┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش نوزدهم :
روزی قبل از روضه ی داخل رواق، هوس چای کردم. گفتم:
«الان اگه چای بود، چه قدر می چسبید!»
هنوز صدای روضه می آمد که یکی از خُدّام دو تا چای برایمان آورد. خیلی مزه داد. برنامه ریزی میکرد تا نمازها در حرم باشیم. تا حال زیارت داشت در حرم می ماند، خسته که می شد یا می فهمید من دیگر کشش ندارم، میگفت:
«نشستن بی خوده!»
خیلی اصرار نداشت دستش را به ضریح برساند. مراسم صحن گردی داشت. راه می افتاد در صحن ها دور حرم می چرخید، درست شبیه طواف. از صحن جامع رضوی راه می افتادیم، میرفتیم صحن کوثر و بعد انقلاب و آزادی و جمهوری تا میرسیدیم باز به صحن جامع رضوی. گاهی هم در صحن قدس یا روبروی پنجره فولاد داخل رواق ها می نشست و دعا می خواند و مناجات می کرد.
......🍀......
چند بار زنگ زدم اصفهان، جواب نداد خودش تماس گرفت. وقتی بهش گفتم پدر شدی، بال در آورد. برخلاف من که خیلی یخ برخورد کردم. گیج بودم، نه خوشحال نه ناراحت. پنجشنبه، جمعه مرخصی گرفت و زود خودش را رساند یزد. با جعبه کیک وارد شد، زنگ زد به پدر و مادرش مژده داد.
اهل بریز و بپاش که بود، چند برابر هم شد. از چیزهایی که خوشحالم میکرد دریغ نمیکرد: از خرید عطر و پاستیل و لواشک گرفته تا موتور سواری. با موتور من را می برد هیئت. حتی در تهران با موتور عمویش رفتیم بهشت زهرا. هر کس میشنید کلی بد و بیراه بارمان میکرد که «مگه دیوونه شدین؟ می خواین دستی دستی بچه تون رو به کشتن بدین؟»
حتی نقشه کشیدیم بی سرو صدا برویم قم، پدرش بو برد و مخالفت کرد.
پشت موتور می خواند و سینه میزد. حال و هوای شیرینی بود، دوست داشتم.
تمام چله هایی را که در کتاب ریحانه ی بهشتی آمده، پا به پای من انجام میداد. بهش می گفتم:
«این دستورات برای مادر بچه است!»
می گفت:
«خب منم پدرشم، جای دوری نمی ره که!»
خیلی مواظب خوردنم بود، این که هر چیزی را از دست هر کسی نخورم. اگر می فهمید مال شبهه ناکی خورده ام، زود می رفت رد مظالم می داد.
گفت:
«بیا برویم لبنان!»
می خواست هم زیارتی بروم، هم آب و هوایی عوض کنم. آن موقع هنوز داعش و این ها نبود. بار اولم بود می رفتم لبنان. او قبلاً رفته بود و همه جا را می شناخت.
هر روز پیاده میرفتیم روضة الشهیدین. آنجا مسقف تزیین شده و خیلی با صفا بود. بهش می گفتم:
«کاش بهشت زهرا هم اجازه میدادن مثل این جا هر ساعت از شبانه روز که می خواستی بری!»
شهدای آن جا را برایم معرفی کرد و توضیح داد که عماد مغنیه و پسر سید حسن نصرالله چه طور به شهادت رسیدهاند. وقتی زنان بیحجاب را میدید، اذیت می شد. ناراحتی را درچهره اش می دیدم. در کل به چشم پاکی بین فامیل و دوست و آشنا شهره بود.
سنگ تمام گذاشت و هر چیزی که به سلیقه و مزاجم جور میآمد، میخرید. تمام ساندویچ ها و غذاهای محلیشان را امتحان کردم، حتی تمام میوه های خاص آن جا را.
رفتیم ملیتا، موزه مقاومت حزب الله لبنان. ملیتا را در لبنان با این شعار می شناسند:
«ملیتا، حکایت الاَرض ِللسّماء»؛ روایت زمین برای آسمان.
