eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔅 📖 صفحه ۸۸ شرکت در ختم قرآن برای فرج @shahidomidakbari
💔 فحقّق فیڪ امـلے خدایا انتظاراتے ڪه ازت دارم رو محقق ڪن.. ممنون 🙃
💔 تپیدن سوخــتن در خاڪ و خون غلطیدن و مـردن بحمد لله ڪه درد عاشقی تدبــیر ها دارد...💔 جاده خاش زاهدان معراج ۲۷ شهید مدافع وطن..🥀 ڪانال 🍂 @shahidomidakbari
آنچه امروز بدان می بالیم، مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در ۸ سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف و در مقابل تمامی قدرت های روز جهان آب دیده شدند و سربلندی و افتخار را برای میهن عزیز خویش به ارمغان آوردند روز ارتش جمهوری اسلامی ایران مبارک   🍂 @shahidomidakbari
اول برای کسانی دعا کنید که به شما بدی کردند | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_بیستم 💫 سال 1366 عملیات کربلای 8 به
💔 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ 💫 گروهان سلمان اغلب نیروهای گروهان از بچه های ساری بودند. سعه صدر و بزرگواری و صمیمیت سید با بچه ها موجب شد که برخی از دوستان فضای تشکیلاتی سازمان نظامی را فراموش کنند! اغلب نیروها در صبحگاه و یا کلاسهای آموزشی حضور به موقع نداشتند! این مسئله باعث نگرانی سید مجتبی شد. چند بار به طرق گوناگون به بچه هاتذکر داد. اما گوش شنوایی در کار نبود! تا اینکه یک شب همه ی بچه های گروهان را بعد از نماز در زمین فوتبال گردان مسلم جمع کرد. نگاهی به همه کرد و با این دو بیت صحبت های خودش را آغاز کرد: هرکس به طریقی دل ما مي شکند بیگانه جدا، دوست جدا مي شکند بیگانه اگر مي شکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا مي شکند بعد مکثی کرد و درباره ی نیت و هدف ما از حضور در جبهه صحبت کرد. در ادامه به این نکته که شهدا بر گردن ما حق دارند، اشاره کرد و مطالب مفصلی در این زمینه گفت. بعد هم از اهمیت نظم و ... حرفهای سید خیلی روی بچه ها اثر گذاشت؛ همان بچه هایی که نظم و انضباط را جدی نمي گرفتند منقلب شده بودند. از این که اعمالی انجام داده بودند که باعث ناراحتی سید شده بود، سخت پشیمان شدند. یادم است وقتی سید صحبت مي کرد صدای گریه ی نیروها فضا را پرکرده بود. یکی از بچه ها، که سید را خیلی ناراحت کرده بود، جلو آمد و در حالی که به شدت اشک مي ریخت، او را در آغوش گرفت. آن شب در زمین بازی گردان مجلس عجيبي شده بود. بعد از رفتن سید، هرکدام از نیروها به یک طرف رفتند و تا ساعت ها گریه و ناله مي کردند. با کمک یکی از بچه ها به سراغ آنها رفتیم و تک تک آنها را آرام کردیم و به چادرها برگرداندیم. آن شب به نفوذ کلام سید به عنوان شخصی که با حال درونی حرف ميزد پی بردم. این هم نتیجه ی ایمان درونی او بود. سید بر قلب بچه ها فرماندهی مي کرد. با تدبیر او گروهان سلمان دوباره متحد و هماهنگ شد. 🌱 راوی: یکی از نیروهای گردان ادامه دارد.... ڪانال 🍂 @shahidomidakbari @shahedaneosve
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_بیست_و_یکم 💫 گروهان سلمان اغلب نیروها
