eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا الوانی
1.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
11.5هزار ویدیو
161 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا... تاریخ تولد:1361/1/2 تاریخ شهادت:1395/7/7 مزارشهید:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات: @aabdozahraa315
مشاهده در ایتا
دانلود
تو قَد کشیده ای، یا که عمو کمان شده است؟ و یا دوباره علمدار نوجوان شده است؟ بخند حضرتِ عباسِ سیزده ساله که خنده یِ تو برایِ حسین، جان شده است دلم برای حسن تنگ شد، تو را دیدم کریم زاده کریم است، این همان شده است بگو علی و بگو مجتبی، بگو تکبیر بگو که نامِ تو کابوسِ شامیان شده است بلند شو که نبینند می خورم به زمین که این غریبِ جوانمُرده ناتوان شده است چه آمده به سَرَت که سرِ تو میاُفتد چه دید مادرم اینجا که نیمه جان شده است به خیمه ناله‌ی نجمه، نزن نزن شده بود به گریه هر قسمِ من بمان بمان شده است سپاه رویِ تو اُفتاد و آسیابت کرد پُر از تَرک تنت از ضربِ این و آن شده است تو را برایِ رساندن زِ خاکها کَندم که نیمی از تو عیان، نیمه‌ای نهان شده است صدای سینه ی تو میرسد به خیمه، بگو مزاحمِ نفست چند استخوان شده است؟ چقدر رویِ تو را جایِ نعل پُر کرده چقدر روی دهانت پُر از دهان شده است؟ : 🖤 بر بیت بیت پیکر تو خیره‌ مانده‌ ام اکنون آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده های تو را؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
روی جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر، با چڪمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لگدهای سَنان تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه‌ ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعلها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه‌ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه‌ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سر، کار آسانی نبود از قضا این کار ار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود دخترش کنج خرابه ناگهان تبخال زد چون که یاد ضربه‌های خیزران افتاده بود : دست و پا كمتر بزن، خيلى اذيت مى شوم مى شود زير لگد چشمى به خواهر وا كنى بى حيا ! آهسته تر، شمرِ لعین خنجر بزن كاشكى از گريه هاى مادرش پَروا كنى💔 سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani