✨✨
#منش_شهدایی 😊
مادرش با رفتنش به سوریه مخالفت میکرد یک روز جنایات داعش را در لپ تاپش به ما نشان داد بعد به مادرش گفت: هر سال روز عاشورا برای عزاداری امام حسین(ع) میروی و گریه میکنی؟مادرش گفت: بله! روح الله گفت: مادر به حضرت زینب(س) بگو برایت گریه میکنم ولی نمی گذارم پسرم بیاید... در جواب اطرافیان که می گفتند: بچه ات کوچک است نرو! میگفت: زن و بچه برای آزمایش است حتی در برابر گریه ها و بی تابی های #حنانه در بدرقه اش هم خودش را نگه داشت و اصلا پشت سرش را نگاه نکرد تا مبادا از رفتن منصرف شود...
#کلام_شهید : آخرتتان را به دنیای فانی نفروشید و بدانید در آنجا می خواهیم به خدا در قبال خون شهدا جواب پس دهیم؛ نکند شرمنده امام حسین(ع) شویم...
#راوی:#پدر_شهید
#شهید_مدافع_حرم_روح_الله_طالبی_اقدم
@shahidtoraji213 ✨✨
در دانشگاه رشتہ ی مدیریت می خوند ؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه ڪلا چند روز وسط معرڪہ بود ، شوخی ڪه نبود آن ها می خواستند بہ #ولایت و انقلاب ضربہ بزنند ڪه خدا را شڪر و بہ یاری امام زمان ناڪام ماندند .
وقتـے پسرم در #سوریہ بہ شهادت رسید و پیڪرش را آوردند چون بدن و صورتش زخم بسیاری برداشتہ بود قابل شناسایی نبود . من او را از ضربہ های چاقوی #فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم .
#راوے👇
#پدر_شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌸
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده❤️
══ ⚘ ════ ⚘ ═
@shahidtoraji213
══ ⚘ ════ ⚘ ═
🌹🍃
#سیره_شهدا
💠 محمدحسین زندگی اش وقف اهل بیت (ع) و خدمتگزاری به مردم بوده است. بسیجیوار و بدون منت آنچه که در توانش بود برای دیگران کار میکرد.
🔹ساده زیستی او در زندگی و اینکه مال دنیا در نظرش بیارزش بود یکی از خصوصیات بارز اوست که باید برای نسل جوان بیان شود.
#راوی 👈 دوست شهید
#شهید_امنیت
#شهادت_توسط_داعش_داخلی
#شهید_محمدحسین_حدادیان
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
#کانال_شهید_تورجی_زاده🏴
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#خاطرات_شهید
دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ سجده ڪردیم....
او زودتر از من سرش رو آورد بالا....
بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و ڪل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع) ڪن!"
وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشڪے پوش حسینه!"
خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌷
#راوی : #همسرشهید
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#عاشقانه_شهدا
گفتم:
کاش میشد منم همراهت به جبهه بیام!😔
لبخندے زد و پاسخی داد که قانعم کرد.
گفت:
هیچ میدونی سیاهی چادر تو
از سرخی خون من🥀 کوبنده تر است؟!
همین حجابت را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده اے🌿
✍ #راوے: همسر شهید محمدرضا نظافت
@shahidtoraji213
R Dehqan:
#نمازشبِحاجقاسم
نماز شبش هیچوقت ترک نمیشد❗️
هیچوقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آن هم نه نماز شبی عادی ، نماز شب های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود.
من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بار ها در منزل شان خوابیدم ، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشک ها و صدای ناله های او برای نماز بیدار میشدم....
#راوی: سردار معروفی
📌نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم....
#
#سردارشهیدعباس بابایی 🌷
وقتی با #هواپیما_پرواز میکرد، حین عملیات و آموزش هوایی، روستاهای دورافتاده رو شناسایی میکرد.
یه ماشین قدیمی داشت که سوار میشدیم و مقداری غذا و آذوقه برای روستایی ها بر میداشتیم و از میان کوهها و درهها با چه مشکلاتی رد میشدیم تا برسیم به روستایی که از روی هوا #شناسایی کرده بود.
میرفتیم آنجا و مردم روستاها من رو با لباس روحانی و #شهید رو با لباس خلبانی میدیدند خیلی براشون جالب بود و #شهید_بابایی بعد از این که وسایلی رو که آورده بودیم به روستاییها میداد، میپرسید چه امکاناتی کم دارند.
مثلا روستاییها میگفتند حمام نداریم و ایشون با پول خودشون شروع میکرد براشون حمام میساخت و من به چشم خودم میدیدم که #شهید_بابایی برای ساختن حمام با پای خودش گِل لگدمال میکرد، حمام رو میساخت و برای برق حمام، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خودش موتور برق سیار میخرید و روشنایی حمام رو تامین میکرد...
#راوی :
حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی
@shahidtoraji213
#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨خدا جون دوست دارم قد بابام
این عکس سال ۶۴ گرفته شده است. من آن موقع حدود یک سال داشتم. اینجا امامزاده علی اصغر(ع) است، پدرم موقع تولد من مرخصی بود، او مرا خیلی دوست داشت و از دنیا آمدنم خیلی خوشحال بود. همیشه از جبهه که برمیگشت ، برایم سوغاتی میآورد. از #هویزه و جاهای مختلف هنوز #روسریها و خیلی چیزهای دیگری را که برایم سوغاتی آورده دارم.
#بابا صدای خیلی جدیای داشت و من نوارهای #مداحیاش را هنوز دارم. هر وقت #دلتنگ_پدر میشوم ، نوارها را میگذارم توی ضبط و با او زمزمه میکنم.
دو سال بیشتر نداشتم ، که بابا شهید شد. شهادت بابا را به یاد ندارم . اومفقودالاثر شده بود و ۱۰ سال بعد پیکرش را آوردند. آن روز من خیلی خوشحال بودم. همه گریه میکردند ولی من خوشحال بودم.
حس خاصی داشتم خیلی افتخار میکنم که او #سردار_اقبالیه است و همه او را میشناسند.
بابا در سفر آخر از همه حلالیت گرفت و رفت و دیگر برنگشت
اما
من الان یک بابای کوچولو دارم ، نذر کرده بودم اگر بچهام پسر بود ، #شبیه_بابا باشد و الان پسرم به نام بابا و مثل باباست.
من هم جز اینکه خدا را شکر کنم کاری از دستم بر نمیآید
و
میگویم: خدا جون دوست دارم قد بابام
#راوی: سمیه عسگری فرزند شهید
#ماندگاران