eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
395 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
〰🗯 حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت: برو.. بین راه به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت...  فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!... من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم... گونی سنگرها را بر می داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا "ضجه و ناله" نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد... -خدایا! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم‌کنی!... خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام روطرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه!. این سوزش برای امام زمانه!... برای ولایته! اولین بارحضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!» آتش که به سرش رسید، گفت: « خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم... . لااله الا الله و....... خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم!...» یک لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!. بقیه هم اوضاع شان به هم‌ریخت.... حال حاج حسین خرازی از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: «خدایا! ما جواب اینا رو چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟» زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم... تمام مسیر را پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و" آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد." منبع: سایت لشگر 14امام حسین(ع) شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji