eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
📸 شب نشینی حاج احمد و یاران ... 💠 @bank_aks
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
گاهی فقط دیدنِ سادگی هاست که حال آدم را خوب می‌‌کند... 💠 @bank_aks
هدایت شده از 🇮🇷 ابوحسین / abuhossein
روایتی جالب از همسر شهید «مصطفی صدرزاده» می‌گفت چند روز پیش به قاب عکس‌ش نگاه کردم و گفتم: آقامصطفی! حساب‌ش دستته چند شاخه گل بدهکاری!؟ آخه مصطفی رسمِ محبت‌ش این بود که لااقل هفته‌ای یک‌بار برام شاخه گلی می‌خرید و هدیه می‌داد… فاطمه‌اش از اونور اتاق گفت: مامان! خرج بابا زیاد میشه! اگر بخواد همهٔ این مدت رو جبران کنه باید یه دسته‌گل شیک برات بفرسته! امروز صبح بدون هیچ برنامهٔ قبلی از جایی زنگ زدن و دعوتمون کردن برا مراسم بزرگداشت مصطفی. به محض ورودمون به مراسم، یک نفر با این دسته‌گل جلو آمد و گفت این رو آقامصطفی برای همسرش فرستاده! اینکه میگن شهدا زنده هستند، به اعتبار لفظ و کلام و تشبیه و استعاره نیست. شهدا صرفا ناظر نیستند، حاضرِ فعال‌اند؛ مثل همین مصطفی صدرزاده. 🌷 @Abuhossein
هدایت شده از جهاد تبیینJahaadtabyyn
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙خاطره گویی حاج ناصر رضا پور رزمنده هشت سال دفاع مقدس 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از هر روز با شهدا
☑️ یک روز بدون مقدمه پرسید صدقی! میخوای عاقبت بخیر بشی!؟ فوری جواب دادم، معلومه حاجی! چرا نخوام!؟ 🔻انگار که بخواد یه گنجی را دو دستی بزاره توی بغلم با اشتیاق گفت؛ زیارت عاشورا بخون، من از زیارت عاشورا خیلی چیزا گرفتم! اگر میتوانی هر روز بخوان، نتونستی هفته‌ای یک بار رو بخون ...🌱 شهید 🌷@shahedan_aref
هدایت شده از هر روز با شهدا
🔴نمیدونم این کانال اسمش چی بوده چندتاعضو داشته، ادمینش کی بوده ولی دم اعضاش گرم که تا لحظه ی آخر موندن و لفت ندادن فدای آخرین نفساتون 🔻شادی روحشان صلوات 🌷@shahedan_aref
هدایت شده از 🇮🇷 ابوحسین / abuhossein
بله! نون تو پاسدار شدنه سلام بر شهداء مظلوم جنگ تحمیلی ۱۲ روزه @Abuhossein
هدایت شده از پلاک ۸
🇮🇷آمریکایی‌ها بدن کدام شهید را با میخ سوراخ کردند؟ 🔹مهدوی از جمله شهدای جوان جنگ بود و شخصیتی جالب و جذاب داشت. به گواه خاطراتی که از مهدوی به یادگار مونده، فردی قاطع و مصمم بوده که موقع کار با کسی شوخی نداشته. شهرام ذوالقدر (از همرزمان مهدوی) می‌گفت: «نادر مهدوی نسبتاً قدکوتاه بود و چهره‌ای بشاش و مهربان داشت. صدای بمی داشت و خیلی با اعتماد به نفس حرف می‌زد. اغلب خنده‌ای بر لب داشت. همیشه به گویش دشتی، که اهل آن‌جا بود، حرف می‌زد و هنگام حرف زدن، به نشانه مهربانی دست بر شانه افراد می‌گذاشت. همیشه در صحبت‌هایش از چاشنی طنز استفاده می‌کرد... در هر کاری، خودش نفر اول بود. کم می‌شد کاری باشد و نادر خودش در آن شرکت نکند.» شهید مهدوی، خاطراتش رو در دفتر یا تقویمی یادداشت می‌کرده و از تعریف خاطرات برای دوستان و آشنایان، به‌شدت پرهیز داشته. به‌قول یکی از دوستاش، دلش نمی‌خواسته کسی بدونه که چی کار می‌کنه. اما این دلاور بوشهری کاری کرد که نه تنها اطرافیانش، بلکه کل دنیا فهمید که چه کارهایی از دستش برمیاد. منفجر کردن نفتکش «بریجتون»، چیزی نبود که بشه پنهانش کرد. اجرای_قانون_حجاب •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 🔻زمین کارزار تل آویو است تهران نه https://eitaa.com/raveyanpelak8
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌قهرمانی گمنام در دل جنگ 🔸زمان جنگ، حاج باقر، مردی اصالتا ایرانی و صاحب حدود ۵۰ مغازه در کویت بود. او و فرزندانش همواره در کمک به دیگران پیش‌قدم بودند. 🔹روزی برای تهیه لباس غواصی برای عملیات‌ها، با محدودیت فروش در ایران مواجه شدیم، اما یکی از آشنایانش در کویت این لباس‌ها را خرید و بدون دریافت پول به ایران فرستاد. ▪️حاج باقر نه تنها لباس‌ها، بلکه نیازهای دیگری مانند موتور قایق را هم تأمین می‌کرد و برای این کار مغازه‌هایش را یکی‌یکی فروخت. ▫️در مجموع حدود ۲۰ تا ۲۵ مغازه را فروخت تا کمک به ایرانی‌ها را ادامه دهد. □دولت کویت که در کنار صدام بود، او را تهدید کرد و باقی مغازه‌هایش را مصادره نمود و خانواده‌اش را از کشور بیرون کرد. آن‌ها بدون هیچ وسیله‌ای به ایران آمدند و در قم یک زیرزمین متروکه اجاره کردند تا زندگی کنند.حاج باقر و دو پسرش به جبهه رفتند و با وجود نداشتن پول، «با جان و مال» جهاد کردند. در این مسیر، دو پسرش شهید شدند و حاج باقر خود جانباز شیمیایی شد. همسرش تا زمانی که حاج باقر زنده بود در همان زیرزمین زندگی کرد و هیچ‌گاه برای کمک به بنیاد شهید مراجعه نکرد. 🔻حاج باقری همیشه می‌گفت خدا دو فرزندم را پذیرفت و من غبطه می‌خورم که عقب مانده‌ام در آخر در اثر عوارض شیمیایی شهید شد. هرگاه آیه «جاهدوا باموالهم و انفسهم» را می‌شنوم، یاد حاج باقری می‌افتام... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
•💔 دِلَت که هوای بابا را بکند دیگر نه کربلا می‌خواهی نه عاشورا فقط چشمانت خرابه شام می‌بیند و دختری که آرام...بابا را ناز می کرد... 📸 اردیبهشت ۱۳۶۶_فریدونکنار آخرین عکس یادگاری دختر سردار شهیدحاج حسین بصیر قائم مقام لشکر ویژه ۲۵ کربلا کنار بابا... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌یاد خدا در دل اسارت؛ وقتی صدای دعای کمیل از رادیوی ابوغریب شنیده شد 🔸اولین بار این فراز از دعای کمیل را در زندان ابوغریب شنیدم؛ جایی که از دنیا و خبرهای ایران دور بودیم. 🔹بعد از ماه‌ها بی‌خبری، با یک رادیوی ترانزیستوری که از یکی از نگهبان‌ها گرفته بودیم، توانستیم صدای ایران را بشنویم. ▪️به خاطر محدودیت باتری، فقط قرار بود اخبار ساعت ۱۲ شب را گوش کنیم؛ اما یک شب مسئول رادیو چند دقیقه زودتر آن را روشن کرد. ▫️ناگهان این فراز از دعای کمیل پخش شد: يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاءٌ وَ طاعَتُهُ غِنىً اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكاءُ □در آن تاریکی و بی‌پناهی، این کلمات مثل آبی بر آتش دل‌هایمان بود. همان‌جا قرار گذاشتیم هفته بعد زودتر رادیو را روشن کنیم تا دعای کمیل کامل را بشنویم. ●آن شب برای اولین بار فهمیدم «علی» که بود؛ نه پادشاهی با دربار، بلکه بنده‌ای که با همه عظمتش، خود را کوچک‌ترین در برابر خدا می‌دید. ○در دل اسارت، در عمق فشار و بی‌خبری،دعای کمیل برایمان مرهم و پناه شد.امروز هم که سال‌ها از آن شب‌ها گذشته، هنوز وقتی می‌گویم:يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ...اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ... 🔻احساس می‌کنم دوباره در همان بند ابوغریب ایستاده‌ام؛دل خسته، اما امیدوار.خدایا، ارحم... الهی العفو. سید جمشید اوشال پنج‌شنبه، ۱۷ مهر ۱۴۰۴ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671