🗓 ۲۹ آذر (۹۶ ش) سالگرد ارتحال آیت الله محی الدین حائری شیرازی رضوان الله تعالی علیه، نماینده امام راحل در استان فارس و امام جمعه اسبق شیراز، از پیروان مکتب مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)
🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات»
اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم
💠 آیت الله حائری شیرازی(ره):🔰
عکس [ #مرجع_شهید علامه ] آقا شیخ فضل الله نوری درحالیکه بر سر دار است را نگه دار و به خودت بگو: این آخوند است! اگر می خواهی آخوند بشوی مثل این بشو. اگر نمی خواهی مثل آشیخ فضل الله بشوی، طلبه نشو.
🔸روحانی نباید تابع جوّ باشد🔸
روحانی باید #جوّشکن باشد. آن که تابع جوّ قرار می گیرد، به درد روحانیت نمی خورد. همیشه هر وقت به ذهنتان می آید که من آخوند شدم، دست بوسی ها را نبینید. تکریم ها و تجلیل ها را نبینید. این ها شیطانی است.
آقا #شیخ_فضل_الله نوری را بر #بالای_دار ببینید. بگویید من این را دیدم که آمدم آخوند بشوم. اگر برای آقا شیخ فضل الله شدن آمدی، آخوند شدی. بعد اگر فحش به تو بدهند برایت مهم نیست. آن که #فحش_خوری اش محکم نباشد، این نقطه ضعف است.
🔸نقل از کانال نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی(ره)
✍ زندگینامه اجمالی آیت الله حائری(ره) به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان:🔰
محمدصادق (محیالدین) حائریشیرازی در اسفند سال ۱۳۱۵ در شیراز در خانوادهای اصیل و روحانی که به تعبیر وی «رغبتشان الی الله بود» به دنیا آمد. پدرش آیتالله عبدالحسین حائری، مجتهد زاهد و عارفی بود که جز به ضرورت سخن نمیگفت و مادرش بانویی مسلمان، پارسا و دین باروری بود که در دوران منع حجاب و رضاخانی، نزدیک به ۲۵ سال به اعتراض در خانه نشست.
آیتالله حائری تحصیلات کلاسیک خود را تا اخذ دیپلم ریاضی در شیراز طی کرد و در سال تحصیلی ۳۵-۳۴ به قصد شرکت در کنکور و ورود به دانشگاه به تهران آمد. اما مأموران رژیم پهلوی، وی را با وجود داشتن همه شرایط برای ورود به دانشگاه به دلیل مسائل سیاسی از تحصیل در دانشگاه باز داشتند. او از آن پس، به خاطر درک وجود جوهر استقلال در روحانیت و نظام طلبگی (سال ۱۳۳۵) به تحصیل علوم حوزوی رو آورد.
دوره سطح را ابتدا در مدرسه منصوریه و مدرسه سید علاءالدین حسین و سپس مدرسه آقا باباخان طی نمود. در این دوره از محضر درس آیتالله بهاءالدین محلاتی و آیتالله شیخ محمدعلی موحد بهره وافر برد.
وی پس از فراغت از دروس سطح، برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم هجرت کرد و در درس حاج آقا حسین بروجردی و همچنین درس آیتالله داماد و امام خمینی(ره) حاضر شد و به کسب فیض پرداخت.
ورود آیتالله حائری به عرصه مبارزات سیاسی به سالهای پس از تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه باز میگردد که به علت شدت تعلق خاطر به حضرت امام خمینی (ره) قادر به ادامه تحصیل در قم نگردید و به شیراز مراجعت نموده و به تدریس دروس حوزوی و سامان دادن یک حرکت فکری و فرهنگی به روز در مسجد شمشیرگرها پرداخت.
در طول ۱۰ سال جلسات مستمر در این مسجد مبارزات سیاسی فرهنگی خود با رژیم را پی گیری نمود؛ و پس از تجربه سالها زندان و تبعید در سال ۱۳۵۳ به قم مهاجرت نمود؛ و این بار در کنار شهید آیتالله دکتر بهشتی، شهید آیت الله قدوسی و آیتالله جنتی و علامه مصباح یزدی کمر همت به تربیت طلاب علوم دینی در مدرسه حقانی بست که بسیاری از خدمتگزاران فعلی نظام ثمره این سالیاناند.
پس از انقلاب جلسات درس منظمی را برای دانشجویان پیرو خط امام و دفتر تحکیم وحدت در محل لانه جاسوس اداره نمود و به دفاع از مبانی نظام پرداخت که کتاب ولایت فقیه حاصل این جلسات هست.
ایشان در دوره اول مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده اول شیراز به این مجلس راه یافت و ریاست کمیسیون اصل ۹۰ را به عهده گرفت.
پس از شهادت شهید محراب حضرت آیتالله دستغیب(ره) در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ از جانب امام به امامت جمعه شیراز منصوب گردید.
حاصل سالها امامت جمعه ایشان ایراد خطبههای محققانه و تشکیل جلسات مستمر علمی با اساتید حوزه و دانشگاه حول محور علوم انسانی اسلامی است. تقدیم بیش از بیست عنوان کتاب و ارائه مقالات تخصصی در حوزه اقتصاد اسلامی از دیگر ثمرات این سالیان است.
ایشان در دوره اول و دوم خبرگان رهبری به نمایندگی از مردم فارس به مجلس خبرگان راه یافت و پس از ارتحال امام راحل به عنوان اولین مخالف شورایی شدن رهبری، (که از اهداف هاشمی رفسنجانی و همفکران وی بود) سخنان مؤثری را در این مجلس ایراد نمود؛ که در نهایت به انتخاب مقام معظم رهبری منجر گردید.
✳️ @ShahidRabe
📑 #مقاله🔰
✍ به بهانه سالروز انتشار مطالب توهین آمیز نسبت به ساحت مقدس مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، در نشریه دین ستیز صوراسرافیل(ارگان سوسیالیست ها در عصر مشروطه)/ ۱۵ جمادی الاول ۱۳۲۵ ق
✍ بررسی ماهیت جهانگیر شیرازی(مدیر هفته نامه صوراسرافیل، سوسیالیست و عضو انجمن های مخفی فراماسونی) و علی اکبر دخو(معروف به دهخدا، سردبیر هفته نامه صوراسرافیل، اشتهار به وابستگی به فرقه های بابی ازلی)، که قلم مسموم وی و توهین های وقاحت آمیزش نسبت به دین و اعتقادات مذهبی، باعث شد در مقطعی از ترس خشم مردم، از کشور فرار کند!
🔰👇👇
📜 برگی از تاریخ ناگفته و ناشنیده🔰
✍ به بهانه انتشار توهین های وقاحت آمیز، نسبت به ساحت مقدس علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، در نشریه دین ستیز صوراسرافیل(ارگان سوسیالیست ها در عصر مشروطه)/ ۱۵ جمادی الاول ۱۳۲۵ ق، شماره ۱۵ [۱]
[۱] منبع: سالشمار شیخ، ک، تنهای شکیبا، ص ۵۸۱
💠 دکتر منصوره اتحادیه، مورخ و پژوهشگر شهیر معاصر:🔰
شیخ فضل الله خیلی زود متوجه برخی نیرنگها در مشروطه شد. قانونی که از مجلس مشروطه می گذشت، برگرفته از قوانین غربی بود و شیخ به عنوان یک مجتهد [مرجع تقلید]، نمی توانست بپذیرد. او می گوید من تعدادی از مجلسیان را قبول ندارم، چون سوسیالیست هستند (منکر خدا هستند)، شیخ درست می گفت، واقعا" سوسیالیست ها در مجلس بودند، حتی روزنامه صوراسرافیل [با مدیریت جهانگیر خان و سردبیری علی اکبر دهخدا] که شیخ را مورد حمله قرار می داد، ارگان سوسیالیست ها بود. شیخ فضل الله در مقابل التقاطی که در لوای اسلام پدید آمده بود ایستاد./گفتگو با پیام فضلی نژاد، برنامه شوکران، شبکه چهار سیما، ۹۸ ش
⁉️طراحی نقشه قتل علامه شیخ فضل الله نوری(ره) در منزل ملک المتکلمین!🔰
فراماسون مهدی ملکزاده (فرزند نصرالله بهشتی بابی ازلی ماسون معروف به ملک المتکلمین) در کتاب خود به تشکیل جلسه ای در منزل پدری(با حضور پدرش)، برای طراحی نقشه قتل علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، اعتراف می کند. این جلسه با حضور تنی چند از اعضاء انجمن مخفی ماسونی از جمله جهانگیر شیرازی (صوراسرافیل) و بابی ازلی ماسون، سید جمال واعظ اصفهانی (پدر محمد علی جمالزاده لائیک) برگزار شد...!در این جلسه حاضرین تصمیم قطعی خود را برای کشتن علامه شیخ فضل الله، اعلام کردند./ک، مشروطه از آغاز تا سرانجام، ص ۴۴۰ به نقل از ک، تاریخ انقلاب مشروطه، ملکزاده، کتاب سوم صص۶۲۳-۶۲۵
1⃣ ✍ بررسی ماهیت جهانگیر شیرازی(مدیر هفته نامه صوراسرافیل، سوسیالیست و عضو انجمن های مخفی فراماسونی) و علی اکبر دخو(معروف به دهخدا، سردبیر هفته نامه صوراسرافیل، اشتهار به وابستگی به فرقه های بابی ازلی)، که قلم مسموم وی و توهین های وقاحت آمیزش نسبت به دین و اعتقادات مذهبی، باعث شد در مقطعی از ترس خشم مردم، از کشور فرار کند. کامل مطلب👇
📑 مقاله: بررسی هفتهنامة صور اسرافیل
◽️درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
◽️نویسندگان: امیر سبزی/ پور علی احمدی خواه
◽️منبع: تاریخ در آیینه پژوهش 1388 شماره 21
◽️حوزه های تخصصی:
علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی
✍ یکی از مؤثرترین نشریههای دورة قاجاریه و عصر مشروطه هفتهنامه صور اسرافیل بود، این نشریه، ابتدا با مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی و سرمایة میرزا قاسمخان تبریزی و دبیری و قلم میرزا علیاکبرخان قزوینی (دهخدا) تهیه و منتشر میشد. تندرویها و جسارت به مردم و معتقداتشان، از زبان سرخ صوراسرافیل، سر سبزش را بر باد داد و رفیقش دهخدا را به خارج از کشور فراری داد. بعد از کشته شدن میرزا جهانگیرخان، تمام بار نشریه (نشر سه شماره آخر) بر دوش میرزا علیاکبر دهخدا افتاد و توسط وی در خارج از کشور چاپ میشد. در این نوشتار ضمن بررسی این نشریه، به معرفی اجمالی گردانندگان آن نیز پرداخته میشود.
🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم🔰
مقدمه
بررسی اسناد و مکتوبات تاریخی، آدمی را تیزبین و دوربین میسازد. تیزبین از لحاظ داشتن دیدگاهی عمیق در مسائل و پدیدههای اجتماعی و فردی و دوربینی از جهت گستردگی افق اندیشه و برد نظر ناظر نسبت به این اسناد تاریخی، به گونهای که چنین کسی که اسناد تاریخ را بررسیده، پایبند و محدود امور جزئی نمیگردد، بلکه هر چیزی را در جای خود میبیند و بر میرسد. وقتی دقتنظر ناظر، دقیقتر میگردد که آن سند و مکتوب تاریخی به دست خود اشخاص نوشته شده باشد و مورد تحقیق و داوری وی قرار گیرد. برای مثال، وقتی کسی نوشتة بیواسطة دهخدا و صور اسرافیل (میرزا جهانگیرخان) را میخواند، به طور شفاف به عقاید، آداب و ادب ایشان دست مییابد. با این وصف، دیگر فراوانی مجلدات فلان کتاب یا قطع و قطر زیاد فلان لغتنامه، موجب انحراف معیار وی نمیگردد، بلکه زحمت آن کتابها را در جای خود ـ با حفظ نقدشان ـ میستاید و از این پس، غبارها را از چهرة سایر مکتوبات و اسناد میزداید یا افشا مینماید.
در این نوشتار، «هفتهنامة صور اسرافیل» بررسی میشود و بدون هیچ واسطهای آداب و ادب، عقاید و افکار ناشران آن نشریه به خوانندگان اندیشمند ابلاغ میگردد.
حیات و ممات سیاسی میرزا جهانگیرخان شیرازی
میرزا علیاکبر دهخدا، یار و همکار میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل درباره او مینویسد:
میرزا جهانگیرخان شیرازی پسر آقا رجبعلی، مدیر روزنامه «صور اسرافیل» به خاطر نام روزنامهاش به صور اسرافیل ملقب گردید. ملکزاده ترجمه او را چنین آورده است: وی در سنة 1292 ق، در شهر شیراز متولد شد. خانواده او در شیراز
مردمان فقیری بودند. در اوان کودکی، پدرش آقا رجبعلی درگذشت و عمه
وی سرپرستی او را بر عهده گرفت. پنجساله بود که با عمه و جده خود به تهران آمد. چهاردهساله بود که به شیراز بازگشت و در آنجا به تحصیل پرداخت. مقدمات ادبیات و منطق و ریاضی را نزد اساتید زمان فرا گرفت. و به سال
1311 ق، با عمه خود به تهران رفت و در دارالفنون و دیگر مدارس عالیه تهران به تحصیل علوم و فنون جدید پرداخت. در این هنگام بود که نهضت مشروطهخواهی آغاز شده بود. در انجمنهای سری و مجامع خفایی ایرانیان راه یافت. میرزا جهانگیرخان به همداستانی چند نفر [دهخدا و قاسمخان] روزنامهای موسوم به صور اسرافیل ایجاد کرد. روزنامة صور اسرافیل به مشکلاتی دچار شد؛ چندینبار نویسندة او را تکفیر کردند و چند بار بساط روزنامهنویسیاش را فرو پیچیدند. سپس آنان را به باغشاه بردند و روز چهارشنبه 3 تیر / 24 جمادیالاولی 1326 او را خفه کردند.
میرزا جهانگیرخان شیرازی و فامیل او، میرزاقاسمخان صور اسرافیل و چند نفر دیگر، عضو کمیته انقلاب و از اعضای اجتماعیون عامیون و عضو هیئت مدهشه بودند که سه جوخه چهار نفری برای ترور تشکیل داده و زیر نظر حیدرعمو اغلی کار میکردند.
صور اسرافیل طبق قول ملکزاده، عضو کمیتة انقلاب (ترور) به تعبیر خود حیدرخان، «حزب اجتماعیون عامیون تهران» بود. از ترورهای میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل میتوان به ترور نافرجام امینالسلطان اشاره کرد.
طبق نوشتة صور اسرافیل، دهخدا و ملکزاده چندینبار نویسندة او را تکفیر کردند و چند بار بساط روزنامه نویسیاش را فرو پیچیدند.
بعد از چاپ مقالهای توهینآمیز به مقدسات در آن نشریه، طباطبایی به بهبهانی میگوید: «آقا شما مقاله صور اسرافیل را خوانده اید؟ بهبهانی با خونسردی جواب میدهد: بلی.
طباطبایی با عصبانیت میگوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کرده اند و واجبالقتلاند». طبق اسناد معتبر، بعد از تنبیه آن روزنامهنگار و توقیف روزنامه اش، وزیر علوم در 20 جمادیالثانی توبیخ آنان را به عموم مطبعه ها اعلام میکند.
🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم🔰
عینالسطنه، در مورد میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و نشریه اش نوشته است:
این میرزا جهانگری شیرازی یکی از آن لامذهبها است، لاشی محض. تا به حال دو بار روزنامه اش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوب خوردن و تبعید کردنهای سابق باعث ترقی او شده...؛ بالأخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... از جمعی شنیدم که میرزا جهانگیر گفته: پنج - شش نسخه روزنامه آنچه میل دارم، دلم میخواهد و آرزوی خودم هست نوشته، یک مرتبه چاپ و نشر میکنم و خودم هم مخفی میشوم. حالا هم باید منتظر آنها بود. اول کاری که روزنامه ها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است!
همین عینالسلطنه ذیل حوادث سال 1326ق به شهرآشوبی و تخریب مقدسات به وسیلة میرزا جهانگیرخان و نشریهاش مینویسد:
چهارشنبه 24 جمادیالاولی، صبح به اتفاق حاجی افخمالدوله باغ شاه
رفتیم. لدیالورود مسموع شد که ملکالمتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیر
مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند. آن یکی واصل به جهنم، دیگری هم پی
او انتظار نفخ صور را باید بکشد. این است سزا و جزای کسی که از خدا گرفته
تا تمام انبیا و رسل را بد بگوید و هزارها بیت در کهنهپرستی و دین و مذهب
و تربت حضرت سیدالشهدا? مضمون و ناسزا کتابت کند. خدا منتقم حقیقی است و دستبردار نیست. برای سی و دو عدد روزنامه خودش را به کشتن داد. اما ملک پولی جمع کرد، افسوس که لذتی از آن نبرد. این دو نفر اگرچه بابی ازلی بودند؛ اما عقیدة بیشتر مردم در لامذهبی آنهاست... خداوند، همه را از سوء اعمال خود حفظ فرماید.
تأثیرپذیری میرزا جهانگیرخان از اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی
فریدون آدمیت دربارة یکی از تألیفات میرزا آقاخان کرمانی و چگونگی ارتباط صور اسرافیل با او نکتههایی را بیان کرده است. آدمیت ضمن بیان مقدمهنویسی صور اسرافیل بر رسالة آقاخان و تأثیرپذیری وی از اندیشههای او مینویسد:
... شاید عنوان این جزوه با رسالة در تکالیف ملت نوشتة میرزا آقاخان کرمانی بیارتباط ندانست. میدانیم که میرزا جهانگیرخان نویسندة صور اسرافیل با آثار میرزا آقاخان خوب آشنا بوده و متأثر از او است. مقدمهای هم بر رسالة مورد بحث نگاشته شده، رنگ تفکر میرزا آقاخانی را دارد، گرچه مقدمه از متن اصل رساله جداست. از سوی دیگر، مضمون رسالة میرزا آقاخان به اعتراف خودش انقلابی بوده، حال آنکه رسالة حقوق و وظایف ملت، آهنگ انقلابی ندارد... به نظر ما موضوع رساله با سلسله مقالاتی که به امضای «م. ا. د» (علیاکبر دهخدا ) در روزنامه صور اسرافیل منتشر شده دقیقاً جور میآید.
کفر و الحاد میرزا عبدالحسینخان معروف به آقاخان، فصل مفصلی میطلبد که خارج از تحمل این نوشتار کوتاه است.
دبیر ومدیر نشریه
علیاکبر دَخو، معروف به دهخدا فرزند خان باباخان در 1258 ش متولد شد.
وی تحصیلاتش را در مدرسه سیاسی تهران تمام کرد و مدتی نزدمیرزا ابراهیمخان معاونالدوله کاشی به سر برد و به همراه او عازم بالکان شد و گویا
از آنجا به عنوان منشیگریِ معاونالدوله به رم و سپس به بادکوبه رفت. بعد
از چند ماه به رشت مسافرت کرد. چون این مسافرت او (سال 1323 ق) مصادف با نهضت مشروطه و به تعبیر درستتر، مقارن با نهضت عدالتخانه گردید، او
نیز به تهران آمد و در سال 1325 ق به کمک میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل
و خویش او، میرزا قاسمخان صور اسرافیل، روزنامه صور اسرافیل را تأسیس کرد. پس از انحلال مجلس، دهخدا و جمعی دیگر از دوستانش به سفارت انگلیس رفتند و جان سلامت به در بردند و روانه اروپا شدند. وی در ایوردون سوئیس، مدتی به نشر همان روزنامه پیشگفته پرداخت، به گونهای که برون انگلیسی از او تمجید کرد. درباره دهخدا گفتهاند که «از جمله نجاتیافتگان سفارت انگلیس بود».
پس از فتح تهران در سال 1327 ق به تهران آمد و در دوره دوم، وکیل کرمان شد. نامبرده در هشتم اسفند 1336 در 76 سالگی در تهران، درگذشت.
میرزا علیاکبر دهخدا ـ در زندگانی سیاسیاش ـ فراز و فرود عجیبی دارد؛ یک زمان، او را در صدر مشروطه میبینیم که جزء تندروترین افراد قرار دارد، بهگونه ای که به همدستی گروهی، مانند جمال واعظ، مساوات و... قصد از میان برداشتن و ترور یکی از مجتهدان بزرگ پایتخت را مینماید.
در همین دوره بود که به اروپا گریخت. اما یک زمانی دیگر (مشروطه دوم) نیز دهخدا را مییابیم که از حزب تندرو به حزب «اعتدالیون» پیوسته، بهگونهای که به ناسزاهایی که در روزنامه ها علیه او مینویسند، پاسخ تفصیلی نمیدهد! پس از درگذشت جهانگیرخان، مجدداً انتشار این نشریه به وسیلة علیاکبر دهخدا در شهر ایوردون از بلاد سوئیس ادامه یافت.
🔰ادامه در بخش چهارم🔰
🔰بخش چهارم🔰
ابراهیم صفایی ذیل عنوان «تندروی مخالفان» مینویسد:
مشروطهخواهان و مخالفان شاه، کار هتاکی و ناسزاگویی را به حد بیشرمی رسانده بودند. دهخدا با امضاهای مستعار در روزنامه صور اسرافیل، حملات زننده و ناروایی به شاه مینمود.
میرزا علیاکبر دهخدا اگر قبلاً در ایران فقط به دین و عالمان اهانت میکرد؛ ولی بعد از رفتن به خارج، شروع به تخریب و هتک حرمت مردم ایران نمود. دخو این جسارتهایش را یک عادت میداند که ترکش موجب مرض است. او در نخستین شمارة روزنامهاش از ایوردون در ستون «چرند پرند» مینویسد:
الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه بود که من [به جهت] بعضی ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم؛ یعنی این عادت یکسال و نیم خودم را ترک کرده بودم و چنانکه همه ایرانیها میدانند ترک عادت هم موجب مرض است. یعنی همان طور که یکصدوهشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیردست چهارده پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگن گذار حکومت نباشند، ناخوش میشوند... . همانطور که خاقان مغفور فتحعلی شاه روزی دو ساعت... ناخوش میشد و همانطور که اگر مهد علیا مادر ناصرالدین شاه شبها... . ناخوش میشد. و همانطور که ام خاقان زن حاج نصیرالسلطنه اگر شبها با محمدعلیشاه ملاقات نمیکرد ناخوش میشد و همانطور که محمدعلی میرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه[؟!] خود تاجالسلطنه را نمیدید ناخوش میشد و همانطور که اعلی حضرت... و همانطور... نزدیک بود من هم ناخوش بشوم... و من بعد از پنج ماه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه انتظار داغ دلی از چرند پرند بگیرم.. همان طور که گاو وزیر داخله، وزیر داخله گاوهاست.
پیشتر اشاره شد که ابراهیم صفایی و فریدون آدمیت نیز به این مطلب تصریح دارند، چنانکه صفایی، دهخدا و بیشرمیهای او را باعث قتل میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل میدانسته و نگاشته است:
... بیچاره جهانگیرخان، جوان پرشور و بیتجربه، فدای بیآزرمی و تندرویهای دهخدا گردید که در روزنامة صور اسرافیل به شاه و درباریان [و مقدسات دینی] بیپروا توهین میکرد و ناسزا میگفت.
صفایی در کتاب دیگرش مینویسد:
دهخدا در طهران سردبیر و نویسنده مقالات اساسی صور اسرافیل بود و تندرویها و بیپرواییهای او، میرزا جهانگیرخان را به کشتن داد و خود از معرکه گریخت.
دهخدا نویسنده ثابت صور اسرافیل، در جایجای نشریه بهروشنی نوشته که اعتقاد چندانی به اسلام ندارد و رو به سوی غرب و ملکمخان و فروغی نهاده است. او گاهی نوشته است:
من آن وقتها همین حرفها را میخواندم و بهمان اعتقاد قدیمیها که خیال میکردند هرچه توی کتاب نوشته صحیح است، من هم گمان میکردم این حرف هم صحیح است، اما الان که کمی چشم و گوشم وا شده، حالا که سر و گوشم قدری میجنبد و حالا که سری توی سرها داخل کردهام میبینم که بیشتر از آن حرفهایی که توی کتاب نوشتهاند پر پای قرصی ندارد. بیشتر آن مطالب هم که ما قدیمیها محض همین که توی کتاب نوشته شده ثابت و مدلل میدانستیم پاش به جایی بند نیست.
میرزا قاسمخان صور اسرافیل، از مدیران صور اسرافیل و سرمایهگذار آن
میرزا قاسمخان صور اسرافیل پسر میرزا حسنخان، معروف به تبریزی (گویا اصالتاً از فارس) بوده است. در ابتدا در دورة مظفرالدین شاه، پیشکار امین حضرت تبریزی در امورات بناخانه بود. در دورة مشروطیت به سرمایة او روزنامة صور اسرافیل تأسیس و او جزء مشروطهطلبان گردید و وکیل و وزیر گشت و مدافع رضاخان و مخالف مدرس شد.
اسماعیل رائین دربارة دست داشتن میرزا قاسمخان در کمیتة ترور و تأسیس گروه ضربت مینویسد:
یکی از مأموریتهای مأمور اعزامی (از مرکز حزب در بادکوبه) این بود که او بتواند تصمیمات مهم کمیته مرکزی را از بادکوبه به تهران برساند و به شعبه حزب در تهران تسلیم کند و راههای اجرای خط مشی اصلی را در وضع پیدا شده به آنان بفهماند... برای انتخاب چنین مأموریت مهم و خطرناک، من به ابتکار خود پدرم، میرزا علیاکبر افشار را پیشنهاد کردم. پیرمرد با کمال میل و داوطلبانه، آن مسافرت خطرناک را پذیرفت. علاوه بر آن، او موفق شد همراه انقلابی معروف ایران، میرزا قاسمخان صور اسرافیل که از اعضاء کمیته حزب سوسیال دموکرات بود، گروه ضربت را تشکیل دهد. این گروه برای محمدعلی شاه آماده میشد. برای اینکه کار گروه ضربت سریع و مطمئن به نتیجه برسد، پدرم با کمک کمیتة انقلاب یک کالسکه مجلل و دو رأس اسب قشنگ یورغه به رنگ خاکستری خالدار خریداری کرد و... متأسفانه در سازمان سرّی گروه ضربت، خائنی به نام نورالدین مانع اجرای فکر ترور شد.
شکل ظاهری و مشخصات نشریه
بعد از اشارة کوتاهی به مدیر و دبیر نشریه، اکنون به طور خلاصه به شکل و محتوای آن اشاره ای می شود. این هفته نامه، در ۳۵ شماره منتشر شد که ۳۲ شماره آن در تهران پخش گردید. نخستین شمارهاش در 17 ربیعالاول 1325
🔰ادامه در بخش پنجم🔰
🔰بخش پنجم🔰
و آخرین شمارهاش در شنبه 20 جمادیالاولی 1326، یعنی سه روز قبل از کشته شدن میرزا جهانگیرخان منتشر شد. سه شمارة آن نیز در ایوردون سوئیس تنها به کوشش علیاکبر دخو (دهخدا) و سرمایة مالی معاضدالسلطنه پیرنیا تهیه شد و انتشار یافت. هفتهنامة صور اسرافیل در تهران به صورت هفتگی چاپ و منتشر گردید. در تهران از 17 ربیعالثانی 1325 تا 20 جمادیالاول سال 1326، و در ایوردون (Iverdon) از اول محرم 1327 تا 15 صفر همان سال انتشار یافت.
بالای صفحة هفتهنامه، مصور است به یک نقاشی تخیلی؛ فرشتهای که (به شکل آدمی با دو بال) شیپوری بر دهان دارد که در آن دمیده و بر روی امواج صدای آن، شعارهای گردانندگان هفتهنامه، نقش بسته است؛ یعنی «حریت»، «مساوات» و «اخوت». بر صدر صفحة آن آیة 51 سورة یس نقش بسته که کلمة صور در آن است. و ذیل تصویرها و آغاز نوشتارش، بخشی از آیة 101 مؤمنون که باز کلمة مبارک صور در آن هست. تمام 35 شماره، هر کدام هشت صفحه میباشند، حتی دو شمارة 7 و 8 را که بعد از توقیف کوتاهی با هم چاپ نموده، شانزده صفحه شده است؛ یعنی باز هر شماره، هشت صفحه دارد.
این روزنامه چندین بار، به خاطر جسارت به مقدسات دینی و شخصیتهای دینی و حاکمان، توقیف شد و از طرف مرحوم طباطبایی حکم تکفیر نویسندگان آن داده شد.
طبق اسناد موجود (خود روزنامه) و ادعای خود دهخدا، قلمزن اصلی آن از اولین شماره تا آخرین آن، دهخدا بوده است؛ به نوشتة کسروی میرزا علیاکبر دهخدا، نویسنده گفتارهای صور اسرافیل بوده است. صور اسرافیل طرف توجه همة مشروطهطلبان تندرو بود و میرزا جهانگیرخان شیرازی، معروف به صور اسرافیل و میرزا قاسمخان تبریزی مدیر و آقای دهخدا سردبیر و مقالات اساسی و «چرند پرند»های این هفته نامه نیز به قلم ایشان بود.
بیان نظر و مشاهدة شاهدان در مورد نشریه
1. عینالسلطنه: نشریه صور، دست از یقة شریعت برنمیدارد
یکی از شاهدان عینی در مورد آن نشریه و نویسنده چرند پرند آن نوشته است:
روزنامة صور اسرافیل اگر دست از یقة شریعت و اوهامات بردارد، از همه بهتر است، خصوصاً چرند پرند آن... .
پیشتر گفته شد که عینالسلطنه، در مورد صور اسرافیل و نشریهاش مینویسد:
این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبها... یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... بعد از هزار و سیصد سال دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازهای برای ما درست کنند!
2. کسروی: از کفریات آن روزنامهها، جسارتهای عجیب صور اسرافیل به دین خاتم است
کسروی از قول یک شاهد عینی که در هفتم رجب 1325 سخنرانی میکرد، چنین نقل نمود که گفت:
... ای برادر دینی! مجلس کجا و مذهب کجا. تو رفتی مجلس برای تعدیل امور دولت فراهم کنی یا اظهار مذهب که این روزنامجات را محرک شده... مردم را به شورش و غوغا آورند. اگر از کفریات آن روزنامجات سؤال کنی میگویم از جمله... در روزنامه «صور اسرافیل»، دین پیامبر را بازیچه خبر داده... .
3. طباطبایی: نویسندگان مقاله در صور، کافرند و واجب القتل
ملکزاده نیز به آن سخن کسروی (مبنی بر جسارت آن نشریه به دین خاتم) و تکفیر گردانندگان آن هفتهنامه از سوی مرحوم طباطبایی تصریح مینماید؛ اما با اندکی تحریف و وارونه سازی! او از قول دهخدا، حکایتی نقل میکند که به قول خودشان «پایه تقوا و علاقهمندی» ادارهکنندگان روزنامه صور اسرافیل را به مشروطیت میرساند: «در یکی از نمرههای صور اسرافیل، مقاله تندی بر ضد روحانیون نوشته بود...».
مرحوم طباطبایی... به بهبهانی میگوید:
آقا شما مقاله صور اسرافیل را خواندهاید؟ بهبهانی با خونسردی جواب میدهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت میگوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کردهاند و واجب القتلاند.
در پی این حکم مرحوم طباطبایی، میرزا قاسمخان صور اسرافیل بعد از توقیف و رفع آن، نامهای به مرحوم طباطبایی نوشت تا خود و همکارانش را تبرئه کند.
جسارت این نشریه، در بین مردم مسلمان بازتابی تند یافت و شخصیتی چون سیدمحمد طباطبایی را آزرده و برآشفته ساخت.
4. سیدعبدالله بهبهانی: وزیر علوم! صور اسرافیل را توقیف و تنبیه کنید!
سیدعبدالله بهبهانی، پیشوای دیگر مشروطه نیز طی نامهای به مخبرالسلطنه، وزیر علوم، خواستار توقیف روزنامه و تنبیه مدیر آن گردید:
... امروز جمعی از اهل علم و غیره، جریده صور اسرافیل را ارائه به داعی کرده
و بعضی امور غیرلایقه در آن درج بود، دیدم. علاوه بر اینکه حقیقتاً درج این گونه مطالب در روزنامه و نشر آن، با لوازم اسلامیت سازش ندارد. گمان دارم
این مطالب به همین زودی موجب فساد عظیمی در دارالخلافه و سایر بلاد
شود. آخر خودتان ملاحظه بفرمایید که اگر بنا باشد در روزنامه[ای] که در
پایتخت اسلام طبع میشود، صریحاً نوشته شود که هزار و سیصد سال کسی پیدا نشده است که در مقابل نصارا سخن حسابی بگوید...
🔰ادامه در بخش ششم🔰
🔰بخش ششم🔰
دیگر برای اسلام چه باقی میماند؟! و اینچنین تعرض به علمای اعلام به طوری که موجب توهین [به] نوع است و به تمام اهل علم برمیخورد...؛ جداً از جناب اجل عالی میخواهم که فوراً این روزنامه توقیف، و مدیر آن را هر کس است به سیاست لازمه، تنبیه بفرمایید. خیلی فوری این اقدام را فرموده و داعی را مستحضر دارید...
26 جمادیالاولی 1325 ق.
گزارشی اجمالی از محتوا و مبانی هفتهنامة صور اسرافیل
پرداختن به تمام مطالبی که در صور اسرافیل نوشته شده، فرصتی دیگر میطلبد، اما به طور گذرا به محتوای آن نشریه و اندیشة نویسندگان و گردانندگان آن اشاره میشود.
به طور کلی اندیشة گردانندگان هفتهنامه، یعنی میرزا علیاکبرخان دهخدا، میرزا جهانگیرخان شیرازی، معروف به صور اسرافیل و دیگر همکارشان میرزا قاسمخان و چاپ آن نشریه، بر مدار زیر بود:
1. دینستیزی، تخریب، تحریف دین، شبهافکنی و هتاکی
هفتهنامة صور اسرافیل، شرع و مشروعهخواهی و مشروعهخواهان را خرافه، اوهام، مضحک، مزخرفات و کهنهپرستی نامیده است. گاهی به کنایه و گاهی هم صریح علیه اعتقادات مردم قلم زده و گاهی هم خیلی راحت به بهانة جسارت به علما، در حقیقت به خدا و قرآن ایراد گرفته و به حکم روشن اسلام تعرض کرده است.
2. اهانت به حکما، فقیهان و دانشمندان مسلمان
هفتهنامة صور اسرافیل، به تمام علما، حکما و دانشمندان ایرانی جسارت نمود. صوراسرافیل در یکی از شمارههای خود، مقالهای را به چاپ رساند که در واقع، ادعانامهای تند علیه تمامی حکما و متکلمان بزرگ مسلمان کشورمان بود! او بود که چنین نوشت:
حکمت و کلام ما، معجونی است مضحک از خیالات بنگیهای هند، افکار بتپرستهای یونان، اوهام کاهنهای کلده، و تخیلات رهابین یهود. پیشوایان پرستندگان گَنگ، علمای عابدین لاما و رؤسای عناصرپرستان هند، هر یک اقلاً یک یا دو کتاب مختصر و مفصل در فلسفه مذهب باطل خود نوشته در میان ملت و امت خویش انتشار میدهند، اما در هزار و سیصد سال، شهوت ریاست، لذت اصوات نِعال و حرص قُربِ سلطان، به علمای ما فرصت نداد که فلسفه اسلامی را از این مزخرفات جدا کرده و یک رساله مختصر مشتمل بر حکمت طریقه حقه خودشان به زبان عوام، نوشته، منتشر کنند... .
3. تخریب عالمان و روحانیان و اهانتهای عجیب به علمای مشروطهخواه
از جمله رسالتهای این هفتهنامه، جسارت و تخریب علمای دین، بهویژه عالمان مشروطهخواه، مانند مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری، مرحوم کنی، مرحوم میرزا حسن آشتیانی، محمد آملی، ابوطالب زنجانی، سیدعلی آقا یزدی، میرزاهاشم تبریزی، میرزاحسن مجتهد تبریزی و مرحوم آخوند ملاعباس بود. این تخریبها در غالب آن 35 شماره به چشم میخورد.
میرزا جهانگیرخان و دهخدا در آن نشریه، این گونه لب به جسارت میگشایند و خطاب به همة مردم ایران مینویسند:
... اگر همه اهل ایران با شما کهنهپرستان همعقیده باشند جمعیتتان بالغ بر سی کرور نخواهد شد. سه هزار و یکصد کرور آدمهای دنیا که تمام با عقاید ما شریکاند، شما را خوا نا خوا [خواه، ناخواه]، مجبور به قبول این اصول مسلمه خواهد کرد... . عنقریب سیل این خیالات تازه، اراضی مقدسه شما را گرفته، لوث این اوهام و خرافات مندرسه شما را از روی زمین خواهند شست.
همین نشریه و گردانندگان و گردان آنها به بانگ بلند، فریاد برمیدارد که:
قوانینی که به تأیید مجتهد بخواهد باشد، آن قانون به کلی بیمصرف و به قدر ذرهای، معنی نخواهد داشت.
نشریه صور اسرافیل، در یک تهمت عظیمی پا را از این هم فراتر گذاشته و
نوشته است:
علت جایگاه و پایگاه داشتن علما نزد مردم ایران، دو امر بیشتر نیست: یکی جهل، دیگری عادت به تعبد. در مدت هزار و سیصد سال... چنان ما را به تعبد و قبولِ کورکورانه اصول و فروع خودمان نمودند و چنان راه غور و تأمل و توسعه افکار را بر روی ما سد نمودند که... .
نشریه، جسارت به سید میرزا ابوطالب موسوی، معروف به میرزا ابوطالب زنجانی را چنین با تمسخر یاد کرده است:
بقیه سال نامه و هم درین سال جناب عالم بما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری، یعنی آقا سیدابوطالب زنجانی که چند دفعه در زمانهای پیش، شیخ فضلالله را تکفیر کرده[؟!] دوباره به صحت عقاید شیخ معتقد شده و در لوطیبازی...، درست مثل میمونهای هند، تقلید شیخ را بیرون میآورد.
میرزا ابوطالب به صدق و صفا و علم و تقوا معروف بود به گونهای که مُهر او و شیخ نزد قضات دادگستری، ارج و اعتبار خاصی داشت به گونهای که تا مدتها بعد نیز هر جا مهر آن پاکان را بر پای سندی میدیدند، قضات میگفتند که کار ما آسان شد، زیرا که مهر شیخ و ابوطالب، ناسخ و منسوخ ندارد. تفصیل این مسائل را در مقالهای دربارة میرزا ابوطالب آوردهایم.
هفتهنامه، خطاب به علما و مراجع دینی مینویسد:
...سیدعلی آقا و شیخ فضلالله و عاملی[آملی] و رستمآبادی و سیدمحمد تفرشی و...
🔰ادامه در بخش هفتم🔰
🔰بخش هفتم🔰
میرزا ابوطالب زنجانی و نقیبالسادات و پسرش و اکبرشاه و حاج میرزا لطفالله روضهخوان و سلطانالعلماء و جمعی دیگر از سید و آخوند را... پلوهای چرب پر ادویه و قرابه های عرق محله همه را گرم کار کرد.
ناظمالاسلام کرمانی، ثقةالاسلام تبریزی، فریدون آدمیت و... نوشته اند[اعتراف دارند] که صور اسرافیل و یارانشان، منبع فساد و عناد و آشوب و خرابی و ترور بودند؛ نه شیخ فضلالله و دیگر علما.
4. ترویج اندیشه های ماسونی و غربی
معرفی و تبلیغ کتابهای میرزا ملکمخان و افکار ماسونیها در نشریة صور اسرافیل، جلوهای خاص دارد که نشانه گرایش نویسندگان این روزنامه به افکار غربی و ماسونی است. صور اسرافیل گاهی با تیتر «مژده» و زمانی با عنوان «بشارت» ـ در اینجا به کنایه، مردم ایران را مردههای چند هزار ساله گورستانهای غفلت و نادانی میداند که تنها با خواندن و عمل به کتابهای ملکمخان، بیدار میشوند! تا بستری برای تبلیغ نوشته های ملکمخان ارمنی فراهم سازد! ـ و بارها هم در قالب «اطلاعیه» برای کتابها، روزنامه ها و مجموعه آثار (کلیات) ملکمخان، تبلیغ فروش آنها را میکردند.
نشریه صور اسرافیل مینویسد: «... همان انجمن (ماسونیک) است که موجب آبادی دنیا و رفع خرافات و اوهام باطله میباشد».
اسماعیل رائین در مورد فراماسونها مینویسد: ماسونیها نهتنها برای ایران نکبت به بار آوردند، بلکه برای انگلیس نیز هم. او در آخر جلد اول کتابش، به اشارهای معنادار با این عبارت «پوزش و تأسف» از خرابکاریهای ماسونرها و خرابی ایران به دست آنها با تأسف و تأثر یاد کرده است. همین نویسنده در عبارتی کوتاه و گویا نوشته است:
کاری که فراماسونهای انگلیسی و ایرانی عالماً و عامداً با میهن ما کردند، عواقب نکبتباری داشت که بدبختی آن بعدها دامنگیر خود انگلیسیها نیز گردید.
5. جسارتهای ناموسی و خلاف ادب به ایرانیان و تحقیر ملت
سردبیر سابق و همهکارة کنونی نشریه، بعد از آنکه از طریق سفارت انگلیس به خارج از کشور فرار داده میشود، به شهر ایوردون در سوئیس میرود و در یکی از ستونهای همان «چرند پرندِ» صور اسرافیل مینویسد:
... یکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیردست چهارده پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگنگذار حکومت نباشند، ناخوش میشوند. همانطور که اهالی رشت، شیراز، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، کرمانشاهان، لرستان، عراق، کردستان و یزد، اگر سالی چندین صد دختر باکره و هزارها طفل امرد برای اندرون آبدارخانه های حکام ندهند، ناخوش میشوند. و همانطور...؛ ای ادبای ایران[!] الان شما یک سال و نیم است به چرند و پرند نوشتن دخو عادت کردهاید و خوب میدانید چرند و پرند نوشتن یعنی چه.... به بینید[ببینید] من هرگز در تمام عمر باین [به این] چرند و پرندی نوشتهام یا شما در عمرتان خواندهاید.
6. اهانت به شعائر دینی
نشریه و انتشاردهندگانش، به بهانههای مختلف به مسخره کردن و تخریب حجره و حوزة درس و عالمان و دیگر شعائر و مظاهر دینی مردم پرداخته است.
7. ترویج باستانگرایی
نشریة صور اسرافیل، به طور صریح و بیپرده به ترویج باستانگرایی میپرداخت و از مزدک و مجوس و کاوه و کامبیز و نادر و دیگر سلاطین! آن هم بدون نامی از اسلام یا خدمات متقابل ایران و اسلام تعریف میکرد!
این هفتهنامه، سراسیمه و تناقضگویان، منتشر میشد و به قول کسروی «با نفاق و دورویی». گاهی ـ همان طور که پیشتر دیدیم ـ از باستانپرستی قلم میزد و زمانی از غربگرایی! نشریة صور اسرافیل ـ در اواخر کار ـ بیپردهتر از قبل مینوشت. در یکی مانده به آخرین شمارهاش دربارة یکی از مهمترین دستورها و نشانههای اسلام، یعنی تقسیم کار در خانواده و ریش مردان و نیز به طور ضمنی به تمسخر دعا و نیایش میپردازد و مینویسد:
حالا من صریح میگویم و وجدان تمام وزرا و وکلا و اولیای امور را شاهد میگیرم که اصل خرابی مملکت و بدبختی اهل ایران همان اعتقاد کاملی است که...؛ دیگر عقل من به جایی نمیرسد بروند ختم عمن یجیب بگیرند... این اولش و این هم آخرش دخو
8. ترویج آزادی مطلق؛ بدون قید شرع و عقل
نشریة صور و گردانندگان سه گانهاش، برای دستیابی به آزادی مورد نیازشان به انبیا نیز افترا بستند و به آرامی دست وحی را از زندگی اجتماعی و تعیین آزادی کوتاه کردند. آنان میگفتند که چون نوع بشر بر اساس طبیعتش در تشخیص کمال، قادر است! حد و مرزی برای محدود کردن آزادی ندیدهاند؛ مگر ضرر به آزادی دیگران! عین قول و قلم آنها را بنگریم که خود گویا و روشن است. آنان نوشتهاند:
معنی آزادی که تمام انبیا و حکما و علمای دنیا مستقیم یا غیرمستقیم برای تکمیل معنی آن کوشیدهاند... همین است که مدعیان تولیت قبرستان ایران کمال انسان را به معرفیهای حکیمانة خودشان محدود نکرده و اجازه فرمایند تا نوع بشر به همان وسائل خلقتی در تشخیص
🔰ادامه در بخش هشتم🔰
🔰بخش هشتم🔰
کمال و پیروی محدود نکرده و اجازه فرمایند تا نوع بشر به همان وسائل خلقتی در تشخیص کمال و پیروی آن بدون هیچ دغدغة خاطر ساعی باشند. معنی آزادی چیست؟... [ابتدا مینویسد]: آزادی رفتار نمودن انسان است در تمام امور مشروعه خود به نحو دلخواه. آیا سرحدی برای این رفتار دلخواه هست؟ سرحد این رفتار دلخواه تنها آزادی دیگران است... یعنی سرحد این آزادی تا آنجا منبسط میشود که به آزادی دیگران صدمه[ای] نرساند. حدود آزادی هر فرد هیئت دیوار آزادی فرد دیگر است.
نتیجه
در این مقال پس از اشاره به احوال نشریه و ناشرانش، بر اساس سند و مکتوب بیواسطه، که در کمال آزادی و اوج اختیار و قدرت آن را نگاشتهاند، ناشران نشریة طلوع مشروطیت ایران به هیچ خط قرمزی اعتقاد نداشتند. از همه بد میگفتند و مخالف همه چیز بودند، بازار را آشفته میکردند دم از قانون و ترقی میزدند ولی به منطق جنگل عمل میکردند؛ به گونهای که نهتنها مردم را به خود، بلکه به مشروطه هم بدگمان و متنفر میکردند.
مجموعه عملکرد آنان موجب به فعلیترسیدن استبداد محمدعلی شاه و انزوا و اعدام علما گردید. سرانجام، آنان به دامن بیگانه پناه بردند و در کنار پهلوی قرار گرفتند و بنیانگذار حکومت استبدای رضاخان شدند. اینان دم از ترقی خود و تحجر علما میزدند!
منابع مقاله بالا
ـ آدمیت، فکر آزادی و مقدمه مشروطیت، تهران، سخن، مهرماه 1340.
ـ آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، (ج 2، مجلس اول و بحران آزادی)، تهران، روشنگران، بیتا.
ـ ابوالحسنی منذر، علی، «مشروطه و رژیم پهلوی؛ پیوندها و گسستها» تاریخ معاصر ایران، ش 15 و 16، زمستان 1379.
ـ استادی، رضا، بررسی لغتنامه دهخدا، قم، فرا نشر، 1377
ـ اعظام قدسی، حسن (اعظامالوزاره)، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، تهران، نشر کارنگ، 1379 ش.
ـ اقبال، عباس، مجله یادگار، سال سوم، شماره 2 و 8.
ـ احمدیخواه، علی «فقیه فداکار» گلشن ابرار، قم، چ نشر نورالسجاد?، 1386.
ـ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران، زوّار، 1347ش.
ـ ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها و... ، چ مهتاب، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، [بیتا].
ـ ثقةالاسلام تبریزی، میرزا شفیع، مجموعه آثار قلمی ثقةالاسلام، به کوشش نصرتالله فتحی، تهران، انجمن آثار ملی، 1354.
ـ دولتآبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، تهران، کتابفروشی ابنسینا، چاپ تهران مصور، [بیتا].
ـ دهخدا، میرزا علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چ دوم از دوره جدید، 1337.
ـ رابینو، ه. ل، روزنامههای ایران از آغاز تا سال 1329 ق / 1289 ش. (برداشتی از فهرست رابینو، ترجمه و تدوین جعفر خمامی زاده)، تهران، اطلاعات، 1372 ش.
ـ رائین، اسماعیل، اسناد و خاطرههای حیدر عمو اغلی (جلد دوم)، بیجا، بینا، 1358.
فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ سپهر، چ چهارم، 1357 ش.
ـ رئیسینیا، حیدر عمو اغلی گذر از طوفانها، بیجا، انتشارات دنیا، فروردین 1360.
ـ رضازاده ملک، رحیم، چکیدة حیدرخان عمو اغلی، تهران، دنیا، 1352 ش.
ـ زاهد زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، با همکاری محمدعلی سلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ سوم، 1384.
ـ شریف کاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، به کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعدوندیان، تهران، چاپ نقش جهان، 1362 ش.
ـ شیفته، نصرالهس، رجال بدون ماسک ایران، تهران، چاپ تابان، بینا، بهمن 1331.
ـ صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه(دورة اول)، تهران، چاپ محمدحسن علمی، انتشارات جاویدان، چ دوم، خرداد1362.
ده نفر پیشتاز، تهران، شرق، بیتا.
تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، ایرانیاران، 1381.
ـ عینالسلطنه، قهرمان میرزا (سالور)، روزنامه خاطرات، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1377 ش.
ـکرمانی، محمد ناظمالاسلام: تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه، چ چهارم، 1362.
ـ کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، چ پنجم، 1340.
ـ مجلس شورای اسلامی، همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت، (خبرنامه شمارة 1) مجلس شورای اسلامی، تهران، 14 و 15 مرداد 1385.
ـ گوبینو، کونت، «امیرکبیر 1 و 2 و 3»، مجله محیط (به انضمام خاطرات مطبوعاتی استاد سیدمحمدمحیط طباطبایی)، به کوشش و با مقدمه سیدفرید قاسمی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، 1374.
ـ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، تهران، علمی، 1324.
ـ ملکزاده، مهدیخان، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، سخن، 1383.
ـ مؤسسه قدر ولایت، تاریخ تهاجم فرهنگ غرب (نقش روشنفکران وابسته)، ناشر مؤسسه قدر ولایت، بیجا، چاپ سهند، 1374.
ـ میرزا علیاکبر دهخدا و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل، صور اسرافیل (دوره کامل؛ مجموعه متون و اسناد تاریخی، کتاب پنجم) قاجاریه، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361 و 1403 ق.
🔰ادامه در بخش نهم🔰
🔰بخش نهم🔰
ـ ولایتی، علیاکبر، مقدمه فکری نهضت مشروطیت، بیجا، نشر فرهنگ اسلامی، تابستان 1368.
ـ هدایت، مهدی قلیخان (مخبرالسلطنه)، طلوع مشروطیت، به کوشش امیر اسماعیلی، بیجا، نشر جام، 1363.
2⃣ ✍ علیاکبر دَخو، معروف به #دهخدا در چهار پرده و بررسی هفته نامه دین ستیز صوراسرافیل🔰
◽️پردهی ۱: دشمنی با مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) زعیم نهضت اسلام خواهی مشروطه (مشروعه) و تخریب شخصیت ایشان
◽️پردهی ۲: چرندیات ازلی
◽️پردهی ۳: دهخدا از زبان مدرسی چهاردهی
◽️پردهی ۴: نگاهی به لغتنامه دهخدا
⁉️ به راستی رژیم دیکتاتوری و وابسته پهلوی، با چه انگیزه ای و برای رسیدن به چه هدفی، مأموریت نوشتن لغت نامه ایران را به هجو نویسی دین ستیز، همچون علی اکبر دخو(دهخدا) سپرد!!!؟
در میان سطور حجیم این لغت نامه چه مطالبی گنجانده شد، که نباید می شد!؟ و چه مطالبی باید گنجانده می شد، که نشد!؟...
🔰کامل مطلب👇
معرفی علیاکبر دهخدا در چهار پرده
پردهی اول: دشمنی با شیخ شهید
دشمنیهای ازلیان با مرجع شهید علامه شیخ فضلالله نوری بهسبب تغییر رویکرد وی نسبت به مشروطیت -که برای ایشان نقطهی عطف تاریخی مهمی بود و عملی شدن یکی از بشارتهای بزرگ باب دانسته میشد- افزونی یافت. بهعنوان نمونه، میرزا جهانگیرخان شیرازی پنج روز پس از آغاز تحصن شیخ فضلالله نوری در ری، مقالهای تند در روزنامه صور اسرافیل چاپ کرد.
آن مقاله ضمن تجلیل یا طرفداری از برخی عالمان و واعظان مشروطهخواه، او را «تاجرباشی بازار دینفروشان، شیخ فضل بینور» خواند، دوست و همراهش، آخوند ملا محمّد آملی را «کور موصلی»، «بوزینه» و «بدبخت شقی» گفت و هممسلکانشان را «کهنهپرستان روحانيين» یاد کرد.
همچنین، «خلاف و خیانتهای شیخ فضلالله» را از حد گذشته دانست و نوشت که او «با این همه مرحمتهای حضرت حجةالاسلام [آقا سیدمحمد طباطبایی]، چون خائن بود، خوف خیانت مجبورش نمود که به بقعهی حضرت عبدالعظیم پناه برد و آن ناحیهی مقدسه را به لوث وجود خود آلوده نماید.» (1)
یکسال و هفتماه بعد، میرزا علیاکبر خان دهخدا در شمارهی نخست روزنامه صور اسرافيل در سویس، او را «شیخ فضلالله خر» که «خر شیخ فضلالله هاست» خواند. (2)
پینوشتها:
(1) میرزا جهانگیرخان شیرازی، روزنامه صور اسرافیل، ش5، صص2-4. تاریخ چاپ این روزنامه ۱۵ جمادی الاول ۱۳۲۵ق. است. ورود شیخ فضلالله نوری به ری و آغاز تحصنش در آنجا شب ۱۰ جمادی الاول ۱۳۲۵ق. بود. (ستار شهوازی، بازخوانی روزنامه شیخ فضلالله نوری، ص17)
(2) میرزا علیاکبر خان دهخدا، چرند پرند، مندرج در: روزنامه صور اسرافیل، چاپ سویس، ش1، ص8. نگارنده با توجه به برخی قرینههای تاریخی مانند جایگاه بنیادین شیخ هادي نجمآبادی (از شهداء بیان) در تربیت دهخدا و نیز آثاری از ازلیان و برخی مسلمانان نزدیک به او، اعتقاد دینیاش را بابی ازلی میداند و در آینده به آن خواهد پرداخت.
منبع: سیّدمقداد نبوی رضوی، اندیشه اصلاح دین در ایران، جلد اول: دوره قاجار، ص473
پردهی دوم: چرندیات ازلی
پس از سرکوب مشروطهخواهان و کشته شدن میرزا جهانگیرخان شیرازی (جمادی الاول ۱۳۲۶ق.)، میرزا علیاکبر خان دهخدا با کمک سفارت بریتانیا توانست از دست حکومت فرار کرده و ایران را ترک کند. او پس از چندماه دورهی دوم روزنامه صور اسرافیل را در شهر ایوردن سویس با کمک ابوالحسنخان معاضدالسلطنه پیرنیا بنیان نهاد اما تنها به چاپ سه شماره از آن موفق شد. این زمان، دهخدا گذشته از نگارش مقالات چرند پرند، دیگر بخشهای روزنامه را نیز خود به تنهایی آماده میکرد. (1)
سیداسدالله خرقانی در پاسخ به نامهای که از معاضدالسلطنه پیرنیا دربارهی شروع کار دوبارهی روزنامه صور اسرافیل دریافت کرده بود، از مرهم يافتن پریشانیهایی که بهسبب «شهادت شهدای عدالت و قربانیهای کوی مساوات» در دل داشت سخن گفته است. میتوان گمان داشت آن شهدای راه عدالت و مساوات، هممسلکان ازلیمذهب او در انجمن بابی باغ میکده، حاج میرزا نصرالله ملکالمتکلمین، سیدجمالالدین واعظ، میرزا جهانگیرخان شیرازی و شیخ علی قاضی قزوینی، بودند که همگی پس از به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی (حدود هفتماه پیش از نگارش نامهی معاضدالسلطنه به خرقانی) جان خود را از دست دادند….
آنچه در این میان مهم مینماید، راهنمایی او [خرقانی] درباره بخش چرند پرند است که به قلم میرزا علیاکبر خان دهخدا نوشته میشد. روزنامهی هفتگی صور اسرافیل را مهمترین جریدهی دوره مشروطیت باید دانست. ادوارد براون (دوست صمیمی ازلیان) که میرزا جهانگیرخان شیرازی را در شمار مشروطهخواهان ازلی یاد کرده، (2) روزنامهاش را «یکی از بهترین مطبوعات قدیم و جدید ایران» خوانده و بهویژه «قسمت فکاهی یا هجایی» آن، چرند پرند، را «عالیترین نمونهی ادبیات هجایی (انتقادی) ایران» دانسته است.
🔰ادامه در بخش دهم/پایانی🔰
🔰بخش دهم/پایانی🔰
(3) احمد کسروی نیز نوشته که «خوانندگان به این بخش بیشتر رو میآوردند و انگیزهی رواج روزنامه بیش از همه این بخش میبود.» (4) دیدگاه براون دربارهی اندیشهی اصلاح دینی صور اسرافیل نیز قابل توجه است:
از نکات بسیار مهم در دورهی انتشار صور اسرافیل پیکار آن با روحانیون و تذکرات انتقادی در خصوص انحطاط ملل اسلامی بهعلت روحانیون است که در شمارهی چهارم مجله منتشر و غوغای عظیمی در میان ملايان و عامهی اهالی پدید آورد و منتهی به توقیف و تعطيل آن در حدود دوماه گشت. (5)
دیدگاه برخی محققان آن است که «در انتقاد از جهالت دینی تأثیر میرزا آقاخان [کرمانی] در سبک گفتار و فكر صور اسرافیل کاملا نمایان است.» (6) برخی دیگر از ایشان نیز «کندن و برانداختن ریشهی خرافات دینی» را از اهداف میرزا علیاکبر خان دهخدا در نگارش چرند پرند یاد کردهاند. (7)این پژوهش با توجه به آنچه از آثار ازلیان و نیز مسلمانانی که با دهخدا آشنایی نزدیک داشتند دریافته، همراه با قراین مهم دیگری چون بالندگی جدّیاش نزد شیخ هادی نجمآبادی (از شهداء بیان) و… او را یک فعال بابی ضد قاجار میداند. (8)
پینوشتها:
(1) یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج2، ص94.
(2) Edward G. Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, p.221
(3) ادوارد براون، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ج2، ص498.
(4) احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، بخش یکم، ص۲۷۷.
(5) ادوارد براون، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ج۲، ص۴۹۹.
(6) فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، ص۲۲۲.
(7) یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج۲، ص۷۹.
(8) بهعنوان نمونه، نورالدین چهاردهی از شهرت دهخدا به اعتقاد ازلی سخن گفته و نوشته که محمدصادق ابراهیمی (از بزرگان ازلیان) او را همکیش خود میگفت. (نورالدین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟، صص۹۸ و۲۴۰) نگارنده امیدوار است تمام آنچه را که شاهد بر اعتقاد ازلي دهخدا یافته در پژوهش دیگری بیاورد.
منبع: سیّدمقداد نبوی رضوی، اندیشه اصلاح دین در ایران، جلد دوم: دوره پهلوی، صص723-725
پردهی سوم: دهخدا از زبان مدرسی چهاردهی
دهخدا که مردی دانشمند شهیر و مؤلف لغتنامه که با یاری عدهای از فرزانگان در صدد تهیه و تدوین لغتنامه پرداخت و سالها در این باب رنج فراوان برد و در استقرار مشروطيت سهمی داشت اما به مسلک ازلیه رو آورد و بهزعم این ناچیز یکی از علل تأليف لغتنامه نوشتن شرح حال باب بود و پیشوای بابیه دهخدا را هممسلک خود معرفی میکرد. مرحوم فروغی که مدتی نخستوزیر ایران بود و برادرش و ملکالمتکلمین و سیدجمال که هردو تن اخیر از وعّاظ مشروطیت بودند همگی از بزرگان بابیه بودند و بابیه تقیه را جایز میشمردند برادران فروغی و دهخدا از تلامذه عالم بزرگ شيخ هادي نجمآبادی بودند…
عدهای از سران مشروطه ازلی بودند و شیخ هادی نجمآبادی و دهخدا و جمالزاده واعظ و فرزندش و ملکالمتکلمین و فروعی و برادرش را ازلی میشناختند…
منبع: نورالدین مدرسی چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟، ص98و240
پردهی چهارم: نگاهی به لغتنامه دهخدا
آیةالله رضا استادی کتابی دارد بهنام «بررسی لغتنامه دهخدا». در این کتاب که در دوازده بخش به نگارش در آمده نقدهای مفیدی دربارهی لغتنامه مطرح شده. اسامی برخی از بخشهای کتاب از این قرار است:
بخش دوم: تجلیل و تکریم از افراد فاسد و خائن و یا ذکر نکردن خیانت و فساد آنها [مانند: احمد کسروی، صادق هدایت، آتاتورک و…]
بخش سوم: بد و یا نارسا معرفی کردن برخی از شخصیتهای دینی و…
بخش چهارم: مطالبی که به نظر شیعه صحیح نیست و…
بخش پنجم: مطالب زننده نسبت به اسلام در سایه ملیگرایی
بخش هفتم: پیرامون باب و بهاء
برخی از اشارات آیةالله استادی در بخش هفتم:
1. در اینجا [جلد3] 32 صفحه درباره باب بحث شده!! که اگر جدا چاپ شود خود کتابی خواهد شد.
2. در معرفی صبح ازل 5 صفحه مطلب آورده شده با عکسهای متعدد و عکس خط او. این همه اهمیت چرا؟
3. درباره طاهره زرینتاج [قرةالعین] ده ستون مطلب آوردهاند با چه عباراتی… سپس اشعاری عارفانه از او نقل میکنند. بدون اینکه درباره بطلان عقیده او توضیحی بدهند.
4. شاید یکی از مفصلترین مقالههای لغتنامه مقالات مربوط به باب و بهاء است. بنده معتقدم دستی پشتپرده بوده که این فرقه گمراه در کتابی چنین عظیم و حجیم تا این مقدار مطرح باشد.
منبع: رضا استادی، بررسی لغتنامه دهخدا، صص127-128
🔸برگرفته از: پرتال جامع علوم انسانی و اندیشکده مطالعات یهود
✳️ @ShahidRabe
دوره آموزشی
دری به خانه خورشید
مهارت های زندگی به سبک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
مدرس: استاد محمدرضا آتشین صدف
استاد حوزه و دانشگاه، کارشناس مذهبی رسانه ملی(شبکه ۳، رادیو معارف و...) مدرس رسمی مهارت های زندگی و مدیر کانون سبک زندگی شاد
سرفصل ها ی دوره:
✅چطور می توانیم از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام الگو بگیریم او کجا و ما کجا؟!
✅مهارت رضایت از زندگی
✅ مهارت همدلی
✅ مهارت همسرگزینی
✅مهارت حل مسئله
✅ مهارت ابراز وجود
مخاطبان دوره:
کسانی که می خواهند زندگی و جامعه شان فاطمی تر شود:
مبلغان، مربیان، سخنرانان، معلمان، والدین
اطلاعات بیشتر و ثبت نام:👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3388145744C09defad677
✅ به بهانه ایام قمری ولادت مجتهد بزرگ، میرزا سید محمد حسن شیرازی(ره)، زعیم جنبش تحریم تنباکو، شاگرد و وارثِ سیاستِ شیخ الاعظم مرتضی انصاری(ره) و استادِ اصلیِ مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)/۱۵ جمادی الاول ۱۲۳۰ ق
✍ علامه شیخ فضل الله نوری، پس از حدود ۲۰ سال اقامت در عتبات و کسب دانش کلان و جامعیت علمی، در محرم ۱۳۰۳ با کوله باری گران از دانش و تقوا به عنوان جامع علوم معقول و منقول، با نظر استادش میرزا محمد حسن شیرازی (مرجعیت عام وقت) از سامرا به تهران بازگشت، تا به صورت پاره ای از وجود میرزای شیرازی، زعامت دینی و سیاسی مردم را عهده دار گردد.
علامه امینی(صاحب الغدیر) می گوید: [شیخ فضل الله] #مرجعیت تام پیدا کرد، وقتی به ایران آمد...
ارتباط شیخ با استادش، میرزای شیرازی، که از وی همه جا به سیدنا الاستاد، تعبیر می آورد، چنان صمیمی و مستحکم بود، که میرزا، در پاسخ به این سؤال که آیا اجازه می فرمایید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به "غیر" به شیخ فضل الله رجوع کنیم [از ایشان تقلید کنیم]؟ فرموده بود:
میان من و شیخ فضل الله، غیریتی نیست، او خود من و نفس من است!
شیخ فضل الله نیز، با اینکه بر اساس لیاقت هایش در جایگاه مرجعیت قرار گرفته بود، ولی با این حال، با تقوایی مثال زدنی، اهتمام بسیاری در حفظ حریم و حرمت مرجعیت میرزا داشت. برای نمونه، در سال های ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ ق ضمن خدمات علمی- فرهنگی و اجتماعی خود در پایتخت، فتاوای میرزای شیرازی را مبنای رساله عملیه خویش قرار داد و در انطباق با فتاوای خود، با اضافات و اصلاحاتی (پاسخ به احتیاطات میرزا، رفع شبهه و اشکال از برخی پاسخ ها) آنرا طبع کرد و در چند رساله، انتشار داد.[۱]
در آغاز یکی از این رساله ها چنین آمده است...
این [تعداد] مسأله که در این اوراق مسطور است، از فتاوای جناب حجت الاسلام سیدنا الاستاد میرزای شیرازی(دام ظله) می باشد...
"مقلدین به آن عمل نمایند، صحیح است ان شاء الله. حرّره الأحقر فضل الله نوری، فی ۲۹ شهر صفر ۱۳۰۶"
در عصر حاضر نیز، رساله عملیه برخی از مراجع تقلید، عینا" یا با اندکی تغییر و با لحاظ نمودن فتاوای خود، همان رساله های استادان و مراجع مورد قبولِ ماقبلشان می باشد که توسط افراد غیر، گردآوری شده درحالیکه رساله شیخ فضل الله، توسط خود ایشان تنظیم و نگارش یافته است.
[۱] ✍ رساله عملیه مرجع شهید علامه نوری، مشتمل بر رساله های زیر است🔰
✅ ۱- رساله ۶۰ مسأله/چاپ سنگی، تهران ۱۳۰۶، به کتابت احمد تفرشی
✅ ۲- رساله ۲۳۶ مسئله(النافع المسائل یا زبدة المسائل)، ۱۳۰۵چاپ در تهران-۱۳۰۶چاپ در بمبئی، به کتابت عبدالحسین بن مفید شیرازی، موجود در کتابخانه دانشکده الهیات تهران(فهرست نسخ خطی ص ۲۴۳)
✍ در سال ۱۳۱۱ق تحت نظر جامع مرجع شهید، این دو رساله (۶۰ و ۲۳۶ مسأله) با یکدیگر تجمیع و در چاپخانه مفید عام پریس لاهور، تحت عنوان سؤال و جواب (۲۹۶ مسأله) به چاپ رسید.
✅ ۳- اجوبة المسائل (رساله عملیه فارسی مرجع شهید)، به کتابت غلامحسین خوانساری در صفر ۱۳۰۸/موجود به شماره ۱۳۷۴۰ در فهرست آستان قدس رضوی، ج۲۳، ص ۶۳)
✅ ۴- المسألة شیخ مرتضی انصاری(ره)، که میرزای شیرازی آرای خود را به صورت تعلیقه بر آن نوشته و مرجع شهید نیز با تقریظی به آن، صحتش را تأیید و مقلدین خود را به عمل بدان، فراخوانده است.
در تقریظ مرجع شهید آمده:🔰
...باکی نیست برای مقلدین، که عمل نمایند به آنچه در این رساله مذکور است. إِنْ شَاءَ اللَّٰهُ تعالی.حرّره الأحقر فضل الله نوری
⁉️نقش محوری و مدیریتی شیخ در جنبش تنباکو🔰
✍ علامه نوری(ره)، که به خواست میرزای شیرازی(ره) جهت زعامت دینی، عازم ایران شد.در دوره اقامت خود در تهران، خدمات پرشماری انجام داد؛ امّا اوج آن در جریان هایی مانند تحریم تنباکو بود که در این باره، نقش های سه گانه ای را عهده دار بود:
▫️۱- مجرای ارتباط و اطّلاعات میرزای شیرازی در پایتخت؛ و مشوق و ترغیب کننده ایشان به پشتیبانی مستمر از این جنبش و درخواست کننده صدور فتوای تحریم(که اگر فرد دیگری غیر از او این درخواست را از میرزا می کرد، کار جنبش به سرانجام نمی رسید و این، خود نشان از اطمینان کامل میرزا، به وی داشت)
▫️۲- خنثی کردن تبلیغات سویی که ضدّ جنبش راه می افتاد؛ و همراه نمودن دیگر علما با جنبش
▫️۳- نفوذ دادن روح دینی در جنبش و ریشه دار کردن هویت مذهبی آن
✍ در واقع، از زمان پیروزی جنبش تنباکو، دشمنان دین و مملکت، عظمت شیخ را شناختند و حرکاتش را زیر ذره بین قرار دادند.از این رو میرزا شیرازی همواره نگران حالش بود و جویای احوالش
🔸منابع: الذریعة إلی تصانیف الشیعة، آقا بزرگ تهرانی/اَعیانُ الشّیعه، محسن امین/شهداء الفضیلة، علامه امینی/ک، مجموعه رسائل...شیخ فضل الله، محمد ترکمان/ ک، تنهای شکیبا، ک، اندیشه سبز زندگی سرخ، علی ابوالحسنی/مهدی انصاری، همایش دیده بان بیدار، حرم حضرت عبدالعظیم...
✳️ @ShahidRabe
📑 #مقاله/ محمد فاتحی
💢 شیخ شهید در چند نما
#مرجع_شهید_علامه شیخ فضل الله نوری(ره) از شاگردان میرزای شیرازی بود که به درخواست میرزا راهی تهران شد. فعالیت مشترک شیخ و میرزا را می توان از جمله نخستین واکنش های نسبت به حضور کمپانی های اقتصادی بیگانه در بازار مسلمین و فلج شدن اقتصاد داخل قلمداد کرد. از این رو رساله شصت سوال و جواب در باب تحریم کالاهای خارجی بین شیخ فضل الله و میرزای شیرازی رد و بدل شد. اکثر مورخان حضور وی در جریان مشروطه خواهی مردم را سبب تاسیس عدالت خانه و عامل اصلی عزل عین الدوله و تسلیم شاه می دانند.
با شروع اعتراض های مردمی برای ایجاد عدالت خانه و به دنبال آن نهضت مشروطه خواهی در مهاجرت کبری علما به قم حضور یافت. به اعتراف مورخینِ [ماسونِ مأمور تحریف تاریخ مشروطه] از جمله [بابی ازلی] ناظم الاسلام [کرمانی]، شیخ در آغاز نهضت در ایجاد فکر و رهبری تاسیس عدالت خانه و جنبش روحانیت و سپس تدوین قانون اساسی نقش عمده ای داشت.
درک و درایت وی از شرایط آن روز جامعه تهران از یکسو و شناخت عمیقش از مفاهیم دینی، شیخ فضل الله را چهره ای کارآمد و راهگشا ساخته بود. به گونه ای که در جریان مراحل مختلف نهضت مشروطه و با شدت و ضعف گرفتن حضور مردم، وی مواضع مناسبی در راستای حفظ آرمان های مشروطه می گرفت.
نهضت مشروطه موج بزرگی بود که همه ابعاد جامعه ایران را تحت الشعاع قرار داد و حوزه های دینی نیز از ثمرات و عوارض آن نمی توانستند برکنار باشند. با توجه به اینکه خود زعما و پیشوایان روحانی، مؤسسان اولیه نهضت عدالتخانه و مبارزه علیه دربار و حکومت قاجار بودند، لذا بعد از صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس، بحث های حقوقی، فکری و سیاسی مشروطیت وارد حوزه های داخلی گردید و علمای بزرگ را در مورد مفاهیم جدید به تامل انداخت و اجتهادات گوناگون به منصه ظهور رسید. از جمله این افراد شهید آیت الله حاجی شیخ فضل الله نوری بود.
با تشکیل نظام پارلمانی در ایران، بحث بر سر مشروطه و استبداد نبود؛ بلکه بحث روی نوع مشروطه بود و شیخ فضل الله قسمت اسلامی را مد نظر قرار داد، در حقیقت برداشت اسلامی از مشروطیت. در این مرحله از مشروطه، شیخ مخالف مشروطه نیست؛ بلکه خواهان اصلاح انحراف مشروطه است. شیخ فضل الله نگاهی نقادانه نسبت به مشروطه داشت، همه چیز آن را نمی پذیرفت و تسلیم واژه ها و مشهورات زمان نمی شد. از همین جهت است که شیخ فضل الله در مرحله اول، مشروطه ضد استبداد و در مرحله دوم مشروطه مشروعه را مطرح می کند. یعنی وقتی بین دو خط قرار می گیرد، هیچ کدام را نمی پذیرد. نه بطور مطلق مشروطه مورد نظر غربی ها را تایید می کند و نه به طور مطلق انقلاب مشروطه را نفی می کند که جانب دیگرش استبداد است. و به تعبیری با ضابطه اجتهادی خواهان بازسازی و بازیابی هویت دینی در مشروطه شد. نهضت مشروعه [اسلام خواهی] خواهی، بیداری اسلامی را بیش از پیش متوجه خطر غرب گرایی و فرنگی مابی دوران مدرن نمود.
ارتباط با مشروطه اصفهان
جریان مشروعه خواهی با نام شیخ فضل الله نوری شناخته می شود. ارتباط [دوستی] آقا نجفی [از علمای مشروطه خواه اصفهان که شریعت را بر قامت مشروطه، طالب بود] با شیخ فضل الله به قبل از مشروطه بر می گردد. [هم درس بودن در نجف و همفکر بودن در جنبش تحریم تنباکو]. این ارتباط در دوره مشروطه نیز ادامه پیدا کرد. یکی از اسناد مهم در این زمینه نامه ای است که شیخ شهید در اوایل مشروطه به آقا نجفی فرستاده و در آن تفسیری کاملا شریعت خواهانه از مشروطه ارائه کرده است.
«و بالجمله اگر از اول امر، عنوان مجلس، عنوان سلطنت جدید بر قوانین شرعیه باشد، قائمه اسلام همواره مشید خواهد بود.»[1]
در جریان تحصن و تجمع مردم اصفهان برای برکناری ظل السلطان شیخ فضل الله تلگراف هایی را به اصفهان از جمله خطاب به آقانجفی و حاج آقا نورالله ارسال کرد و خواستار آرام کردن مردم توسط آن دو و پیگیری خواسته ها در شرایط مناسب شد.
🔰ادامه در بخش دوم/پایانی🔰
🔰بخش دوم/پایانی🔰
مدتی بعد به دنبال شرایط بوجود آمده از جمله توهین هایی که توسط برخی سخنرانان و روزنامه نگاران[مشروطه خواه] به مقدسات اسلامی شد و نیز با عدم پذیرش حداقل خواسته های شیخ فضل الله مبنی بر «اعمال اصلاحات علما بر متمم قانون اساسی» و «تصویب بدون تغییر اصل نظارت فائقه فقها بر مصوبات مجلس»،
تحصن مشروعه خواهی عبدالعظیم به ریاست شیخ فضل الله در اواسط سال 1325(جمادی الاول تا شعبان)، شکل گرفت.
متحصنین در روزهای اول تحصن(17 جمادی الاول)، تلگرافی کوتاه با لحن و ادبیاتی که نشان دهنده مخاطره آمیز بودن اوضاع بود، به علمای شهرهای مختلف از جمله اصفهان ارسال کردند.
با رسیدن این تلگراف و احتمالا تلگراف های دیگر، آقانجفی و دیگر علمای اصفهان از جمله حاج آقا نورالله، تلگرافی را در حمایت و تایید خواسته های متحصنین به مجلس شورای ملی ارسال کردند.
در وقایع مربوط به فتح تهران و شهادت شیخ فضل الله برخی گزارش ها وجود دارد که آقانجفی با توجه به احساس خطر جانی برای شیخ، در تدارک سفر به تهران بود، اما به عللی تحقق نیافت.[2]
بازگشایی دوباره مجلس
شیخ فضل الله نوری که مترصد اوضاع تهران بود؛ چون متوجه انحراف نهضت مشروطه شد و آن را بستری برای رشد جریان غرب گرایی و نفوذ غربزدگی را مشاهده کرد؛ حکم به حرمت مشروطه داد...
در حقیقت شیخ شهید با بررسی زمانه و سبک سنگین کردن اوضاع، دست به چنین اقدامی زد...
[شیخ در جریان تحصن حرم حضرت عبدالعظیم، فرمود:
استبداد شاهی و مشروطه غربی هر دو روی یک سکه هستند، منتها بر اساس قاعده «دفع افسد به فاسد» اهم، دفع افسد است، که همانا مشروطه غیر مشروعِ درآمدهِ از دیگ پلوی سفارت انگلیس است]
◽️سید شهیدان اهل قلم [شهید سید مرتضی #آوینی] درایت شیخ را ستوده و می نویسد: «اما هنوز این نظم نیهیلیستی گاو مقدسی است که پرستیده میشود، حتی در میان ما که همواره نظم و نظام و انتظام را از درون به بیرون معنا میکنیم. این، تفاوتی عمده است میان تمدن شرق و تمدن غرب. رویکرد تاریخی ما به غرب در مشروطیت با یک رویکرد ظاهری به «ضرورت وجود قانون» آغاز میشود. اولین نشریهای که در ایران انتشار مییابد «قانون» نام میگیرد و میرزا ملکم خان یک قرن پیش، در نخستین شماره جریده «قانون» (رجب ۱۳۰۷ هجری قمری) مینویسد: «ایران مملو است از نعمات خداداد. چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشته نبودن قانون است».
شیفتگی در برابر قانون، تقدیر تاریخی همه اقوامی است که در آغاز ظهور تمدن غرب پای در آخرین دوران از اضمحلال تاریخی خویش نهاده بودند. اما این شیفتگی صرفا ظاهری است. وجود قانون، فی نفسه نمیتوانست همه آنچه را که ما میخواستیم تامین کند. قانون تعیین کننده حقوق و ضامن تامین آن است. پس نخست باید درباره حق و حقوق اندیشید.
نظم نیهیلیستی، یعنی قانونی که «حق» متناسب با روزگار غلبه نیهیلیستی معنا شده است و از آن گذشته، اگر قانون هر (قانونی) ضمانت اجرای خویش را در یک نظام ظاهری جستوجو کند، بشر خود را از «اخلاق» مستغنی خواهد پنداشت و قانون را به جای «شریعت» خواهد نشاند. قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند و یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بیآنکه خود بدانیم. شیخ فضل الله نوری به همین «نسبت» توجه یافته بود، چرا که «شرع» نیز در مقام احکام به مجموعهای از شرطها و حدود – یعنی قانون – مبدل میشود».[3]
جلال آل احمد در مورد شیخ فضل الله می نویسد: «من نعش آن بزرگوار را بالای دار نشانه استیلای غرب زدگی می دانم.»
از آن روز [اعدام مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری ره] بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی، پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت، افراشته شد.
و اکنون در لوای این پرچم، شبیه به قومی از خود بیگانه ایم.در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان، و خطرناکتر از همه فرهنگمان، فرنگی مآب می پروریم و فرنگی مآب راه حل هر مشکل را می جوییم[4]
[1] احمد کسروی، انقلاب مشروطه ایران، صفحه 288
[2] موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول 1390، صفحع 279 الی 281
[3] فردایی دیگر، مرتضی آوینی، آخرین رنج دوران، ص۹۲ ،نشر واحه، چاپ دوم تابستان ۱۳۹۰
[4] ك، غرب زدگى، جلال آل احمد
🔸از: پایگاه خبری صاحب نیوز با اضافات/کد خبر 6384
✳️ @ShahidRabe
✅ «ستارهاي بر دار»؛ يادنامه اينترنتي مرجع شهید علامه شيخ فضلالله نوری، شهید رابع (اعلی الله مقامه الشریف)
از: پايگاه اطلاعرساني تبيان
در: هشت بخش🔰
◽️پرچمی به علامت استیلای غربزدگی
◽️پرچمدار مشروطیت
◽️نامه علامه قزوینی به علامه شیخ فضل الله نوری
◽️شیخ شهید و نهضت مشروطیت
◽️ستاره ای بر دار
◽️دلایل مخالفت مرجع شهید شیخ فضل الله نوری با مشروطیت
◽️امام و دفاع از موضع شهید شیخ فضلالله نوری
◽️آیتالله شیخ فضلالله نوری
✍ به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي" خبرگزاري فارس،🔰
پايگاه اطلاع رساني تبيان يادنامه اينترنتي «ستارهاي بر دار» را در هشت بخش فوق الاشاره، در خصوص مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، زعیم نهضت اسلام خواهی مشروطه(مشروعه)، تهیه و تنظیم نموده است. در فرازی از «شهادت شيخ فضلالله نوري»، آمدهاست:
«مرجع شهید علامه شيخ فضلالله نوري از جمله روحانيوني بود كه در پيروزي نهضت مشروطه نقش مهمي ايفا كرد؛ اما، پس از مشاهده انحراف اين نهضت بناي مخالفت با روشنفكران غربزده گذاشت. او خواستار مشروطه مشروعه بود و مشروطهاي را كه بناي آن بر پايه قوانين اسلامي كشورهاي غربي و الگوبرداري از تمدن و فرهنگ غربي بود را رد ميكرد.» در بخش ديگري با عنوان «شيخ فضلالله نوري، پرچمدار مشروعيت مشروطه»، نوشته شدهاست: «وي جزو نخستين علماي تهران بود كه در اعتراض به استبداد عينالدوله به پا خواست و سپس در مهاجرت دسته جمعي و اعتراضآميز علما و گروه زيادي از صنوف مردم به قم كه به مهاجرت كبري مشهور شد، پیش قراول بود.» ...
در بخشهايي از مطلب «نامه علامه قزويني به علامه شيخ فضلالله نوري» نیز آمده است، «علامه محمد قزويني كه جايگاه رفيعش در ادبيات ايران نهتنها در ميان ايرانيان بلكه در ميان ساير ايران دوستان و ايرانشناسان هم پر پيدا است و از جمله نوابغ و نخبگاني است كه در جريان مشروطيت، به شايستگي و بايستگي دخالت كرد و شاعر ملي ايران لقب گرفت، خود از شاگرادان و مريدان شيخفضلالله نوري(ره) بود و در مكاتباتش با شيخ، خودش را خانهزاد معرفي ميكرد.»
يكي ديگر از بخشهاي موجود در يادنامه اينترنتي «ستارهاي بر دار» را معرفي كتاب «ستارهاي بر دار» كه نگاهي است به زندگي مرجع شهيد علامه شيخ فضلالله نوري، نوشته «عباس آقايي» (كه در تاريخ ارديبهشتماه 1383 در 76 صفحه منتشر شده) به خود اختصاص داده است. همچنين در اين يادنامه اينترنتي در توضيح «دلايل مخالفت شيخ فضل الله نوري با مشروطهخواهان غربگرا» آمدهاست: «به نظر شيخ فضل الله نوري، مشروطيت و لوازم آن، چون ناشي از روح مدنيت غربي بود، اساس نظم سنتي جامعه را به هم ميزد و در حد «بدعت» در جامعه اسلامي بود.» «شيخ فضل الله نوري با آن شم قوي ضدانگليسي، دستهاي پنهان و مرموز انگليس را در آستين آزادي طلبان ميديد. وي با توجه به سابقه استعماري و برخورد خصمانه انگليس با ملت ايران، خلق كلمه «مشروطه» در جريان تحصن مردم در سفارت انگليس و مسائل جريان تدوين قانون اساسي، مطمئن شد كه انگليس با آن خوي استعمارگري، نميتواند به خير و صلاح ملت ايران، طرفدار مشروطه و مشروطه خواهان باشد و از اين حمايت، هدفهاي خاصي دارد.» در بخش ديگري از يادنامه «ستارهاي بر دار» درباره «امام و دفاع از موضع مرجع شهيد علامه شيخ فضلالله نوري» نوشته شده است: «امام در سال 43 آنجا كه از شاه ميخواست تا به قانون اساسي ـ كه ثمره تلاش علما و مجاهدت اقشار مختلف بود ـ عمل كند روي همان متمم و اصل نظارت مجتهدين تكيه ميكرد، که حاصل فکر و تلاش شیخ بود.» «شما ميدانيد كه مرحوم شيخ فضلالله نوري را كي محاكمه كرد؟ يك معمم [فاسد] زنجاني يك ملاي [فراماسون] زنجاني محاكمه و حكم قتل او را صادر كرد، وقتي معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه بيشتر است.» همچنين در بخشي با عنوان «آيتالله شيخ فضلالله نوري» آمدهاست: «حاج شيخ فضلالله كجوري معروف به نوري از #علماء #مجتهدين و #مراجع برجسته صدر مشروطيت در سال 1259ق متولد شد. پدرش مرحوم ملا عباس مازندراني كجوري معروف به پيشنماز از علمای بزرگ زمان خویش بود. شيخ فضلالله پس از انجام تحصيلات مقدماتي و سطح عازم عراق شد و در محضر بزرگاني چون آيتالله ميرزا حسن شيرازي و آيتالله حبيبالله رشتي به فرا گرفتن علوم اسلامي پرداخت.»
براي مشاهده اين يادنامه به نشاني زير مراجعه كنيد (پس از ورود به سایت، بر روی عناوین هر بخش کلیک نمایید)👇
http://tebyan.net/Contemporary/2008/7/31/71355.html
✳️ @ShahidRabe