8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 بهترین راه برای آسودهتر زندگی کردن✨
حس خوب توکل به خداوند متعال😌
#استاد_پناهیان
❣شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان
#انگیزشی
حتما بخونید ارزش داره👇👇♥️♥️
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟
استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاوراما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید:چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم .
استاد گفت: عشق یعنی همین!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد که:به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.
استاد بازهم گفت : ازدواج یعنی همین!..
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
4_5828146749520218663.mp3
6.99M
○•🌱
🎤•|سیدرضانریمانۍ|
🔊مناجات_چَندشَبدیگهماه
رَمضُونه..؛💔😔•~
#خدایاحالمونروخوبکن
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⇛😍✌️⇚
مجبور بشه زبان فارسی یاد بگیره...
(همینهـــــ)
#سخن_ناب
#رهبری
|🇮🇷|__________شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
#اندکی_تفکر
#تلنگرانه
#حتما_بخونین
رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
(به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران)
🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه...
گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد...
گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن...
و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر...
🆔 شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
〰🕊
حاج احمد در یکی از عملیات ها
زخمی شده بود و یکی از پاهایش
هم در گچ بود. او هر روز بین
ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض
پانسمان به بیمارستان می آمد،
اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود،
این غیبتش موجب نگرانی
همه شد. .
با پیگیری و پرس و جوی فراوان
يكي از رزمندگان گفت:
«حاج احمد از صبح تا عصر در
حمام بوده است.»
خطاب به رزمنده گفتیم:
«او نباید آن قدر در حمام بماند؛
ممکن است گچ پایش نم بكشد.»
سراسیمه به حمام رفتیم و
صحنه عجیبی را مشاهده کردیم.
گچ پای حاج احمد كاملا سالم بود
اما از انگشتانش خون می چكيد!
حاج احمد در حال شستن لباس
همه رزمندگانش بود، وقتی علت
را پرسیدیم در جواب گفت:
«حواسم به گچ پایم بود،
چون كه بیت المال است.»
فرماندهٔ دلاور لشگر۲۷ محمدرسولالله(ص)
-جاویدالاثرحاجاحمدمتوسلیان-
#سنگرخاطرات
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
🌏 دنيا فقط براى دو كس خوب است
👈 كسى كه گناهانى كرده میخواهد با توبه جبران كند
👈 كسى كه با سرعت به سراغ كارهاى خير میرود
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
#گناه #توبه #جبران
🔆 #پندانه
سبب نقل کینه و دشمنیها نباشیم
🔸 فردی به دوستش گفت: خبر داری که فلانی
دربارهات چقدر غیبت کرده؟
🔹 دوست گفت: او تیری را به سویم پرتاب کرد
که به من نرسید، تو چرا آن را برداشتی
و در قلبم فرو کردی؟
🆔شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
از شیخ بهایـے پرسیدند:🌿
خیلے سخت می گُذرد چه باید ڪرد؟
شیخ گفت : خودت می گویے سخت مے گُذرد، سخت ڪه نمے ماند!
پس خدا را شڪر ڪه مے گُذرد و نمے ماند...
بُگذارید و بِگذرید، ببینید و دل مَبندید، چشم بیاندازید و دل مَبازید،
زیرا دیر یا زود باید گُذاشت و گُذشت...
#سخن_بزرگان
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji
💌
اگر میخواهی ببینی از چشم خدا افتادهای یا نه، یک راه بیشتر ندارد؛ هروقت دیدی گناه میکنی وبعد غصه میخوری، بدان که از چشم خدا نیفتادهای اما اگر گناه میکنی و میگویی «مهم نیست» بترس که خط دورت کشیده شده باشد؛
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«بدترین گناه، گناهی است که
صاحبش آن را کوچک شمارد.»
🍀☘🍀
#استاد_فاطمی_نیا
#تلنگــــــرانه 🌱
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji