🕊🌷🕊
خاطره از برادر شهید مدادیان
#خاطره_چهارم
یک شب برادر شهید مدادیان(فرج مدادیان)
خواب می بیند که رفته سر قبر پدرش فاتحه بخواند.
یک نفر می آید پیش او و می گوید: برای کی فاتحه می خوانی ؟!
گفتم: برای پدرم .
او گفت: که پدرت اینجا نیست!
گفتم: چرا اینجا نیست ؟
گفت: از روزی که رحمان شهید شده او را با خودش برده از اینجا🕊
#شهید_رحمان_مدادیان
شادی روح شهدا فاتحه و صلوات 🤲
#زندگینامه_شهید_رحمان_مدادیان
#خاطرات_شهید_رحمان_مدادیان
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
کانال #شهید_رحمان_مدادیان