eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
214 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
درست است که می‌گویند وقتی زهیر می‌خواست اجازۀ میدان بگیرد،‌ دستش را گذاشت روی شانۀ حسین؟ چه اذن میدان گرفتن عاشقانه‌ای! کاش می‌دانستم در فاصلۀ کوتاه پیوستن زهیر به لشکر حسین چه رخ داده که زهیر این قدر احساس نزدیکی به حسین می‌کند؟! چقدر دوست دارم برای چند لحظه هم که شده زهیر را ببینم و از غوغایی که در دلش به پا شد بپرسم و دوست دارم از او بپرسم چگونه دلش را راضی کرد که دستش را از روی شانۀ حسین بردارد؟! به گمانم جز عطش کشته شدن در راه حسین، هیچ چیز نمی‌توانست او را از اربابش جدا کند. آقا! دلم می‌خواهد زهیر تو باشم و وقتی خواستم اذن میدان بگیرم، دستم را بگذارم روی شانه‌ات. می‌خواهم برای تو بمیرم. مرا خرج خودت کن. می‌خواهم زهیر تو باشم. مرا قبول کن. شبت بخیر ارباب!
🍃زائر اربعین حسین دوباره اربعین نزدیک شد و دلم شور افتاد که آیا امسال زائر اربعین می‌شوم یا نه؟ این سؤال را جز تو چه کسی می‌تواند جواب دهد؟ آقا! نام مرا در دفتر زائران اربعین نوشته‌ای یا نه؟ اگر نه،‌ بگو چه کار کنم تا نام مرا بنویسی؟ از بعضی سفرها اگر جا بمانم، شاید دلم بگیرد و ناراحت شوم؛ اما من از جا ماندن از هیچ سفری جز سفر اربعین هراس ندارم. وقتی فکر می‌کنم که نکند اربعین امسال در جایی جز کربلا باشم، از ترس دلم می‌لرزد. آقا! نام مرا در دفتر زائران اربعین نوشته‌ای یا نه؟ دلم شور می‌زند، بی‌قرارم،‌ گاهی در خیالم خودم را در سفر اربعین می‌بینم و لبخند می‌زنم، گاهی می‌بینم جا مانده‌ام و در کنجی افسرده و غمگین، دارم عکس‌های اربعین را مرور می‌کنم و ذره ذره می‌میرم. آقا! نام مرا در دفتر زائران اربعین نوشته‌ای یا نه؟ به دل هراسناکم نگاه کن و نامم را بنویس در دفتر زائران اربعین حسین. شبت بخیر زائر اربعین حسین!
🍃همه دلخوشی‌ام سال چندمی است که اربعین نزدیک می‌شود و من به تو التماس می‌کنم که بگذاری یک قدم هم که شده، در مشایه، با تو همراه شوم؟! چه کار کنم؛ دلم بی‌قرار یک لحظه با تو هم‌قدم شدن است؟ به قدری در خیالم دست در دست تو از نجف تا کربلا راه رفته‌ام که دلم از دست خیال‌هایم به تنگ آمده و بهانۀ واقعیت را می‌گیرد. من با این خیال‌ها زندگی می‌کنم؛ اما می‌ترسم یک روز کاسۀ‌ صبر خیالم نیز سر برود و من از خیال هم‌قدم شدن با تو هم محروم شوم. آن وقت با کدام دل‌خوشی زندگی کنم؟ آقا! التماس‌هایم کی بناست، به بار بنشیند؟ کاش می‌گفتی تا کمی دلم خوش باشد! شبت بخیر همۀ دل‌خوشی‌ام!
🍃حسرت ديرينه ‌ام زندگی برای من بدون زیارت اربعین، چونان قفسی تنگ و تاریک است؛‌ اما هر بار که از سفر اربعین برمی‌گردم و توفیق همراهی با تو نصیبم نمی‌شود، بغضی گلویم را می‌فشارد که تا سال آینده‌ مرا رها نمی‌کند. شاید روزیِ من از اربعین تا اربعین همین بغضِ فشرده باشد. گویی این بغض، مأمور خداست برای این که من، نه تو را فراموش کنم و نه اربعین را. خوشا به حال کسی که اربعین را با تو به کربلا می‌رساند! و واحسرتا به من که جز در خیالم، لطف همراهی با تو را نچشیده‌ام. شبت بخیر حسرت دیرینه‌ام!
🍃محبوبم آقا! همسفران تو در سفر اربعین را می‌شود شناخت؟ ما داریم قرارهایمان را با همسفرانمان می‌گذاریم. قرار شما در چه روزی است؟ راستی از کدام مرز به کربلا می‌روید؟ اصلا اول می‌روید سامرا و کاظمین یا بعد از اربعین زائر آن دو کوی عشق می‌شوید؟ از کدام مسیر به کربلا می‌روید؟ از طریق الحسین یا طریق العلما یا از راه دیگری؟ ببخش یادم رفت که من همراه تو نیستم و این سؤال‌ها را کسی می‌پرسد که تو او را به همراهی خویش دعوت کرده‌ای. ولی اختیار خیالم دست خودم نیست. او قرار و مدارهایش را با تو می‌گذارد و با تو از ابتدا تا انتهای سفر همراه می‌شود. آخرش این همراهی خیالی مرا دیوانه می‌کند. کاش امسال اذن همراهی می‌دادی! شبت بخیر محبوبم!
🍃بهترین همسفر کم می‌شود که ما تنهایی به زیارت اربعین برویم. حال و هوای زیارت اربعین گویی به جمعی زیارت رفتن است. تو هم مثل مایی آقا!؟ تنها می‌روی به زیارت یا با ملازمانت؟ کسی غیر از ملازمانت را همراه خود می‌بری؟ اگر آری، می‌گذاری تو را بشناسند یا نه؟ می‌شود بگویی ملاک انتخابت چیست؟ من باید چه کار کنم تا توفیق همراهی با تو را داشته باشم؟ التماس می‌کنم به اندازۀ فاصلۀ دو عمود توفیق همراهی بده به من. نه، به اندازۀ یک قدم. بگذار در نامۀ عملم بنویسند: همراهی با ولی خدا در مسیر کربلا! شبت بخیر بهترین همسفر!
🍃قشنگ ترین آرزو میزبانانِ زائران اربعین، لباس‌هایشان را می‌گیرند و با عشق، آنها را می‌شویند و خشک می‌کنند و به زائران برمی‌گردانند. زائران، شرمگین می‌شوند و میزبانان، پر از شادی و سرور. آقا! عیبی که ندارد در خیالم بشوم آن میزبانی که لباس‌های تو را تحویل می‌گیرد و شُسته برمی‌گرداند؟ عیبی دارد؟ لباس‌های تو اگر به دست من بیفتد، من با اشک‌های شوقی که مثل باران می‌بارد آنها را خواهم شست. شاید هم فرشته‌ها مسیر جوی‌های بهشتی را به سوی زمین کج کنند تا لباس‌های تو را در با آب‌های بهشتی بشویم. کسی را در شستن لباس‌های تو شریک نخواهم کرد. حتی اگر فرشته‌ها هم به زمین بیایند و التماس کنند، فقط اجازه می‌دهم تماشا کنند، همین. شب و روز با این آرزو زندگی می‌کنم که یک روز می‌رسد و تو میهمانم می‌شوی و من خادمت. چه آرزوی قشنگی! شبت بخیر قشنگ‌ترین آرزو!
🍃قشنگ ترین آرزو میزبانانِ زائران اربعین، لباس‌هایشان را می‌گیرند و با عشق، آنها را می‌شویند و خشک می‌کنند و به زائران برمی‌گردانند. زائران، شرمگین می‌شوند و میزبانان، پر از شادی و سرور. آقا! عیبی که ندارد در خیالم بشوم آن میزبانی که لباس‌های تو را تحویل می‌گیرد و شُسته برمی‌گرداند؟ عیبی دارد؟ لباس‌های تو اگر به دست من بیفتد، من با اشک‌های شوقی که مثل باران می‌بارد آنها را خواهم شست. شاید هم فرشته‌ها مسیر جوی‌های بهشتی را به سوی زمین کج کنند تا لباس‌های تو را در با آب‌های بهشتی بشویم. کسی را در شستن لباس‌های تو شریک نخواهم کرد. حتی اگر فرشته‌ها هم به زمین بیایند و التماس کنند، فقط اجازه می‌دهم تماشا کنند، همین. شب و روز با این آرزو زندگی می‌کنم که یک روز می‌رسد و تو میهمانم می‌شوی و من خادمت. چه آرزوی قشنگی! شبت بخیر قشنگ‌ترین آرزو!
🍃شفای عالم میزبانان زائران اربعین، حسابی مهمانشان را شرمنده می‌کنند؛ از بس که برایشان سنگ تمام می‌گذارند. سفره که پهن می‌کنند به قدری غذا می‌گذارند که زائر سیر سیر شود و از سر سفره بلند شود. آقا! من می‌دانم که تو کم‌خوراکی؛ ولی اگر میزبانت شدم، بگذار چند برابر آنچه می‌خوری در برابرت بگذارم. من به غذایی که به دهان تو متبرک شده محتاجم. مگر نمی‌گویند ته ماندۀ غذای مؤمن شفاست؟ و آیا روی زمین از تو مؤمن‌تر کسی هست؟ پس بگذار با ته ماندۀ‌ غذایت، خودم شفا پیدا کنم و بانی شفای مردم گرفتار شوم. ته ماندۀ غذای تو،‌ شفای دردهای جسم و جان ماست. ما همه غرق دردیم و محتاج درمان، و چه دارویی لذیذتر و شیرین‌تر از ته ماندۀ غذای تو؟! شبت بخیر شفای عالم!
🍃حضرت بهشت وای که اگر روزی میزبانت شوم در مسیر زیارت اربعین! دنیا و آخرت را دو دستی اگر پیشکشم کنند، یک لحظه از میزبانی تو را در قبالش نمی‌دهم. بهشت لحظه‌هایی است که در خدمت تو هستم، دیگر بهشت‌تر از این لحظه‌ها مگر وجود دارد که بخواهم به وصالش بیندیشم؟ آقا! وقتی میهمانم شدی،‌ سفره که برایت پهن کردم، شروع به خوردن که کردی، اجازه بده بایستم و تماشایت کنم. می‌دانم که نگاه کردن به صورت کسی که در حال خوردن است کراهت دارد؛‌ ولی مگر می‌شود تو مهمانم باشی و من لحظه‌ای از خیره شدن به تو باز بمانم؟ من از وقتی که مهمانم می‌شوی، در اضطراب رفتن تو خواهم بود؛ پس بگذار از همۀ لحظه‌های بودنت، خوشه‌های نگاه به رخسارت را بچینم. من با این نگاه‌ها می‌خواهم تا ابد در بهشت چشمانت زندگی کنم. شبت بخیر حضرت بهشت!
🍃جان و دلم یک روز می‌روم در مسیر زائران اربعین، خانه‌ای می‌خرم به این امید که شبی میزبان تو در آن خانه باشم. روی در و دیوار خانه‌ام پرچم یاحسین می‌زنم طوری که چشمت به هر کجا از خانه‌ام که افتاد، عکس نام حسین در آینه نگاهت منعکس شود. روضه‌خوان به خانه‌ام می‌آورم که هر وقت دلت گرفت،‌ برایت روضه بخواند؛‌ هر روضه‌ای که تو خواستی و هر طور که دلت خواست، بخواند. اما آقا!‌ صبح که شد، چگونه تو را بدرقه کنم؟ مگر می‌شود شبی میزبان تو بود و صبح از تو دل کَند؟ من آن شب تا به صبح می‌نشینم و رو به آسمان نگاه می‌کنم و التماس می‌کنم که آفتاب دیرتر از همیشه به آسمان بیاید. به او خواهم گفت خورشیدی در خانۀ من طلوع کرده و نیازی نیست که او به آسمان بیاید. اگر خورشید راضی نشد که دیرتر بیاید و نتوانستم تو را راضی کنم که دیرتر بروی،‌ وقتی که رفتی خودم از دنیا می‌روم. دل کندن تو، مساوی با جان کندن است، شک ندارم. شبت بخیر جان و دلم!
🍃محبوب خدا مهمان یک عرب عاشق بودم. از عمق دل به زائران حسین خدمت می‌کرد. فرزندانش نیز عاشقانه به خدمت ایستاده بودند. او نوه چند ماهه اش را در بغل گرفته بود تا صحنه زیبای خدمت را ببیند. عشقش این بود که همه نسلش وقف حسین شوند. در مسیر زیارت اربعین بناست موقوفه هایی از جنس آدم ببینی که وقف نامه هاشان روی دلهایشان نوشته شده و این یعنی یادآوری قصه پرغصه من که کی بناست وقف تو بشوم. آقا! کاش خودت وقف نامه مرا روی پیشانی ام می نوشتی. مسیر زیارت جای خوب و اربعین زمان خوبی برای وقف شدن است. شبت بخیر محبوب خدا