eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا الوانی
1.2هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
13.1هزار ویدیو
188 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا...✨ تاریخ تولد🎂:1361/1/2 تاریخ شهادت🕊️:1395/7/7 مزارشهید🥀:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات:۰۹۱۸۵۴۶۱۲۶۰
مشاهده در ایتا
دانلود
من پس از رفتن تو با گل و بستان چه کنم؟ با دل غم زده و کلبه احزان چه کنم؟ رفتی و بعد تو شد زخم غمت روی دلم بعد دیدار رُخَت، با گل خندان چه کنم؟! ماه من! بعد تو شد روز و شبم ماه صفر تا تو نبینم به گلستان چه کنم؟ _🌹🕊🌹🕊🌹🕊_ سروده همسر 🌷🌿🌷
بسم الله الرحمن الرحيم شهيد مدافع حرم سجاد زبر جدی در یک خانواده رشد کرد. داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از خصوصیات بارز پسرم می‌توانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگ‌تر‌ها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیت‌پذیر اشاره کنم. سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش می‌کرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودن‌ها و خالص بودن‌هایش، به خاطر علاقه‌اش به سرگذشت دایی‌های داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر را از دایی‌هایش آموخته بود. ⚜️از مادر می‌خواهم در مورد تربیت فرزندانش بگوید. اینکه چطور بعد از فوت همسرش، دست تنها، بچه‌ها را بزرگ کرده است؟ او می‌گوید: من با تمام سختی‌های پیش رو در زندگی که عمده‌ترین آنها از دست دادن و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنوایی‌ام بود، سه فرزندم را با بزرگ کردم. سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری می‌کرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارش‌هایی برای خانواده‌ داشت که و اتحاد و همبستگی‌، خواندن ، نافله، زیارت جامعه کبیره، برای ظهور حضرت حجت، اول وقت، به معروف و نهی از منکر، حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود. هر موقع که می‌توانست زنگ می‌زد و از احوال خانواده باخبر می‌شد. اعزام سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع 🕊 نائل آمد. ⚜️از مادر می‌پرسم به نظر شما چه لزومی برای حضور در جبهه مقاومت اسلامی وجود دارد، پاسخ می‌دهد: به نظر من حضور رزمندگان مدافع حرم برای دفاع و پاسداری از اسلام و میهن‌مان و همین طور حرم مطهر اهل بیت(علیه السلام) است. ادامه دادن راه و بیداری اسلامی و تلاش برای آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از کارهایی است که می‌توانیم با آن یاد شهدا را زنده نگه داریم. اقوام نزدیک شهید شب قبل از ایشان در خواب دیده‌اند که پدربزرگ مرحوم و دو تن از شهید در کنار هم بودند. شهید ناگهان می‌گوید می‌خواهم به سوریه بروم. به ایشان می‌گویند در سوریه جنگ است، می‌گوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب پدر‌بزرگ برای به آغوش کشیدن فرزند غیور و رشید خودش بود. رفت پیش ⚜️برادر از قول کتک زدن برادر هم می‌گوید: قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم می‌خواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمی‌توانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی بود. بیش از ۳۵۰۰ نفر مهمان داشتیم. تشییعی که من خودم باورم نمی‌شد. وقتی جمعیت را دیدم قلب گرفتم. با خودم گفتم اگر چه سجاد مظلوم شهید شد، اما هستند کسانی که سجاد و راه سجاد را بشناسند. سجاد نترسی داشت و با پای قرص در میدان حاضر می‌شد. در شرایط سخت خانوادگی هرگز ندیدم که زبان به اعتراض باز کند. هیچ گاه ندیدم مقابل ما حرف زشت بزند. واقعاً بود. ⚜️سجاد در حلب شده بود. نحوه شهادتش را اینطور برایمان روایت کرده‌اند که سجاد جانشین یکی از گروهان‌های بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیری‌ها ، با اصابت تیر مستقیم دشمن به می‌رسد. عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده بود. و تعدادی از بچه‌ها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچه‌های خودمان افتاد، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیرو‌های تازه‌نفس برای تقویت به بالای خاکریز می‌رود و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز ترکشی از میان بشکه‌هایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت چپ سر سجاد اصابت می‌کند که همین امر باعث آسمانی🕊شدن او می‌شود. شادی ارواح طیبه امام و شهدا بویژه صلوات🌹 @shahidmohammadrezaalvani
🌹سلام وقتتون بخیر،بنده بعنوان کسی که به شهدا ارادت خاصی دارد این دلنوشته را مینویسم: ✍غروب بود و پایان سال تحصیلی؛ ما طبق روال همیشگی جشن الفبا را برای باسواد شدن بچه های کلاس اول در مدرسه گرفته بودیم ،تمام صندلی ها در حیاط مدرسه بود و همه خسته بودند بنده هم در دفتر نشسته بودم که ناگهان دیدم پسر بچه ای شیرین در حیاط مدرسه صندلی ها را بصورت خودجوش بدون اینکه کسی به ایشان گفته باشد جمع میکند از نگاه دور خیلی دوست داشتم این پسربچه شیرین را از نزدیک ببینم که یک مرتبه مدیر مدرسه به بنده گفت خانم ربیعی یک نفر برای ثبت نام اومده شما ازشون سنجش بگیرید و من دیدم همان گل پسر دوست داشتنی بود ،بحدی با ادب بود که قبل از وارد شدن مدیر وارد دفتر نشد بصورت عجیبی مهر این بچه بر عمق دلم نشست قبل از سنجش و قبل از اینکه بدانم این عزیز کیست رفتم و به مدیر گفتم چشم اما بشرطی که این پسر بچه دانش اموز خودم باشد و با وجود تکمیل شدن نفرات کلاسم با تمامی وجودم دوست داشتم دانش اموزم باشد و مدیر هم فقط یک لبخند زد بعد از سنجش از این گل پسر دوست داشتنی مدیر وارد دفتر شد و به بنده گفت این پسر محمد قاسم الوانی است پسر شهید الوانی و چقدر امسال شما سعادتمند هستی که پسر این شهید بزرگوار در کلاس شماست و من با حس عجیب و خوشحالی ارامش خاصی پیدا کردم و در تمامی نه ماه تحصیلی در چهره این پسر یک ارامش اما غم عمیق از نبود پدر را حس میکردم و اما مادر ایشان که انصافا و بدون اغراق شیر زنی دلیر با قلمی مانا است که مثل یک کوه پا به پای محمد قاسمش است و من همیشه در گلزار شهدا بر مزار شهید الوانی به نشان محمد قاسم از ایشان طلب شفاعت میکنم و تا حد توانم برای محمد قاسمش تلاش خواهم کرد و ایکاش محمد قاسم همیشه کلاس اولی بود تا هر روز او را میدیدم..... http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani