eitaa logo
شهیده نسرین افضل
588 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 مراسم استقبال از پنج شهید گمنام دفاع مقدس ⏰چهارشنبه ۷ آذرساعت ۸:۳٠صبح 🛬 سالن پروازهای خارجی فرودگاه بین المللی استان بوشهر @shahidnasrinafzall
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل حالا زندان باستیل قضیه‌اش چیه؟! بعضی‌ه
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• خانمِ ناظم که آنتن های مدرسه خبرش کرده بودن، با عجله خودشو به ما رسوند و جیغ جیغ کرد: _ نخونین! این اراجیفو بریزین سطل آشغال. بعد هم کاغذها رو از دست بچه ها قاپ زد و مچاله کرد. اما مگه یکی دوتا بود. بلندگوی مدرسه روشن شد و مدیر اعلام کرد: _ روسری آبی ها دفتر! یواش گفتم: _ دیدی لو رفتیم. نسرین سرشو بیخ گوشم آورد و گفت: _ بگذارین به عهده من. این قیافه تابلو رو هم به خودتون نگیرین. این جور موقع ها همیشه کلام و نگاه نافذش به دادمون می رسید. راه افتادیم سمت دفتر. تو راهم سعی کردیم بگیم و بخندیم چون می دونستیم مراقبمون هستن. پشت در دفتر مدیر صف کشیدیم. در زدیم و سر به زیر و مرتب یکی یکی سلام کردیم و تو رفتیم. صورت خانم مدیر عین لبو شده بود. نسرین یواش گفت: _ دقت کنین بخار هم از صورتش بلنده! مدیر مثل هیلم ها دندوناشو رو هم کشید و دست مشت شده شو تو هوا چرخوند: وای به حالتون، می دونم کار شماهاست. نسرین صداشو صاف کرد و خیلی ملایم گفت: خانم جون میخواین یک لیوان آب قند براتون درست کنم؟ انگار فشار خونتون افتاده. تن صداش، مدیر رو عصبانی تر کرد. منو مسخره می کنین؟ به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• نسرین فوری لبشو گزید و جواب داد: ما ... غلط کردیم، دیدم رنگتون پریده خواستم ... مدیر تو حرفش اومد و داد زد: _ ساکت. و خودشو رو صندلی انداخت. قفسه سینه‌اش تند تند بالا و پایین می‌رفت. روی صورت تک تکمون خیره شد. کار کدومتون بود، کی الان از اون بالا این اراجیفو ریخته؟ و از کشو میزش یکی از اعلامیه‌ها رو بیرون کشید و پرت کرد جلومون. همه چشامونو گرد کردیم و روی میز مدیر خم شدیم و گفتیم: ای وای، اینا چیه؟ بعد هم شانه‌ها را بالا انداختیم یعنی که نمی‌دونیم و بی‌خبریم. رفتم کنارشو گفتم: این حرفا چیه خانم؟ ما که همه مون بی‌خبر از عالم و آدم تو حیاط بودیم و تغذیه می‌کردیم. از هر کی می‌خواین بپرسین. اصلاً می‌تونین ما رو بشمرین. تازه مگه تو ورودیِ ساختمونِ مدرسه انتظامات نایستاده؟ هرکی این کارو کرده حتماً تا حالا گیر افتاده. مدیر چند بار ما رو شمارش کرد: _یک، دو، سه، چهار، پنج... . همه ی روسری آبی ها، بودن. قدری آروم شد و با خودش گفت: اگه کار اینا نبوده پس کار کی بوده؟ نسرین از گوشه ی دفتر یک لیوان آب برداشت و چند حبه قند توش انداخت و دست مدیر داد. مدیر انتظامات رو خواست و اونا هم قسم و آیه خوردن داخل ادامه دارد... به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهدای گمنام چگونه شناسایی میشوند؟ @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید آوینی : ظهور این جوانان نشانه‌ای است بر پایان عصر حاکمیت ظلم و استکبار و نزدیک شدن دولت کریمه‌ی آل مُحَمَّد ﷺ دفاع مقدس @shahidnasrinafzall
13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸بسیج یعنی دل‌هایی که برای سربلندی وطن می‌تپد. بسیج یعنی اتحاد، عشق به مردم و ایستادگی در مسیر حق. 🔹بسیج یعنی آنکه در سخت‌ترین لحظات، امید مردم باشی..... @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹۷ آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده @shahidnasrinafzall