eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی زانکه بی آن بادبان کشتی نیاری بر کنار ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‹ گِله‌کَم‌کن، ابرِغصه‌ ابدی‌نیست‌عَزیز ° صبحتون بخیر ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ﷽ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ و در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو ... • آیه 19 سوره لقمان • ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_سیزدهم وَحَمَلَتُ دیِنِه وَ وَحیِهِ و شما حاملین دین خدا و وحی او هستید.
💔 قرآن و فضائل آن کِتابُ اللهِ النّاطِقُ و القُرآنُ الصّادقُ وَ النُّورُ السّاطِعُ الضِّیاءُ اللّامِعُ کتاب گویای خداوند که گویا به حکم الهی باشد، صادق است و در آن هیچ باطلی راه ندارد، نورش چنان تلالو می کند که فراگیر است، روشنی دهنده و درخشنده ای که خود نورانی است و ظلمتها را از غیر خود می زداید. بَیِّنَهُُ بَصائِرُهُ ، مَنکَشِفَهُُ سَرائِرُهُ ، مُتَجَلِّیِهُُ ظَواهرُهُ حجتّ و برهان ها قرآن آشکار است، یعنی در آن پیچیدگی ای وجود ندارد که فقط دانشمندان خاصّی بتوانند مخاطب آن باشند، در آن اسراری نهفته قرار دارد، ولی سربسته نیست. درست است که کسی به اسرار قرآن راه ندارد ، امّا هر کس به قدر فهم خود بارعایت مقدّماتی می تواند از آن بهره ای بگیرد. البتّه اشتباه نشود، این طور نیست که هرکس بدون آشنایی با مقدماتی مثل زبان، شان نزول ، روایات و ....بتواند قرآن را ترجمه و تفسیر کند. در روایات آمده است که هرکس این گونه و بدون آگاهی لازم به تفسیر قرآن بپردازد در قیامت جایگاهش آتش است،( در روایت آمده است: مَن فَسَّرالقُرآنَ بِراَیهِ فَلیتَبوّا مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ). چه رسد به آیات احکام قرآن که هرکسی به این راحتی نمی تواند از روی آن فتوی صادر کند. دقّت کنید! اسرار قرآن سربسته نیست و می توان به آن ها دست یافت ، امّا با طی مقدّمات . به عنوان مثال ، در یک کتاب پزشکی مطالب بسیاری وجود دارد اما هر کسی نمی تواند کتاب پزشکی را باز کند و از آن سر در بیاورد ، بلکه مقدّمات خاصّ خود را لازم دارد. مُغتَبِطَةُُبِهِ أشياعُهُ یعنی پیروان قرآن مورد غبطه و حسرت امّت های دیگرند. اشباع جمع شیعه است، به معنی پیروان یعنی کسانی که به قران عمل می کنند مورد غبطه دیگرانند، نه کسانی که به قران عمل نمی کنند. اشاره به اینکه قران هم درس زندگی دنیوی است وهم مربوط به امور اخروی می باشد. پس در این عبارت دو معنا وجود دارد: اول اینکه قران دستور العملی برای عمل است، یعنی صرف اینکه پیروان، آن را بدانند برای تکامل کافی نیست،بلکه آنچه مهم است عمل به آن می باشد و دوم ، اینکه قرآن هم درس زندگی دنیوی وهم درس رستگاری اخروی است و پیروان واقعی قرآن هم در دنیا مورد غبطه دیگران قرار دارند هم در قیامت و آخرت. قائِدُُ الَی الرِّضوانِ التِّباعُهُ پیروی کردن از قرآن انسان را به رضوان رهبری می کند. رضوان بالاترین درجات بهشتی است و در قرآن کریم هم آمده است: وَرِضوانُُ مِنَ الله اکبَرُ..... سوره مبارکه توبه، آیه ۷۲. مُؤَدِّ الی النَّجاةِ اِستِماعُهُ استماع قرآن سبب نجات می شود. در برخی از نسخه ها اِسماع آمده است. استماع با اسماع تفاوت دارد. استماع، یعنی انسان مطلبی را دقیق و با تامل و دقت گوش دهد، اما اسماع همان گوش کردن ظاهری است، زیرا در آیه قرآن آمده است: وَاذا قُرِءَالقُرآنُ فَاستَمِعُوالَه ...سوره مبارکه اعراف، آیه۲۰۴... یعنی هرگاه قرآن خوانده شود استماع کنید. در این خطبه نیز حضرت زهرا سلام علیها دائماآیات قرآن را می خواند، پس در اینجا باید استماع باشد نه اسماع. وَبِهِ تَنالُ حُجَجِ اللهِ المُنَوَّرَةِ وبه واسطه‌ی قرآن، آدمی به حجّت های نورانی خدا دست پیدا می کند. ببیند چقدر تعبیر زیبا است! هم خود قرآن حجّت است وهم به وسیله ی قرآن به حجت های نورانی دست خواهید یافت، یعنی به سنّت و عترت. خود قرآن می فرماید: مااتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه...سوره مبارکه حشر، آیه ۷. یعنی هرچه پیامبر ص برایتان آورده بگیرید. در آیه دیگری از زبان پیامبر ص می فرماید: لا اسئَلُکُم عَلَیهِ اِلاّ المَودَّةَ فِي القُربی....سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳. یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هیچ اجری از شما نمی خواهد مگر دوستی اهل بیتش علیهم السلام را. وَعَزائِمُهُ المُفَسَّرَةُ وَ مَحارِمُهُ المُحَذَّرَةُ وَ بَیِّناتُهُ الجالیِةُ وَ بَراهِینُه الکافِیةُ و بوسیله قرآن به واجبات تفسیر شده و محرمات منع شده و دلیل های ظاهر و برهان های کافی به دست می‌آید، یعنی به واجبات، محرمات و ادله و براهینی که پشتوانه ی آن ها است دست پیدا می کنند. وَفَضائِلُهُ المَندُوبَةُ وَ رُخَصُهُ المَوهُوبَةُ وَ شَرائِعُهُ المَکتُوبَةُ وبه مستحبّات و مباحات و احکام نوشته شده آن دست می یابید. عجیب است که حضرت زهرا سلام الله علیها همه ی مسائل را به ترتیب ذکر کرده‌اند، از مبدا خلقت گرفته تا واجبات و محرمات و مستحبات و همین طور مباحات و حتی احکام و قوانین، تا آنجا که به ذکر آثار هر یک از آنها می پردازد و دوباره از اعتقادات شروع می کند. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏{ وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ } ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_شصت_و_هشت دوباره سرش را بین دستانش میگیرد ‌ دلم برایش می سوزد ،به این زو
💔 دلسوزانه می پرسم : الان حالش چطوره ؟ مامانش می گفت دکتر گفته خیلی وقت بوده سرطان داشته ولی نفهمیدن ، برای همین شاید الان نشه کاری براش کرد ...شب اربعین بود ...همه جا عزاداری بود...به امام حسین (ع)توپیدم که چرا این بلا سرم اومد؟ مگه چه بدی بهش کرده بودم؟ - از اون موقع خبری از یکتا داری ؟ دیوانه وار سرش را تکان می دهد : نه ...می دونم نباید تنهاش بزارم ولی طاقت دیدنش روی تخت رو نداشتم، می ترسم فکر کنه ولش کردم.... نمی دانم چه بگویم؟ باید بگویم یکتا را تنها نگذارد یا بی خیال یک رابطه نادرست شود ؟ این وسط احساس یکتا له می شود ، حتی بیشتر از نیما ، این خیلی ظالمانه است ، از طرفی هم ادامه رابطه شان شاید خیلی درست نباشد.... نیما دوباره مستقیم به چشمانم نگاه می کند ، گرچه این بار چشمانش پر از خشم است : چرا خدا این کارو باهام کرد؟ من که نماز می خوندم ، اهل کثافت کاری نبودم ...من خدا رودوست داشتم....یکتا هم خدارو دوست داشت...تیپمون اینجوریه ولی کافر نیستیم که ! اما انگار خدا فقط بعضیا رو دوست داره ، همونا که دائم میرن مسجد و میان ، زیر چادر و ریششون هر غلطی بخوان میکنن ....از زندگی سیر شدم ،ازهمه چی ... از خدا..از دنیا...از بهشت...جهنم...همه چیمو ازم گرفت ... یکتا عشقمه ولی داره اب میشه! اگه ولم کرده بود اینطوری داغون نمیشدم ...فقط میخوام تو که بچه مسجدی هستی بری از خدا بپرسی چرا اینجوری لهم کرد ؟ هم من هم یکتارو... صدایش بالا و بالاتر می رود ، طوری که نزدیک است توجه ها را جلب کند ، بلد نیستم چجوری ارومش کنم ، دلجویانه می گویم : اروم باش نیما.... اروم باش فکر کنیم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم .. ناگاه از کوره در می رود و باصدایی نسبتا بلند داد می غرد : چطور اروم باشم؟ زندگیم داره نابود میشه ...من بدون یکتا نمیتونم... هول برم می دارد ، دوسه نفر برمیگردند که نگاهمان کنند ، شانه های نیما را میگیرم : باشه! اروم ! مانده ام چه کنم که حامد مثل فرشته نجات سرم می رسد و ارام می پرسد : ببخشید آقا نیما چیزی شده ؟ نیما سرش را بالا می اورد و با چشمان خون گرفته حامد را نگاه می کند ، خشمی که در چشمانش نشسته ، بادیدن لبخند و نگاه مهربان حامد جای خود را به التماس و استمداد می دهد ........ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا... ادامہ دارد...🕊️ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_شصت_و_نه دلسوزانه می پرسم : الان حالش چطوره ؟ مامانش می گفت دکتر گفته
💔 حامد اجازه میگیرد و کنار نیما می نشیند: ناسلامتی منم داداشتمــا... مطمئنی کمکی ازم نمیاد؟ نیما همچنان نگاه میکند، برایش سخت است حامد را به عنوان برادر بپذیرد؛ حامد لبخند شیرینی میزند و دستش را دور شانه های نیما میاندازد: میای مردونه حرف بزنیم؟ نیما از روی استیصال سر تکان میدهد، میگویم: خب پس من اضافه ام... برم یه قدمی بزنم. حامد از پلاستیک کنار دستش یک آبمیوه در می آورد و پلاستیک را به من میدهد: بیا... هرچی میخوای توش هست... فقط زشته جلوی مردم نخوریا، جای خلوتم نرو. توصیه های برادرانه اش دلم را غنج میبرد، سری تکان می دهم و میروم جایی که خیلی در معرض دید نباشد اما نیما و حامد را ببینم. نیما نیاز به یک تکیه گاه دارد و برای همین است که بعد از چند دقیقه، سر بر شانه حامد می گذارد و می شکند؛ با هم مشغول حرف زدن میشوند، اما نیما دیگر آشفتگی قبل را ندارد، حامد آرامشش را در جان نیما هم ریخته، به زبانی بین المللی: لبخند. هنوز سنی ندارد که درگیر عشق شده؛ اگر هم بگویم نباید در این سن خود را به احساسات بسپارد، قبول نمی کند، یک جوان هجده ساله که هنوز نمیداند عشق و زندگی مشترک و ازدواج چه پیچیدگی هایی دارد؟ خودم هم نمیدانم و برای همین میترسم از اینکه در قضیه دخالت کنم، شاید خوب باشد کمک به نیما را به حامد واگذار کنم و خودم بروم سراغ یکتا، اینطوری یکتا حس نمیکند نیما فراموشش کرده، اما کم کم از داغی شان کاسته میشود و میتوانند درست فکر کنند.مادر یکتا نگاهی به سرتا پایم میاندازد و متعجب میگوید: تو خواهر نیمایی؟ منظورش را میگیرم اما به روی خودم نمی آورم: بله. - نگفته بود خواهرش این شکلیه! مگر من چه شکلی هستم؟ بیشتر از اینکه ناراحت شوم، خنده ام میگیرد! عادت دارم به این نگاه ها و طعنه ها؛ بازهم خودم را به آن راه میزنم: میشه یکتاجون رو ببینم؟ - بعد یه هفته نیما تازه یادش افتاده؟ - نه! باورکنید نیما تو این یه هفته داغون شده، نه اینکه یادش نباشه. - خوب پس چرا خودش نیومد؟ - اونم خودش خوب نیست حالش، بهتر که بشه میاد، حالا اجازه میدید با یکتا صحبت کنم؟ بالاخره به اتاق راهم میدهد؛ روی تخت کنار پنجره نشسته و سرش را تکیه داده به پشتی تخت، صورتش به سمت من نیست، مادرش جلوتر میرود که حضورم را اعلام کند: یکتاجون... ببین... خواهر نیما اومده. اشکی که در چشمان یکتا جمع شده بود، آرام بر صفحه صورتش می لغزد و آرام میگوید: نیما که منو یادش رفته... همه منو یادشون رفته. اینبار به خود جرأت میدهم و میگویم: نه عزیزم، نیما همه فکر و ذکرش تو بود. دارد... ✍به قلم فاطمہ شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
💔 پیشترها که پریشان می شدم، روی سجّاده می نشستم و احساس مرگ می کردم. نیستی که غلبه می یافت روبه قبله می خوابیدم و از گذشته عذر می خواستم. بعد احساس خوش مطبوعی می آمد و غم ها را می شست و می بُرد، چونان که تندبادی برگ درختان کهنه را ..  حالا مدّتی ست آن حال را گم کرده ام، میان شلوغی زندگی ... ربّنا لاتزغ قلوبنا. بعد اذ هدیتنا. و هب لنا من لدنک رحمه. انک انت الوهّاب ...  و هو یتولیَّ الصالحین .. . ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وضعیت براندازا بعد از خداحافظی ترامپ! 😄 🔺 محمد کوره پز🔺 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 : شما وضع و حال بت بزرگ را امروز می‌بینید. این دموکراسی‌شان، افتضاح انتخاباتی‌شان، حقوق بشرشان، ارزشهایشان و اقتصاد فلجشان. این وضع امروزِ آمریکا است☝️ ۹۹/۱۰/۱۹ ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
یا اباصالح! مدینه رفتی به پابوس مادرت زهرا یاد ما هم باش... 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (٩٢) وَ لَقَدْ جَاءكُم مُّوسَي بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُم
✨﷽✨ (٩٣) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا وَ أُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِن كُنتُمْ مُّؤْمِنِينَ  و (ياد كنيد) آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم:) دستوراتى كه به شما داده ايم، محكم بگيريد و گوش دهيد (و عمل كنيد. امّا آنان) گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و به سبب كفرشان به (پرستش) گوساله دل باختند. بگو اگر ادّعاى ايمان داريد، (بدانيد كه) ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مى دهد. ✅نکته ها: آخرين حرف يهوديان اين بود كه اگر پيامبرى از بنى اسرائيل نباشد، به او ايمان نمى آوريم و تنها كتابى را كه بر خودمان نازل شده باشد، قبول داريم. قرآن چند نمونه از دروغهاى آنها را بيان مى كند: نمونه اوّل در آيه قبل بود كه فرمود: شما اگر در اين ادّعا راستگو هستيد، پس چرا به موسى پشت كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتيد؟! نمونه دوّم همين آيه است كه مى فرمايد: از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم و گفتيم: با كمال