eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
397 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتقادات مهم 🔉 به شبهات وانحرافات 🚨 !!✳️ !✅ (من لذت برم🙃💯 جواب های یه عالم دینی به حرف های یه ادم منحرف) 🗣 https://eitaa.com/joinchat/1583022171Cf663fac596
هُوَالشَهید🌻 🌸 شهید مصطفی صدرزاده: سخنان مقام معظم رهبری را گوش کنید؛ قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. قسمتی از وصیت نامه {°•https://eitaa.com/joinchat/1583022171Cf663fac596
16.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دانلود سلسله با موضوع 📌 قسمت بیست و هفتم: " تنها معبود " 👤 استاد ( ویژهٔ ماه ) 🔹 برای گناه نکردن باید مراحلی رو طی کنیم. 👈 این‌که خدا رو بپرستیم کافی نیست... 📥 دانلود با کیفیت بالا ؛ https://eitaa.com/joinchat/1583022171Cf663fac596
❌🔔❌توجه❌ 🔔❌ ❌🔔❌توجه ❌🔔❌ 🍕های لاوام▒⃟ یه⃤کانال❦هس نصفش عاشقانهིྀࣩ نصفش غم⚘⃠⃠⃟ ᜴چالش هم میزارن😍💋 ازاین به بعد قراریه چالش متفات بزارنᭂ✨ 😊😱 چون متفاوته فقد اخر هرماه میزارن ⃠🌛🌜 جایزش که اوفف نته از ۱ گیگ تا ۱۵۰ مدیرش༆ گفته اگه توی چالش شرکت کردیو برندددده شدیی ادمینت میکنم⃤⃟⃤ اگه جایزه ندادم تمام عضواروبپاک 😱😱😱😱 اینکه از ۱ گیگ تا ۱۵۰ دیگه به شانست مربوطه 😅😍😍 سریع تر جوین شو ꦿدروغ بود بلف😍😉 https://eitaa.com/joinchat/190513264C2b22180dcd https://eitaa.com/joinchat/190513264C2b22180dcd
سلااام😎 سال نویِ مومنین مبارڪ❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
`🌱• صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود ، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت ، این کیه ، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود. شاهرخ جلوی میز رفت و گفت ، همشیره ، تا حالا ندیدمت ، تازه اومدی اینجا؟! زن ، خیلی آهسته گفت ، بله ، من از امروز اومدم. شاهرخ دوباره با تعجب پرسید ، تو اصلاً قیافه ات به اینجور کارها و اینجور جاها نمی خوره ، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت ، مهین هستم ، شوهرم چند وقته که مُرده ، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ، دندان هایش را به هم فشار می داد ، رگ گردنش زده بود بیرون ، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت ، ای لعنت بر این مملکت کوفتی!! بعد بلند گفت ، همشیره راه بیفت بریم . شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود و گفت ، زود بر میگردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون . بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت ، من هم شاهرخ را ندیدم ، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک ، بی مقدمه پرسیدم ، راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟! اول درست جواب نمی داد ، اما وقتی اصرار کردم گفت ، دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک توی خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم ، توی خونه بمون و بچه ات رو تربیت کن ، من اجاره و خرجی شما رو می دم.... شاهرخ- https://eitaa.com/joinchat/1583022171Cf663fac596