✨هرکس حاجت داردنزد مادرم ام البنین برود👇بخون:
🔹زمانی که کاروان حسینی به سمت کرب و بلا میروند، ام البنین میرود دم دروازه و به یک نفر میگوید که بروید عباسم رو صدا بزنید و بیاید،بگویید مادرت با تو کاردارد.
🔸عباس می اید و اورا در آغوش میگیرد.و میگوید نخواستم جلوی حسین تورو در آغوش بگیرم مبادا حسین حسرت بخورد...
🔹بعد به عباس میگوید مواظب برادرت حسین باش.
🔸از طرفی هم وقتی که خبرهای #شهادت پسرانش رو بهش میدن اول میگوید از حسین چه خبر؟؟؟
🔹بعد که خبر شهادت #حسین رو گفتند آهی کشید و گفت مگر عباس من زنده نبود؟؟؟
🔸اگر #عباس من زنده بود محال بود بگذارد حسین رو شهید کنند. 🌹
در عالم خواب حضرت عباس رو دیدند گفتند آقا جان راهی بگذار تا دعاهایمان نزد تو به اجابت برسد گفتند، هرکس حاجتی دارد نزد مادر من ام البنین برود...
💔#درمورد_عروس_حضرت_ام_البنین
⁉️ آیا از #همسر و بچه های حضرت عباس (ع) خبر دارید؟
💚 حضرت عباس (ع) تنها با یک #زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود.
لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود.
او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی (ع) بود.
لبابه از #حضرت_ابوالفضل پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد.
لبابه در کربلا حضور داشت.
یکی از پسران او بنام #قاسم در کربلا شهید شد.
خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از #آزادی اسرا او به #مدینه برگشت✨
#لبابه روز و شب #گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی
از دنیا رفت. خدای رحمتش کند.
فرزندان او مدتی توسط #مادربزرگ پاکشان #ام_البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما او هم دوسال بعد از واقعه #کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به #امام_سجاد علیه السلام منتقل شد.
.
"هر دوی آنها #مادران_شهید و #همسران_شهید بودند..."
روز #بزرگداشت مادران شهدا🌹
گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس (ع) نزد امام سجاد (ع) می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. 💔
📚منبع سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸
@shahidtoraji213
🔰مادر شهیدی که اُمُّ البَنین ایران شد
💥حاجيه خانم فاطمه عباسي ورده (مادر مكرمه شهيدان؛ «احمد»؛ «علي»؛ «يونس» و «محمّد» جوادنيا) متولد ورده ساوه است؛ اما بعد از ازدواج به تهران آمده است.
🥀از حاج آقا همسرش میگوید که اولین اذان سحرهای ماه رمضان در محله و مسجد را او میگفته است.
🥀این مادر شهید درباره فرزندانش ميگويد: احمد از قبل از انقلاب فعالیت میکرد. یادم هست یک شب که دیر آمد ساعت دو نیمه شب بود؛ اما من بیدار بودم. دنبالش تا اتاق رفتم و دیدم چیزی را لابلای روزنامه پنهان میکند. در صندوق گفتم باز کرد، دیدم قوطی رنگ است و او شبها «مرگ بر شاه» را دیوارنویسی میکند.
🥀احمد به پاوه رفت و در سال ۵۹ به دست کوملهها شهید میشود.
🥀مادر تا خبر شهادت احمد را میشنود نه شکایت میکند نه حتی گریه: «من سریع سجده شکر به جا آوردم؛ چون احمد بالاخره به آرزویش رسید.»
🥀 بعد از شهادت احمد ، علی و یونس ۱۸ و ۱۶ ساله هم بهانه جبهه گرفتند تا دو سال بعد این دو برادر هم به برادر بزرگترشان بپیوندند: «علی و یونس هر دو برای عملیات فتح خرمشهر رفته بودند. علی شب شهید شده بود و یونس صبح؛ اما چون یونس جلوتر بود، جنازهاش چند روز دیرتر و موقع مراسم ترحیم علی رسید.»
🥀 محمد پسر تهتغاری و شوخ طبع خانواده هم پنج سال بعد به شهادت رسید تا بالاخره مادر خود را «امالبنین ایران» کند.
ارواح مطهرشهدا،والدین ،
همسران آسمانی شون
صلـــــــــــواتـــــــــــ🌺🍃
✨﷽✨
🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🕊🌸🕊🌸🕊🌸
💠رؤیای صادقه یکی از مدافعان حرم به نقل از راوی کتاب سه دقیقه در قیامت
شب چهلم حاج قاسم بود.
سالن بزرگ و پر از جمعیت بود.
سخنران می خواست به جایگاه برود.
با تعجب دیدم سخنران، خود حاج قاسم است!
یادم افتاد حاجی شهید شده.
جلو رفتم و گفتم:
شما اینجاچیکار می کنید؟
راستی چطور شهید شدید؟
گفت:
خیلی راحت، یک گل خوش بو را مقابل من گرفتند و بلافاصله به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل شدم.
گفتم :
ما هم می توانیم شهید شویم؟
گفت:
بله، دست خودتونه.
گفتم:
راستی ، حساب و کتاب اونطرف چطور بود؟
عجله داشت.
گفت:
(کتاب)سه دقیقه در قیامت را خواندی؟ همون جوریه...
📚سه دقیقه در قیامت ص اول چاپ جدید
زیارتعاشورا۩شهیدتورجیزاده.mp3
3.64M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای آسمانی شهید تورجی زاده
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
ثواب زیارت رو هدیه کنیم محضر شهیدمون محمد رضا جان ❤️تورجی زاده
♦️ #تکریممادرانشهدا
مــــــــــــــــــــــــــــــــادر شَــهـید
پیش از آنکه مادر شهید میشود
((شهیـــــــــــــــــــــد)) میشود...
🏴 بهمناسبت وفات حضرت ام البنین(س)
#جانفدا
#راهیان_نور
#زیارت_با_معرفت
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هوای مزار حاج قاسم در شب جمعه
🔹گلزار شهدا کرمان شب جمعه حال و هوایی متفاوت از روزهای گذشته داشت و بیشترین حضور جمعیت را از روزهای اول دهه مقاومت تجربه کرد.
@shahidtoraji213
.
#ام_البنین
یعنی .....
پسرانم فدای ....امام زمانم
#مادر_حضرت_عباس🌙
◽️......🖤):
4_5994488543676728849.mp3
1.93M
╼┅═══╼•✺•╾═══┅╾
🔶چگونه امامزمان«عجلاللهتعالےفرجـہ» از احوال ما خبردار هستند؟
🎤حجتالاسلام ناصررفیعی
╼┅═══╼•✺•╾═══┅╾
🌤#امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجـہ»
@shahidtoraji213
☘#چکامهٔ«#حاج قاسم»
🌷حاج قاسم چقدر زیبا بود!
از بدی و کژی مبرّا بود!
🌈مثل آئینه بود و چون شبنم
مثل رود وچو چشمه جوشا بود
🌊 همچو کوهی بلند وچون صحرا
مثل خورشید، مثل دریا بود
🦋شمع جمع وچراغ شبخیزان
مثل پروانههای شیدا بود
🌸 مثل گل،مثل ماه، مثل نسیم
مثل اسطوره، مثل رویا بود
🌴جامه رزم خاک آلودش
عنبرافشان ومشک آسا بود
🌞طلعت آفتاب سیمایش
در شب تار عالم آرا بود
⭐️در میان ستارگان سحر
روی ماهش امید فردا بود
🌻شرم در آهوان چشمانش
در دلش صد جنون لیلا بود
🌼 بر بلندای مِهر پیشانیش
خط نوری ز مُهر خوانا بود
🏵 مینویچهر ومصطفیٰ سیرت
مهدوی مهر وماه حُسنا بود
🥀در سرش شورکربلایی داشت
در دلش روضههای زهرا بود
🌹مکتبش درس سرخ عاشورا
مشق او آب ومشک وسقّا بود
🍀از برای یتیم آل اللّه
همدل ودستگیر و بابا بود
💥در عمل یکه تاز میدان بود
در نظر یک حکیم دانا بود
🇮🇷 در ره سرخ عترت وقرآن
بهر ایثار جان مهیّا بود
🌗 روزها مثل شیرغرّان بود
همه شب در نماز و احیا بود
🤲 نه فقط صف شکن به محرابش
هم صف اول مصلّا بود
🦁 در صف کارزار، شیر اوژن
مهر رویش امیر دلها بود
🗡در شب حمله وحماسهٔ رزم
خط شکن بود و بیمهابا بود
🦋بود مصداق«موتوا قبل الموت»
قبل مرگش شهید والا بود
☀️یاد او تا خداست پابرجاست
صبح وشب ذکر او خدایا بود
🏵 قاصم کفر وقاسم ایمان
مَثَلی از مثال اعلی بود
🌞هیچ جایی نبود از او خالی
همه جا بود، گرچه بیجا بود
🌼 از نگاه بلند اهل نظر
واقعا لایق تماشا بود
🌷صلوات خدا بر آنکس گفت؛
حاج قاسم چقدر زیبا بود!
❤️ابوالفضل فیروزی(نینوا)
🗒۴۰۱/۱۹/۱۵
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ_استوری | وعده تضمینشده خداوند
⛅ #مهدویت
------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣شهید حاج قاسم توجه خاصی به ننه سکینه مادر شهید علی شفیعی داشت و به دوستانش خیلی سفارش ننه سکینه را میکردند.
❇️ننه سکینه در زمان حکومت رضا شاه در اتفاقهای ایلات و عشایر کهنوج پدر و مادرش را از دست میدهد و در منزلی در کرمان خدمتکار میشود.
❇️در کتاب مثل علی، مثل فاطمه سرگذشت ننه سکینه روایت شده این مادر در زمان جنگ کل دارایی اش را تقدیم انقلاب کرد.
❇️ننه سکینه مادر علی بود علی پدر را بر اثر سرطان و خواهر را به خاطر بیماری حصبه از دست میدهد بعد از بزرگ شدن علی شفیعی و رهسپار شدنش به جبهه با دختر حاجی کیانی که هم اکنون حسینیه کیانیان در کرمان منتسب به او است ازدواج میکند و چهار ماه بعد هم علی در والفجر هشت شهید میشود.
❇️بعد از شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ننه سکینه بسیار در فراق او اشک می ریخت و داغ او را تحمل نیاورد و تقریبا بعد از گذشت یک سال و دو ماه به دیار باقی شتافت.
شادی روحش صلــــــــــواتــ🌺🍃)))
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🅰🅁🄹🄰🄽:
🔴بزرگترین جنگ شناختی جهان در طول تاریخ علیه ایران:
💢💥گوشه ای از اتفاقاتی که علیه جمهوری اسلامی ایران در طول این 80 روز انجام دادند؛
و پاسخ هایی که دریافت کردند : 👇👇👇
۱_حمایت از اغتشاش گران توسط :
بایدن ،
وزیر خارجه،
و رئیس مجلس نمایندگان آمریکا ،
کلینتون،
رابرت مالی ،
۳۱ نفر از سیاستمداران مطرح آمریکا و اروپا،
۳۷ نفر از شخصیتهای موسیقی ،
و۶۲ نفر از هنرپیشگان مطرح غرب ،
مانند آنجلیاجولی،
۱۵ نفر ازفوتبالیست ها وباشگاههای مطرح دنیا، شخصیت های موسیقی ترکیه،
هزار سینماگر فرانسوی،
که عده ای موهای خود را قیچی کردند؛
و فیلم آن را میلیونها بار نشر دادند؛
وزرای خارجه :
کانادا ،
سوئد،
آلمان ،
بلژیک ،
اسپانیا،
شیلی ،
فرانسه ،
نویسنده کتاب هری پاتر
و یک نماینده زن ایرانی الاصل در بلژیک
که در حمایت از آشوب گران موهای خود را کوتاه کرد.
۲_ به میدان آمدن بارزانی برای حمله به ایران،
۳_ فعالیت رسانه ای سلبریتی های وطن فروش داخلی،
۴_ هشتک مهسا امینی ۳۲۰ میلیون بار توئیت و ریت شد؛
درحالی که فارسی زبانان توئیتر ۳ میلیون نفر هستند!
۵_ دستگیری یک تبعه خارجی که در کوله پشتی خود یک دست لباس بسیجی،
به همراه چند نارنجک و اسلحه ،
ده ها گلوله و سر نیزه داشت؛
که قرار بود در حین کشتن مردم عده ای از او فیلم بگیرند؛
و بگویند که بسیجی ها مردم را میکشند.
۶_در چند شهر کردستان،
از جمله:
اشنویه که مهمترین شهر بود ،
۱۷ هزار نیرو در حالت آماده باش بودند؛
برای شروع جنگ داخلی.
۷_بمباران رسانه ای در چابهار با این تیتر که یکی از فرماندهان نیروی انتظامی به یک دختر ۱۴ ساله سنی تجاوز کرده !
و بعد از آن کشتار مسجد مکی اتفاق افتاد؛
و انفجار و آتش زدن بازار و حمله به پاسگاه ها بطور همزمان شروع ؛
و ورود گروهک ریگی و جیش الظلم به کشور آغاز شد.
۸_باز کردن ریل راه آهن تهران به تبریز در قزوین به طول یک کیلومتر که به لطف خدا با گزارش یک دامدار خنثی شد؛
و از کشتار صد ها نفر جلوگیری شد؛
این اتفاق همراه با اعتراضات تبریز قرار بود رخ دهد.
۹_ در تهران از یک خانه،
مردم را با تفنگ لیزری میزدند.
خانه محاصره شد؛
ناگهان یک زن جوان لخت مادرزاد از خانه خارج شد؛
که وای مردم ؛
کمک کنید که اینها میخواهند به من تجاوز کنند. این خانه مرکز هدایت عملیات بود؛
و کلی سلاح و بیسیم پیشرفته کشف شد.
پس از بازجوئی هائی که از وی صورت گرفت؛
این زن ۱۱ پایگاه موساد را در شهرهای مختلف ایران لو داد؛
که همه دستگیر شدند؛
فقط از یک پایگاه ۱۳۷ قبضه سلاح کشف شد؛
که قرار بود آنشب عملیات مسلحانه انجام شود.(با توجه به حادثه شاهچراغ توسط یک نفر تروریست ،
معلوم میشود که چه کشتار عظیمی قرار بود رخ دهد.) 🤔
۱۰_ کشف تعداد زیاد مسلسل یوزی از داخل صندلی های شش خودروی بدون پلاک،
۱۱_ دستگیری یک خانم در اصفهان با ۵۲ کیلو مواد منفجره ،
که قرار بود بازار تاریخی اصفهان را منفجر کند.
۱۲_ دستگیری یک مهره ی یهودی در شیراز که به بیمارستان منتقل شد؛
و عدهای از اغتشاش گران به بیمارستان حمله کردند؛
که این مهره را یا فراری دهند یا بکشند؛
که به دست نیروهای امنیتی نیفتد.
۱۳_دستگیری راننده یک پراید،
که ۱۷ نفر از نیروهای انتظامی را زیر گرفت .
۱۴_ دستگیری دو خودرو که با پلاک و آرم و لباس سپاه که به مردم حمله میکردند؛
وزنان رو میزدند وعده ای هم فیلم میگرفتند.
۱۵_ در منطقه دانشگاه شریف یک خودرو مگان،
تعدادی از نیروهای انتظامی رو زیر گرفت ؛
و بعد تعقیب و گریز به ماموران تیراندازی کرد؛
که در آخر دستگیر شد.
۱۶_ حمله به پاسگاه شهید مدرس جهت خلع سلاح کردن ماموران،
۱۷_ ضرب و شتم شدید یک زن محجبه و کودک سه ساله اش،
به نیت ترساندن چادری ها که با چادر در جامعه حاضر شوند.
۱۸_ چندین حمله در شهرهای مختلف به ماشین خانواده های مذهبی با مواد منفجره،
۱۹_ زدن ۳۲ نقطه توسط سپاه در کردستان عراق،
و به درک رفتن ۵۰۰۰ نفر از منافقین و تجزیه طلبان،
۲۰_انهدام یک جلسه سری در ترکیه با پهپاد انتحاری از ایران،
که در آن سران ۵ حزب از
سلطنت طلبان ،
منافقین،
کومله،
پژاک ،
پاک و
نماینده آمریکا و
فرانسه حضور داشتند .
۲۱_ برنامه بعدی هم در آذربایجان و ارمنستان بود؛
که با تصرف منطقه زنگزور ارتباط ایران با ارمنستان قطع شود؛
و به تبع آن راه ایران با اروپا قطع شود؛
و از آنطریق تجزیه ایران را شروع کنند؛
که به لطف خدا ناکام ماند.
پی نوشت:
انسان باید در این عصر خیلی جاهل باشد؛
که این اتفاقات را ببیند؛
و نتواند تحلیل درستی از آن ارائه دهد؛
و این حرکتها را ؛
اعتراض مردمی!
بنامد؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مهدی رسولی: اصلا به دل تان غصه راه ندهید جای حاج قاسم که سر سوزنی خالی نیست؛ علم به دست قاآنی است
🔹 حاج مهدی رسولی، مداح اهل بیت در دومین همایش یاران سلیمانی:
🔹 به زودی زود در کوچه و پس کوچه بیت المقدس قدم خواهیم زد.
🔹 منتظر باش که تیغِ عَلَوی تر گردد / رفته سردار نَفَس تازه کند برگردد
☫
قشنگه نه🕊
بعضی از جمله ها هزاران هزار معنی دارن💔
#شهــیدانہ
تصویر باز شود💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ملاقات با سردار سلیمانی در برزخ...
در برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی خانمی از ملاقات با حاج قاسم در عالم برزخ صحبت کرد؛ سردار سلیمانی توصیه ای عجیب به آن خانم کرد و پس از این توصیه آن خانم مجدداً به دنیا بازگشت!