــهدا والصــــــدیقین❣ 📸 تصویر شهید سرهنگ علیرضا شهرکی رئیس پلیس آگاهی شهرستان سراوان 🔺اقدام مسلحانه در سیستان و بلوچستان/شهادت رئیس پلیس آگاهی سراوان 🔺تیراندازی افراد مسلح ناشناس به سمت خودروی رئیس پلیس آگاهی شهرستان سراوان منجر به شهادت وی شد. 🔺همسر او نیز در جریان این حمله مجروح شد که گفته می‌شود حال ایشان نیز مساعد نمی‌باشد. 🔺شناسایی عامل یا عاملین این حادثه در دستور کار قرار گرفته است.
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ ❣بســـــــــم رب الشــــــــهدا
🔻شهادت همسر شهید شهرکی 🔹 به‌دنبال حمله مسلحانه به سرهنگ شهرکی، رئیس پلیس آگاهی شهرستان سراوان که منجر به شهادت او شد با توجه به جراحت وارده به همسر ایشان در این حادثه، همسر شهید شهرکی نیز دقایقی پیش بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید💔
- به‌وصل‌خود‌دوایی‌کن دل‌دیوانهٔ‌مـارا... 🥀 استوࢪے¦story📲 ❤️ 📱 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری.... شهید علی خلیلی دیگری حلول کرد 🚩 داغیست به دل، رفتن خوش غیرت‌ها شهید حمیدرضا الداغی شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ سبزوار. هنگام دفاع از دختر ایرانی
ی علی خلیلی دیگه متولد شد... 💔
زرنگ اونی ک تو این بمیر بمیر دنیا شهید میشه(:
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت بیست و چهارم #خاطرات_شهیدتورجی_زاده... 🌷 خیبر راوی: نوار
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت بیست و پنجم ... 🌷 __جمکران راوی:سردار علی مسجدیان (فرمـــانده وقت گردان امام حسن علیه السلام)   اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی ، جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خوای!؟ گفتم : تا ببینم کی باشه! گفت : محمـــد تــورجی ، گفتم این محمد آقا کی هست؟ لبخندی زد و گفت : خودم هستم. نگاهی به او کردم و گفتم : چیکار بلدی؟ گفت: بعضی وقت ها می خونم. گفتم اشکالی نداره ، همین الآن بخون! همانجا نشست و کمی مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. اشعاری در مورد حضرت زهـــــرا سلام الله علیها خواند. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است. گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی ! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد. *** مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت : می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم : باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد. بچه ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمـــد بودند. چند روز بعد گفتم محمـــد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی کرد، با اسرار یه من گفت : به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم : چطــور؟ با خنده گفت : جان آقای مسجدی نپرس! قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی. بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم. ...... 📚 کتاب یازهرا کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🌷صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری.... شهید علی خلیلی دیگری حلول کرد 🚩 داغیست به دل، رفتن خوش غیر
°‹ جمهورۍ اسلامی عـبـاس میدهد اما نخ معجر نمیدهد🌱.. " › - بھ یـاد جـوانۍ کہ در راھ احیاء حـیـا و دفاع از ناموس مظلومانھ بہ شهادت رسید💔! 💛¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دهم اردیبهشت؛ شهادت فاتح بازی دراز گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد عروج فرمانده شهید محسن وزوایی✨ 🌹 کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محاکمه ناجوانمردان گفتگوی ویژه با عاملان قتل شهید ، جوان خوش سبزواری که به دست چند اوباش به شهادت رسید کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا