📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش پانزدهم: خیلی بدش می آمد از زن و مردهای جوانی که در خیابان دست د
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش شانزدهم:
کمکم روحیاتش دستم آمد. کتاب، زیاد میخواند، رمانهای انقلاب، کتاب خاطرات عزت شاهی و زندگینامه ی شهدا. کتاب های شهدا به روایت همسرانشان را خیلی دوست داشت. همیشه میگفت:
«دوست دارم اگر شهید شدم کتاب زندگی ام را روایت فتح چاپ کنه!»
حتی اسم برد در قالب کتابهای نیمه پنهان ماه باشد. می گفت در خاطراتت چه چیزهایی را بگو، چه چیزهایی را نگو. شعرهایش را نوشت و در پوشه ی جداگانه ای در رایانه ذخیره کرد و گفت:
«اینا رو هم ته کتاب اضافه کن!»
عادت نداشتیم هر کسی تنهایی بنشیند برای خودش کتاب بخواند، به قول خودش یا باید آن یکی را بازی می داد یا خودش هم بازی نمیکرد، بلند می خواند که بشنوم.
در آشپزی، خودش را بازی می داد اما زیاد راهش نمی دادم که بخواهد تنهایی پخت و پز کند، چون ریخت و پاش میکرد و کارم دو برابر میشد بهش می گفتم:
«کمک نکنی بهتره!»
آدم منظمی نبود، راستش اصلاً این چیزها برایش مهم نبود. در قوطی زردچوبه و نمک را جابجا می گذاشت. ظرف و ظروف را طوری می چید که شتر با بارش آن جا گم میشد.
روزه هم اگر میگرفتیم باید با هم نیت میکردیم. عادت داشت مناسبتها روزه بگیرد، مثلا عرفه، رجب، شعبان.
گاهی سحری درست می کردم، گاهی دیر شام می خوردیم به جای سحری. اگر به هر دلیلی یکی از ما نمی توانست روزه بگیرد، قرار بر این بود آن یکی، به روزه دار تعارف کند. جزو شرطمان بود که آن یکی باید روزه اش را افطار کند، این طوری ثوابش را میبرد.
برای خواندن نماز شب کاری به کار من نداشت، اصرار نمی کرد که با هم بخوانیم خیلی مقید نبود که هر شب بلند شود برای تهجد؛ نه، هر وقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی داد. گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد،گاهی فقط به یک سجده. کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند. می گفت:
«آقای بهجت می فرمودند: اگر بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن فقط یک سجده شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»
خیلی دوست داشتم پشت سرش نماز را به جماعت بخوانم. از دوران دانشجویی تجربه کرده بودم. همان دورانی که به خوابم هم نمی آمد روزی با او ازدواج کنم. در اردوها کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، آقایان ایستادند ما هم پشت سرشان. صوت و لحن خوبی داشت.
بعد از ازدواج فرقی نمیکرد خانه خودمان باشد یا خانه پدر و مادرهایمان، گاهی آن ها هم می آمدند پشت سرش اقتدا می کردند. مواقعی که نمازش را زود شروع میکرد، بلند بلند می گفتم:
«واللهُ یُحِبُّ الصّابِرین»
مقید بود به نماز اول وقت. در مسافرت ها زمان حرکت را طوری تنظیم می کرد که وقت نماز بین راه نباشیم. زمانهایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم اولین فرصت در نمازخانه های بین راهی یا پمپ بنزین میگفت:
«نگه داریم!»
اغلب در قنوتش این آیه از قرآن را میخواند:
«َربَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرَّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ اِمَاماً»
قرآن جیبی داشت و بعضی وقت ها که فرصتی پیش میآمد می خواند: مطب دکتر، در تاکسی. گاهی اوقات هم از داخل موبایلش قرآن میخواند. با موبایل بازی هم میکرد. بعضی مرحله هایش را کمکش میکردم اگر من هم در مرحله ای میماندم برایم رد می کرد.
اهل سینما نبود ولی فیلم اخراجی ها را با هم رفتیم دیدیم. بعد از فیلم نشستیم به نقد و تحلیل. کلی از حاجی گیرینف های جامعه را فهرست کردیم، چه قدر خندیدیم!
طرف مقابلش را با چند برخورد شناسایی میکرد و سلیقه اش را می شناخت. از همان روزهای اول متوجه شد که جانم برای لواشک در میرود. هفته ای یک بار را حتماً گل می خرید، همه جوره می خرید گاهی یک شاخه ساده، گاهی دسته تزیین شده. یک بسته لواشک، پاستیل، قره قروت هم می گذاشت کنارش.
اوایل چند دفعه بو بردم از سر چهار راه می خرد. بهش گفتم:
«واقعاً برای من خریدی یا دلت برای اون بچه گل فروش سوخت؟»
از آن به بعد فقط می رفت گل فروشی.
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #بوستان_داستان
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش هفدهم:
دل رحمی هایش را دیده بودم، مقید بود پیاده های کنار خیابان را سوار کند، به خصوص خانواده ها را. یک بار در صندوق عقب ماشین عکس رادیولوژی دیدم، ازش پرسیدم:
«این مال کیه؟»
گفت:
«راستش مادر و پسری رو سوار کردم که شهرستانی بودن و اومده بودن برای دوا درمون. پول کم آورده بودن و داشتن برمی گشتن شهرشون!»
به مقدار نیاز، پول برایشان کارت به کارت کرده بود و دویست هزار تومان هم دستی به آن ها داده بود. بعد برگشته بود و آن ها را رسانده بود بیمارستان.
می گفت:
«از بس اون زن خوشحال شده بود، یادش رفته عکسش رو برداره!»
رفته بود بیمارستان که صاحب عکس را پیدا کند یا نشانی ازشان بگیرد و بفرستد برایشان.
گاهی به بهزیستی سر میزد و کمک مالی میکرد. وقتی پول نداشت، نصف روز می رفت با بچه ها بازی می کرد. یک جا نمیرفت، هر دفعه مکان جدیدی. برای من که جای خود داشت، بهانه پیدا میکرد برای هدیه دادن. اگر در مناسبتی دستش تنگ بود، می دیدی چند وقت بعد با کادو آمد و گفت:
«این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم!»
یا مناسبت بعدی، عیدی می داد در حد دو تا عیدی. اگر بخواهم مثال بزنم، مثلا روز ازدواج حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام) رفته بود عراق برای مأموریت. بعد که آمد، یک عطر و تکه ای از سنگ حرم امام حسین (علیه السلام) برایم آورده بود، گفت:
«این سنگ هم سوغاتیت. عطر هم قضای روز ازدواج حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام)!»
در همان مأموریت خوشحال بود که همه ی عتبات عراق را دل سیر زیارت کرده است. در کاظمین، محل اسکانش به قدری نزدیک حرم بوده که وقتی پنجره را باز می کرد، گنبد را به راحتی می دید. شب جمعه ها که می رفتند کربلا، بهش می گفتم:
«خوش به حالت، داری حال می کنی از این زیارت به اون زیارت!»
در مأموریت ها دست به نقد تبریک می گفت. زیر سنگ هم بود گُلی پیدا می کرد ازش عکس می گرفت و برایم میفرستاد.
همه را نگه داشته ام، به خصوص هدایای جلسه ی خواستگاری را: کفن و پلاک و تسبیح شهید. در کل چیزهایی را که از تفحص آورده بود، یادگاری نگه داشته ام برای بچه ام.
تفحص را خیلی دوست داشت. بعد از ازدواج، دیگر پیش نیامد برود، زیاد هم از آن دوران برایم تعریف کرد. می گفت:
«با روضه کار رو شروع میکردیم، با روضه هم تموم!»
از حالشان موقعی که شهید پیدا میکردند میگفت. جزئیاتش را یادم نیست، ولی رفتن به تفحص را عنایت می دانست. کلی ذوق داشت که بارها کنار تابوت شهدا خوابیده است.
اولین دفعه که رفتیم مشهد، نمی دانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد. رفتیم هتل، گفتند باید از اماکن نامه بیاورید. نمی دانستم اماکن کجاست. وقتی دیدم پاسگاه نیروی انتظامی است، هول برم داشت. جدا جدا رفتیم در اتاق برای پرس وجو. بعضی جاها خنده ام می گرفت. طرف پرسید:
«مدل یخچال خونه تون چیه؟ چه رنگیه؟ شماره موبایل پدر مادرت؟»
نامه که گرفتیم و آمدیم بیرون تازه فهمیدم همین سوال ها را از محمدحسین هم پرسیده بودند.
اولین زیارت مشترکمان را از باب الجواد (علیه السلام) شروع کردیم. این شعر را خواند:
«صحنتان را میزنم بر هم، جوابم را بده
این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتـر است
جـان مـن آقـا مـرا سـرگرم کاشی ها نـکن
میهمـان مشغـول صاحب خانـه باشد بهتـر است
گنبـدت مال همـه، باب الجوادت مال مـن
جای مـن پشت در میخـانه باشد بهتـر است»
اذن دخول خواندیم. ورودی صحن کفشش را کَند و سجده شکر به جا آورد، نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم:
«ای مهربون، این همونیه که به خاطرش یک ماه اومدم پابوستون. ممنون که خیرش کردید! بقیش هم دست خودتون، تا آخرِ آخرش!»
عادتش بود. سرمایه گذاری می کرد، چه مکه، چه کربلا، چه مشهد. زندگی را واگذار می کرد که «دست خودتون!»
جلوی ورودی صحن قدس هم شعر دیگری خواند:
«دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید»
⏪ ادامه دارد...
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ
مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#ساعت_عاشقی C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⇜✾ دعاے فرجـــــ✾⇝
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️»
❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم*
«"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»✨
❣ #سلام_امام_زمانم❣
💖ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان
💖روشنای دل من حضرت خورشید سلام
💖 روزت بخیر مولا ی خوبم
❣ #السلام_علیک_یا_بقیه_الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
💔 اول صبح با دو چشمِ پرآب
🌹 السـلام علیـک یـا اربـاب
💔 دلِ من مانده از حرم محروم
🌹السـلام علیـک یا مظلــوم
🌹اَلـسـَّـلٰامُ عـَلـَيْكَ يٰـا اَبٰـا عَــبْـدِ اللهِ
وَعـَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِـنـٰائِكَ
عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
و َبَقِىَ اللَّيْلُ و َالنَّهٰارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخــِر َ الْـعَـهْـدِ مـِنّـى لـِزِيـٰارَتـِكـُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
و َعَـلىٰ اَوْلادِ الْـحـُسَـيـْنِ
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
🌹اللهم ارزقنا زیارت الحسین(علیــه الســلام)
🌹 فی الدنیا و الاخره
یا ابا صالح المهدی ادرکنی:
👇تقویم نجومی چهارشنبه👇
✴️چهارشنبه 👈11 آبان/ عقرب1401
👈7 ربیع الثانی 1444👈2 نوامبر 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
👹 رمی شیاطین با شهاب های آسمانی 20 روز بعد از ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر مناسب است:
✅درختکاری.
✅شکار و صید و دام گذاری.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅و شروع به کار خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد ستاره اقبالش سبک باشد.انشاالله
📛مسافرت:
سفر مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️درختکاری.
✳️تعمیر خانه و دیوار.
✳️پیمان گرفتن از رقیب.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️ختنه و نام گذاری کودک.
✳️مشارکت و امور شراکتی.
✳️و خرید خانه و آپارتمان خوب است.
💑مباشرت امشب:
مباشرت برای صحت جسم خوب و فرزند حاصل از آن یا عالم گردد یا حاکم.ان شاءالله
💉💉 حجامت.
خون دادن و فصد ممکن است باعث مرگ ناگهانی شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث دولت و ثروت می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 8 سوره مبارکه "انفال" است.
لیحق الحق و یبطل الباطل...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌺 زندگیتــون مــهـــدوی🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است
مکه بشود مرکز ایران چه قشنگ است.
📢 پنتاگون: سپاه پاسداران #ایران به دنبال یک انتقام خطرناک در خاورمیانه است
✅ #لبیک_یا_خامنه_ای
سلام ما به شاهچراغ ایران
که هست نگین شهر شیراز
ازاین حرم خبری جدید آمد
دوباره بوی خون و شهید آمد
شهر شیراز شده کرببلا آها
این بار بدست داعش بی حیا
کودک و پیرو جوان افتاده اند
هر شهیدی روضه ای را خوانده اند
درمیان لاله های پر پر صحن حرم
داغ آن هشت ساله میسوخت جگرم
32.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موقعیت_مهدی
نام فیلم: موقعیت مهدی
کارگردان:هادی حجازی فر
ژانر: جنگی ،تاریخی
#زندگی_مهدی_باکری
#قسمت_دوم
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
چه خوب بود اینقدماخوب بودیم که نماز ظهرمون رو الان میرفتیم پشت سر اقاامام زمان میخوندیم😔
حالا که این توفیق رو نداریم بیایم قبل از نماز یک سلام به اقابدیم و بگیم اقاجان مادوست داریم شمابیاین و نمازهامون رو باشمابخونیم
دوستان خدا رو چی دیدیم یوقت میبینی همین کاربظاهر ساده (یک نیت کردن وفکردن به امام زمان و نمازخوندن پشت سرحضرت) مارو عاقبت بخیر میکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | دیدار آرتین سرایداران از مجروحین حادثه تروریستی شاهچراغ شیراز و خانواده دانشآموز شهید علی اصغر گویینی از شهدای این حادثه با رهبر انقلاب اسلامی
🔸 آرتین سرایداران، کودک خردسال بازمانده از حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ در شیراز است که پدر، مادر و برادرش در برابر چشمان او در این حادثه به شهادت رسیدند.
🔸 علی اصغر لری گویینی نیز یکی از شهدای دانشآموز این حادثه است که پدر و برادر سه ساله او نیز در این حادثه مجروح شدند.
👈🏻 این دیدار، ظهر امروز پس از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در جمع دانشآموزان سراسر کشور انجام شد.
🏷 #دیدار_دانش_آموزان
#ایران_تسلیت
#شاهچراغ
#برخورد_قاطع
🇮🇷 #اتحادیه_عماریون
🔺#همدلی
🔻#انقلابی_گری
#ایران_من...
#شهید_آرمان_علی_وردی...💔
#شهید_مصطفی_موسوی...💔
وقتی که مصطفی توی سوریه شهید شد به مادرش گفتن تیر به سینه ی پسرت خورد و نتونستیم پیکرش رو برگردونیم اما واقعیت این بود که مصطفی اسیر شده بود...
داعشی ها اون رو توی لاستیک گذاشته بودن بهش گفتن به اهل بیت فحاشی کن تا زنده بمونی وقتی که مصطفی فحاشی نکرد اونو زنده زنده سوزوندن...💔☺
وقتی داستان آرمان علی وردی رو شنیدم که آشوب گران لختش کردن و گفتن به اسلام و اهل بیت فحاشی کن و آرمان لب باز نکرد و زیر شکنجه جون داد به یقین رسیدم که این ارازل نه تنها آبشخورشون با داعش یکیه بلکه ذاتشون هم با داعش یکیه...💔
ایران هرگز طعمه داعشی نمیشه...
تصویر سمت راست:
آرمان علی وردی...
محل شهادت: تهران
تصویر سمت چپ:
سید مصطفی موسوی...
محل شهادت: سوریه
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابای مهربان امام زمان (عج)💐
میلاد امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹رهبر انقلاب، صبح امروز:
دشمن علیه ایران #جنگ_ترکیبی به راه انداخته است.
این اتفاقات این هفته صرفا یک اغتشاش خیابانی نبود
دشمن ازتمام ظرفیت های خود علیه ایران استفاده کرد.
بنده از روی اطلاع عرض می کنم دشمن یعنی آمریکا، اسرائیل وکشورهای خبیث وموذی و بعضی گروه ها و گروهک ها از تمام امکانات رسانه ای، اطلاعاتی، از ظرفیت های فضای مجازیشون و تجربه سالهای قبل که اغتشاش براه انداخته بودند،برعلیه ایران استفاده کردند...
۱۴۰۱/۰۸/۱۱
#دیدار_دانش_آموزان
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 ولادت یازدهمین اخترتابناک ولایت و امامت، امام حسن عسکری علیه السلام مباک باد
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش هفدهم: دل رحمی هایش را دیده بودم، مقید بود پیاده های کنار خیابان
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش هجدهم:
گاهی ناگهان تصمیم می گرفت، انگار میزد به سرش. اگر از طرف محل کار مانعی نداشت بی هوا می رفتیم مشهد.
یادم هست ایام تعطیلی بود، باروبنه بسته بودیم برویم یزد آن زمان هنوز خانوادهام نیامده بودند تهران. خانه خواهرش بودم، زنگ زد:
«الان بلیت گرفتم بریم مشهد!»
من هم از خدا خواسته: «کجا بهتر از مشهد؟»
ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ وقت مشهد این شکلی نرفته بودم: ناگهانی، بدون رزرو هتل، ولی وقتی رفتم خوشم آمد. انگار همه چیز دست خود امام (علیه السلام) بود، خودش همه چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد.
داخل صحن کفش هایش را درآورد. توجیهش این بود که «وقتی حضرت موسی (علیه السلام) به وادی طور نزدیک می شد، خدا بهش گفت:
{فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ} : کفش هایت را در بیاور!
صحن امام رضا (علیه السلام) را وادی طور می پنداشت. وارد صحن که می شد بعد از سلام و اذن دخول گوشه ای می ایستاد با امام رضا (علیه السلام) حرف میزد جلوتر که می رفت، وصل روضه و مداحی می شد.
محفل روضه ای بود در گوشهای از حرم، بین صحن گوهرشاد و جمهوری. به گمانم داخل بست شیخ بهایی، معروف بود به «اتاق اشک». آن اتاق شاید به زور با دو سه قالی سه در چهار فرش شده بود. غلغله می شد. نمیدانم چه طور این همه آدم آن داخل جا می شدند. فقط آقایون را راه میدادند و میگفت روضه ی خواص است. عده ای محدود، آن هم بچه هیئتی ها خبر داشتند که ظهرها این جا روضه برپاست. اگر میخواستند به روضه برسند، باید نماز شکسته ظهر و عصرشان را با نماز ظهر حرم می خواندند، این طوری شاید جا می شدند. از وقتی در باز میشد تا حاج محمود، خادم آنجا، در را می بست، شاید سه چهار دقیقه بیشتر طول نمی کشید. خیلی ها پشت در می ماندند. بنده ی خدا به زور در را میبست. چند دفعه کمی دورتر، اشتیاق این جماعت را نظاره میکردم که چه طور دوان دوان خودشان را میرساندند. بهش گفتم:
«چرا فقط مردا رو راه میدن؟ منم می خوام بیام!»
ظاهراً با حاج محمود سر و سرّی داشت. رفت و با او صحبت کرد نمیدانم چه طور راضی اش کرده بود. می گفتند تا آن موقع پای هیچ زنی به آنجا باز نشده، قرار شد زودتر از آقایان تا، کسی متوجه نشده بروم داخل. فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدم. اتاق روح داشت، می خواستی همان وسط بنشینی و زار زار گریه کنی. برای چه، نمی دانم! معنویت موج می زد. می گفتند چندین سال، ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز می شود، تعدادی میآیند روضه می خواندند و اشکی می ریزند و میروند. در قفل می شد تا فردا. حتی حاج محمود مستمعان را زود بیرون میکرد که فرصتی برای شوخی و شاید غیبت و تهمت و گناه پیش نیاید.
انتهای اتاق دری باز می شد که آن جا را آشپزخانه کرده بود. به زور دو نفر می ایستادند پای سماور و بعد از روضه چای میدادند. به نظرم همه کاره ی آن جا همان حاج محمود بود. از من قول گرفت به هیچ کس نگویم که آمده ام این جا. در آن آشپزخانه پله های آهنی بود که می رفت روی سقف اتاق. شرط دیگری هم گذاشت:
«نباید صدات بیرون بیاد! خواستی گریه کنی، یه چیزی بگیر جلوی دهنت!»
بعد از روضه باید صبر می کردم همه بروند و خوب آبها از آسیاب افتاد، بیایم پایین. اول تا آخر روضه آنجا نشستم و طبق قولی که داده بودم، چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بیرون نرود. آن پایین غوغا بود. یک نفر روضه را شروع کرد. بسم الله را که گفت، صدای ناله بلند شد. همین طور این روضه دست به دست میچرخید. یکی گوشهای از روضه ی قبلی را میگرفت و ادامه می داد گاهی روضه در روضه می شد. تا آن موقع مجلسی به این شکل ندیده بودم. حتی حاج محمود در آشپزخانه همان طور که چای می ریخت، با جمع هم ناله بود.
نمی دانم به خاطر نفس روضه خوان هایش بود یا روح آن اتاق، هیچ کجا چنین حالی را تجربه نکرده بودم. توصیف نشدنی بود، فقط می دانم صدای گریه ی آقایون تا آخر قطع نشد، گریه ای شبیه مادر جوان از دست داده. چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می رسید. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم:
«حالا که این قدر ساکت بودم، اجازه بدین فردام بیام!»
بنده خدا سرش پایین بود، مکثی کرد و گفت:
«من هنوز خانم خودم رو نیاوردم این جا! ولی چه کنم!»
باورم نمی شد قبول کند.
………🍀………
محمد حسین هیچ گاه نمی رفت از خُدّام تقاضای تبرکی کند. می گفت:
«آقا خودش زوار رو می بینن. اگر لازم باشه خُدّام رو وسیله قرار می دن!»
معتقد بود: «همون آب سقاخونه ها و نفسی که توی حرم می کشیم همه مال خود آقاست!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