از جادههای کوهستانی و از کنار باغهای سیب رد شدیم. تصاویر شهدا، پرچمهای حزبالله و خانه های مخروبه از جنگ ۳۳ روزه. محوطه ای بود شبیه پارک. از داخل راهروهای سنگ چین جلو میرفتیم. دو طرف ادوات نظامی، جعبه های مهمات، تانک ها و سازه ها جاسازی شده بود. از همه جالب تر، تانک های مرکاوا بود که لوله ی آن را گره زده بودند. طرف دیگر این محوطه، روی دیواری نارنجی رنگ، تصویری از یک کبوتر و یک امضا دیده می شد. گفتند نمونه ی امضای عماد مغنیه است.
به دهانه ی تونل رسیدیم، همان تونل معروفی که حزب الله در هشتاد متر زیر زمین حفاری کرده است. در راهرو، فقط من و محمد حسین می توانستیم شانه به شانه ی هم راه برویم. ارتفاعش هم به اندازه ای بود که بتوانی بایستی. عکس های زیادی از حضرت امام، حضرت آقا، سید عباس موسوی و دیگر فرماندهان مقاومت را نصب کرده بودند. محلی هم مشخص بود که سید عباس موسوی نماز میخوانده، مناجات حضرت علی (علیه السلام) در مسجد کوفه که از زبان خودش ضبط شده بود، پخش می شد. از تونل که بیرون آمدیم، رفتیم کنار سیمهای خاردار. خط مرزی لبنان و اسرائیل. آن جا محمدحسین گفت:
«سخت ترین جنگ، جنگ توی جنگله!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ
مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#ساعت_عاشقی C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت فعالیتهای شهید علیوردی از زبان دوستانش
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
🖤برای کودکی که یک شبه، تنها شد.
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
▪️#مدعیان دروغین حقوق بشر چرا از «آرشام» نمیگویند؟
رهبر انقلاب:
🔹پسربچههای دانشآموزی که در حادثه شاهچراغ(ع) به شهادت رسیدند چه گناهی کرده بودند؟ پسر بچهای که در این جنایت، پدر و مادر و برادر خود را از دست داد و دچار چنین غم بزرگی شد، چه گناهی کرده است؟ آن طلبه جوان و متدین و حزب اللهی، آرمان عزیز که در تهران زیر شکنجه به شهادت رسید و پیکر او را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟
🔹افرادی که این جنایتها را انجام میدهند چه کسانی هستند و از کجا دستور میگیرند؟ البته اینها قطعاً بچهها و جوانهای ما نیستند، باید عاملان این جنایتها شناسایی شوند و هر کسی که ثابت شود در این جنایتها همکاری داشته است، بدون تردید مجازات خواهد شد.
🔹چرا این مدعیان حقوق بشر حادثه شیراز را محکوم نکردند و چرا یک قضیه خلاف واقع و دروغ را هزاران بار در سکوهای خود در اینترنت تکرار میکنند، اما نام «آرشام» را ممنوع میکنند؟ آیا این مدعیان واقعاً طرفدار حقوق بشر هستند؟
#لبیک_یا_خامنه_ای!
━━━━━᪥◯🦋◯᪥━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم جنایت #محمد_قبادلو تروریست منتشر شد!
برسه به دست مادر دروغگوش...
#جنایت_زیر_گرفتن_پلیس
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ #سلام_صاحب_زمانم
دل را پر از طراوت عطر حضور ڪن
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور ڪن
آخر ڪجایے اے گل خوشبوے فاطمه(س)
برگرد و شهـر را پر از امواج نور ڪن
💕 اللهم عجل لولیک الفرج💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
💔 اول صبح با دو چشمِ پرآب
🌹 السـلام علیـک یـا اربـاب
💔 دلِ من مانده از حرم محروم
🌹السـلام علیـک یا مظلــوم
🌹اَلـسـَّـلٰامُ عـَلـَيْكَ يٰـا اَبٰـا عَــبْـدِ اللهِ
وَعـَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِـنـٰائِكَ
عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
و َبَقِىَ اللَّيْلُ و َالنَّهٰارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخــِر َ الْـعَـهْـدِ مـِنّـى لـِزِيـٰارَتـِكـُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
و َعَـلىٰ اَوْلادِ الْـحـُسَـيـْنِ
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
🌹اللهم ارزقنا زیارت الحسین(علیــه الســلام)
🌹 فی الدنیا و الاخره
❇️متن زیارت امام حسن عسکری(علیه السلام)
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْهَادِيَ الْمُهْتَدِيَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَوْلِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَجِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَصْفِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خُلَفَائِهِ وَ أَبَا خَلِيفَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَوْصِيَاءِ الرَّاشِدِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عِصْمَةَ الْمُتَّقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْفَائِزِينَ السلامُ عَلَيْكَ يَا رُكْنَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَرَجَ الْمَلْهُوفِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ الْأَنْبِيَاءِ الْمُنْتَجَبِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ وَصِيِّ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّاعِي بِحُكْمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّاطِقُ بِكِتَابِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ الْحُجَجِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا هَادِيَ الْأُمَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ النِّعَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ الْعِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ الْحِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الظَّاهِرَةِ لِلْعَاقِلِ حُجَّتُهُ وَ الثَّابِتَةِ فِي الْيَقِينِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْيُنِ الظَّالِمِينَ وَ الْمُغَيَّبِ عَنْ دَوْلَةِ الْفَاسِقِينَ وَ الْمُعِيدِ رَبُّنَا بِهِ الْإِسْلامَ جَدِيداً بَعْدَ الانْطِمَاسِ ، وَ الْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الانْدِرَاسِ أَشْهَدُ يَا مَوْلايَ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ أَسْأَلُ اللَّهَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يَتَقَبَّلَ زِيَارَتِي لَكُمْ وَ يَشْكُرَ سَعْيِي إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَجِيبَ دُعَائِي بِكُمْ وَ يَجْعَلَنِي مِنْ أَنْصَارِ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ مَوَالِيهِ وَ مُحِبِّيهِ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَادِي إِلَى دِينِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ عَلَمِ الْهُدَى وَ مَنَارِ التُّقَى وَ مَعْدِنِ الْحِجَى وَ مَأْوَى النُّهَى وَ غَيْثِ الْوَرَى وَ سَحَابِ الْحِكْمَةِ وَ بَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَ وَارِثِ الْأَئِمَّةِ وَ الشَّهِيدِ عَلَى الْأُمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَ الْفَاضِلِ الْمُقَرَّبِ وَ الْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذِي وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتَابِ وَ أَلْهَمْتَهُ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ نَصَبْتَهُ عَلَماً لِأَهْلِ قِبْلَتِكَ وَ قَرَنْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ وَ فَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلَى جَمِيعِ خَلِيقَتِكَ اللَّهُمَّ فَكَمَا أَنَابَ بِحُسْنِ الْإِخْلاصِ فِي تَوْحِيدِكَ وَ أَرْدَى مَنْ خَاضَ فِي تَشْبِيهِكَ وَ حَامَى عَنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ بِكَ فَصَلِّ يَا رَبِّ عَلَيْهِ صَلاةً يَلْحَقُ بِهَا مَحَلَّ الْخَاشِعِينَ وَ يَعْلُو فِي الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ بَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَ سَلاماً وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ فِي مُوَالاتِهِ فَضْلا وَ إِحْسَانا وَ مَغْفِرَةً وَ رِضْوَاناً إِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ وَ مَنٍّ جَسِيمٍ.
✳ متن صلوات خاصه بر امام حسن عسکری (علیه السلام)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِيءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
🍃🌷🌷🍃
〰〰〰🌟🌺🌟〰〰〰
🍃🌷🌷🍃
🌹دعای خیر آقا صاحب الزمان (عج) بدرقه زندگیتان🌹
🔴#تکمیلی| جزئیات دستگیری عاملان شهادت «آرمان علی وردی»
رییس پلیس پایتخت:
🔸تیمهای ویژه پلیس ۱۵ نفر از عناصر اصلی جنایت را شناسایی کردند.
🔸پنج نفر از عوامل اصلی توسط پلیس آگاهی شناسایی و دستگیر شدند.
🔸دستگاه قضایی در حال بازجویی از این افراد هستند تا در کمترین زمان به سزای اعمال خود برسند.
🔸این متهمان همه مرد هستند و این افراد اعترافاتی نیز داشتهاند.
🔸این افراد در تهران دستگیر شدند و در حال بررسی سابقهدار بودن آنها هستیم. البته علیرغم دستگیریشان در شهرک اکباتان، اهل این منطقه نیستند.
ما واسه آرمان هامون؛
آرمان ها دادیم ...
اللهمعجللولیکالفرج
✍🏻#لبیک_یا_خامنه_ای نائب برحق #امام_زمان انتقام خون #شهید_ارمان_علی_وردی را خواهیم گرفت.
38.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موقعیت_مهدی
نام فیلم: موقعیت مهدی
کارگردان:هادی حجازی فر
ژانر: جنگی ،تاریخی
#زندگی_مهدی_باکری
#قسمت_سوم
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💠 فقط جواب حضرت آقا🔥
#جمهورےاسلامیحرماسٺ
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ویژه #استوری
💚 تولد پدرت مبارک
🎤 کربلایی #حسین_طاهری
🌹 #ولادت_امام_عسکری (ع)
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
متن روی عکس #شهید_آرمان_علی_وردی را بخوانید🇮🇷
شادی روحش صلوات
سیدعلی دهه نودیاشو فراخوانده☺️❤️✌️🏾. .
-
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر تکان دهنده از حمله جنایتکارانه داعشی های داخلی و به سنگ بستن نیروهای پلیس!
کرج امروز👆👆👆
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش نوزدهم : روزی قبل از روضه ی داخل رواق، هوس چای کردم. گفتم: «الان
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش بیستم:
یک روز رفتیم بعلبک. اول مزار دختر امام حسین (علیه السلام) را زیارت کردیم، حضرت خولة بنت الحسین (علیه السلام). اولین بار بود میشنیدم امام حسین (علیه السلام) چنین دختری هم داشته اند. محمد حسین ماجرایش را تعریف کرد که:
«وقتی کاروان اسرای کربلا به این شهر می رسن، دختر امام حسین (علیه السلام) در این مکان شهید می شه. امام سجاد (علیه السلام) ایشون را در این جا دفن می کنن و عصاشون رو برای نشونه، در زمین فرو میکنن!»
از معجزات آن جا همین بوده که آن عصا تبدیل می شود به درخت و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند.
نمیدانم از کجا با متولی آن جا آشنا بود. رفت خوش و بش کرد و بعد آمد که:
«بیا بریم روی پشت بوم!»
رفتیم آن بالا و عکس گرفتیم. می خندید و می گفت:
«ما که تکلیفمون رو انجام دادیم، عکسمونم گرفتیم!»
بعد رفتیم روستای شیث نبی (علیه السلام) روستای سرسبز و قشنگی بود بالای کوه. بعد از زیارت رفتیم مقبره ی شهید سید عباس موسوی، دبیرکل حزب الله. محمدحسین می گفت:
«از بس مردم بهش علاقه داشتن براش مقبره ساختن!»
قبر زن و بچه اش هم در آن ضریح بود، با هم در یک ماشین شهید شده بودند. هلی کوپتر اسرائیلیها ماشینشان را با موشک زده بود. برایم زیبا بود که خانوادگی شهید شده اند. پشت آرامگاه، به ماشین سوخته شهید هم سری زدیم.
نهار را در بعلبک خوردیم. هم من غذای لبنانی را میپسندیدم، هم او با ولع میخورد. خدا را شکر میکرد، بعد هم در حق آشپزش دعا کرد. آخر سر هم گفت:
«به به! عجب چیزی زدیم به بدن!»
زود می رفت دستور پخت آن غذا را میگرفت که بعداً در خانه بپزیم.
نماز مغرب را در مسجد رأس الحسین (علیه السلام) خواندیم. مسجد بزرگی که اُسرای کربلا شبی را در آن جا گذرانده بودند. در این مسجد مکانی به عنوان جایگاه عبادت امام سجاد (علیه السلام) مشخص شده بود، قسمتی هم به عنوان نگهداری از سر مبارک امام حسین (علیه السلام). همان جا نشست به زیارت عاشورا خواندن و لابلایش روضه هم می خواند.
