eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.9هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
94 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهید_اربااربا #شهید_گره_گشا #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات برای سلامتی آقا امام زمان عج مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نبرده رنج، چه گنجی به من عطا گشته همین که کلب در آستانشان باشم خدای، روزی من را چنین مقدر کرد که ریزه خوار شب و روز خانشان باشم  میان باغ، مرا میل غنچه گشتن نیست خوشم که خار گل بوستانشان باشم «شادی روح تمامی شهدا صلوات» 🌷 ‌☫جَهادڪَران‌ِڪَُمنام‌ِحَضرَت‌ِفاطِمِه‌سَلام‌ُالله الّلهُـمَّ‌عجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشا به حالِ دل بی شکیب بعضی ها هـزار غبطه به حـال عجیب بعضی ها نمی رود ز سرِ این پرنده ی قفسی خیال بال و پَرِ دلفریب بعضی ها قنوتِ وِترِ سحر، در جوار شش گوشه طبیب حاذق درد غریب بعضی ها نصیب همچو منی، مهر تربت و حسرت برات کـرب و بلا، هی نصیب بعضی ها دلـم شکسته خدایا، مـرا اجابت کن به حق حرمت امن یجیب بعضی ها به همنشینی پاکـان کـــربلا رفته گرفته پیرُهَنِ من، بوی سیب بعضی ها به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
شهیدسیدمیلادمصطفوی چنددقیقه قبل از شهادتش به همرزمش حاج امیرفرجام میگوید دلم برای امام زمان عج تنگ شده💌🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
خاطره ای از شهید سید میلاد مصطفوی 🔆سیدمیلاد تازه شروع کرده بود داشت سیب زمینی و سیر و تخمه و... خرید و فروش می کرد ، روزهای اول به من هم می گفت بیا شراکتی کار کنیم که من نرفتم توی آموزشهایی که به تیپ می رفتیم باید ساعت هفت و نیم صبح اونجا حضور می زدیم سیدمیلاد نمی دونم ساعت چند می رفت از سر زمین بارهاشو میخرید و برمی گشت آماده می شد که بریم بهش می گفتم میلاد جان تو که نمی رسی مگه مجبوری بری بار بخری می گفت اگه توی هر بار دویست سیصد هزار تومان هم کاسب بشم مگه بده بعدش هم از خوابم میزنم صبح زود میرم یه چیزی در بیارم اومد و به دیگران هم کمک کردم😊 میگفت چه عیبی داره از دست کسی بگیری یا به کسی قرض بدی☺️ یه روز که توی تیپ نشسته بودیم تازه کلاسهامون شروع شده بود من رو از سیدمیلاد و بچه ها جدا انداخته بودن سید میلاد گروهان یک بود من گروهان دیگه بودم ما داشتیم توی کلاس به استاد گوش می دادیم که میلاد در زد و گفت فلانی بیاد اشتباهی اومده اینجا هی به من می گفت بلند شو بیا تو توی گروهان ما هستی ولی نزاشتن برم سیدمیلاد حدود پنج شش بار هی رفت و اومد آخرش گفتند هر دو تا تون رو حذف میکنیم تا دیگه آروم شد 😂.کلاس که تموم شد اومدم بیرون یه چند تا پس گردنی نثار هم کردیم که چرا من نرفتم بیرون توی این حال و هوا بودیم که گوشیش زنگ زد از شهرستان بود از میدان بار شهر کرج طرف بار فروش بود میگفت این باری که فرستادی خیلی خرابه و بعیده فروش بره پیش ما نگفت بار رو از کی خریده ، که نکنه اون شخص بره طرف جای خوب سیب زمینی رو به سیدمیلاد نشون داده بود و چون سید میلاد دیگه نمی تونست بره بار رو ببینه از جاهای بد بار هم براش بار زده بودند. خلاصه خیلی من خندیدم بهش چون اون روز نوبت سید میلاد هم بود ناهار بهمون بده آخه ما چهار نفر بودیم که با هم می رفتیم و می اومدیم هر روز نوبت یکی بود برگشتنی ناهار بده اون روز هم نوبت سیدمیلاد بود کلی که سر به سرش گذاشتیم اصلا انگار ناراحت یک میلیون وخورده نبود که ضرر کرده بهش میگفتم بریم سراغ صاحب زمین گفت نه خودم میرم نمیخوام کسی بدونه طرف کیه سید میلاد آبروی خیلیها رو خرید ، خدا هم سیدمیلاد رو خرید😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
✅خاطره ای از 🌺🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🌺🦋 اسفندماه اردوی راهیان شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه تو شلمچه راوی آخرمراسم تو شلمچه با نور گوشیشون عکس پیکر بدون سر شهید سیدمیلاد مصطفوی رو نشونمون دادند. 😭 از همون جا همه فکرم و شهید شاخص سفرم بود آخه سید از هر نظر نمونه بود باورم نمی شد اون ، پیکر همون مهندس و قهرمان باشه آنقدر با سیدمیلاد مانوس شده بودم که داداش میلاد صداشون می کردم اولین بار که رفتم سرمزار سید، دور مزارشون خیلی برام خاص بود. ، به پدر بزرگوار و خواهر عزیز سید گفتم از وقتی با سید آشنا شدم زندگیم خیلی بهتر شده و داداش میلاد شده سنگ صبور زندگیم. پدر آقاسید عکس ایشونو بهم هدیه دادند.چندین ماه بود که منتظر یه نشونه از سیدمیلاد بودم و خیلی التماسش می کردم که سیدمیلاد اگه از من راضی هستی که اونقدر مزاحم شما می شم به خوابم بیاید. تا این که در دیدم یه جای غریب فردی که ظاهرش شبیه داعشی ها بود، شدم و هیچ کسی کمکم نمی کرد یک دفعه رو دیدم که یه پارچه سبز دور گردنشون بود و چند نفر اطرافشون بودند داد زدم "داداش میلاد...." سید نگاهم کرد و گفت برید کنید😭 بعد سید به یه چادر که شبیه بود اشاره کرد و گفت برو داخل اونجا امن هست و کسی نمی کنه. در همون عالم خواب می کردم😭 و می گفتم سید فدای پیکر بی سرت که اینقدر شهامت داشتی من نمی تونم هیچ وقت مثل شما بشم. از خواب پریدم و واحسرتا که داداش سید میلاد رو فقط چند ثانیه در عالم خواب دیدم. من آقا سیدمیلاد رو هرگز ندیده بودم ولی اونقدر بهشون مانوس شدم انگار چند ساله می شناسمشون ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
💠بزرگی و عزت منشی شهید سیدمیلاد مصطفوی💠 🌸 طوری زندگی میکرد که تمام کارهایش الگوی زندگی ما بود ، اکثر مواقع درآمدش را برای دیگران هزینه میکرد چند بار موقعیت پیش آمد که به معلی برود ، ولی هر بار سفر کربلایش را هدیه داد و چند نفر را که کربلا نرفته بودند و در عین حال آرزوی کربلا داشتند را ، راهی کربلا کرد بدون اینکه آنها بدانند میلاد هزینه سفرشان را پرداخت کرده است. شد قبل از آنکه کربلا برود. ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨برگی از خاطرات✨ سیدمیلاد همیشه تو هیئت هوای ما رو داشت. به ما خیلی توصیه میکرد میگفت: بچه ها سر به زیر باشید. به من میگفت: امیرحسین جان با موتور تند نرو ، داره بلائی میاد سرت.. اما من گوشم بدهکار این حرفها نبود. تا اینکه یکبار با سرعت می رفتم. تعادل بهم خورد و محکم به درخت کنار خیابان خوردم و ی_مغزی شدم. هفته ها در بودم. در حالت کما بودم که یکدفعه خواب دیدم اومد بالای سرم ، خم شد و پیشانی ام رو بوسید. باهام صحبت کرد... کرد. آروم شده بودم. بعد از گذشت چند لحظه سید گفت من باید دیگه برم ، داشت میرفت که داد زدم: سید جان نرو ، توروخدا بمون پیشم... همان لحظه برادرم با عجله آدم بالای سرم و گفت سید کیه؟ چی شده؟ خداروشکر به هوش اومدی. من بعد از هفته ها که در کما بودم به آمدم. همه بودند.. من مدام سیدمیلاد را صدا میزدم دکتر آمد بالای سرم.. فکر می کردند که اثر ضربه ای است که به سرم خورده اما من مطمئن بودم که سید اومده بود عیادتم. من هنوز خبر نداشتم سید شهید شده می گفتم بگید سید بیاد پیشم... اطرافیان فکر می کردند هذیان میگم.. داداشم میگفت امیر جان سیدمیلاد شهید شده. اما من باور نمیکردم...سید کجا شهید شده؟ پسردایی ام رفت از بنرهای سیدمیلاد عکس گرفت برام آورد.. گفتند اونی که الان اومده پیشت این عکس بود؟ گفتم اره به خدا این سیدمیلاد خودمونه..مگه من دروغ میگم؟ میکردند و حرفهای مختلفی می زدند. بالاخره بعد از چند روز که آزمایش های مختلفی از من گرفتند و سلامتی من رو تایید کردند..من رو از بیمارستان مرخص کردند.. هیچکدوم از آشنایان و دوستان باورشون نمی شد که من خوب شدم... شادی ارواح طیبه جمیع شهدا بالأخص شهدای مدافع حرم صلوات 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
دست‌ بیمـاران‌ گرفتـن بر طبیبـان‌ واجب‌ اسـت🌱 من‌ زِ پـا افتـاده‌ام دستـم‌نمیگیــری‌طبیـب...؟!
مثلِ تسبیح چرا یک‌ صد‌ و یک دانه شدی...؟ با تنت ذکر گرفتم که چه سازم پسرم..!