💔
وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى كَاَنّى لا ذَنبَ لی...
یک جوری تحویلم میگیری
که راستی راستی باورم شده آدم خوبی هستم...
مناجات ابوحمزه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا💞
معشوق من😍
هنگامی که اثرونشانم ازدنیاقطع شدوزیرخاک رفتم، ویادم
ازخاطرافریده ها محوشد، وهمچون کسی که فراموش شده،درزمره فراموش شدگان قرارگرفتم،به من رحمت ار...
دعای ۵۳ از صحیفه سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
عاشق نباشی
حس باران را نمےفهمی
فرق قفس
با یک خیابان را نمےفهمی
چه کسی عاشقتر از شهید
که از قفس دنیا رهید
و پرید
و رسید
تو این لحظات بارونےدعاکنیم
برای آمدن دلیل باران ها
و بِڪُم ینزّل الغَیث
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
روزهای بارانی، دلتنگی غوغا میکند
دلمان شهادت میخواهد
با شهادت
مقیم حریم کبریائی ارباب میشویم
خوش بحال جواد، مهمون ویژه اربابه
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
🔵 آغاز #مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا؛ در سایه تبادل زندانیان
♦️ یک ماه از اظهار علنی #ظریف برای تبادل زندانیان نگذشته بود که “نزار زاکا” #جاسوس دوتابعیتی آمریکایی-لبنانی از افراد لیست اعلامی وزارت خارجه #آمریکا در خردادماه ۹۸ آزاد می شود و طی بیانیه ای اعلام می کند: «آزادی من بخشی از معامله ایران با آمریکا بود.»
♦️ حالا آبان ۹۸ است و #روحانی رئیس جمهور صراحتا مذاکرات پنهانی را تایید می کند و میگوید: «به تمام مذاکراتی که با برخی از کشورها در پشت پرده برای حل و فصل انجام می دهیم، متعهد هستیم و به این مذاکرات ادامه خواهیم داد و پیش خواهیم برد.»
♦️ در شرایطی که روحانی #اقتصاد کشور را به گروگان گرفته، مجددا خبر می رسد که یکی دیگر از افراد نام برده شده در لیست جاسوسهای آمریکایی به نام “ژیو وانگ” با واسطه سوئیس آزاد می شود و مورد استقبال “برایان هوک” رئیس گروه ویژه اقدام علیه ایران قرار می گرد که حاکی از اهمیت این شخص و تبادل است.
♦️ در همین روز رویترز خبری را به نقل از یکی از مقامات ارشد آمریکایی منتشر می کند که «آمریکا آماده است بدون پیش شرط با ایران #مذاکره کند.»
♦️ در تکمیل این پروژه #ترامپ با توئیتی از ایران تشکر می کند و می نویسد: «از ایران بابت یک مذاکره بسیار منصفانه متشکرم. دیدید، میتوانیم با هم معامله کنیم!»
♦️ دیگر شکی باقی نمانده است که دولت روحانی مذاکرات پنهانی خود را با آمریکا مدتهاست آغاز کرده و نقطه شروع نیز تبادل زندانیان دو طرف است و پالس های آشکاری نیز از جانب مقامات ایرانی و آمریکا می رسد که هر دوطرف مایل به مذاکره در بقیه موضوعات نیز هستند.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بَر سرِ راھِ تُو مُردن چھ صـفـٰایے دارَد
مُرده را زِنده ڪُنَد عَطرِ گریبٰانِ حَسَن
#امامحسن
#دوشنبه_های_کریمانه
#غریب_مادر
#بقیع
#مدینه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_هفتاد_و_دوم _کجا؟؟؟؟ شما یک بدهکاری کوچیک به ما داری.. م
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_سوم
میلاد بلند گفت:
_حمید سر به سرش نزار. قرارمون این نبود.
حمید چشم از من برنمیداشت!گفت:
_تو میتونی جنتلمن باشی من نه! من هروقت یک بره ی ترسو وخشگل میبینم نمیتونم جلو شکمم رو بگیرم!
میلاد مضطرب بود. حمید گفت:
_بزن
و دستش رو جلو آورد تا چاقو رو بگیره. باید بهترین تصمیم رو میگرفتم.
او زورش از من بیشتر بود.چون هم مرد بود وهم مست! من نمیتونستم بااو درگیرشم چون ممکن بود جنینم آسیبی ببینه.
خدا رو بلند صدا زدم..😫😵😭
اشکهام مثل سیل عالم خراب کن پایین میریخت دوباره صدا زدم..همون مضطری که چادر سرم انداخت! همون مضطری که سالهاست داره فریاد میزنه:
🌴شیعههههههه ی علیییییی!! و ما کر هستیم. گوشمون رو اونقدر گناه پرکرده که صدای هل من ناصر ینصرنی ش رو نمیشنویم!🌴
چشمم رو بستم و با آخرین توانم فریاد زدم: 😵😭
_امااااااام زمااااان به فریااااااادم برس.....
🍃🌹🍃
ناگهان دستی که چاقو 🔪در اون جا داشت بی اختیار به روی بازوم فرو رفت!
لحظه ای دستم داغ شد.
وقتی چهره ی وحشت زده ی حمید 😨رو دیدم چاقو رو بیرون آوردم و دوباره به بازوم 🔪فرو کردم..او عقب عقب رفت و رو به میلاد گفت: _این دیوونست باباااا…
هیچ دردی احساس نمیکردم!
فقط نمیتونستم چشمهام رو ثابت نگه دارم.میلاد😨 رو دیدم که با تشویش و وحشت بازوی حمید رو گرفت و گفت:
_بریم دیوونه بریم دارن درو🚪👊 میشکنن..
وقتی مطمئن شدم از آشپزخونه بیرون رفتن روی زمین ولو شدم ..
صدای موسیقی🔊 زیاد بود.
ولی نمیدونم چرا توی گوشم همش صدای اذان💫 پخش میشد! اون هم با یک صوت متفاوت!
هنوز بیم اون داشتم اونها سراغم بیان. چشمم رو به زور وا کردم..تنه ای سخت در آغوشم گرفت.
از ترس جیغ کشیدم:
_نههههههههه😫😵😭
🍃🌹🍃
صداش آرومم کرد:😭
_رقیه جان…رقیه خانوم..سادات گلمممم چرا غرقه به خونی؟؟چرا مثل 🌸مادرت🌸 دست وبازوت خونیه؟!
آه بخون…بخون حاج کمیل روضه مــ🌸ــادرم رو..بخون! میگن امام زمان روضه شونو دوست داره.
لبهای گرم و خیس از اشک چشم حاج کمیل روی صورت سردم میرقصید! چقدر خوب بود که او همیشه تنش گرم بود!من داشتم از شدت سرما میلرزیدم.
چشمهام رو به سختی باز کردم و با خنده ی شوق زبان گرفتم.سعی کردم فک لرزونم رو کنترل کنم.
_حاج کمیل دیدی؟ دیدی گفتم نمیزارم اعتمادت بهم سلب شه…؟هم..هم…هم…دیدی…هم..هم..دیدی جدم نذاشت شرمنده شم؟ بخدا…هم هم.نذاشتم یه تار….هم ..هم..یه تارمومو ببینند..نذاشتم....
او با چشمهایی خیس از اشک آهسته گریه میکرد.گفت:😭
_الهی قربون اون جدت برم که تو رو به من داد..الهی قربون اون جدت برم که تو الان سالمی..حرف نزن!حرف نزن خانومم.. حرف نزن ..😭
چشمهام جون دیدن نداشت ولی دوست داشتم با آخرین جون کندنام او را سیر تماشا کنم.
او عمامه ش رو روی زمین گذاشت و آهسته سرم رو روی اون قرار داد.چشمم بسته شد.
صدای جر خوررن پارچه ای به گوشم رسید.دستهای گرم و لرزنده ی او راحس میکردم که چیزی رو دور بازوم میبنده.
وای چه آرامشی!!
صدای موزیک قطع شد.🔇 حالا موسیقی زندگی بخش مردی از جنس نور در گوشم مینواخت! تاپ تاپ تاپ تاپ..💓محکم و با صدایی بلند.
سرم دوباره روی قفسه ی سینه ش بود.
نفس بکش رقیه!
این عطر بهشته! بهشتی که خدا بهت داده.دیدی چقدر خدا قشنگ بغلت کرد و جا دادت تو بهشت؟ حالا دیگه آروم بخواب!! از هیچ چیز نترس! فقط گوش کن به صدای آهنگ زیبای بهشت …تاپ تاپ تاپ تاپ…
🍃🌹🍃
اون سمت بهشت....
کنار یک درخت🌳 پربار تاک الهام نشسته و نوزاد👶 منو با لبخند ☺️در آغوش گرفته!! نگاهش سمت منه و هرازگاهی چشمهاشو از من میگیره و به نوزادم با عشق و علاقه نگاه میکنه!😍 پرسیدم:
_حالش خوبه؟!
چشمهاش رو به نشانه ی تایید بازو بسته کرد و خندید!☺️
کسی دستی روی پیشانیم گذاشت.نگاهش کردم.آقام چه جوون و زیبا شده بود.گفت:
_انگور میخوری؟🍇
تشنه م بود!! گفتم:😊
_بله آقاجون..دلم انگور میخواد! .او خوشه ی انگور رو دستم داد و با محبت نگاهم کرد.😍چشم از آقاجانم برنمیداشتم.پرسیدم:
_آقاجون چرا شما از اول برام آقا بودی نه بابا؟؟
خندید!!
_اگر آقا نبودم نمیبخشیدمت.😊
پس آقام منو بخشید!جواب دیگرش رو خودم پیدا کردم:
او قبل از اینکه بابا باشه سید و آقا بود!😌😊
ادامه دارد..
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
۱۸ آذر سالروز تولد #شهیدمحمودرضابیضائی
فیلم جشن تولد شهید...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 بَر سرِ راھِ تُو مُردن چھ صـفـٰایے دارَد مُرده را زِنده ڪُنَد عَطرِ گریبٰانِ حَسَن #امامحسن #
💔
ای تمآمِ حســین«ع»...حســن«ع»