eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 📗کتاب صوتی #خون_دلی_که_لعل_شد "مقدمه ناشر" قسمت1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله
سلام همسنگرےها من خودم اهل گوش دادن به کتابهای صوتی نبودم ولی از وقتی صوت این کتاب رو گوش دادم نظرم کلا تغییر کرد قسمت اول ریپلای شده👆 🙃
💔 در چشـمانت حـل می‌شـود و راهی که رفته‌ای  باید رمز شـب قـرار داده شود چہ زیبـاست... تـو راهنمای راه به رسیدن باشی 💔 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 💞 راز عاشقی حسین فرازی از دعای عرفه ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_هجدهم ....گفتم: برگرد. قبول نکرد گفتم: حالا که علاقه داری اشکال ندارد.‌‌ همان جا ساعتش را
💔 سردار قاسم سلیمانی پس از شهادت احمد کاظمی می‌گوید: من تصورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج احمد گفته شد، حداقل تیتر همه روزنامه‌های ما این جمله باشد که: فاتح خرمشهر شهید شد.‌‌ همان طوری که وقتی بزرگی از ما در ادبیات، هنر و در هر چیزی، از بین ما می‌رود و فوت می‌کنـد ما بلا فاصله تیتـر می‌زنیم برایش که مثلا “پدر علم ریاضی” ایران از دنیا رفت. فکر می‌کنم حقی که احمد به گردن ملت ایران داشت با حقی که دیگر اندیشمندان مختلفی که مورد تجلیل هستند و به حق هم باید مورد تجلیل باشند، کمتر نباشد و شاید هم در ابعادی بیشتر باشد. یعنی خیلی‌ها باید خودشان را مدیون شهید کاظمی بدانند. حقیقتا اگر بخواهیم حاج احمد را تشریح بکنیم باید برگردیم به جنگ. از جمله کسانی که غریب بود شهید کاظمی بود، شهید کاظمی محور چند تا فتح بزرگ بود. در جنگ می‌توانیم بگوئیم که شاه کلید این فتوحات او بود. یکی از برجستگی‌های شهید کاظمی هم همین بود. یعنی اگر گفته بشود زیرک ترین فرمانده ما در جنگ احمد بود؛ حتما سخنی به گزاف گفته نشده و احمد به این معنا زیرک بود که باتدبیر‌ترین بود. 📚 🏴 @aah3noghte🏴
💔 شهدا برا خدا ناز میکردن گناه نمیکردن ولی عوضش برا خدا ناز میکردن خدا هم نازشونو میخرید.... حاج احمد کریمی تیر خورد رسیدن بالاسرش گفت من دلم نمیخواد شهید بشم گفتن یعنی چی؟نمیخوای شهید بشی؟ برا خدا داری ناز میکنی؟ گفت آره من نمیخوام ایجوری شهید بشم!😌 من میخوام مثل اربابم امام حسین اربأ اربا بشم... حاج احمد حرکت کرد سمت آمبولانس بیسیم چی هم حرکت کرد علی آزاد پناهم حرکت کرد سه تایی باهم...یدفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون...دیدم حاج احمد اربأ اربا شده... همه ی حاج احمد شد یه گونی پلاستیک...😔 دوست داری برا خدا ناز کنی خدا هم بخرتت؟ اومد بیرون.. گفت اسماعیل حق گو.. گفتم چیه.. گفت حاج اسماعیل شاهد باش.. گفتم چی رو شاهد باشم..یهو دستشو بلند کرد رو به آسمون .. گفت خدایا..تو شاهد باش..من عبدم عبیدم..ذلیلم..فقیرم.. رفت به سجده.. گفت دیدم بعد اینکه رفت به سجده .. خمپاره خورد به زمین.. رفت ترکش توی گردنش.. دویدم بالای سرش.. دست گذاشتم روی گردنش... چشاشو باز کرد.. گفت.. امام تو از من راضی بودی؟؟؟ چشماشو بست و شهید شد.. تو بخوای معشوق باشی خدا هم عاشقت میشه ها؟؟ دوست داری اینطوری نازت خریدار داشته باشه؟ 😍 ... 🏴 @aah3noghte🏴
34.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 این تقاص کدوم گناهه؟ می دونی چند وقته چشمم به راهه؟؟ امیر کرمانشاهی ... 🏴 @aah3noghte🏴
[WWW.MESBAH.INFO]Shab-Shahadat-Emam-Sajad-1399[06].mp3
26.64M
💔 این تقاص کدوم گناهه؟ می دونی چند وقته چشمم به راهه؟؟ میگم کربلا... میگن که راهها بسته‌ست.. امیر کرمانشاهی صوت کامل ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 مولای ارحم کبوَتی لحرِّ و جمعی و زلة قدمی مولای من... با صورت به زمین خورده‌ام بر لغزش گام‌هایم رحم کن دعای پنجاه و‌سوم ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 . روزِ اولِ صفر سرِ حسین را به دمشق آوردند.. و بنی‌امیه آن روز را عید گرفتند.. .. .... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب برداشت ڪ
💔 ✨ نویســـنده:  ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایرینا گرفت و گفت: تو بہ نڪتــہ ے خوبــے اشاره ڪردے ایرینا. اصلا یادم بہ جرج جرداق و ڪتابش نبود. چقدر خوب مےشد ڪتــاب او را داشتم و مےخواندم. هر ڪتابے درباره ے علــے مے تواند مرا بہ درڪ بہتر این ڪتاب ڪمڪ ڪند. ایرینا صندلےاے را ڪہ ڪنار پنجره بود، برداشت و پہلوے میز گذاشت و روے آن نشست و گفت: "پس خوب است تلفنے بہ او بزنے و بگویے ڪتابش را برایت بفرستد." ڪشیش سرش را تڪان داد گفت: "پیشنہاد خوبے دادے ایرینا. او تنہا ڪسے است ڪہ مے تواند در این مورد ڪمڪم ڪند؛ چون اصلا دوست ندارم در این باره بہ سراغ مسلمانان بروم." ایرینا بہ فنجان چاے اشاره ڪرد و گفت: "فعلا چایت را بخور تا سرد نشود." ڪشیش فنجان چاے را بہ دست گرفت، جرعہ اے از آن نوشید، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد و گفت: "بهتر است الان زنگے بہ سرگئی بزنم و بگویم شماره تلفن جرج را برایم ایمیل ڪند." سپس جرعہ ے دیگرے از چاے نوشید و گفت: "ایرینا جان! برو گوشے موبایلم را برایم بیاور." ایرینا از جا بلند شد و گفت: "تو باید به فڪر هزینہ هاے تلفن موبایلت هم باشے میخائیل." ڪشیش گفت: "حق با توست، اما ڪار من الان از این حرف هاست. حتے هزار روبل پول تلفن، فداے سر این ڪتابے ڪہ امانت حضرت مسیح است." ایرینا از اتاق خارج شد و با گوشے موبایل برگشت. آن را بہ ڪشیش داد و گفت: "جورے از حضرت حرف مےزنی ڪہ انگار واقعا او را اے! تو آن شب خستـہ بودے و گرفتــار توهــم شدے." ڪشیش در حالے ڪہ شماره ے تلفن سرگئے را جستجو مےڪرد، پاسخ داد: "همیشه همین طور بوده است؛ با این ڪہ مریــم مقدس و حضرت عیســے، بارها بر مردمان خاڪے نازل شده اند، اما هنوز بسیارے گمان مےڪنند آن ها زمین را فرامـوش ڪرده اند، در حالے ڪہ آن ها از غصــہ ے زمین رنـج مےبرند." ایرینا خواست حرفے بزند ڪہ ڪشیش موبایل را روي گوشش گذاشت و با دست بہ ایرینا اشاره ڪرد ڪہ چیزے نگوید. انتظار ڪشیش بہ درازا نڪشید؛ صداے سرگئے از بیـروت واضح تر از همیشہ بہ گـوش رسید. 🌸لینک رمان زیبای 🌸 https://eitaa.com/aah3noghte/19645 این رمان رو از دست ندید☺️ ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے  ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایری
💔 ✨ نویســـنده: ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام می پخت. بوی غذا و بخاری که از دیگ جوشان بیرون می زد، هوای سالن پذیرایی را خوشبو کرده بود. اما کشیش، حواسش به ایرینا و «پیلمنی» که شام دلخواهش بود، نبود؛ غیب شدن مرد تاجیک ذهن او را به خود مشغول کرده بود. نگران او بود؛ مردی که گفته بود با فروش این کتاب، قصد دارد به زندگی خود و خانواده اش سروسامانی بدهد، چرا برای گرفتن پول کتابش مراجعه نمی کرد؟ کشیش، ساده ترین علت را بیماری می دانست و در بدترین حالت، به آن دو جوان مشکوک فکر می کرد که آدم های سر به راهی به نظر نمی رسیدند و ممکن بود بلایی سر مرد تاجیک آورده باشند. این دو روز، وقتی کشیش به کلیسا می رفت، چشمش به در و حواسش به مراجعان بود تا مرد تاجیک را ببیند، پولش را بدهد و خیالش از بابت کتاب راحت شود. صدای ایرینا او را به خود آورد. او در حالی که داشت به طرف تلویزیون می رفت گفت: "وا! چرا این قدر ساکت و آرام نشسته ای؟" بعد تلویزیون را روشن کرد، کنترل آن را روی میز گذاشت، کمی راست کرد و رو به کشیش گفت: "برو جلوی آیینه به خودت نگاه کن ببین چه ریش و پشم شانه نخورده ای برای خودت درست کرده ای؟!" کشیش به جای این که ریش بلند به هم ریخته اش را مرتب کند دستی به پیشانی و جلوی سر بی مویش کشید و به ایرینا خیره نگاه کرد. ایرینا گفت: "حتما عجله داری بروی سراغ کتابت... الان شام را می کشم". کشیش اشتهایی برای خوردن غذا نداشت، اما می دانست که ایرینا بدون او شام نخواهد خورد. پشتش را به مبل تکیه داد و چشم به تلویزیون دوخت که داشت اخبار ساعت ۹ شب را پخش می کرد. با این که میلی به دیدن اخبار نداشت، اما فهمید خبر مربوط به ولادیمیر نخست وزیر روسیه است که در لباس جودو در حال مبارزه با ورزشکار جوانی از سن پترزبورگ است. ایرینا سبد نان و کاسه ی سالاد گوجه و خیار را روی میز غذاخوری گذاشت، ایستاد و همان طور که به تلویزیون نگاه می کرد گفت: "ببین پوتین با این سن و سال چه می کند؟! عین چان است؛ فرز و چابک!" به آشپزخانه رفت. کشیش تبسمی کرد و گفت: "باز هم نشسته ای و فیلم های جکی چان را دیده ای؟" ایرینا در حالی که پارچ آب و دو لیوان کریستال قدیمی را در دست داشت، آمد و گفت: "اگر تو هم مثل من صبح و شب توی خانه تنها بودی چه می کردی؟" پارچ و لیوان ها را روی میز گذاشت و به کشیش نگاه کرد. کشیش از جا بلند شد، پشت میز غذاخوری نشست و گفت: "می نشستم و همه اش می خواندم." بعد دست دراز کرد و از توی سبد، تکه کوچکی نان کند و در دهانش گذاشت. ایرینا قبل از این که به آشپزخانه برود و دیس نخود پلو را بیاورد، گفت: "کتاب های تو که خواندنی نیستند؛ چند رمانی را هم که آوردی همه شان را خواندم." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔 نه پورشه سوار بودند نه شیشلیک‌خور نه ادعای ژن خوب داشتند نه حساب‌های میلیاردی اما تا دلت بخواهد... داشتند مشخص مےکنه فرقِ بچه مسلمون با یه بی‌دین رو ما شیعه‌ها از پا نمےشینیم تاریخ ثابت مےکنه این رو..💪 ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 گاهی در به همین راحتی فریب می‌خورید!😏 هر مطلبی را باور نکنید. 🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش... ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 °•خُـدا یِڪ حسین(ع) داشت،الحمداللھ آن هم پناھِ ما شد:)•° :) ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 کُمیل یعنے گرما رمل هاے داغ تشنگے پنج روز بی آب و غذا یعنی جوانے گمنام که هوای تمام بچه های کانال را داشت.. کمیل یعنی عشق عشق به بانوی بی نشان حضرت فاطمه زهرا(س) ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ما چرا (علیه‌السلام) را دوست داریم؟ به خاطر آنکه با نام او عطر در فضا پراکنده می شود ؛ عطر ... عطر مقاومت در برابر ظلم از این سو تا آن سوی جهان از زمین تا .. اصلاً تمام فضا می‌شود از احساس و چرا را دوست نداشته باشیم حال آنکه تو در ادامه دادنِ راه ، سرآمدی 💔 💔 الهام‌گرفته از بر جاده های آبی سرخ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔  آورده ای دوباره بدهکارمان کنی فکری به حال غم زده و زارمان کنی اینجور که دوباره به ما راه می دهی اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی با اینکه ما به دست تو پرونده داشتیم یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی تو مهربان ترینی و اصلا نمی شود با آتشِ جهنمت، آزارمان کنی ما را زمین زده است گناهان بی شمار باید که فکرِ این دل بیمارمان کنی من آمدم دوباره رفیقت شوم خدا لطفی اگر کنی تو و بیدارمان کنی این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد تا با شهید کرببلا یارمان کنی با گریه های فاطمه ات گریه می کنیم تا روضه خوان روضه دیوارمان کنی آتش گرفته ایم در این اضطراب تا پهلو شکسته از تب مسمارمان کنی   ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا کسانی که در زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند: به این دلیل که غالباً قضا است! ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_نوزدهم سردار قاسم سلیمانی پس از شهادت احمد کاظمی می‌گوید: من تصورم این بود که وقتی خبر شها
💔 تأثیرات شهید کاظمی در جنگ صرفاً تاثیر یک فرمانده لشکر نبود، که مثل ده یا دوازده تا لشکری که در جنگ وجود دشتند او هم سهمی دارد نقشی داشت و آن نقش را ایفا می‌کرد، این گونه نبود. اجزاء لشکر مثل یک بناست همه اعضای این بنا در آن تأثیر دارند، اما محور و مبنای اساس این بنا ستون‌های این بنا هستند. در جنگ احمد جزء ستون‌های این بنا بود، هم در آن ارزش‌هایی که در جنگ به وجود آمد که من اشاره به آن‌ها می‌کنم. او نقش یک مربی را داشت. چند نفر در جمع ما بودند، نقش مربی داشتند، نه مربی به معنای مربی نظامی که آموزش نظامی بدهند، نه، مربی جامع‌تر از این حرف‌ها، و بدون این‌ها و یا در هر جلسه‌ای که این‌ها نبودند نقص بود و وقتی که بعضی‌هاشون شهید شدند. این نقص تا آخر جنگ باقی ماند و این سه نفر نقش مربی را داشتند، حسن باقری، حسین خرازی و احمد کاظمی 📚 🏴 @aah3noghte🏴
💔 نوشته بود.... میخواستم بزرگ بشم درس بخونم مهندس بشم خاکمو آباد کنم زن بگیرم مادر و پدرمو ببرم کربلا دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم خوب نشد..! باید می رفتم از مادرم , پدرم , خاکم , ناموسم , دخترم , دفاع کنم ، رفتم که دروغ نباشه احترام کم نشه همدیگه رو درک کنیم ریا از بین بره دیگه توهین نباشه محتاج کسی نباشیم ... وصیت نامه تخریبچی نوجوان ... 🏴 @aah3noghte🏴