eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا الوانی
1.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
11.5هزار ویدیو
161 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا... تاریخ تولد:1361/1/2 تاریخ شهادت:1395/7/7 مزارشهید:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات: @aabdozahraa315
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🌿▪️🌿▪️🌿▪️🌿▪️🌿▪️🌿 1⃣ 🌷امام خامنه‌ای(مد): 👈بروید سراغ کارهای نشدنی، تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کارهای سنگین، تا بردارید. «و لا یخشون احدا الّا اللَّه». خب، رنجهایش چه؟ ...جوابش این است: ... و کفی باللَّه حسیبا💪👌
👌امربه معروف جالب امام موسی صدر♨️ لبنان🏞 به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ،✨ امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان✨ که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره💃🕺 شد ، همه مشغول میگساری بودند ،🥂 یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید🍷 ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ⁉️ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید🍺 ، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر💔 از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب🥃 ، و به صحبت با جوانها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود 🍹، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ❌♨️، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه …🔥 ✅او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد ، البته این مدل نهی از منکر میخواست و داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی 💠 اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی👌 ، این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن…😌😊 📚به نقل از حجت الاسلام زائری --------------------------
🌿 آیت‌اللّھ‌‌خامنھ‌اۍ فرمودند: است منطبق‌ با ! آره گلم😊 نشانِ ارزشمندی توست☺️ 🍃چہ بھتر از بن علے ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌اللـ℘ـم‌؏ـجل‌‌لولیڪ‌الفـࢪج‌ @shahidmohammadrezaalvani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ۵۰ ثانیه ممکنه، شما را متحول کنه🧐👆 ⚜🎞🖥 معرفی : کتاب🚀محرک موفقیت 💎 موضوع این کتاب: 🏖🌔تلفیق مطالب موفقیت و روانشناسی جهان با سخنان امام علی🌖🎏 📕برای سفارش پستی کتاب محرک موفقیت به @BOOKISLSC پیام دهید 💠قیمت ۳۶ت وهزینه پست رایگان 📕واریز پس از دریافت 💡 اطلاعات بیشتر 👇 https://eitaa.com/joinchat/1643118684Cf31da86d5c http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
یادداشتی از دفتر خاطرات یک دانش آموز: از خواب بیدار شدم حال و حوصله نداشتم؛ ناراحت بودم💔 آماده شدم رفتم توی حیاط، دیدم بارون اومده و زمین خیسه؛ لبخند محوی روی لب هام نشست🌧 رفتم مدرسه؛ امروزم زود رسیدم... به دوستام سلام کردم؛ برعکس همیشه این دفعه جز سلام چیز دیگه ای نگفتم ! به درختی که سر کوچه توی سرما میلرزید و برگاش میریخت نگاه میکردم🍂 عه! این درخت چقدر شبیه منه! سردشه اما کسی رو نداره که لباس گرم تنش کنه؛ تازه باد هم بیشتر اذیتش میکنه منم کسی نبود ازم دفاع کنه؛ کسی که بخواد به حرفم گوش کنه؛ دردم رو بفهمه؛ تازه رو زخمم هم نمک میپاشن🥀 به درخت خیره شده بودم که خانم جعفری از راه رسیدن و در و باز کردن... یه راست رفتم توی نماز خونه حتی کیفم رو هم نرفتم توی کلاس بذارم🎒 از پله ها پایین رفتم چند تا از لامپای نماز خونه روشن بودن همونا برای من کافی بودن تا توی تاریکی نماز خونه فرو نرم... وسط نماز خونه دراز کشیدم برای چند لحظه چشمام رو بستم نماز خونه اون لحظه حس نوشتن داستان جدیدی رو در من بیدار کرد از جام بلند شدم، دفترمو از کیفم در اوردم و شروع کردم به نوشتن... چند خطی نوشتم که بچه ها اومدن پایین دفترم رو توی کیفم گذاشتم و چادرم رو سرم کردم، ظاهرا قرار بود سخنران بیاد... 🍁 بچه ها توی صف کلاسای خودشون نشستن و منتظر موندن بالاخره حاج آقا از راه رسیدن بعد از سلام و احوال پرسی، یهو برامون اهنگ نم نمای بارون رو گذاشتن🎶 همه تعجب کرده بودیم و خندمون گرفته بود😂 کم کم بچه ها شروع کردن به دست زدن با ریتم اهنگ👏 تموم که شد، حاج آقا گفتن که این آهنگ رو به یاد امام زمان گذاشتن؛ ما هم متوجه این شده بودیم🌝 شروع کردن به سخنرانی درباره "حال خوب"؛ صحبتاشون خیلی قشنگ بود؛ اما من هنوز حالم گرفته بود. بعد از سخنرانی چند تا از بچه ها متوجه شدن و ازم سوال کردن؛ منم یکم براشون توضیح دادم... روی پله ها نشسته بودم که H.s.s از راه رسید شروع کردم باهاش درد دل کردن؛ اون بیشتر شرایط من رو میفهمید و درک میکرد؛ گریم گرفته بود، با صدای بغض دار باهاش حرف میزدم و اروم اروم اشک می ریختم دلم شکسته بود💔 چند تا از بچه ها داشتن رد می شدن که متوجه شدن؛ پرسیدن چرا گریه میکنی؟! جوابی ندادم؛ n.s هم بود رفت بالا و چند لحظه بعد دوباره اومد و کنارم نشست🌸 سر کلاس اصلا حوصله نداشتم؛ ریاضی داشتیم... فقط میخواستم زود تر تموم شه. زنگ تفریح دوباره رفتم پیش h.s.s و باهاش صحبت کردم. حالم بهتر شده بود؛ زنگ آخر تفسیر قرآن داشتیم؛ خانم که شروع کردن، آروم تر شدم، n.s هم که دید حالم بهتره به شوخی بهم گفت: امروز کرم نریختم که بری تو کنالت تعریف کنی بعد هم شروع کرد به قلقلک دادنم😂 زنگ نماز خورد و رفتیم نماز؛ دیگه حالم اون قدرا هم بد نبود. خیلی بهتر شده بودم🙂 زنگ خونه خورد؛ همه رفتن... فقط من و h.s.s موندیم ما هم که همش داریم با هم حرف میزنیم😂 دعا میکردیم همزمان بیان دنبالمون که اذیت نشیم و توی مدرسه تنها نمونیم🌝 این اتفاق هم افتاد همزمان با هم از مدرسه بیرون و به سمت خونه هامون رفتیم :) ماشین ما زیر همون درختی که صبح داشتم نگاش میکردم، پارک شده بود با خودم گفتم درخت نمیتونه از جاش تکون بخوره اما من که میتونم! پس جامو عوض میکنم. جیم ران میگه: اگه از جایی که هستی راضی نیستی، جاتو عوض کن؛ تو که درخت نیستی ...🌳ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎♫︎ ☾︎ @moonchild_7_7 ☽︎