eitaa logo
عنایات شهدا 🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
131 عکس
8 ویدیو
0 فایل
لطفا عنایات شهدا و نحوه‌ی آشنایی با رفیق شهیدتون رو برامون بفرستید ❤ ️👇👇 @Modafeaneharaam_ad ادرس کانال👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/262930453Cc15f263649 آری... شهدا زنده‌اند...🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
من چند خاطره از شهدا دارم یعنی عنایتشون چند سال پیش فکر کنم سال ۹۶بود بعد از این که از راهیان نور برگشته بودیم چون با کتاب ابراهیم هادی اونجا آشنا شدم وخریدم دوست داشتم خدمتی به شهدا بکنم از شهدا هم خواستم کمکم کنند بافکر کردن نتیجه گرفتم باکمک خانم بسیج چند تا برگه آچهار و چندتا هم بزرگترش سفارش دادم مطلب خوب از کتاب نوشته بودم و باعکس ابراهیم هادی مطلبش را چاپ کردیم بردم بسیج خانم بسیجی تشکر کرد چندتا هم برای خودم برداشتم که چند جا نصبش کنم تا آخر کار دوتا از برگه هاش باقی ماند که هرروز فکرش میکردم ببرم مسجد یا جای دیگه ولی هیچ وقت جور نشد تا اینکه دخترم برای تمیز کردن خانه اومد خونمون وبنرها رو هم یک جایی گذاشت این رو هم بگم و بعد از اون تا ایام فاطمیه اصلا من نمدونستم دخترم بنرها روکجا گذاشته هردفعه که دخترم میومد خونمون یادم میرفت ازش بپرسم چون چون چند جا انتخاب کرده بودم ولی نمدونستم چرا جور نمیشد ازش بپرسم حتی تلفن هم جورنمیشد بزنم ازش بپرسم کجاگذاشتی تا اینکه ایام فاطمیه شروع شد یک شب در مراسم یه لحظه به فکرم افتاد که این جا جلوی در مسجد با عکس شهدا آذین بندی کردند من هم میپرسم که عکس ابراهیم هادی دارم بیارم ؟ از یکی خانم خادم پرسیدم اوهم گفت از مسئول مراسم بپرسم ؟ که گفته بود بیارم خیلی خوشحال شدم اون شب دیگه مثل زمانهای قبل یادم نرفت تا اومدم منزل گوشیم رو برداشتم زنگ دخترم زدم خیلی عجیب بود همان طور که داشتم ازش میپرسیدم که عکسهای شهید اونروز که اومدی خونه رو تمیز کنی کجا گذاشتی همین طور که داشتم راه میرفتم هنوز جواب از دخترم کامل نگرفته بودم که چشمم افتاد پیش کتابهای روی طاقچه دوتای بنرها لوله شده بغل کتابها بود ۱۰ الی ۱۵ روز که من رفت و آمدم توی همان اتاق بود روی همان طاقچه کتاب برمیداشتم برای خوندن اصلا ندیده بودم واقعا که شهدا خودشون انتخاب میکنند که کجا بروند ابراهیم جلوی چشم من پنهان شده بود او میخواست توی مراسم مادرش حضرت زهرا(سلام الله علیها) برود اوخودش انتخاب کرده بود خدارو شکر یکی از عکسهاطرف آقایون و یکی هم طرف خانمها نصب کردند شهدا زنده اند و خودشون هم انتخاب میکنند خدایا کمکمون کن که روزی شرمنده شهدا وخانواه هاشون نباشیم آمین یا رب العالمین
سلام وقتتون بخیر گره افتاده به کارم به عزیزانی که تو کانال شهدا پیامم رو می بینن التماس دعای ويژه دارم. از شهدا بخواین با ماروسیاهام نظر کنن شهدا با شماها توجه ويژه دارن
حاجت روایی همه اعضا سه صلوات 🌹🌹
سلام وقتتون به خیر باشه خواب دیدم دختر شهید مدافع حرم محسن فرامرزی بایک دختر بزرگتر امدن درخواب خواهرشون بودن ولی خواهر ندارن در واقعییت خانه ما وباهم بودیم و صحبت میکردیم یکی از دوستانم برای تولد حضرت رقیه ص تل کشی خریداری کرده بودن برای ولادت ایشون تودلم بود از دوستم اجازه بگیرم و یکی از این تل هارو به دختر ایشون بدم ولی روم نمیشد دختر بزرگتر که دختری باچادر مشکی وحجاب کامل فقط صورتشو که معلوم بودمن رو برد جلوی پنجره و گفتن امروز هرکس بره سر مزار شهید علی وردی خیلی خیلی ثواب داره فقط امروزه که خیلی ثواب میدن بعد گفتن البته فردا هم میشه ازخواب که بلند شدم یادم افتاد که امروز ولادت حضرت علی اکبر ع هست و ایشون هم جوان بودن و واقعا مثل ان حضرت به حالت بدی شهید شدن😞 متوجه شدم چرا گفتن ثوابش زیادی میدن برای شادی روح این شهید و شهدای جوانمون صلواتی بفرستید و انشالله هرکسی قسمتش شد بره سر مزار این شهید برای همه مخصوصا جوان ها دعا کنه التماس دعا 🙏🌹🌹🌹🌹🌹
سلام من خیلی عنایت از شهدا دیدم خیلی زیاد شهید مدافع حرم مجید قربانخانی از اون دسته از شهداست که واقعا «نـه» تو کارش نیست 😍 هیچوقت تا حالا نشده منو جواب کنه خودشون اومدن به خواب یه نفر و سوره فاطر رو توصیه کردند ، میتونید ۱۴ روز یا ۴۰ روز بخونید هدیه کنید به ایشون مخصوصا اگه چهل روز باشه واقعا این شهید مقام خیلی زیادی نزد خدا داره ، یک هفته قبل شهادتش هم حضرت زهرا اومد به خوابش و گفت مجید تو یک هفته دیگه شهید میشی و میای پیش ما و همینطور هم شد
سلام دوستان کانال آنتی فتنه رو حتما حتما عضو شوید👇 @Efshagari57 هرهفته آش به نیت شهید ابراهیم هادی در بهشت زهرا قطعه شهید ابراهیم هادی درست میکنند. چندبار هم کربلا رفتن. هرکس حاجتی داره هزینه خیلی کم واریز کنه. من دوسه روز پیش فقط تونستم هزارتومن واریز کنم. پول نداشتم. روز بعدش از جایی که فکرش رو هم نمیکردم پول ریخته شد به حسابم. حتما تو گروه پیام هایی که حاجت گرفتند دوستان رو بخونید....
باسلام وعرض ادب جشن نیمه شعبان ولادت امام زمانمان و ولادت حضرت رقیه ص که ۲۵شعبان هست خیلی نزدیک شده قراره یه پویشی انجام بشه هرکسی درحد توانش شریک در این ثواب بزرگ بشه.چون یکم گرونی هست و دست خیلی ها تنگ هست برای تهیه هدیه. اگه کسی میتونه هدیه ای شکلاتی تهیه کنه وهدیه بده یانه نمیتونه هزینه کنه حتی شده درحد یک شکلات شریک باشیم. واینکه معمولا داخل منزل ما یه جاکلیدی یا گیره روسری یاپیکسل یاتل یاکش مویی یاهرچیز دیگه ای هست که استفاده نکردیم میتونیم همین ها رو هدیه بدیم وچند نفررو خوشحال کنیم بنده معمولا چیزهای اضافه زیاد ندارم و معمولا اگه باشه هم رد میکنم ‌.ولی همینکه این نیت رو انجام میدید نمیدونم چطور وازکجا این برکت بانیت شما یکی میشه ( واقعلا این رو به چشم خودم دیدم ) درحالی که احساس میکنی چیزی نداری هدیه بدی بعد میبینی انقدر این نیت برکت داشته وخدا انگارخودش برات جور میکنه که اصلا باورتون نمیشه یکدفعه میبینی یک مشمبا پر چیزهای خوب داری برای هدیه دادن که اصلا غیر قابل باور هست. حتما این پویش رو انجام بدیم و از اطرافیان هم بخواهیم شریک باشن دراین پویش حتما دل امام زمانمون از ما راضی خواهند بود و همچنین دختر سه ساله اربابمون امام حسین ع🌹 انشاالله نظری به ما میکنن وانشاالله باعث حاجت روایی کسانی میشن که گره درکارشون افتاده🙏ممنونم التماس دعا♥️♥️♥️
باسلام وعرض ادب خدمت شما دیروز قسمت شد از طرف همه شما نایب الزیاره مزار شهید آرمان علی وردی باشم ازخود شهید خواستم کمک کنه و قسمت بشه وبتونیم سرمزار ایشون بریم چون وسط هفته بود و بچه مدرسه ای داشتیم واقعلا سخت بود و اینکه برای مادر دوستم که مادر شهید هستن قرار بود براشون پرستار بیاد یعنی ما وقت کمی داشتیم بریم و برگردیم هرطوری بود قسمت شد رفتیم اولین بار بود که تونستیم سرمزار این شهید به راحتی بریم و بتونیم مدتها بشینم دفعه های قبلی انقدر شلوغ میشد که نمیتوانستیم نزدیکتر شویم حس ارامش زیادی ازایشون گرفتیم به لطف و عنایت این شهید وبه لطف وخادمی مزار شهدا که افراد رو جابه جا میکنند قسمت شد سرمزار شهید پلارک و شهید اوینی و شهید فهمیده و شهید ابراهیم هادی کلی شهید بریم .قصد رفتن و وقت رفتن هم نداشتیم ولی واقعلا خودشون طلبیدن ما تصمیم گرفتیم سرمزار شهید حسین فهمیده برویم واز خادم مزار شهداخواستیم تا مارو ببرن خانومی که سوار این ماشین برقی ها شدن گفتن خیلی دوست داشتم سرمزار شهید حسین فهمیده بروم ولی بلدنیستم وازخود شهید خواستم اگه عنایتی کنن قسمت باشه ‌ جوربشه برم ماهم باخوشحالی گفتیم الان این ماشین مارو سرمزار ایشون میبرن رفتیم و دوباره همین خادم سرراه ماقرار گرفت و گفتیم مارو نزدیک پارکینگ پیاده کنید خیلی دوست داشتیم سرمزار شهید اوینی هم برویم ولی همین خادم چون چندین بار همون روز مارو برده بود سرمزار چند شهید رومون نمیشد (هرسری همین خادم سر راه ما قرارمیگرفت) امدیم سوار بشیم یه عده خانم سوارشدن گفتن مارو میبرید سرمزار شهید اوینی خادمه گفتن سواربشید من این خانوم ها رو تا نزدیک پارکینگ ببرم بعد شمارو هم‌سرمزار شهید اوینی پیاده کنم دوباره یکسری خانم امدند گفتن مارو ببرید سرمزار شهید اوینی خادمه گفتن الان ماشین پر هست چند دقیقه ای بایستید من خانوم هارو بگذارم برگردم . که باعث خوشحالی ماشد چون تاایشون برن و برگردن میتونستیم این شهید روهم زیارت کنیم ودوباره باایشون برگردیم طرف پارکینگ زیارت کردیم و دوباره خادم مارو بردن طرف پارکینگ انگار انروز خادم فرستاده خدا وشهدا شد وقسمت شد سرمزار بیشتر شهدایی که نرفته بودیم بریم وواقعلا برای اولین باراین اتفاق افتاد همه احساس خوبی داشتیم واین از عنایت شهید ارمان علی وردی بود🥰 شادی روح همه شهدا و مخصوصا شهدای امنیت و شادی شهدای باغیرتمون ( مخصوصا شهید ارمان علی وردی ) 🌹صلواتی بفرستید🌹🙏التماس دعا
سلام من قبلااصلاباشهداارتباط نداشتم تااینکه برادرزاده ام بایه کانالی آشناکردمنو کانال شهیدنویدصفری ازوقتی توی کانالشون مطالب میخوندم خیلی مطالبش اثرگذاشت توی زندگی م یه نوع ارکباط عمیق وخاصی باشهیدپیداکردم که برای خودم خیلیی عجیب بود تااینکه چله زیارت عاشورابه نیت شهیدنویدصفری شروع کردم چون درس میخوندم اکثراتانیمه های شب بیدارمیموندم یه شب که خیلی خابم گرفت تارفتم بخابم یادم اومدزیارت عاشورام نخوندم نه حال داشتم ازجام بلندشم هم اینک دوست داشتم بخونم حتما برام مهم بودخیلی باخودم درگیربودم وشدیدخابم میومدکه نفهمیدم خابم برده دیدم شهیدنویدخودشون اومدن بالاسرم بهم گفت تواول زیارت عاشورارو بخون من بقیه شو به جات میخونم 🥺 منم شروع کردم به خوندن دوخط اولش بعدکه برای سحری بیدارشدم یادم اومدزیارت عاشورام نخوندم تاچشمم افتادبه خط اول یادم ازخابی که دیده بودم افتادم که دقیقادرست خونده بودم بااینکه من اصلا یادنداشتم ازحفظ بخونم دقیق کلمات وحروف یادم چی خوندم 🥺🥺 خودمم باورم نمیشه شهیداوگده توخابم وبه من نگاهی انداخته ولی شهداواقعاازنده اندوهستندبین ما اینوواقعادرک کردم گفتم اینوبزاریدتوی کانالتون شایدکسی به این باورهانیازداشته باشه مثل من که بهش رسیدم واقعا🥺🥺🥺
سلام.نماز و روزه تون قبول.ببخشید مشکلی دارم.گفتم اگر میشه تو کانال برام بگذاریدهرکس دوست داره به اندازه ای که می تونه و مشکل نداره.صلوات بفرسته که مشکل پسرم حل بشه و دوباره برود سر کارش مشغول کارش بشه.من یک مادر هستم.پسر ی دارم که ۵ سال در نیروی انتظامی کار می کرد.قرار دادی بود.وحالا که می حواست رسمی بشود اخراجش می کنند.پسرم خیلی کارش را دوست داشت.عاشق کارش بود.ما از نظر مالی ضعیف بودیم.خیلی کمک من و پدرش و برادرش بود.الان یک ماه هست گفتن برو خونه.فعلا نمی خواهیم.ولی فعلا تسویه نکرده.پسرم تمام عید تا حالا گریه می کند.تمام عشقش نظام و کارش بود.از زمانی که بچه بود تو بسیج بود.دیپلم که گرفت فوری رفت جذب نیروی انتظامی شد.حتی الان که تو نیروی انتظامی بود.زمانی که سرکار نبود.در بسیج محل کار می کر د.تو را به این شهدا قسمتون می دهم برای پسرم دعا کنید از کارش اخراج نشه.پسرم نابود میشه.الان خیلی ناراحته.خیلی گریه می کنه.الان سه هفته رفتیم مزار شهدا دربهشت زهرا من و خودش و پدرش.قسم دادیم کمکش کنن .شما هم در کانال بگید برای پسرم دعا کنند.ممنون
سلام وقت بخیر روزهاتون قبول این از عنایات شهدا میگن پس چرا یکیش شامل ما نمیشه هرچی خدا را صدا میزنم امامان شهدا هیچ هیچه از خدا یه پسر خواستم روشنی چشمم باشه تمام نور زندگیمو برد نمیدونم باهاش چیکار کنم بسیار بد اخلاق عصبی پر توقع نماز نخون درس نخون فقط جوری شده که به خدا میگم یا مرگ اونوبرسونهیا مرگ منو دیگه بریدم تورو خدا کمکم کنیداگهبه کارشناسان مذهبی دسترسی دارید تو را خدا کمکم کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از کرامات شهید سید کوچک موسوی🌹 که در گلزار شهدای شهر شیراز مدفون هستند و بدلیل کرامات فراوان به سردار شهید امام رضایی معروف هستند
سلام خدا قوت،لطفا پیام ینده ی حقیر رو هم داخل کانال شهدا بزارید برای من هم ان شالله دعا کنند، من یه خانوم پاکدامنم تو رو خدا ب این شهدا بگید ب من هم نظر کنن زندگیم خیلی سخت میگذره راضیم اما نه ب هر قیمتی ک والدین و اطرافیان اذیت بشن
قرار بود شهید گمنام به شهرمون بیاورند این را از گروه خوانده بودم ... ولی امیدی نداشتم که بتوانم بروم 😔 خودم که نمیتوانستم کسی هم که نبود ببردم امیدی نبود خیلی هم دوست داشتم بروم ولی چطوری نمدونم 💔 خداراشکر تا الان به زیارت شهدای گمنام چندباری توفیق شده بود بروم 🤲 ولی این شهید چون برای شهر ما نبود قراربود چند دقیقه ای مهمان ما باشد برای همین زمانی نبود 😪 رفتم روبه روی عکس (شهید عزیز ابراهیم هادی ) سه صلوات خوندم هدیه کردم به شهید🌾 و گفتم ابراهیم خودت مدونی من میخوام زیارت شهید گمنام بروم خودت درست کن که توفیق بشه برام🥀 صبح شد۰۰۰۰دخترم پیامم داده بود که ده بیست دقیقه دیگه آماده باش بریم زیارت شهید ❣ خیلی از این حس و حال خوشحال شدم 🌹 🌷🌸🌷🌸🌷🌸 این که توانستم زیر جنازه هم بگیرم خداراشکر کردم 😘 کنار شهید هم نشستم 😇 شهید را به نماز خانه بردند چون در مدرسه بود بچهامون خیلی خوشحال بودند 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 باز ساعت ۴ نیم در همونجایی که جز خوانی بود قسمت شد دوباره کنار شهید باشم چه حس و حال خوبی داشت ☘ باور نکردنی نبود چون اصلآ قرار نبود شهید بیاورند ✨💫✨💫✨💫 از شهید عزیز ابراهیم خیلی تشکر کردم 🙏 واقعآ اگر از تمام وجود بخواهیم شهدا رو واسطه کنیم دیگه خودشون حل می کنند 🤝💕 خدایا سپاس💐
جهت حاجت روایی و گره گشایی مشکلات همه‌ ی اعضای کانال سه صلوات🌹🌹🌹
دوستان لطفا برای هم دعا کنیم این کانال برای پیام‌های عنایت شهداست نه التماس دعا گفتن اینجوری موضوع کانال از دست میره لطفا اینجوری پیام نفرستید که بزاریم کانال🌹🌹 انشالله حاجت روا شید
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 بنده ب شهدا خیلی اعتقاد و ارادت دارم مخصوصا ب شهید ""سیدمیلاد مصطفوی"" خونه ی ما شهر همدانه و این شهید عزیز و بزرگوار شهرستان بهار هستن خیلی سر مزار ایشون میرفتم یا با خانواده یا با دوستانم برای ازدواجم به ایشان متوسل شدم ولی خب جوابی نمیگرفتم هر بار اومدن خواستگار و هر بار نشدن یک بار رفتم سر مزارشون خیلییییییی ناراحت بودم با گریه و ناراحتی گفتم تو چطور برادری هستی چطور غیرتت اجازه میده هر بار ی نامحرم بیاد خونه ما یکساعت با من حرف بزنه و بره و جور نشه چرا کمکم نمیکنی گفتم دیگه سر مزارت نمیام😭😭😭 بلند شدم با ناراحتی اومدم خونمون چند وقت بعد یه شب خوابی دیدم که انتهای خواب حرم امام حسین علیه السلام بود فردای همون شب یه خانم برای خواستگاری برادرشون زنگ زدن و بعدش قرار و دیدار و بعدش الحمدالله قسمت شد و ازدواج کردیم واقعا شهدا زنده هستن و ما رو میبینند بعد از اون با شرمندگی رفتم سر مزارش و پایین قبر شهید رو بوسه باران کردم که نگاهم کرد و نزاشت دور بشم ازش خواهش میکنم برای ازدواجتون به شهدا متوسل بشین و از امام حسین علیه السلام بخواید ب حرمت شهدا بخت سفید و نورانی به روتون باز کنه ان شااااااااالله هممون عاقبت بخیر بشیم دختری از تبار همدان 🌹👌
به نام خدا یه بار اتفاقی توفیق شد😌 رفتم دیدن مادر شهید خونشون روبه روی جایی بود که داشتم میرفتم روضه وقتی شنیدم که این منزل مادر شهید هست خوشحال شدم😍 وبرای دیدن مادرشهید به خانه اش رفتم دخترش رو دم در دیدم اجازه 🤚گرفتم و رفتم داخل، خونه باحالی بود حس خوبی داشت🥰 مادرشهید عزیز دیگه پیر شده بود و فقط چیزهای قدیم یادش بود ولی زمان حال نه ، باهاش حرف زدم دستش بوسیدم😘 و گفتم دعام کن 🤲 وقتی گفتم دعام کن دخترش هم گفت: مادر خانمی میگه دعام کن یهو گفتم حالا که قراره دعا کنه چی بگم🤔 یادم اومد که دخترم بچه 👩‍🍼میخاد گفتم دعاکن دخترم به خواست خدا بچه دار بشه دخترش هم به مامانش گفت چون مادر بیشتر زبان دخترش میشنوید خداروشکر زود حاجتمو گرفتم👌 و تصمیم گرفتم که دوباره بروم دیدنش و براش هم یک پارچه لباسی 👚بردم چون دل گرفتم که اگه حاجتم بگیرم یک چیزی برایش ببرم خدارو شکر جور شد رفتم در زدم درباز شد یه خانم بود که تعارف کرد رفتم داخل که بعدش فهمیدم که عروسشه خیلی عروس خوب و مهربانی بود☺️رفتارش نسبت به مادرشوهرش عالی بود👌 به عروسش گفتم بعدا برکاتش رو میبینی گفت حالا هم میبینم😌 دیدم عروس با معرفتی هست بامادرشهید حرف زدم التماس دعا گفتم دستش بوسیدم 😘 خدارو شکر کردم به خاطر این توفیق😊 از اول که داخل خانه اشان شدم تا آخرکه خدا حافظی کردم یک ارامش خاصی داشتم 😇 وقتی بلند شدم که برم ناراحت بودم 😔که دارم میرم چون این حس خوب این حال خیلی برام آرامش داشت منزلش خیلی شاد بود وقتی برگشتم فرداش رفتم تو فکر 🤔که این حال خوب چی بود؟ شاید خود فرزندش اونجا بود شاید خوشحال شده بود که رفتم به دیدن مادرش خدایا شکرت خدایا باز هم توفیق دیدار خانواده شهدا رو به من و دیگران بده آمین🤲🤲 شهید مسلم عابدنیا🌹🌹 شادی روحشون صلوات
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: یکی از ابزارهای توسّل و تقرّب به پروردگار، توجّه به ارواح مطهّر شهیدان است. اگر میخواهیم توسّل بجوییم، تضرّع کنیم، دعای مستجاب داشته باشیم، بایستی از ارواح متعالی استشفاع کنیم، آنها را شفیع قرار بدهیم و یکی از این مجموعه‌های متعالی، همین شهدای عزیز ما هستند. https://eitaa.com/bisimchi10
بنده از یه شهید گمنام که تو محرم تو مسجد محله ما پیکرشون آوردن تو مراسم سید الشهدا ده محرم حاجت گرفتم تو مراسم مداح گفت یه مهمان ویژه داریم وبعد همه تو مسجد زیر تابوت شهید گمنام گرفته بودند ومن هم رفتم زیر تابوتش گرفتم وهمون جا نیت کردم وبرات کربلام از شهید گرفتم هنوز دوماه نشده بود رفتم خدمت ارباب بی کفن 🦋🌹
با سلام از شهدای گمنام که در اصفهان گلستان شهدا هستند با نیت ۵ تن و زیارت قبور شان و دعا برای مادر ام شفا ایشان را گرفت ام.بعد برگشتن به خانه متوجه شفای مادر شده و به خانم ام گه گله مند بود که کوجا بودی و چرا دیر اومدی خانه اعلام کردم که دیگه بریده بود ام و رفتم زیارت شهدا گمنام و در خواست کمک کردم بیا ببین مادر ام را شفا دادند به همین زودی😭😭😭😭 شهید نظر میکند به وجهل الله.
عنایت شهید 🥀 عنایت شهید بسیار گفتنی هاست که من حقیر هم از لطف ودستگیریشان بی نصیبی نبودم اما یک عنایت از شهید عرض میکنم که خداوند در قرآن فرمودند کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند ونزد خدا روزی میخورند 🌹از شهید نقی حاجیوند عزیز سه فرزند به یادگار مانده دو پسر ویک دختر زمان شهادت پدر فرزند ارشد شهید پانزده سال بودند وخواهر وبرادشان خردسال بودند که سایه مهر وحمایت پدر از سرشان پر کشید عنایت شهید مربوط به امر ازدواج یگانه دخترشون بود که خیلی این دخترشون دوست داشتند وهمیشه سر دخترش باید روی سینه پدر میبود این روایت از پسر ارشد شهید هست **** در تمام سالهای نبود پدرم تمام مسولیت زندگی به دوش پسری افتاد که فقط پانزده بهار از عمرش میگذشت ورویای پزشک شدنم برای پدرم یک باره فرو ریخت ومجبور شدم بعد دیپلم فعلا به فکر دانشگاه نباشم تا خواهر وبرادرم از آب گل در بیارم تمام سختی ها رو به عشق مادرم تحمل میکردم چون مادرم هم عطر پدرم داشت وکنارم بود تا اینکه یه جای زندگی دیگه واقعا کم آوردم ای کاش خود بابا بود وخودش تصمیم میگرفت چون خیلی سخت وسرنوشت ساز بود وهمه منتظر نظر من بودند که جای پدر گرفته بودم برای خانوادم ،،برای یگانه دختر بابام خواستگار میمود ومن هر دفعه ردشون میکردم اما اینبار قصه فرق داشت حس کردم خواهرم تمایل داره زندگی جدیدی شروع کنه واین داماد هم پسر خوب ومتینی بود دلهره ونگرانی شدیدی بهم غالب شده بود چه کارکنم قبول کنم ؟اگر بد از آب در بیاد بعدش چطور جواب بابام بدم اگر ردش کنم دل خواهرم شکستم که مهر این بنده خدا به دلش نشسته،، بابا کاش خودت بودی دخترتو میفرستادی خونه بخت** درمانده شده بودم جای خالی بابام بیشتر، بیشتر حس میکردم رفتم سر مزار بابا یه فاتحه خوندم و چشم دوختم به عکسش داشتم از بغض نداشتنش منفجر میشدم وشروع کردم به درد دل 🌹بابا یادت میاد همیشه دخترتو بیشتر از من داداشی دوست داشتی ومیگفتی باید مواظبش باشیم دختر لطیفه نازک زودتر میشکنه باید خوشبختش کنم دخترمو، حالا بگو من با ناز دونت چکار کنم؟ لطیفه میترسم مخالفت کنم بشکنه اگر موافقت کنم اگر این آقا خدای نکرده خوب نباشه خواهرم خوشبخت نکنه چی ؟ بابا ای کاش خودت بودی ومیگفتی چکار کنم بعدکلی درد دل بلند شدم آمدم خونه شام نخورده رفتم تو اتاق باهمون بغض خوابم برد شب خواب بابام دیدم آمد سمتم مثل همیشه با اون لهجه شیرینش صدام زد روله عزیزم چرا انقدر گرفته وناراحتی ** میدونم برای خواهرت نگرانی ودلهره داری اما پسرم نترس من همیشه کنارتون بودم الانم هستم از اول تا آخرش خودم مهمونی بر گزار میکنم دخترم میفرستم خونه بخت نگران نباش همین آقا مورد تأیید منه نگران نباش تو قبول کن بقیه اش با من ،وحتی در شب عروسی خواهرم پدرم به خواب خاله کوچکم آمدند گفتن آمد م عروسی دخترم مهمونارو بدرقه کنم،، هیچ وقت هر جای زندگی گیر افتاد به زندگیمون بدون عنایت پدرم نبودیم نه تنها من حتی اقوام هم از پدرم عنایت ها دیدند وباور دارم پدرم زنده است با ما زندگی میکنه یادش گرامی باد🌹🌹
شهید محمدرضا ملایی زمانی از شهدای هویزه هستند که در جریان شکست حصر آبادان و هویزه با شهید حسین علم الهدی هفتاد ودوتن بودند که زیر چرخ های تانک بدون اسلحه دفاع از خود عربن عربا شدند بدون غسل وکفن مثل ارباب شهیدمان حسین (ع) 🥀روایت این داستان دانش آموز دختری است که تا آن زمان به حجاب پایبند نبود،قرار بود از هر کلاس چند نفری به مناطق جنگی جنوب اعزام شوند راهیان نور، من هم دوست داشتم که بیام وکلی با دوستانم خوش بگدرونم اما حجاب درستی نداشتم وشیطنت هام معلمین ومدیر کلافه کرده بود رفتم تو دفتر گفتم خانم اجازه میدید من بیام خانم مدیر گفت میدونی کجا میخایی بری؟ اونجا جای تو نیست اونم این شکلی ،😔 ناراحت شدم مدرسه تعطیل شد رفتم خونه دوستام فردا راهی میشدن جز من دلم شکست شب خوابم برد تو خواب یه آقایی دیدم یه چفیه همراش بودمن حجاب نداشتم گفت روسریتو سرت کن من هم سرم کردم وبعد جلو آمد چفیه اش دور گردنم انداخت و گفت از دوستانت تو کلاس چند نفر میان گفتم چهارتا گفت پنج تا میشن شماهم میایی گفتم من نمیام نمیشه گفت ما که بخواهیم میشه اگر آمدی سری هم به من بزن پرسیدم اسمت چیه ؟ گفت میفهمی بیا هویزه ردیف اول قبر هشتم فردا که بیدارشدم مدیر بهم گفت توام بیا انگار از حرفی که زده بود پشیمان شده بود وازم عذر خواهی کرد ومن هم راهی شدم وقتی رفتم هویزه تمام نشانه ها درست بود ومن از اون روز چادر ی شدم واین عنایت شهید در حق من بود 🌹🥀مصداق بارز زنده بودن شهدا وهدایت شهدا در خصوص مسئله به عیان آشکار هست ما مدیون شهدا هستیم وکوچکترین تشکر ما از جان بازیشان رعایت حجاب ماست در جامعه 🥀
شهید مرتضی دادگر