سلام علیکم
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینبکبری. س.
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
برادران و خواهران بزرگوارم
این خاطرات جبههها که گاها از این بنده حقیر و ناچیز بصورت نوشته برایتان تعریف میکنم .
حتما ،حتما ،برای فرزندان دلبندتان بارها
تعریف کنید تا در ذهن و حافظه انها بماند و بدانند فرزندان امام روحالله .ره.
در هشت سال دفاع مقدس چه کردند .
واما ....
منافقین خلق با کمک ارتش بعث عراق
و پشتیبانی زمینی و هوایی عملیاتی رو
در منطقه مهران بنام چلچراغ انجام دادند.
و حاصل آن تسخیر شهر مهران و ارتفاعات
قلاویزان بود .
خرداد ماه هوای بسیار بسیار داغ و سوزان مهران زبانزد همه است .
عشب عملیات ....هوا بسیار داغ و سوزان بود و باد نسبتا شدیدی هم که به داغی
هوا میافزود در حال وزیدن بود .
آنشب نه تنها بنده بلکه هر سه گردان
آن شب بسیار شگفتانگیز رو از یاد نبردهاند ....آنشب امداد غیبی رو به عینه دیدیم و لمس کردیم .
که در زیر خاطرات به آن اشاره میکنم.
سه گردانی که بنده افتخار فرماندهی یکی از گروهانهای آن رابه عهده داشتم حدود ۱۵۰ نفر نیرو داشت
و اغلب نیروها اهل اصفهان بودند .
قلهای بنام کله قندی که واقعا همانند
یک کله قند بود... و زمین آن از نوع خاکی و بسیار لیز بود و صخرای هم نداشت هر
قدمی که به جلو برمیداشتی چند متر به عقب لیز میخوردیم . بچههای اطلاعات و عملیات طی یکماه شناسایی منطقه مخصوصا قله کله قندی ....اظهار داشتند
قله بعلت خاک سفتی که داشت صعود به
آن بسیار سخت ودشوار است .
و یا غیرممکن ...و خیلی خیلی مظطرب و ناراحت بودند .
این سه گردان طی پانزده روز آموزش سخت و دوندگی و بالا رفتن از ارتفاع
آموزشهای خوبی رو پشت سر گذاشته بودند .
دشت مهران و ارتفاعات قلاویزان و شهر عراقی ضرباتیه در تیررس و دید آن بود
و تسخیر این قله برای آزادی شهر مهران
بسیار حائز اهمیت بود .
شب حمله فرا رسید .ساعت حدودا یادم نیست ولی دوازده شب بود باد داغی میوزید .
از معبر میدان مین گذشته بودیم
همه در حال سکوت شبانه بودیم .
با وجود کوله پشتی و گلولهای اضافی و جیره جنگی و دو قمقمه آب و خشاب
و نارنجک ووو کار بسیار سختی داشتیم
که ناگهان پشت بیسیمها نام مبارک
یا ابوالفضل العباس ....طنین انداز شد
آتشبارهای کاتیوشا و خمپاره ها و توپهای سنگین ۱۵۵ و ۱۳۰ و ۱۲۲ میلی متری و
گلولههای منور روی سر عراقیها ریخته شد .
آنها هم در مدت زمانی کوتاه شروع به
شلیک انواع توپها و کاتیوشا و خمپارهها کردند .
صعود به قله خیلی دشوار بود .
هر گامی که به جلو برمیداشتیم یک دفعه
به عقب لیز میخوردیم .
تلاش و کوشش فایدهای نداشت و پیشروی خیلی خیلی کند بود
ما باید همزمان با نیروهای عمل کننده در سه جناح یعنی شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان انجا میشد
اگر هر جناحی دیرتر عمل میکردند
عراق متوجه میشد نیروها رو محاصره میکرد .
تقریبا بچهها ناامید شدند و روحیهها
بسیار شکننده شد .
بدون اختیار ذکر یا عباس یا عباس ادرکنی دهن به دهن شد که به ناگه همه ذکر
یا عباس رو تکرار میکردند
خیلی از بچهها بودند که با ضجه و زاری و گریه یا عباس رو نجوا میکردند .
حالت بچهها دگرگون و معنوی شد ...
گردانها تا نیمه قله پیشروی کرده بودند
عراقیها با نارنجک و آرمی جی هفت و خمپاره از پیشروی ما ممانعت میکردند
عرصه بر ما بسیار تنگ شده بود ..گلوها
خشک خشک و از شدت گرما تمامی لباسهایمان خیس عرق بود
هنوز چیزی از عملیات انجام نشده بود
اغلب قمقمهها خالی از آب شده بود
یکی یا حسین و دیگری یا عباس و یا زینب و یا فاطمه وووو رو نجوا میکردند .
حال حال غریبی بود که تا آنشب من ندیده بودم .
ما تقریبا زمین گیر شده بودیم
که ناگهان که بعدا همه این نکته رو تایید میکردند ....هیچی رو نمیشنویدیم .
و بالا رفتن همانند این بود که از نردبان
بالا میرفتیم .
در بین راه بچهها یا مجروح میشدند و یا شهید ..همه در حال بالا رفتن بودیم
خستگی و تشنگی در ما دیده نمیشد
آن لحظات نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده
است
به هر سختی که بود بالای سر نیروهای عراقی حاضر شدیم .
همه عراقیها به قول امروزیها هنگ کرده بودند
و کوجکترین حرکتی نمیکردند
دقیقا یادم نمیاد اما عده زیادی اسیر شدند
و تعداد زیادی هم به هلاکت رسیده بودند
و تعدادی هم از وحشت و ترس فرار کرده
بودند که خیلی از آنها در میدان مین خودشان هلاک شده بودند
وضعیت بسیار آشفتهای بود
طنین الله اکبر همه جا در برگرفته بود
هیچوقت آنشب عجیب و غریب رو از یادم نخواهد رفت ...
ما ناچار شدیم داخل کانالها و سنگرهای
عراقی تا فردای آنروز برویم
تا در امان باشیم همچنان آتشبارهای عراقی با شدت هر چه تمامتر روی قله
کله قندی گلوله میریختند .
در آن حین ناگهان مورد اصابت ترکش قرار گرفتم ....سرم و کتفم و دست و پاهایم
ترکش خورده بود .
روی زمین افتاده بودم ...تقریبا یک ربع ساعت یا نیم ساعت نمیدانم اما روی زمین بی حرکت افتاده بودم
و همچنان از بدنم خون خارج میشد
و هر لحظه که میگذشت بی حالتر .میشدم ...
تا اینکه معاون بنده به محض دیدن من امدادگران رو صدا زد .
بچه های امدادگر تا آنجایی که توانستند
محلهای اصابت ترکش رو پانسمان کردند
اما همچنان خونریزی داشتم...
آنشب بعلت آتش توپها و خمپارهها و غیره به هیچ عنوان نمیشد مجروحان و شهدا رو به پایین انتقال بدهند
تشنه بودم دهانم از خشکی باز نمیشد
و آب خوردن برای مجروح بسیار خطرناک
است ...
اما به هرحالی که بود آب رو روی دهانم ریختم و مقداری هم نوش جان کردم...
که ناگه به یاد لب عطشان اربابم
امام حسین .ع. و اصحابش افتادم
در ان نقطه که به کربلا هم خیلی نزدیک
است ....سلامی به امام و یاران با وفایش
تقدیم کردم و همچنین به یاد ساقی کربلا حضرت
ابوالفضل .ع. افتادم .و به او هم سلامی کردم ....حالم خیلی بد بود درد شدیدی رو احساس میکردم و طاقتم به سر رسیده بود ..دائم بر محمدو آل محمد صلوات میفرستادم ....آرام آرام دهانم دیگه مرا یاری نمیکرد تا ذکر کنم ....
تا اینکه در حال خواب و بیداری بودم
که خودم رو روی بلانکارد دیدم
در بین راه بعلت انفجارات چندین
مرتبه روی زمین افتادم
دستم بطرف قمقمه رفت دیدم قمقمهای
در کمرم نیست
به بچههای امدادگر گفتم آب آب ..
اما آنها با لحنی آرام و با تبسم گفتند
رزمنده ...یاد امام حسین.ع. باش
چیزی نمانده که برسیم
بچههایی که پایین قله مستقر بودند
به محض دیدن ما به کمک آمدند و هر
بلانکاردی بدست چندین نفر افتاد
آنروز به بیمارستان ایلام منتقل شدم
بعد از چند روز به مشهد مقدس بیمارستان امام رضا.ع. اعزام شدم
تمامی اهداف از پیش بینی شده به
تصرف رزمندکان درآمد .
و اینچنین قلب امام .ره. شاد شد .
بله عزیزان من ....طبق اظهارات روحانیون
و آیتالله مشکینی.ره.
آنشب مورد لطف خداوند و حضرت عباس.ع. قرار گرفتیم
و هر بار از آنشب که سخن بی میان میآید کسی نمیتواند به صراحت بگوید که چه اتفاقی افتاد
واقعا آنشب ما پرواز کردیم ...چون ندانستیم آن همه راه مانده بود چگونه
در یک زمان بسیار کوتاهی نوک قله قرار گرفتیم ...که بعدا از اسرای عراقی نقل شده بود ..که در حال دفاع بودیم ایرانیها وسط قله زمین گیر شده بودند
اما به ناگه آنها رو بالای سر خود دیدیم
یاد و خاطره آنهمه رشادت و شجاعت و ایثار و گذشت و ایمان بخدا که بی نظیر
بوده و هست ...گرامی باد
برای شادی ارواح طیبه آن شهیدان لب تشنه ...برمحمد وآل محمد صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
پایدار و راسخ و استوار و سلامت باشید .
اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک
#خاطرات_رزمنده_دفاع_مقدس
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️
🔺️شهید دکتر دیالمه اعجوبه ای که
همان ابتدا ریشه های انحراف میرحسین موسوی و زنش زهرا رهنورد را شناخت و افشا کرد
🔺️این کلیپ را تا آخر ببینید🔺️
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
شهیده نسرین افضل
عراقی تا فردای آنروز برویم تا در امان باشیم همچنان آتشبارهای عراقی با شدت هر چه تمامتر روی قله کله
20.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحنههایی از عملیات غرورآفرین کربلای یک و آزادی مهران و شاد شدن قلب امام راحل.ره
یادش به خیر ...یادش به خیر
#مدیون_شهدا_هستیم
4_5854685476996253906.mp3
4.06M
#ی_حس_خوب
🌸میلاد امامهادی علیه السلام
🌸شدهام بر آن که پری زنم
🌸به هوات یا علی النقی
سید مهدی میرداماد
https://eitaa.com/joinchat/2057961483Ca5de552bc7