«رأس تو می رود بالای نیزه ها
من زار می زنم در پای نیزه ها
آه ای ستاره ی دنباله دار من
زخمی ترین سرِ نیزه سوار من
با گریه آمدم اطراف قتلگاه
گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه
بعد از دقایقی دیدم که پیکرت
در خون فتاده و بر نیزه ها سرت
ای بی کفن چه با این پاره تن کنم؟
با چادرم تو را باید کفن کنم
من می روم ولی جانم کنار توست
تا سال های سال، شمع مزار توست»
بعد هم دَم گرفت:
عمه جانم، عمه جانم، عمه جانم، مهربانم
نگرانم، عمه جان قد کمانم
موقع برگشت از لبنان رفتیم سوریه. از هتل تا حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) راهی نبود، پیاده می رفتیم. حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) که نمی شد پیاده رفت، ماشین میگرفتیم. حال و هوای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) شبیه حرم امام رضا (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیدم. بعد از زیارت، سرِ صبر نقطه به نقطه مکانها را نشانم داد و معرفی کرد: دروازه ی ساعات، مسجد اموی، خرابه ی شام، محل سخنرانی حضرت زینب (سلام الله علیها). هرجا را هم که بلد نبود، از مسئول و اهالی مسجد اموی به عربی می پرسید و به من می گفت.
از محمد حسین سوال کردم:
«کجا به لبای امام حسین چوب خیزران میزدند؟»
ریخت به هم. گفت:
«من هیچ وقت این طوری نیومده بودم زیارت!»
گاهی من روضه میخواندم، گاهی او.
می خواستم از فضای بازار و زرق و برق های آن جا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان، تصویرسازی کنم در ذهنم، یک دفعه دیدیم حاج محمود کریمی در حال ورود به دروازه ساعات است. تنها بود، آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می خواند. حال خوشی داشت. به محمدحسین گفتم:
«برو ببین اجازه میده همراهش تا حرم بریم؟»
به قول خودش: «تا آخرِ بازار ما را بازی داد!» کوتاه بود ولی پر از معنویت. به حرم که رسیدیم، احساس کردیم میخواهد تنها باشد، از او خداحافظی کردیم.
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش بیست و یکم:
ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی. دکتر گفت:
«مایع آمنیوتیک دور بچه خیلی کمه، باید استراحت مطلق داشته باشی!»
دوباره در یزد ماندگار شدم. میرفت و میآمد، خیلی هم بهش سخت می گذشت. آن موقع میرفت بیابان. وقتی بیرون از محل کار میرفت مانور یا آموزش، میگفت:
«می رم بیابون!»
شرایط خیلی سختتر از زمانی بود که می رفت دانشکده. میگفت:
«عذابه، خسته و کوفته برم توی اون خونه ی سوت و کور! از صبح برم سر کار و بعد از ظهرم برم توی خونه ای که تو نباشی!»
دکتر ممنوع السفرم کرده بود، نمی توانستم بروم تهران. سونوگرافی ها بیشتر شد. یواش یواش به من فهماندند ریه ی بچه مشکل دارد. آب دور بچه که کم میشد، مشخص نبود کجا می رود. هر کسی نظری می داد.
آب به ریه اش می ره!
اصلا هوا به ریه اش نمی رسه!
الان باید سزارین بشی!
دکترها نظرات متفاوتی داشتند. دکتری گفت:
«شاید وقتی به دنیا بیاد، ظاهر بدی داشته باشه!»
چند تا از پزشکان گفتند:
«میتونیم نامه بدیم به پزشکی قانونی که بچه را سقط کنی!»
اصلاً تسلیم چنین کاری نمی شدم. فکرش هم عذاب بود. با علما صحبت کرد ببیند آیا حاکم شرع اجازه ی چنین کاری را به ما میدهد یا نه. اطرافیان تحت فشار گذاشتند که:
«اگه دکترها این طور می گن و حاکم شرع هم اجازه می ده بچه را بنداز. خودت راحت بچه هم راحت!»
زیر بار نمی رفتم. می گفتم:
«نه پیش پزشکی قانونی می آم، نه پیش حاکم شرع!»
یکی از دکترها می گفت:
«اگه منم جای تو بودم، تسلیم هیچ کدام از این حرفا نمیشدم، جز تسلیم خود خدا!»
می دانستم آن کسی که این بچه را آفریده، میتواند نجاتش بدهد. چون روح در این بچه دمیده شده بود، سقط کردن را قتل می دانستم. اگر تن به این کار می دادم تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم. اطرافیان می گفتند:
«شما جوونین و هنوز فرصت دارین!»
با هر تماسی به هم می ریختم، حرف و حدیثها کُشنده بود.
حتی یکی از دکتر ها وجهه ی مذهبی مان را زیر سؤال برد. خیلی ما را سوزاند، با عصبانیت گفت:
«شما می گین حکومت جمهوری اسلامی باشه! شما می گین جانم فدای رهبر! شما می گین ریش! شما می گین چادر! اگر اینا نبود میتونستم راحت توی همین بیمارستان خصوصی این کار را تمام کنم! شما که مدافعان این حکومتین، پس تاوانش رو هم بدین!»
داشت توضیح می داد که میتواند بدون نامه ی پزشکی قانونی و حاکم شرع بچه را بیندازد. نگذاشتیم جمله اش تمام شود، وسط حرفش بلند شدیم آمدیم بیرون.
خودم را در اتاقی زندانی کردم. تند تند برایمان نسخه ی جدید می پیچیدند. گوشی ام را پرت کردم گوشهای و سیم تلفن را کشیدم بیرون، به پدر و مادرم گفتم:
«اگر کسی زنگ زد احوال بپرسه، گوشی رو برام نیارین!»
هر هفته باید می آمد یزد. بیشتر از من اذیت میشد، هم نگران من بود، هم نگران بچه. حواسش دست خودش نبود، گاهی بی هوا از پیادهرو میرفت وسط خیابان، مثل دیوانه ها.
به دنبال نقطهای می گشتم که بفهمم چرا این داستان تلخ برای ما رخ داده است؟ دفتر هیچ مرجعی نبود که زنگ نزنیم. حرف همه شان یکی بود:
«در گذشته دنبال چیزی نگردید، بالاترین مقام نزد خدا تسلیم بودنه!»
در علم پزشکی راهکاری برای این موضوع وجود نداشت. یا باید بچه را خارج کنند و در دستگاه بگذارند یا این که به همین شکل بماند. دکتر می گفت:
«در طول تجربه پزشکی ام، به چنین موردی بر نخورده بودم. بیماری این جنین خیلی عجیبه! عکس العملش از بچه ی طبیعی بهتره و از اون طرف چیزایی رو می بینم که طبیعی نیست! هیچ کدوم از علائمش با هم همخونی نداره!»
نصف شب درد شدیدی حس کردم، پدرم زود مرا رساند بیمارستان. نبودن محمدحسین بیشتر از درد آزارم می داد. دکتر فکر می کرد بچه مرده است، حتی در سونو گرافی ها گفتند ضربان قلب ندارد. نگرانی افتاده بود به جانم که وقتی بچه به دنیا بیاید، گریه کند یا نه. دکتر به هوای این که بچه مرده، سزارینم کرد. هر چه را که در اتاق عمل اتفاق میافتاد متوجه می شدم، رفت و آمدها و گفت و شنودهای دکترها و پرستارها.
در بیابان بود. میگفت انگار به من الهام شد. نصف شب زنگ زده بود به گوشی ام که مادرم گفته بود بستری شده. همان لحظه بدون این که برگه ی مرخصی امضا کند، راه افتاده بود به سمت یزد.
صدای گریه اش آرامم کرد. نفس راحتی کشیدم. دکتر گفت:
«بچه رو مرده به دنیا آوردم، ولی به محض دنیا اومدن گریه کرد!»
اجازه ندادند بچه را ببینم. دکتر تاکید کرد:
«اگر نبینی به نفع خودته!»
گفتم:
«یعنی مشکل داره!»
گفت:
«نه، هنوز موندن و رفتنش اصلا مشخص نیست! احتمال رفتنش زیاده، بهتره نبینی اش!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ
مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#ساعت_عاشقی C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