eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
396 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 علیه‌السلام فرمودند: 🍃 هر کس که رنج و اندوهی را از مؤمنی برطرف سازد، خداوند متعال غم‌های دنیا و آخرت را از او دور می‌سازد. 📖 اعلام الدین، ج۱، ص ۲۹۸ شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
4_5868212553804423145.mp3
2.89M
‌ 🎙 📚داستان مذهبی زیبا موضوع:طبیب (دردمندی سبب گشایش است) ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
وصیت و سفارش امام حسین علیه السلام در لحظات وداع در روز عاشورا.... یا اختاه لا تنسینی فی نافلةاللیل..... خواهرم مرا در نماز شبت دعا کن... اهمیت نماز شب.... نماز شب نشسته حضرت زینب سلام الله علیها به خاطر خستگی و اذیتهای روز عاشورا....😭😭😭😭 عجل لولیڪ الفرج🤲 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند 🔹یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار می‌شه منتظره تا یک نفر بيدار بشه، با خجالت ببردش دستشويى و حمام و كاراى ديگه‌شو انجام بده... می‌دونى آرزوش چيه؟ فقط يکبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... 🔸يه "نابينا" از خواب كه بيدار می‌شه، روشنايى رو نمی‌بينه، خورشيد رو نمی‌بينه، صبح رو نمی‌بينه. می‌دونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار و فقط يک روز بتونه نزديكان، عزيزان، آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... 🔹يه بيمار "سرطانى" دلش می‌خواد خوب بشه و بدون شيمى‌درمانى و مسكن‌هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... 🔸يه "كر و لال" آرزوش هست بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... 🔹يه "بيمار تنفسى" دلش می‌خواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... 🔸يه معتاد در عذابه و آرزوى ۲۴ ساعت پاكى رو داره... 🔹الآن مشكلت چيه دوست من؟ 🔸دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن. 🔹با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن و ناشكرى نكن. 🔻ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! 🔻ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻩ‌ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ‌ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍست
••📚🔗 [ ] قسمت پنجم 🏴 از اون روز دیگه کارم شروع شده بود اوایل دو روز یا سه روز یه بار باهم چت میکردیم📱 صحبت میکردیم نظر میدادیم بحث میکردیم از علایقمون میگفتیم از عقایدمون و از هردری سخنی بود... کم کم تایم صحبت هامون زیاد و زیاد تر شد ⏰ از دو سه روز یه بار شد روزی یه بار از روزی یه بار شد هر شب و صبح و کم کم کل روز باهم در ارتباط بودیم ... 🤕 منی که نفس نفس زدنم توی هیئت میگذشت منی که گوش به فرمان حرفای مادرم بودم منی که دست بوس و عصای دست پدرم بود منِ سیدِ مومنِ نماز خونِ مسجد برو منِ شاگرد اولِ دانشگاه پسر گل گلاب خاندان حالا کاملا متفاوت شده بودم... 🤦🏻‍♂ وقتی صدای اذان میومد دیگه رها نمیکردم کارامو نمازم شده بود آخر آخر وقت نزدیک قضا شدن وقتی مادرم ازم کمک میخواستن با دل و جون نمی رفتم سمتشون... کلیم غر میزدم و کار میکردم مسجد که دیگه اصلا پام رو هم نمیذاشتم همه فهمیده بودن یه چیزی شده یه اتفاقاتی افتاده فقط خودم بودم ک انکار میکردم 🙄 قبول نمیکردم و محکم میگفتم اشتباه میکنید منی که تو صورت نامحرم نگاه نمیکردم حالا شبانه روز با اون دختر خانم چت میکردم 🥺 شماره اش و گرفته بودم و توی واتساپ باهم صحبت میکردیم اسمش "هستی" بود اوایل روم نمیشد صداش بزنم ولی کم کم نه تنها صدا میزدم اسمشو که حتی کلیم ایموجی های قلب و این چیزا واسش میفرستادم 😍❤️🤩 میفهمیدم که مذهبیه ولی اونم عین من انگاری گیر افتاده بود...😓 〰❁🍂❁🖤❁🍂❁〰 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
♥️ 🌺هستن دخترایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستن؛💄😌 چون آرایش ندارن...🙃 هستن دخترایی که وقتی یه پسر پولدار میبینن دلشون نمیلرزه؛🤑💵 چون دلشون،دله نه...!😉 هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسرا کف نمیکنن🚘 چون اینا،دخترن نه...🍺 ʝơıŋ➘ شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
یا اَنیسَ القُلوب🍃› - قلب‌هایمان را آرام کن به قدرت آرامش تمام نشدنی خودت!💛🌼
