eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
214 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بهار خدا پاییزِ برگ‌ریزان با تو حرف‌ها دارد و ما نمی‌شنویم! پاییز تجسّم یک انتظارِ به مقصد نرسیده است. زرد و بی‌جان شدن یعنی توانم برای انتظار به انتها رسیده است و تا از دست نرفته‌ام فکری کن به حالم. من این روزها همان پاییزم و حرف‌ها دارم با تو. تا از دست نرفته‌ام، فکر به حالم کن آقا! شبت بخیر بهار خدا
هوای هجر تو با دل عاشق همان کاری را می‌کند که باد پاییز با درخت بی‌زبان می‌کند: شاخ و برگ‌ها خشکیده، برگ‌ها زرد و در حال افتادن و هیچ آب و بارانی توان سرسبز نگه داشتن درخت را ندارد. عاشق هجران زدۀ تو را از رنگ زردش می‌شود شناخت. او چنان از دنیا کنده و جدا شده که هیچ چیزی نمی‌تواند دلش را به دنیا خوش کند و هر چیزی که مردم نامش را خوشی بگذارند، نمی‌تواند عاشق تو را از صمیم جان خوشحال کند. عاشق هجران زدۀ تو پاییز است و تا وقتی که به وصال تو نرسد، بهار نخواهد شد. تو راز بهاری شدن دل‌های عاشقی! شبت بخیر بهار جان‌ها!
🍁وای جمعه بود امروز و باز هم من به یاد تو نبودم و انتظارت را نکشیدم. 🍁وای بر من که یک جمعۀ دیگر گذشت و چشمم برای نیامدنت تر نشد. 🍁یعنی این بار هم شرمندگی مرا می‌پذیری؟ کاش می‌دانستم جمعه‌ای که می‌آید و من سراپا می‌شوم انتظار آمدنت، کی می‌رسد؟
فصل پاییز است و برگ‌ریزان و این روزها شهادت، خیلی سراغ دوستان تو را می‌گیرد و آنها را از زمین می‌کَند و به آسمان می‌برد. آرزوهای چند ده سالۀ یاران تو دارد محقق می‌شود. دنیا با همۀ شلوغی‌اش در حال خلوت شدن است؛ آخر یاران تو هر کدامشان ملتی هستند برای خودشان، وقتی یکی از آنها از زمین پر می‌کشد، یک ملت از روی زمین کم می‌شود. ببین در این چند صباح، چند ملت از روی زمین کم شده؟ وقتی به خلوت شدن زمین فکر می‌کنم، یاد خودم می‌افتم که اگر از دنیا بروم، آب از آب تکان نخواهد خورد. پس کی بناست من هم بشوم یکی از یاران تو و یکی از آن ملت‌هایی که وقتی می‌رود، زمین خلوت می‌شود؟ آقا! می‌شود دعا کنی من هم ملتی بشوم برای خودم؟ شبت بخیر بزرگ‌ترین ملت خدا!
آقا! دیدی خبر انتقام آمد و دلمان شاد شد؟ حالا تو بگو وقتی خبر ظهور و انتقام تو از دشمنان خدا بیاید، چه جشنی در دلمان به پا خواهد شد؟ شادی‌های این لحظه‌ها در برابر شادی‌های زمان ظهور و انتقام گرفتنت، قطره در برابر دریا هم نیست. این روزها چقدر نیاز داریم به خوشحالی از صمیم جان! آقا! زودتر بیا و تا نمردیم طعم خوشحالی حقیقی را بچشان به کام‌مان! شبت بخیر عمیق‌ترین شادی عالم!
فکر آزاردهنده‌ای هر چند وقت یک بار به سراغم می‌آید و آسایش را حرامم می‌کند. این فکر وقتی مرا محاصره می‌کند که ظلم و ستم، عیان و عریان خودش را نشان می‌دهد و نالۀ مظلوم دل آسمان را می‌شکند و من در این فکر فرو می‌روم که اگر حتی به اندازۀ کمی در تأخیر ظهورت نقش داشته باشم،‌ آیا در گناه این همه ظلم و ستم و خون‌های به ناحق ریخته‌شده شریکم؟ وای که چه تیغ تیزی دارد این فکر بُرَنده! مرا از این همه عاشق نبودن برهان تا از دست این تیغ تیز رها شوم آقا! شبت بخیر منجی عالم!
دیروز رفتم پشت سر نائب تو نماز خواندم. جمعیت موج می‌زد. همه با عشق آمده بودند. آفتاب گویی توان آزار دادن نداشت؛ چون عاشق‌ها گرمای لطیف حرف‌های نائبت را که احساس می‌کردند، گرمای آفتاب را فراموش می‌کردند. در ازدحام جمعیت، کسی احساس معطلی نمی‌کرد. در جا زدن و پیش نرفتن در آن ازدحام، به انسان حس پیشرفت می‌داد. اصلا همین که خودم را در آن جمع می‌دیدم، احساس مفید بودن می‌کردم؛ چه حس خوبی! کاش یک روز هم برسد که بگویم آقا! از این که در میان لشکرت هستم، احساس مفید بودن می‌کنم، چه حس خوبی! شبت بخیر همۀ‌ فایدۀ زندگی‌ام!
ما اعتقاد داریم تو حاضری و ناظر اما چنان زندگی می‌کنیم که گویی تو نه حاضری و نه ناظر. این تضاد ریشه در پای لنگ ایمانمان دارد. کاش حال ایمانمان زودتر خوب می‌شد. بار شرمندگی از تو حسابی رو دوشمان سنگینی می‌کند. دعا کن زودتر برسد آن روزی که حتی اگر غایب از نظرهایی اما چنان رفتار کنیم که گویی عیان‌تر از تو هیچ چیز و هیچ کسی را نمی‌بینیم. شبت بخیر حاضرتر از همه!
🍃حضرت محبوب دلم برای پاییز می‌سوزد، رنگش شبیه رنگ آتش است. انگار پاییز فصل سوختن است. پاییز را از این زاویه که نگاه می‌کنم برایم فصل عاشق‌های ناکام می‌شود. برای همین هم دلم برای پاییز می‌سوزد. اما عاشق باشی و ناکام، دنیا برابت تحمل‌پذیرتر است تا وقتی که عاشق نباشی و اسیر چنگال دنیا باشی. مرا از چنگال دنیا نجات بده حتی اگر عاشق ناکامم کنی. شبت بخیر حضرت محبوب!
🍃حقیقت امید وقتی دلم را خیس می‌کنم با اشک‌هایی که در حسرت عاشق نبودن تو ریخته شده، امیدوار می‌شوم به این که روزی اشک‌هایم از شوق عاشق شدن، جاری شود روی گونه‌هایم. من اشک‌هایی که از درد عاشق نبودن می‌ریزم و آه‌هایی را که از این درد از سینه‌ام بر می‌خیزد، دوست دارم. این اشک‌های جاری و آه‌های برآمده، یعنی هنوز عشق مقصد اصلی زندگی است و یقیناً تو هستی که چشم و سینه‌ام را برای اشک و آه مهیا نگه می‌داری. تو معنای امیدی و ضامن امید هر کسی که امیدش رو به انتهاست. چشمۀ اشک را نگه می‌داری تا خشک نشود و سینه را گرم نگه می‌داری تا سرد نشود. خدا نکند که تا آخر عمر در زندان تنگ عاشق نبودن بمانم؛ اما اگر هم زبانم لال عاشق نشدم، التماس می‌کنم این اشک و آهی که از درد عاشق نبودن است، از من نگیر. شبت بخیر حقیقت امید!
دلم تنگ شده برایت، بیشتر از آنی که در وصف بگنجد. درست است که این روزها عریان شدن ظلم و ستم،‌ مرا بیشتر به یاد تو می‌اندازد، اما باور کن جنس دل‌تنگی‌های من، از جنس «به خاطر خودت»هاست. من نمی‌خواهم که بیایی و امنیت را جایگزین ناامنی کنی، می‌خواهم بیایی تا در کنارت باشم. کنار تو که باشم، ناامنی را نمی‌فهمم که بخواهم به دنبال امنیت بگردم. دلم تنگ شده برایت، برای خودت، برای در کنار تو بودن، در مقابل تو نشستن، با تو همکلام شدن، چشم در چشم تو دوختن و ... آقا! دلم تو را می‌خواهد. به فریاد دل بی‌تابم برس که کسی جز تو مایۀ آرامش این دل بیچاره نیست. شبت بخیر فریادرس بی‌کَسان!
غروب‌های جمعه همیشه دلگیر بوده برایمان و خدا نکند جمعه‌ای بیاید و تو نباشی و دل ما نگیرد آقا! غروب جمعه همیشه دلگیر بوده برایمان؛ اما وقتی در زمانی غربت زده یا مکانی لبریز از غربت باشیم، دلمان بیشتر از همیشه می‌گیرد. آقا! از غروب‌های جمعۀ این روزهای غزه و ضاحیه، غربت سر می‌رود و اگر کسی در کوچه پس کوچه‌های غزه و ضاحیه، غروب جمعه را تجربه کند، نمی‌دانم چگونه می‌تواند دل‌گرفتگی را تاب بیاورد؟ می‌دانم که حواست هست به دل‌های گرفتۀ فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها و می‌دانم که اگر نگاه عنایت تو نبود، غربت، قاتل بازماندگان حادثه‌ها می‌شد؛ اما دوست دارم برای آرام شدن دل خودم التماست کنم که به دلِ گرفتۀ آنها سهم بیشتری از نگاهت را عنایت کن! شبت بخیر امید دل‌های گرفته! | |