💔 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ 💫 فرمانده واقعی سر سفره شام نشسته بوديم. دو تا از بچه ها را، كه با هم مشكل داشتند، به چادر فرماندهي گروهان مسلم آوردند. آنها با هم درگیر شده بودند. سيد غذايش را نيمه كاره رها كرد و از چادر خارج شد! دقايقي گذشت. سيد با آرامش خاصي وارد چادر شد. آن دو نفر را به گوشه اي برد و با آنها شروع به صحبت كرد. در آخر هم آن دو نفر با يكديگر آشتي كردند. همدیگر را بوسیدند. بعد هم با خوشحالی رفتند. طرز برخورد سید آنقدر با متانت و بزرگواری بود که این اتفاقات طبیعی بود. اما برای من سؤال پيش آمد؛ علت خروج سيد از چادر چه بود!؟ پیگيری کردم. بالاخره متوجه شدم كه سيد بعد از آنكه از چادر خارج شده در محوطه ی گردان وضو گرفته و در مسجد گردان دو ركعت نماز خوانده است. بعد از آن به چادر برگشته است. سيد مصداق واقعی آیات قرآن بود آنگاه که مي فرماید: « از صبر و نماز استعانت (کمک و یاری) بگیرید. » توسط واحد پرسنلي گردان مسلم بن عقيل به گروهان سلمان، كه در شلمچه مستقر بود، معرفي شدم. به سنگر فرماندهي رفتيم تا ما را تقسيم كنند.آقا سيد به هر يك از بچه ها نامه اي داد تا به مسئول دسته ها معرفي شوند. در انتها همه رفتند و فقط من ماندم. گفتم: « پس من چي؟ » --------------------------------------- 1. سوره بقره، آیه 45. ادامه دارد.... ڪانال 🍂 @shahidomidakbari @shahedaneosve
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_بیست_و_دوم 💫 فرمانده واقعی سر سفره شا
💔 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ آقا سيد گفت: « بلند شو و تجهيزاتت را بردار و دنبالم بیا. » كوله پشتي، كلاه آهني و اسلحه ام را برداشتم و دنبال آقا سيد راه افتادم. در راه با خودم فكر مي كردم، حتمًا مي خواهد خودش مرا به يكي از دسته ها معرفي كند. پشت يكي از سنگرها كه رسيديم رو كرد به من و گفت: « اين مسير را بايد با تجهيزات در زماني كه برايت تعيين ميكنم بروي و برگردي. » بدون آنكه چيزي بگويم. كاري را كه از من خواسته بود چند بار با موفقيت انجام دادم. روز بعد فهميدم كه آقا سيد مجتبي مي خواسته توان من را بسنجد؛ چون من را به عنوان پيك گروهان برگزيده بود. ٭٭٭ خاک شلمچه و هفت تپه، شاهد بودند كه آقا سيد به عنوان يك فرمانده، بسیار متواضعانه با نيروهاي گروهان سلمان رفتار مي كرد. او با الهام از جده اش حضرت زهرا( سلام الله علیها ) تقوا را سرلوحه ی كارهايش قرار داده بود. برخورد او در سخت ترين شرايط روحيه ی نيروها را مضاعف مي كرد. شبي با آقا سيد براي شناسايي محور عملياتي همراه شديم. هوا خيلي سرد بود. باد از بين نخل ها زوزه كشان مثل شلاق بر سر و صورت ما مي خورد و ما را آزار مي داد. به علت سردي هوا چند نفري كه در پشت تويوتا بوديم به يكديگر چسبيديم. ناگهان در آن سرماي استخوان سوز، صدايي آشنا به گوشمان خورد كه با آهنگ دلنشيني مي خواند: « كجاييد اي شهيدان خدايي، بلاجويان دشت كربلايي ... » همگي تكاني به خود داديم. در آن تاريكي شب، با صاحب صدا همنوا شديم. حال و هوای همه عوض شد. ديگر سرمايي حس نمي كرديم. آري، آن صداي گرم نوای آقا سيد مجتبي علمدار بود. 🌱 راوی: یکی از نیروهای گردان ادامه دارد.... ڪانال 🍂 @shahidomidakbari @shahedaneosve