#لبخند_حلال
#خاطرات_طنز_رزمندگان
💠وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند #برای مصاحبه و در واقع #مانور قدرت و #استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. #نوبت یکی از #بچه های زرنگ گردان شد. با #آب و تاب تمام و #قدری ملاطفت #تصنعی شروع کردند به سوال کردن.
یکی از مأموران پرسید:
- پسر جان اسمت چیه؟
- #عباس .
- اهل کجا هستی؟
- #بندرعباس .
- اسم پدرت چیه؟
- به او می گویند #حاج عباس !
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:
- #کجا اسیر شدی؟
- #دشت عباس !
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود #طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به #ساق پای او زد و گفت:
- #دروغ میگی!
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با #تظاهر به گریه کردن گفت :
- #نه به حضرت عباس !
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72