#برشی_از_زندگینامه_شهید
#یاران_مهدی(عج)
کوچه مابه اسم شهیدحسن ساکت است سيد خيلی تلاش داشتند تا خانواده شهيد ساكت كه ساکن تهران بودند را پيدا کند . سرانجام يك #یادواره برای اين شهيد بزرگوار توی كوچه گرفت و دختر شهيد توی #یادواره صحبت كرد . همون شب يكی از همسايه ها خواب ديدند كه توی طومار سربازهای آقا #امام_زمان(عج) اسم ايشان را هم صدا زدند .😭
✍به روایت:همسربزرگوارشهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)🌷3⃣
ابراهیم در اكثر مواقع لباس خاكی رنگ میپوشید و همیشه سعی داشت با لباس #سپاه از پادگان خارج شود. آنقدر تواضع در وجودش بود كه حتی در پوشیدن لباس مراعات میكرد. یك روز دژبان مقابل درب جلوی ما را گرفت و گفت: برادر! چون شما سرباز هستید نمیتوانید از پادگان خارج شوید. من فوراً در مقابل احمد پوری ایستادم و گفتم: ایشان كارمند رسمی سپاه است و لیكن لباس #خاکے رنگ پوشیده است. اما ابراهیم بدون آنكه ناراحت شده باشد گفت: ایشان راست میگویند من سربازم سرباز حضرت ولیعصر (عج)
✍به روایت ازهمرزم شهید
سردارگمنام تفحص: #شهید_ابراهیم_احمد_پور_فعالے
#تاریخ_شهادت:۱۳۷۴/۴/۷درفکه
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)🌷4⃣
به محضر حضرت آقا، رهبر خوبان که رسیدیم بعد از درد و دلها به ایشان گفتم: حضرت آقا، روحالله چند ماه قبل از شهادتش به من گفت:
صدای پای #امام_زمان میاد، میشنوی؟ باور کن که من صدای پای امام زمان رو میشنوم.»
حضرت آقا لبخند زدند.
لبخندی شیرین و عمیق که خیلی برایم جالب بود....
سرشان را تکان دادند و فرمودند: خوش به سعادتش
✍به روایت ازهمسربزرگوارشهید
#شهید_روح_الله_قربانی
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدے(عج)🌷5⃣
مادرش می گفت وقتی از مرز اومد خونه دیدم رو گردنش جای بریدگی هست گفتم چی شده معراج جان؟گفت با اشرار درگیر شدیم قمه رو گذاشت #زیر_گردنم و شروع کرد به #بریدن همون لحظه به #امام_زمان عج متوسل شدم گفتم آقا به من بیست روز وقت بده تا عروسی خواهرم عزا نشه.
مراسم عروسی خواهرش انجام شد و معراج دقیقا بیست روز بعد به شهادت رسید.🕊
#شهید_معراج_آئینی
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدے(عج)🌷6⃣
شهید ویژگی خاصی داشت که البته بخشی از آن در تمامی شهدا دیده می شود اما تفاوت این شهید با سایر شهدا این است که این ویژگی در درون شهید اسداللهی پررنگتر بود. زندگی کردن برای حضرت #مهدی (عج) از مهمترین ویژگیهای رفتاری این شهید است. وی هر صبح که از خواب بیدار میشده #نیت میکرد که میخواهد امروز برای حضرت مهدی (عج) زندگی کند به این امید که ایشان دست وی را بگیرد و همراهیاش کند.
برای وی #امام_مهدے ( عج) امام حی به معنای واقعی کلمه بود. با این که شهید اسداللهی جایگاه مالی و شغلی خوبی در وزارت بهداشت داشت اما چون حس میکرد ممکن است درآنجا برای نهضت #حضرت_مهدے (عج) مثمرثمر نباشد، از شغل خود استعفا میدهد و کنارهگیری میکند.
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدے(عج)🌷7⃣
🔰این شهید عزیز عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می شنید به عنوان احترام بلند می شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت ، در وصیتنامه خود وصیت می کندکه شبانه من را به خاک بسپارید و پنج نفر در تشیع جنازه من شرکت کنند پدرم و چند تن از دوستان شهید. و بر قبرم بنویسيد پاسدار فدایی امام زمان
✍مراسم تشیع جنازه آن شهید...
🔰از اینکه من جز آن چند نفر نبودم غبطه می خوردم وجهت رعایت وصیتش دورا دور در مراسم شرکت می کردم .فضای مراسم طوری دیگر به نظرم آمد، حضرت زهرا را بین خود و خدا واسطه نمودم و خدا را قسم دادم که اگر موضوع خاصی در این مکان وجود دارد من بدانم، تشییع کنندگان فقط چند قدم مانده به قبر تابوت شهید را از زمین بلندکردند و تا محل قبر تشییع نمودند .
🔰 هنوز یکی دو قدم از تشیع نگذشته بود که یکی از دوستانم به حالت گریه و غیره عادی شخصی را به دنبال من فرستاد تا به نزد او بروم . خود را به او رساندم به من گفت : بیاکه من دارم می بینم گفتم چه می بینی ؟ گفت: #امام_زمان «ع» را می بینم جلو تابوت رو گرفته وبا تشییع کنندگان می آید . تقریبا دیگر به بالای سرقبر محل دفن رسیده بود.
