🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#حبیب_اله_رحیمی_خواه
رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت #سجـــــده و رو به قبله #شهیـــد شد
ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبانها رفتم، دیدم #شهید_رحیمی_خواه در اتاق نیستند.
بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده میشد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است.
برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم #غسل_شهادت کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد #شهادت شما رسیده است.
بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، #گلوله_خمپاره کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم.
پایین رفتم دیدم همه بچهها مجروح روی زمین افتادهاند و #شهید_رحیمی_خواه به صورت سجده و #رو_به_قبله قرار گرفته بود و به #شهادت رسیده بود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
📗#معرفی_کتاب📗
کتاب "ققنوس فاتح" حاصل ۲۰ روایت شفاهی از سرگذشت سردار شهید محسن وزوایی است . گلعلی بابایی این اثر را بر اساس ده ها برگ خاطرات موجود در آرشیوهای ثبت وقایع دوران دفاع مقدس و صدها دقیقه نوار مذاکرات نظامی و مکالمات بی سیم و مستندات باقی مانده در دست نزدیکان شهید وزوایی نوشته است.
این اثر در ۱۰ فصل با عناوین کجایی پسر، نصفه جونم کردی!؟ ، شکست همینه ، اصحاب فیل ، این ها را به تو می سپارم ، جوانمرد ، درد شیرین ، پنجره ، خیز پنج ثانیه ، هدف؛ سمنگان ، سر دلبران ، حدیث دیگران ، برادرم محسن ، دیدار ، داداشی ، میوه دلم،خداحافظ ، یک نگاه و وصیت نامه تنظیم و منتشر شده است.
محسن وزوایی، در سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد و پس از دریافت مدرک دیپلم، در رشتهی شیمی دانشگاه صنعتی شریف ادامهی تحصیل داد. وی در فعالیتهای سیاسی و عقیدتی دانشجویان علیه رژیم پهلوی شرکت داشت و پس از پیروزی انقلاب، در تابستان ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران درآمد. او مدتی بعد بهعنوان فرمانده گردان مخابرات سپاه پاسداران و سپس سرپرست اطلاعات عملیات انتخاب شد و در اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در عملیات بیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر) به شهادت رسید.
کتاب صوتی " ققنوس فاتح"
زندگینامه داستانی سردار شهید #محسن_وزوایی
نویسنده : #گلعلی_بابایی
#ققنوس_فاتح
#دفاع_مقدس
#سیره_شهدا
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
📗کتاب صوتی " ققنوس فاتح"
زندگینامه داستانی سردار شهید #محسن_وزوایی
نویسنده : #گلعلی_بابایی
#ققنوس_فاتح
#دفاع_مقدس
#سیره_شهدا
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#خاطرات_شهدا
خاطره ای زیبا از
#شهید_والامقام
#علی_چیت_سازیان
یک نمونه از کمک به دیگران در #سیره_شهدا
زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و یک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه .
من و #علی هم از منطقه بر می گشتیم .
تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون .
پرسید :
کجا می رین ؟
مرد گفت :
کرمانشاه
علی گفت :
رانندگی بلدی
مرد گفت :
بله بلدم
#علی رو کرد به من گفت :
سعید بریم عقب
مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا
عقب خیلی سرد بود
گفتم :
آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی ؟
اون هم مثل من می لرزید ، لبخندی زد و گفت :
آره، اینا همون #کوخ نشینایی هستن که #امام فرمود به تمام #کاخ نشین ها شرف دارن .
راوی :
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🌴🥀
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#مادرانه
#مادران_شهدا
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#احمدرضا_احدی
یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت : یکی از دوستانم بود .
پرسیدم : چکار داشت؟!
گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد .
گفتم : چی؟؟
گفت : می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول ؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
راوی :
#مادر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🌴
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#شهیدانه
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#علی_امرایی
#شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد ...
کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی #علی آقا بودند.
یعنی #علی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی میکرده.
تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
یک خیّر به تمام معنا
#پدر_شهید مدافع حرم #علی_امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#دڪتر_عبدالحمـید_دیالمه
نماینده مردم مشهد در مجلس
چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود...
خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه...
گفت : من نگاه نمےکنم
تا خــــدا مرا نگاه کند ...
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
همسر شهید نوید صفری روایت میکند:
یکبار که آقانوید پیگیر کارهای اداری وام ازدواجمون بود، کار گیر کرده بود؛ بهش گفتم: «آشنایی نیست کارو درست کنه؟» گفت: «کار خوبه خدا درستش کنه؛ بنده خدا چه کاره است؟!»
سوریه که بود، میگفت: «دو سه تا از بچههای اینجا خیلی نورانی هستند؛ بهشون گفتم امروز فردا شهید میشوید!» منم گفتم: «عه! خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی اونور رفتند.» نوید گفت: «از بنده خدا نمیخوام. خدا، خدا رو عشقه! عاشق شوی، عاشقت میشود، شهیدت میکند.»
#سیره_شهدا 🌹
#شهید_نوید_صفری
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#مادرانه
#مادران_شهدا
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#احمدرضا_احدی
یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت : یکی از دوستانم بود .
پرسیدم : چکار داشت؟!
گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد .
گفتم : چی؟؟
گفت : می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول ؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
راوی :
#مادر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🌴