فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 خواب عجیب همسرشهیدمدافع حرم
حضرت زینب به من فرمود: برای حفظ اسلام باید جون داد.
#شهید_مدافع_حرم
#محمدتقی_ارغوانی
#شهادت۲۲بهمن۹۴
🇮🇷 @shahidmedadian
هدایت شده از 🖤جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فانوس
موشن پوستر
پاسدار اقتدار ایرانیم
🇮🇷اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.
امام خمینی(ره)
#لباس خاکی ها
#خادم الشهدا
#راهیان نور
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
کانال سرداران بی نشان بهبهان 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 پدرانههایت چقدر خاص
خالص میکند دلمان را از بیراههها
جانم فدای رهبرم🤲
#رهبرما
#افتخارما
#اقتدار_ما
#لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
گزیده بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه توانمندیهای صنعتی. ۱۴۰۱/۱۱/۸
#سلامتی_فرمانده_صلوات
🇮🇷 @shahidmedadian
🍂💚🍂💚﷽💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
🔸 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
🔸 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
🔸 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
🔸 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
🔸 یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
🔸 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
🔸 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
🔸 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
🔸 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
🔸 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
🔸 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🇮🇷 @shahidmedadian
🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂
Salam Bar Ebrahim36.mp3
7.08M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_سی_و_ششم
💚خورشيدي براي راهيان نور ص۲۲۲❤️
💚تفحص ص۲۲۴❤️
💚سلام بر ابراهيم ص۲۲۹❤️
🔶️عشق به شهداي مظلوم فكه، باعث شد كه در عين سخت بودن كار و موانع بسيار، كار در فكه را گسترش دهند. بسياري از بچه هاي تفحص كه ابراهيم را مي شناختند، می گفتند: بنيان گذار گروه تفحص، ابراهيم هادي بوده. او بعد از عملياتها به دنبال پيكر شهدا مي گشت.
🔶️پنج ســال پس از پايان جنگ، بالاخره با ســختي هاي بسيار، كار در كانال معروف به#كميل شروع شد. پيكرهاي شهدا يكي پس از ديگري پيدا مي شد.
🔶️در انتهاي كانال تعداد زيادي از شــهدا كنار هم چيده شــده بودند. به راحتي پيكرهاي آنها از كانال خارج شد، اما از ابراهيم خبري نبود!
🔶️علي محمودوند مسئول گروه تفحص لشکر بود. او در والفجر مقدماتي پنج روز داخل كانال كميل در محاصره دشمن قرار داشت.علي خود را مديون ابراهيم مي دانســت و مي گفت: كســي غربت فكه را نمي داند، چقدر از بچه هاي مظلوم ما در اين كانالها هســتند. خاك فكه بوي غربت كربلا مي دهد.
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
#سلام_بر_ابراهیم
🇮🇷 @shahidmedadian
@rafiq_shahidam96
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
ماهمیشہصداهاۍبلندراشنیدیم
پررنگهارادیدیم
غــٰافلازاینڪهشهدابـےصدامیآیند،
بــےرنگمیمــٰانند
وآراممےروند..!💔
hadadian031(www.BGH.ir) (3).mp3
508K
70 بار قبل از خواب ذکر استغفار
استغفر الله ربی و اتوب الیه
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ، ببخشید سردار دلها سردار شهید سلیمانی پشت خط هستند با شما کار مهمی دارند لطفاً گوشی را بردارید
عاقبت بخیرشوید
#جان_فدا
🇮🇷 @shahidmedadian
🇮🇷 @shahidmedadian
شبتون_شهدایی التماس دعااا
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌺
دوستداران شهدایی یه خبر خیلی خوب براتون دارم.☺️
ان شاءالله از فردا داستان زندگی نامه شهیده زینب کمایی رو تو کانال شهید مصطفی صدرزاده قرار هست ارسال کنیم...
فقط کافیه همراه ما باشید و به دوستاتون هم اطلاع بدید بیاید اینجا
👇👇👇👇👇
کانال شهدایی شهید مصطفی صدرزاده 🌷🕊
@sadrzadeh1
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
❣با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
❣وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد
❣#شهید محمد حسین یوسف الهی
((شبتون بخیرو نیکی به آمین صالحین))
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
🇮🇷 @shahidmedadian
🇮🇷 @shahidmedadian
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌸
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🇮🇷 @shahidmedadian
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز
❣ #دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای آقای #بحرالعلومی
❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
❣ #سـلام_امام_زمانم❣
صبح چه دل انگیز است
وقتی که طلوع با سلام بر شما، آغاز می شود 😍
روز، چه پربرکت است وقتی حلاوت یادشما در آن جاری است
🤍زندگی چه پرامید است وقتی گرمای دلنشین نگاه شما در آن احساس می شود
🍃 ... و غم چه واژه ی دوری است وقتی باران زلال نام قشنگتان♥️بر دلم می بارد ...
چقدر خوشبختم که شما را دارم ...
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَجْ
🩸 بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸
🕊زیارتنـامـه ی #شهـــــــداء🕊
🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱
🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
🇮🇷 @shahidmedadian
🌷شهادت
بہ خون و تیر و ترڪش
نیست...
آن روز ڪہ خدا را
با همہ چیز
و در همہ چیز دیدیم
شهید شده ایم...
#شهید_محمدتقی_سالخورده_
#سلام صبحتون_شهدایی_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺استوری
✅ ۹ بهمن ۱۳۶۱
🌹💫سالروز شهادت سردار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
#شهید_بقایی
#شهدای_بهبهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖♥️✖
ســــــــــــــــــــلام😍
صبح قشنگت بخیر باشه الهی
چطورے ؟
♥️موافقے اوڵ ڪار یہ صلوات بفرستیم هدیه به حضࢪت زهرا (سلام اللہ علیها) و روزمون رو بسپاریم به دست گرم خودشون ؟
امروز هم خدارو بابت دیدن روزی دیگر و امیدی دیگر شکر کنیم😊
🔺شما رو نمیدونم
ولی من هر روز صبح که از خواب پا میشم و رختخواب و جمع میکنم کلی خدا رو شکر میکنم
🍃اول واسه اینکه یکبار دیگه بهم فرصت داد تا دوباره زندگی کنم و اشتباهاتم و جبران کنم.
🍃دوم واسه سقفی که بالای سرم دارم. مهم نیست اجاره ایه تو این دنیا همه چی اجاره ایه😁
🍃سوم برای رختخواب گرمی که میتونم توش استراحت کنم.
🍃چهارم به خاطر اینکه سالمم و میتونم رختخواب مو جمع کنم.
و پنجم به خاطر اینکه خدای مهربونی دارم که من و هیچ وقت فراموش نمیکنه و همیشه مراقبمه 😍
👈همین شکرگزاری های به ظاهر
کوچیک، روز و زندگی من و میسازه ☺️
شما هم واسه چند دلخوشی ساده، امروز از خدا تشکر کنید، مطمئنم تاثیرش رو متوجه میشید.✌️ 💯
موفقیتتتوچشمشیطون😎😅
♥عضو شوید👇
🇮🇷 @shahidmedadian
🇮🇷 @shahidmedadian
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🔺استوری ✅ ۹ بهمن ۱۳۶۱ 🌹💫سالروز شهادت سردار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا https://
برادر و خواهرم؛ شما هم قدر جمهوری اسلامی را بدانید که نعمت بزرگی است و کوچکترین کفران نعمت محاکمه دارد و جداً همیشه به فکر اسلام باشید.
شهید سردار سرلشکر پاسدار مجید بقایی در سال 1337 در شهرستان بهبهان خوزستان چشم به جهان گشود. وی فعالیتهای مذهبی خود را از همان اوان کودکی با تکبیر گفتن در مساجد آغاز کرد و تا آخر عمر پا از مسیر اسلام بیرون نگذاشت.
وی در دوران تحصیل به دلیل هوش و استعداد بالای که داشت، کلاس پنجم و ششم نظام قدیم را در یکسال طی کرد و طی دوران دبیرستان یکی از فعالترین دانشآموزان در زمینه سیاسی، دینی، اجتماعی و ورزشی بود.
اخلاق بارز اسلامیاش سرمشق تمام دوستان او بود. همیشه به کسانی که دور و برش بودند محبت میکرد. قرآن را همیشه در سینه خود داشت و هیچگاه از خود دور نکرد حتی در لحظه شهادت آیات قرآن را تلاوت میکرد و چند دقیقه قبل از آن در حال حفظ کردن یکی از سورههای قرآن بود. برادران بسیجی را به شدت دوست میداشت. در سالهای 1353 و 1354 فعالیتهای دانشگاهی خود را شروع و در رهبری مبارزات دانشجویی نقش تعیین کنندهای داشت و در پی مبارزات خود به گروه منصورون پیوست و در شاخه نظامی این گروه شروع به فعالیت کرد که از جمله اقدامات وی در این زمینه گردآوری برادران حزبالله و ترور سروان داوودی و یکی از افسران شهربانی رژیم سابق که عامل خفقان در این شهر بشمار میآمد، بود.
شهید بقایی در زمینه خطاطی و نقاشی تبحر بسیار داشت و توانست نمایشگاهی از جنایتهای ساواک در شهرها به نمایش گذاشته و جنایت رژیم سابق را بدین طریق بیشتر به مردم معرفی کند.
وی پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی به سپاه پیوست و در واحد تبلیغات سپاه امیدیه خوزستان و در کنار شهید دقایقی در سمت بازرسی و بعدها به دلیل تواناییهایی که در او مشاهده شد به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ معرفی شد.
شهید مجید سپس فرماندهی سپاه و جبهه شوش را به عهده داشت و در همان ابتدا وضع جبهه شوش که از لحاظ نیرو و تدارکات در مضیقه بود مورد توجه خاص وی قرار گرفت و با رفتوآمدهای مختلف از طریق رییسجمهور وقت ( امام خامنهای)، استانداری و سپاه مقداری اسلحه کلاشینکف وارد جبهه کرد و از طریق شهر بهبهان حدود 40 بسیجی و سپاهی را به جبهه شوش آورد و به این جبهه تحرک تازهای بخشید.
در همین هنگام مزدوران بعثی با یک گردان پیاده و یک گردان مکانیزه به این جبهه که کلا تمام واحدهایش 50 نفر بیشتر نبودند حمله کردند که بعد از دو روز و دو شب جنگ تن به تن، رزمندگان موفق شدند با کشتن بیش از 50 نفر و به اسارت در آوردن 17 نفر سرپل واقع در روبروی شهر شوش را حفظ کنند.
برادر بقایی بدلیل شهید شدن فرمانده عملیات این جبهه خود به جبهه آمده و رهبری ادامه عملیات را به عهده گرفت و شب مانند دیگر برادران نگهبانی دو ساعته داشت.
پس از آن در طرحریزی و اجرای عملیات چریکی نقش بزرگی به عهده داشت تا در اسفند 1359 نخستین طرح نیمه کلاسیک و حمله گسترده بعد از عملیات امام مهدی(عج) که در سوسنگرد اجرا شده بود را به صحنه عمل در آورد.
شهید بقایی در طرح ریزی وشناسایی و توجیه نیروها خود شخصا شرکت میکرد. هماهنگی شهید بقایی با برادران ارتشی در سلسله عملیات ایذایی باعث دلگرمی همگان شده بود به طوری که هوانیروز و نیز فرماندهان لشکر 21 حمزه بعد از یک ماه دوباره حاضر به عملیات شدند.
شهید بقایی پس از شرکت در عملیات ثامن الائمه و شکستن حصر آبادان در عملیات طریقالقدس شرکت کرد و در گردانی به عنوان تیرانداز شرکت کرد که گردان وی به اهداف مورد نظر دست یافت اما به دلیل نرسیدن دیگر گردانها به هدف، جمعی از نیروهایش به اسارت مزدوران مزدور بعثی در آمدند و او با تدبیر صحیح بعد از دو روز و دو شب و با خوردن علف بیابان و آب باران توانست خود را از محاصره نجات داد و به صف رزمندگان اسلام پیوست.
وی در طرحریزی و اجرای عملیات بزرک فتحالمبین نقش بسزایی داشت و در موقع عمل فرمانده قرارگاه فجر بود.
همزمان با مرحله اول و دوم بیت المقدس در منطقه اهواز خرمشهر قرارگاه فجر به فرماندهی شهید بقایی مامور گرفتن بخشی از منطقه شد که منجر به اسارت بیش از یک هزار و 200 نفر و کشتن تعداد زیادی از مزدوران بعثی و آزادسازی بیش از 300 کیلومتر مربع ازخاک میهن اسلامی شد.
در ادامه این عملیات قرارگاه فجر به فرماندهی برادر شهیدمان از سیل بند عرایض تا پل نو و اروند رود دریک شب پیشروی کرده و خرمشهر را به همراه دیگر قرارگاهها به محاصره نیروهای اسلام در آوردند.
بعد از فتح خرمشهر در عملیات انهدامی رمضان و ورود به خاک عراق در پنج مرحله شرکت فعال داشت پس از آن به علت لیاقت و خلوص نیت فراوانش به معاونت قرارگاه مرکزی کربلا برگزیده شد و در عملیات محرم بعد از رفتن برادر شهید حسن باقری به قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) او که در معاونت نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول خدمت بود،