قدرت قوانين آسمانى تورات را بگيريد و گوش داده و عمل كنيد، امّا شما گفتيد: ما قوانين را مى شنويم، ولى عمل نمى كنيم. حال اگر به قرآن و پيامبر اسلام ايمان نمى آوريد به اين بهانه كه محمد(ص) از ما نيست و قرآن بر بنى اسرائيل نازل نشده است، پس چرا با موسى و تورات او آنچنان برخورد كرديد؟! قرآن راز اين عدم اعتقاد را چنين بيان مى كند: آنها به خاطر كفرشان، دلهايشان از علاقه به گوساله سيراب شده و جايى براى تفكّر و ايمان نمانده بود. اگر بنى اسرائيل در ادّعايشان صادق هستند كه هر چه بر ما نازل شود به آن ايمان مى آوريم، پس اين جنايت را كه در پرونده ى آنان هست، چگونه توجيه مى كنند؟ آيا گوساله پرستى، پيامبركشى و پيمان شكنى، جزء ايمان است؟! 🔊پیام ها: - حفظ دست آوردهاى انقلاب الهى، هر چند به قيمت تهديد باشد، لازم است. «رفعنا فوقكم» - انجام احكام و دستورات الهى، نيازمند قدرت، جدّيّت، عشق و تصميم است و با شوخى و تشريفات، سازگارى ندارد. ديندارى، با ضعف و مسامحه و سازشكارى سازگار نيست. «خذوا ما آتيناكم بقوة» - عشق و علاقه ى مُفرِط، خطرناك است. اگر دل انسان از علاقه به چيزى پر شود، حاضر نمى شود حقايق را بپذيرد.«اشربوا فى قلوبهم العجل» - رفتار، بهترين بيانگر افكار و عقايد انسان است. «بئسما يأمركم به ايمانكم» (تفسیر نور) ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 رو سیاهیِ ما نیز راه حل دارد ... السَّلامُ عَلَیْکَ يَاعَلِىِّ بْنَ مُوسی الرِّضا ♥️ ‌ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اتل متل رفاقت نگو دیگه تموم شد بدونِ هیچ رفیقی عمرمونم حروم شد هنوز هستن کسانی که برا هم جون میدن لازم باشه برایِ عقیدشون خون میدن.... رفیق واقعی همین شهدا هستند دلت را از این و آن پس بگیر و شش دانگش را بزن به نام شهدا خواهی دید آنکس که برای اعتقادش، جان داده چگونه به پای رفاقتش، سنگ تمام می گذارد پ.ن: شعرشم از خودمونه😌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 . •«‌لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ»• من نمی‌بينمت ولی تو من رو می‌بينی و از حالم خبر داری... 💌 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 علی که دید، ولـی کاش بعد از این دیگر میان شعله نبیند کسی نگارش را ... ! ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ بیایید باهم حرف بزنیم...
💔 به عکسِ گنبدت که مینگرم چشمهایَم زیارت نامه خوان میشوند. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 تلاوت سوره القارعه🌻 به همراه معنی🍃
. . فضیلت و خواص سوره قارعه قارعه یکصد و یکمین سوره قران کریم که مکی است و 11 آیه دارد. محتوای این سوره درباره قیامت و سختی های ان است و از سوره هایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مرا پیر کرده است. امام باقر علیه السلام در فضیلت این سوره فرمودند: هر کس سوره قارعه را قرائت کند و آن را استمرار بخشد خداوند عزیز و جلیل او را از فتنه دجال و ایمان آوردن به او در امان می دارد و نیز از گرفتارشدن در آتش جهنم نگاه می دارد. از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: هر کس که این سوره را قرائت نماید در روز قیامت ترازوی حسنات او سنگین می شود. 
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_چهاردهم قرآن و فضائل آن کِتابُ اللهِ النّاطِقُ و القُرآنُ الصّادقُ وَ ا
💔 آثار برخی از معارف و احکام فَجَعَلَ الله الایمانَ تَطهیراََ لَکُم مِنَ الشِّرکِ خداوند ایمان را برای پاکی شما از شرک قرارداد، یعنی اثر ایمان، پاک شدن دلها از کثافات است. به عبارت دیگر ایمان، نور و شرک ،ظلمت است. وَالصّلاةَ تَزنیها لَکُم عَنِ الکِبرِ و نماز ، شما را از کبر منزّه می کند، چرا؟ چون سراسر نماز کُرنش است.ابتدای نماز می گویی: الله اکبر، یعنی او بزرگ است و همه کوچکند و خودت کوچکتر از همه، رکوع و سجده و همه‌ی اعمال و گفتار نماز حاکی از اقرار به نقص و کوچکی انسان در مقابل عظمت خداوند است. وَالزّکاةَ تَزکِیةََ لِلنَّفسِ وَ نَماءََ فِی الرِّزقِ و زکات را قرار داد تا نفس، از آلودگی پاک شود و روزی،وسعت یابد.زیبایی این بحث با هم بودن این دو معنا با یکدیگر است، یعنی به مال دنیا تعلّق نداشته باش، نه اینکه اصلا مال دنیا نداشته باش، بلکه به آن تعلق پیدا نکن! در این صورت، از طرفی زکات میدهی، از طرف دیگر وسعت در رزق می یابی. وَالصّیامَ تَثبِیتاََ للِاِخلاصِ و روزه را برای تثبیت اخلاص قرار داد. در میان جمیع اعمالی که انسان برای خدا و قربةالی الله انجام می دهد یک عمل عبادی وجود دارد که هیچ مظهری ندارد و انسان می تواند آن را مخلصاََلله یعنی فقط برای خدا انجام دهد به طوری که هیچ کس نفهمد و آن عمل روزه است. اعمال دیگر هر یک نشانه و اثر ظاهری دارند که دیگران از آن باخبر می شوند، اما روزه را فقط آدمی می داند و خدا ، مگر اینکه خود انسان بخواهد به دیگران بگوید که آن بحث دیگری است. پس اثر این عمل ، یعنی روزه همانا تثبیت اخلاص است. وَالحَجَّ تَشییداََ لِلدِّیِنِ و حج را برای رفعت دین قرار داد. حج از نظر باطن، ترک علائق‌و کوچ کردن انسان می باشد و از نظر ظاهر همان اجتماع عظیمی است که آیین یکتاپرستی و توحیدی را تقویت می کند. وَالعَدلَ تَنسیقاََ لِلقُلُوبِ و عدالت را قرار داد برای اینکه دلها به هم وابسته و باهم هماهنگ شوند. وَطاعَتَنا نظاماََ لِلمِلَّةِ واطاعت ما اهل بیت را واجب کرد، چون موجب نظم شریعت و ملت می گردد، چرا که همه بر محور یک امام جمع می شوند و اجتماع می کنند. و امامَتَنا اماناََ ِمنَ الفُرقَةِ و امامت ما را محوری برای جلوگیری از تفرقه قرار داد. هر جماعتی ، اگر محوری نداشته باشد که همه دور آن محور حرکت کنند ، به تدریج دچار چند دستگی و تفرقه و بالاخره نابودی می شوند .پس امامت را واجب کرد تاهرکسی مدعی رهبری نشود و ملوک الطوایفی که موجب از بین رفتن دین است به وجود نیاید. وَالجِهادَ عِزاََ لِلاسلامِ وَ ذُلّاََ لِاهلِِ الکُفرِ وَ النِّفاقِ و جهاد را برای عزت اسلام و ذلّت اهل کفر و نفاق واجب قرار داد. وَ الصَّبرَ مَعُونَةََ عَلَی استیجابِ الاجرِ و بردباری را برای استحقاق پاداش قرار داد. شاید منظور پایداری در جهاد باشد. وَالاَمرَ بِالمَعرُوفِ مَصلَحَةََ لِلعامَّةِ و امر به معروف را برای مصلحت اجتماعی تعیین کرد تا جامعه به فساد کشیده نشود. وَ بِرَّ الوالِدَینِ وِقایَةََ مِنَ السَّخَطِ و نیکی به پدر و مادر را برای مصونیت آدمی از غضب الهی واجب نمود. وَصِلَةَ الارحامِ مِنسَاةََ فِي العُمرِ وَ مِنماةََ لِلعَدَدِ و صله رحم را قرار داد که موجب طولانی شدن عمر و وسیله ای برای تکثیر است. این طبیعی است که وقتی عمرها طولانی شود قهراََ مرگ و میر کم شده و تعداد مسلمانان زیاد می شود. در صدر اسلام هم ازدیاد نسل مسلمین مورد احتیاج بود، چون از نظر عدد در قلّت بودند. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خدایـا‌... ما از اینکه عاقبتمون مثل زبیر بشه خیلی میترسیم :) خودت کمک کن مثل زبیر نشیم| ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هفتاد حامد اجازه میگیرد و کنار نیما می نشیند: ناسلامتی منم داداشتمــا..
💔 صدای ناآشنایم باعث میشود یکتا سر برگرداند؛ او هم با دیدن من کمی شوکه می شود و شالش را جلو میکشد، آخر برای همه غیرقابل باور است که نیما، خواهری چادری داشته باشد! دست دراز میکنم و لبخند میزنم: حوراء هستم، خواهر نیما. هنوز از تعجبش چیز ی کم نشده، با تردید دست میدهد و رو به من مینشیند؛ دختر ریزنقش و زیبایی است، از مادرش اجازه میگیرم که روی صندلی بنشینم: میشه تنهایی حرف بزنیم؟ مادرش سر تکان میدهد و می رود؛ رو به یکتا میکنم: من خبر نداشتم از این رابطه، چون خیلی وقته با نیما زندگی نمیکنم، اما وقتی نیما اومد ماجرا رو برام گفت خیلی داغون شده بود، دائم میگفت تو همه زندگیشی و نمیخواد از دستت بده. با همان حالت محزون و صدای گرفته می گوید: پس چرا بهم سر نزد؟ - طاقت نداشت رو تخت بیمارستان ببینتت، بعدم الان خودش نمیدونه با دنیا و خودش و خدا چند چنده. طوری نگاهم میکند که یعنی بیشتر توضیح دهم؛ سعی میکنم رو راست باشم اما ناراحتش هم نکنم: ببین عزیزم، من با نوع دوستی شما موافق نیستم ؛چون برای هردو تون ضرر داره، اما نمی تونم به نیما اجازه بدم که الان تو این موقعیت تو رو ول کنه، چون برام خیلی مهمه که احساس تو له نشه، الانم اومدم بگم نیما نه فراموشت کرده، نه میخواد فراموشت کنه. پوزخندش کمی نگرانم میکند؛ دوباره رو به پنجره میکند و میگوید: بهش بگو فراموش کنه، دو روز دیگه بخاطر شیمی درمانی همه موهام میریزه... ابروهام میریزه... من از الان خودمو مرده حساب میکنم. - کی گفته هرکی سرطان بگیره میمیره؟ عمر دست خداست! پوزخندش کج تر میشود: هه! خدا! خدا تا الان کجا بود؟ اصلا چکار به من داره؟ من تنها چیزی که از خدا میدونم اینه که دائم بلده امتحان بگیره و من و امثال من که گناهکاریمو عذاب کنه! الانم لابد خدا گفته دوستی یکتا و نیما حرام است که تو اومدی اینجا این حرفا رو میزنی! دلم برایش میسوزد، او هنوز سنی ندارد که اینطور خودش را از خدا دور میبیند؛ مشکل ما همین بوده که در مدارس بجای خدا داری، خدا دانی یادمان داده اند و نوجوان هایمان خدا را نزدیکتر از رگ گردن نمی شناسند. لبخند میزنم: کی گفته خدا انقدر بداخلاق و نچسبه؟ عاقل اندر سفیه نگاهم میکند. ادامه میدهم: خدا بنده هایش که بیشتر دوست داره رو امتحان میکنه که ببینه اونام دوسش دارن یا نه؟ حرفم را قطع میکند: ولی من که دوسش داشتم! لازم نبود اینطوری بشه تا ثابت بشه به خدا! - میدونم... اما اولا همه میتونن بگن خدا رو دوست دارن، اما امتحان که میشن، تو سختیا اصل وجود آدم پیدا میشه، بعد هم ما بیشتر میدونیم یا خدا؟ مطمئن باش خدا بد تو رو نمیخواد؛ اگه هنوز زنده ای، یعنی خدا دوست داره و میخواد بهت فرصتای جدید بده، شاید همین بیماری ام راه پیشرفت باشه.سر تکان میدهد: تو دلت خوشه... میدونی حالا حالاها زنده ای...برای همین انقدر راحت حرف میزنی! بلند میشوم و پیشانیش را میبوسم: نه! هیچکس نمیدونه چقدر زنده میمونه، به حرفام فکر کن! میخواهم خارج شوم که میگوید: میشه شماره تو داشته باشم؟ لبخند پیروزمندانه ای بر لبانم مینشیند: با کمال میل! و شماره ام را روی کاغذی مینویسم. دوباره میگوید: بازم بهم سر بزن. - چشم! حتما! یا علی! زیر لب میگوید: فعلا. کفگیر را برمیدارد تا برنج بکشد در بشقابش، اما دستش را میگیرم: اول بگو نیما چی میگفت؟ نگاه مظلومانه ای میکند و میگوید: باشه همشو میگم برات... بذار بعد شام. ابرو بالا می‌اندازم: نچ! شما مردا سیر که شدین همه چی یادتون میره! اول بگو بعد شام بخور. با چشم به دستش که در هوا مانده اشاره میکند: اینجوری؟ بذار حداقل عین آدم بشینم بگم برات! عمه که خنده اش گرفته، کفگیر را از دست حامد در می آورد و برایم غذا میکشد، لب و لوچۀ حامد آویزان میشود: پس من؟ عمه با آرامش میگوید: اول جواب خواهرتو بده بعد!تسلیم میشود: خوب دستمو ول کن تا بگم! دستش را رها میکنم: خب، میشنوم؟ و خودم مشغول خوردن میشوم. - خیلی احساسی با قضیه برخورد کرده؛ خیلی بچه اس هنوز برای این لیلی و مجنون بازیا، از خدا و زمین و زمانم شاکیه، باید یکم فکر کنه ببینه اصلا عشق داره یا هوس؟ اما اگه واقعا یکتا رو دوست داره، خب باهم نامزد کنن و عین آدم برن سر خونه زندگیشون! شانه بالا میدهم: ولی اینجور ازدواجا عاقبت بخیر نمیشنا! چون از گذشته همدیگه خبر دارن و سخت به هم اعتماد میکنن. با سر تایید میکند: اونکه آره، اگه واقعا یه زندگی سالم بخوان باید هر دوشون سعی کنن اصلاح بشن. و در بشقابش غذا میکشد؛ میخواهد قاشق اول را بردارد که اینبار عمه دستش را میگیرد: وایسا منم کارت دارم! حامد می نالد: جــانم؟ دیگه امری مونده؟ و قاشق را به بشقاب برمیگرداند و منتظر حرف عمه میشود. دارد... ✍به قلم فاطمہ شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