🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#مادرانه
#شهید_گمنام
#مادر_شهید_گمنام
ای آنـــڪہ مـــرا
بــرده ای از یاد ، ڪـجـایــی ؟
بیــگانـہ #شــدی ؟
دست مریـــزاد ، ڪـجـایـی ؟
از دام تــوأم نـیـسـت
مــرا راه گـریــــزی . . .
مــن عاشـــق ایــن دام
و تو صـیّــاد .... ڪـجـایــی ؟
#مادران_دلسوخته_شهدا
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #مادران_شهدا که #آسمانی شده اند و سلامتی و طول عمر #مادران_شهدا که هنوز برکت زندگی ما هستند .
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مادرانـــــہ
#مادران_شهدا
#مادر ڪه میشوی
میوه #دلت که در برابر چشمانت #قد میکشد ...
#قد رشیدش را که میبینی و در دلت برایش «لاحول ولاقوة الابالله» میخوانی ...
باید برای عاقبت #بخیریش هم دعا کنی و عاقبت بخیری یعنی #شهادت ...
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌹 🕊🌹
#مادرانه🕊💌
کم حرف میزد ؛
سه تا پسرش شهید شده بودند
ازش پرسیدم چند سالته مادرجان؟
گفت هزار سال ، خندیدم
گفت: شوخی نمیکنم
اندازه هزار سال بهم سخت گذشته
صداش میلرزید ....
#یاد_شهدا_باصلوات
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#مادرانه
در عمق سکوت تو هزاران #حرف است
چون کوه صبور بر سر تو #برف است
بر دست تو صد هزار بوسه #مادر
که #عشق تو پاک و بی بدیل و ژرف است
بوسه ی #سردار_شهید
#علی_رضا_نوری
بر دستان #مادر
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌹 🥀🌹
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم، میبویم او را ...
#مادرانه
#شهید_گمنام
#امان_از_دل_زینب
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات
💠 @bank_aks
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
رفتنِ این قهرمانهای وطن
با خودشون بود برگشتشون با خدا..!
📸 تهران ؛ اعزام نیرو سال ۱۳۶۵
مادری در حال بدرقه کردن فرزندش
برای دفاع از وطنمون ایران
عکاس: خسرو ورکانی
#مادرانه
#نوجوانان
#دفاع_مقدس
#اعزام_به_جبهه
💠 @bank_aks
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهداء
#مادرانه
#مادر_شهید
#دعای_مادر
برادر و همرزم #شهید، تعریف می کرد :
#بیژن به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام .
یه روز #بیژن میاد خونه، همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با #حضرت_زهرا_س درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو، یا زهرا و گریه می کنه
مادر ادامه میده که #بیژن هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته .
#بیژن شب #شهادتش این و برام تعریف کرد و گفت:
من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با #حضرت_زهرا_س صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم :
« ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ».
#بیژن همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود .
#بیژن هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه .
از سال ۵۹ تا ۶۳ #بیژن همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود .
#شهید_بیژن_خطیبی
متولد : 1337
#شهادت : 1363/12/22
عملیات : #بدر
منطقه : #هورالویزه
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🕊🥀
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#مادرانه
#مادر_شهید
هیچی نداشت ...
نه #پلاک
نه #کارت_شناسایی
هیچ جای لباسش هم نوشته ای به چشم نمی خورد که بشود شناسایی اش کرد.
واسه همین تمام لباساش رو درآوردن بلکه جاییش اسم و مشخصاتش رو نوشته باشه.
فقط معلوم بود از غواصان کربلای پنجی بوده.
بالاجبار به عنوان #شهید_گمنام، در بهشت زهرا (س) دفن شد.
چند سال که گذشت، برحسب اتفاق، مادری که دنبال فرزند مفقودش می گشت، عکس او را دید و پسرش را شناسایی کرد.
از آن روز به بعد روی سنگ مزار، بجای #شهید_گمنام نوشتند :
#شهید_سید_جلال_حسینی
و از آن روز تا امروز، خانواده #شهید از مشهد الرضا، برای زیارت مزار فرزندشان به بهشت زهرای تهران می آیند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مادرانه
#مادر_شهید
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
ما در طول این هشت سال دفاع مقدّس و بعد از آن، از مادران، گِله نشنفتیم، بلکه به عکس، مادرها را حماسىتر از بسیارى از پدرها یافتیم.
من این توفیق را داشتهام که با بعضى از خانوادههاى #شهدا روى فرششان، زیر سقفشان، بنشینم و صمیمانه با آنها حرف بزنم، تا الان ندیدهام و هیچ یادم نمىآید، حتّى یک مورد هم در بین شاید هزاران مورد، که #مادرى_از_شهادت فرزندش گِله کرده باشد، نه، بهعکس، مادرها افتخار می کنند، اظهار سربلندى میکنند، اظهار سرافرازى می کنند، این خیلى مهم است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و روح مادران و همسران #شهدا که آسمانی شده اند و سلامتی و طول عمر مادران و همسران #شهدا که همچنان برکات زندگی ما هستند .
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹
#مادرانه
#مادر_شهید
مادر چهار #شهید دفاع مقدس (#شهیدان_جوادی_نیا ) در دیداری حضوری با حضرت امام (ره) عکس فرزندان #شهیدش را با خود آورده بود.
عکس اول را در آورد و گفت:
این پسر اولم #محسن است.
عکس دوم را گذاشت روی عکس #محسن و گفت:
این پسر دومم #محمد است، دوسال با #محسن تفاوت سنی داشت.
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس #محمد، رفت بگوید این پسر سومم …، سرش را بالا آورد، دید شانه های امام (ره) دارد می لرزد. امام(ره) گریه اش گرفته بود.
فوری عکس ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:
چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم.
#سالروز_وفات
#حضرت_ام_البنین_س
و روز تکریم
#مادران_و_همسران_شهدا
🏴 🕊🌹
🥀💐🌷🌴🌷💐🥀
#خاطرات_شهدا
#مادرانه
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
مادرمان سخت مریض بود و حاجقاسم برای یک ماموریت حساس باید به سوریه میرفت و تاکید بر این بود که شهید سلیمانی در این ماموریت حضور داشته باشد.
لحظه خداحافظی حاجقاسم با مادر صحنه عجیبی بود؛ حاجقاسم در مقابل مادر زانو زد، سر را روی زانوی مادر گذاشت و گفت «مادر حلالم کن».
شهید سلیمانی مجدداً پیش مادر برگشت و در کنار مادر خوابید و او را بغل کرد، سر مادر را بر روی دستش گذاشت و او را نوازش کرد. حاج قاسم سه مرتبه به سمت حیاط رفت و برگشت پیش مادر، همه دم در منتظر حاج قاسم بودند.
وقتی مادر به رحمت خدا رفت مانده بودم چگونه خبر فوت مادر را به حاجقاسم بدهم، زنگ زدم و گفتم که حال مادر خوب نیست.
حاجقاسم بعد از اینکه آقای قالیباف خبر فوت مادر را به ایشان دادند به من زنگ زد و گفت برای کسی مزاحمت ایجاد نکنید و وقتی من برگشتم جنازه مادر را به خانه بیاورید.
حاج قاسم در خانه وداع عجیبی با جنازه مادر داشت، او را میبوسید و اشک میریخت؛ شهید سلیمانی عاطفه زیادی نسبت به خانواده بهویژه نسبت به مادر و پدرم داشت.
راوی :
#برادر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🌷🌴
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#مادرانه
#مادران_شهدا
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#احمدرضا_احدی
یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت : یکی از دوستانم بود .
پرسیدم : چکار داشت؟!
گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد .
گفتم : چی؟؟
گفت : می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول ؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
راوی :
#مادر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🌴