🌿🌸 از جمله خنده وسط صحن یاد سخن های حاج اقا پناهیان افتادم که میگفت: رفتی حرم اهل بیت بخند وقتی تو میری زیارت اهل بیت زیارت امین الله رو میخونی صفحه اول میگی خدایا منو راضیم کن صفحه دوم که میخونی میگ خدایا من راضیم چقدر اوضاع خوبه... بهش بگو برو دم حرم وایسا بگو من راضیم میگه اِ اگه راضی بودم که این همه راه نیومده بودم...من شاکیم تو ماشین در حال رفتن به حرم با رفقا گپ بگو بخند دم حرم که میرسن میگن خب بچه ها اینجا دیگه سنگین باشین ... حالا احساس معنویش ببینیم چیه؟! مثلا زیارت امام رضا... یا امام من بد بختم... نامرد تو تا همین چند دقیقه پیش داشتی بگو بخند میکردی همچین به امام رضا رسیدی داری میگی بد بختم؟! کی به تو گفته این احساس خوش و معنویه؟! شاید تو اقا و خانومی تو هیئت تو منبر گفته ای گرفتارا خب معنیش این نیست که امام رضا گرفتارو فقط میخره و عزیز تر هستند... خب مگه دل شکسته ها رو نمیخرن؟ بابا تو چرا بر عکس داری بر داشت میکنی ... وقتی امام رضا دل شکسته ی تو رو میخره برا اینه که شادیه تو رو میخواد . مثلا یه بچه دستش بریده میاد پیش مامانش اونم نازشو میخره میگه وای عزیز دل من معناش این نیست که بقیه بچه ها هم دستاشونو ببرن بیان پیش مامان... مامان بچه های سالمو میخواد... وارد حرمم که میشی بخند لبخند بزن و بگو اقا امام رضا مشکلاتم فدای سرت اینا هیچی نیس غصه منو نخوری هااا آقا امام رضا فدای تو بشم الهی چقدر که تو مهربونی به نظرتون وقتی بری تو حرم و بگی من راضیم اقا نمیفهمه که تو دردت چیه؟! چی فکر کردی توع؟! شاد باش آقا کیف کنه از قیافت.. عقیله گفت: همه چیو گفتیم تقریبا به جز ... با هم گفتیم چی؟! حالا میگم خودتون بفهمین نجف از حرم ک بیرون اومدیم من و معصومه و سمیه داشتیم اجناس رو نگا میکردیم😀 بعد سمیه و معصومه اشاره ب یک مغازه لوازم آرایشی و بهداشتی کردند و گفتند بریم ببینیم کرم دوچهره داره یانه🤦‍♀️منم پشت سرشون ب راه افتادم سمیه و معصومه داشتند به اون مرد مغازه دار ک عرب بود به فارسی میگفتند کرم دوچهره دارید؟!اون بیچاره هم هردفعه ک مامیگفتیم یه نوع کرم رو میاورد و ما میگفتیم نه این نیست آخر سمیه گف عقیله تو ک عربیت از ما یکم بهتره بگو من موندم کرم دوچهره ب عربی چی میشه ک گفتم بزار با اشاره بهش بگم اول یه اشاره ب کرما و بعد دستمو نشونه ی صورتای سمیه و معصومه گرفتم ک ینی کرم دوچهره از اونطرف معصومه و سمیه خنده میزدند وقتی خودم متوجه شدم ک چی گفتم دنبالشون زدم زیر خنده😂 با صدای آقای یکرنگی که ندای پیاده شدن میداد همه بیرون رفتن و طبق معمول با عقیله و محدثه جز آخرین نفرات پیاده شدیم انگار تو کویر باشیم باد گرم و به قول ما بندری ها لِوار میومد البته در چنین چیزایی سر رشته ندارم واقعا، هوا خشک بود و گرماش پوست آدمو میسوزوند. به سمت سرویس بهداشتی رفتیم . شیر آب را باز کردم که آب به طرفم حمله ور شد دنده عقب رفتم و در حال سقوط به سمت زمین بودم که محدثه از پشت مرا گرفت و عقیله شیر آب را بست و رو به من گفت: +قبل از اینکه شیر آب رو باز کنی یه پرس و جو دربارش کنی بد نیست. -دقیقا من باید از کجا بفهمم که شیر خرابه +من میدونستم -میدونستی؟! +اره -پس چرا نگفتی +نپرسیدی -قانع شدم😐 +خداراشکر وارد سالن که شدیم طرفی آشپز خانه و طرفی هم موکت پهن شده بود . مهر را از دست عقیله برداشتم و خواستم نمازم را شروع کنمکه دیدم در حال بیرون رفتن است با صدایی که بشنود گفتم کجا میری؟! الان میامی گفت و از نظرم خارج شد.. به نماز ایستادم دو رکعت نماز ظهر را خواندم که عقیله را کنارم دیدم رو به او گفتم : -کجا رفتی یهو... +سنگ اوردم نماز بخونم ... -مهر نبود مگه؟! +مهرای اونجا هم کم و بیش شکسته بود شکسته بود همین یکی که بهت دادم فقط تونستم لا ب لاش پیدا کنم.. -بیا مال منو وردار... +مگه تموم شد نمازت؟! -فقط عصر +حالا تو بخون که منم دو رکعتو با سنگ میخونم عیب نداره... -باشه ای گفتم و سریع نمازم را شروع کردم رنگ رنگی رو به کاروان گفت: غذا تو ماشین میخورین یا اینجا ! ازبس گرم بود و فقط پنکه بزرگی در سالن قرار داشت همه رأی شون براین بود که در اتوبوس نهار بخورند... و خود رنگ رنگی هم گفت برای اینکه زود تر به مرز برسیم باید در اتوبوس بخوریم زیرا که اتوبوس بعدی در مرز ایران منتظر ماست... خلاصه که همه سوار شدن و رنگ رنگی و دستیارش(داداش محدثه) غذا ها رو تقسیم کردند،نان تا یک صندلی جلوتر از ما رسید و باید از اول میاوردند...رنگ رنگی از همانجا صدا زد و گفت : به کی ندادیم!!؟ خاله سمیه در جوابش گفت: از سلفی های گروه به بعد ماشین از موانعی گذر کرد که موجب تکان اتوبوس شد اقای یکرنگی دستش را به صندلی تکیه داده و گفت:کجا نشستند حالا، که با حرفش عقیله کمر راست کرد و من سرم را خم کردم و من... ادامه دارد...
وقتی داری روزای سَختی رو میگذرونی و میگی پَس خدا کجاست ؟ یادِت باشه که استاد هَمیشه موقع اِمتحان سکوت میکنه . . . 🙃 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا عروسکام واسه تو حالا داداشمو پس میدی؟؟😢 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji