8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به بهانه سالگرد شهادت❤️
#شهید_محسن_فخری_زاده
نماد
#مرد_غیرت_اقتدار❤️
شادی روحشون صلوات
ڪانال رسمی شهیدامیداڪبری
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
چطور از شر استرس زیاد خلاص شیم؟
یه سوال! وقتی پدرتون داره رانندگی میکنه و مطمئن هستید به مهارتش در رانندگی، شما چه وضعی در ماشین دارید؟ خیلی راحت و آسوده از مناظر لذت میبرید، خوراکی میخورید و حتی میخوابید بدون هیچ ترس و استرسی! چون ایمان کامل دارید به وجودش و قدرتش و آگاهیش!
استرسها و ترسهای ما در زندگی ناشی از اینه که واقعاً به وجود خدا ایمان نداریم یا ضعیفه ایمانمون یا ایمان به مهارت و قدرتش نداریم! اگر در زندگیمون به خدا ایمان داشته باشیم، ترسها و استرسها صفر میشه!
@shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
#من_میترا_نیستم #پارت_شش مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعد ها که میترا بزرگ شد ، به
#من_میترا_نیستم
#پارت_هفت
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد. پوست و استخوان شده بود. چشم ترس شده بودم. انگار یکی می خواست دخترم را از من بگیرد. بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مدیر های بیمارستان اجازه نمی دادند کسی پیش مریضش بماند . حتی در بخش کودکان مادر ها اجازه ماندن نداشتند. هرروز برای ملاقات زینب به بیمارستان می رفتم . قبل از تمام شدن ساعت ملاقات ، بالای گهواره اش مینشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم،کم به غم نبودن بابام عادت کردم. مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابام ، مادرم خانه ای در منطقه کارون خرید که چهارتا اتاق داشت و برای امرار معاش، سه تااتاق را اجاره داد . هرهفته ، یا مادرم به خانه ی ما می آمد یا ما به خانه ی او می رفتیم. هر چند وقت یکبار بابای مهران مارا به باشگاه شرکت نفت می برد . بچه ها خیلی ذوق می کردند و به آنها خوش می گذشت . باشگاه شرکت ، سینما هم داشت . بلیط سینمایش دو ریال بود . ماهی یکبار به سینما می رفتیم .بابای مهران باپسرها جلو بودند و منو دخترها هم ردیف عقب پشت سر آنها مینشستیم و فیلم می دیدیم.
همیشه چادر سرم بود و به هیج عنوان حاضر نبودم چادرم را دربیاورم. پیش من چادر سر نکردن ، گناه بزرگی بود . بابای بچه ها یک دختر عمه به نام " بی بی جان" داشت . او در منطقه شیک و مرفه بِرِیم زندگی می کرد. شوهرش از کارمند های گِرِد بالای شرکت نفت بود . ما سالی یکبار برای عید دیدنی به خانه ی آنها میرفتیم و آنها هم در ایام تعطیلات عید یکبار به ما سر می زدند. تا سال بعد و عید بعد ، هیچ رفت و آمدی نداشتیم. اولین بار که به خانه ی دختر عمه ی جعفر رفتیم ، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی ، کفش هایشان را در آوردند . بی بی جان بچه هارا صدا زد و گفت :" لازم نیست کفشاتون رو دربیارید ." بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند . آنها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند . خانه پر بود از مبل و میز و صندلی،حتی در باغ خانه یکدست میز و صندلی حصیری بود.
سالروزشهادت دکتر#شهریاری
🔴دشمن از کار شهید شهریاری متحیر شد
♦️امام خامنه ای:«شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیوداروها به دست #مردم نرسد و #جمهورى_اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید #شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیر] ماند. این کار کار #بسیجى بود.» ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
🌹به مناسبت ۸ آذر سالروز شهادت شهید دکتر مجید شهریاری دانشمند هستهای کشور در سال ۱۳۸۹
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
اگر براى درگيرى آماده نشوى،
ضربه مى بينى.
آنها كه نيازهاشان را تأمين نكرده اند،
مجبورند كه امتياز بدهند.
... و اين است تكليف تو،
كه زمينهها را فراهم كنى
و از خلوت فارغت بيرون بيايى
و مهره هايت را بسازى.
صراط
عین صاد
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
ما با هیچکدوم از مخلوقات خداوند رابطه شخصی نداریم،
اعمالِ ما فقط و فقط باید رابطه ما رو با "خودِ خدا" تنظیم کنند؛
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
ایشهید،
پَری برایِ پرواز ندارم!🕊
اما دلی دارم که در این
هیاهویِ غریب به یادت پرواز میکند...
#شهیدامیداکبری
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
#ارسالی_از_شما
امید ما انگار حد و مرزا رو جابجا کرده ...
از شمال تا جنوب ...
شرق تا غرب ...
همه به امید شفاعتت نفس میکشند...
#عزیز_برادرم ❤️یـارفـیقَ مَنْ لاٰ رفـیـقَ لَـه:
امید ما انگار حد و مرزا رو جابجا کرده ...
از شمال تا جنوب ...
شرق تا غرب ...
همه به امید شفاعتت نفس میکشند...
#عزیز_برادرم ❤️
ان شاء الله ایران ببره
حتی بخاطر گذشتگان....
#تا_پای_جان_برای_ایران
#جام_جهانی
#برای_ایران🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
یک تیم، یک کشور، یک پرچم 💪🏻
#برای_ایران
#جام_جهانی
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