🔰وقتی تابوت را روی زمین گذاشتند باز گفتم دیگه چه میبینی ؟ گفت حضرت در کنار تابوت ایستاده. در آن هنگام جنازه شهید بزرگوار را به داخل قبر انتقال دادند در حالی که حاج آقا #دستغیب به داخل قبررفته بود تا آن شهید گرانقدر را در قبربگذارند و برای او تلقین بخوانند وقتی که جنازه آن شهید عزیز را درقبر گذاشتند گفتم هنوز آقا را می بینی؟گفتند :خیر
#شهید_عبدالحمید_حسینی
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)
✍ماه رمضان افتاده بودتوی گرمای تابستون درگیری سنگین بادشمن بچه هاروتشنه وبی تاب کرده بودیکی ازرزمندها توی همون تشنگی خوابش بردتوخواب امام زمان(عج) رودیدوبااستغاثه آقاراصدازدحضرت فرمودندچه میخوای؟رزمنده گفت آقاتشنه ام ودارم ازحال می روم حضرت فرمودندیکی ازفرزندانم رومی فرستم تاسیرابت کنه رزمنده ازخواب پریدگفت تابیدارشدم چشمم خوردبه سیدعلی زنجانی که بادوستانش براشون آب یخ آورده بودزبونش قفل شده بودفقط باحیرت به آقاسیدعلی نگاه می کرد...
#شهیدسید_علی_زنجانی
#مدافع_حرم
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)
✍معلم با لبخند به تک تک بچه ها نگاه میکرد
و به حرف هایشان گوش میداد که یک
دفعه به صندلی رو به رویش چشم دوخت.
_راضیه ساکتی!؟ تو میخوای چیکاره بشی؟
راضیه که در حال بازی کردن با جلد کتابش بود، سرش را بالا آورد.
نفس عمیفی کشید و به اطرافش نگاه کرد و بعد دو باره به کتابش چشم دوخت.
_خانم,من...من دوست دارم یکی از یاران امام زمان(ارواحنافداه) بشم.
#شهیده_راضیه_کشاورز
(برشی از کتاب زیبای راض بابا)
@shahidmosavinejad
#برشی_از_زندگینامه_شهید3⃣3⃣
#یاران_مهدی(عج)
کوچه مابه اسم شهیدحسن ساکت است سيد خيلی تلاش داشتند تا خانواده شهيد ساكت كه ساکن تهران بودند را پيدا کند . سرانجام يك #یادواره برای اين شهيد بزرگوار توی كوچه گرفت و دختر شهيد توی #یادواره صحبت كرد . همون شب يكی از همسايه ها خواب ديدند كه توی طومار سربازهای آقا #امام_زمان(عج) اسم ايشان را هم صدا زدند .😭
✍به روایت:همسربزرگوارشهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)
✍ماه رمضان افتاده بودتوی گرمای تابستون درگیری سنگین بادشمن بچه هاروتشنه وبی تاب کرده بودیکی ازرزمندها توی همون تشنگی خوابش بردتوخواب امام زمان(عج) رودیدوبااستغاثه آقاراصدازدحضرت فرمودندچه میخوای؟رزمنده گفت آقاتشنه ام ودارم ازحال می روم حضرت فرمودندیکی ازفرزندانم رومی فرستم تاسیرابت کنه رزمنده ازخواب پریدگفت تابیدارشدم چشمم خوردبه سیدعلی زنجانی که بادوستانش براشون آب یخ آورده بودزبونش قفل شده بودفقط باحیرت به آقاسیدعلی نگاه می کرد...
#شهیدسید_علی_زنجانی
#مدافع_حرم
@shahidmosavinejad
#برشی_از_زندگینامه_شهید
#یاران_مهدی(عج)
کوچه مابه اسم شهیدحسن ساکت است سيد خيلی تلاش داشتند تا خانواده شهيد ساكت كه ساکن تهران بودند را پيدا کند . سرانجام يك #یادواره برای اين شهيد بزرگوار توی كوچه گرفت و دختر شهيد توی #یادواره صحبت كرد . همون شب يكی از همسايه ها خواب ديدند كه توی طومار سربازهای آقا #امام_زمان(عج) اسم ايشان را هم صدا زدند .😭
✍به روایت:همسربزرگوارشهید
#سالروز_شهادت
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
#یاران_مهدی(عج)
✍ماه رمضان افتاده بودتوی گرمای تابستون درگیری سنگین بادشمن بچه هاروتشنه وبی تاب کرده بودیکی ازرزمندها توی همون تشنگی خوابش بردتوخواب امام زمان(عج) رودیدوبااستغاثه آقاراصدازدحضرت فرمودندچه میخوای؟رزمنده گفت آقاتشنه ام ودارم ازحال می روم حضرت فرمودندیکی ازفرزندانم رومی فرستم تاسیرابت کنه رزمنده ازخواب پریدگفت تابیدارشدم چشمم خوردبه سیدعلی زنجانی که بادوستانش براشون آب یخ آورده بودزبونش قفل شده بودفقط باحیرت به آقاسیدعلی نگاه می کرد...
#شهیدسید_علی_زنجانی
#مدافع_حرم
#یاران_مهدی(عج)
✍ماه رمضان افتاده بودتوی گرمای تابستون درگیری سنگین بادشمن بچه هاروتشنه وبی تاب کرده بودیکی ازرزمندها توی همون تشنگی خوابش بردتوخواب امام زمان(عج) رودیدوبااستغاثه آقاراصدازدحضرت فرمودندچه میخوای؟رزمنده گفت آقاتشنه ام ودارم ازحال می روم حضرت فرمودندیکی ازفرزندانم رومی فرستم تاسیرابت کنه رزمنده ازخواب پریدگفت تابیدارشدم چشمم خوردبه سیدعلی زنجانی که بادوستانش براشون آب یخ آورده بودزبونش قفل شده بودفقط باحیرت به آقاسیدعلی نگاه می کرد...
#شهیدسید_علی_زنجانی
#مدافع_حرم
@shahidmosavinejad