eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 بچه‌ها! شـــــهید همت بشید... پ.ن: اگه میخواییم دستمون از دامن امام زمان(عجل الله) جدا نشه، مواظبــــــ چشمهامون باشی❗️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدایا...🌱؛ پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز ؛ تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد و عظمت تو دور نکند..!! ˼ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت131 حاج رسول
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



نفسم دوباره به شماره افتاده است. دستم را روی سینه می‌گذارم و پانسمان‌هایم را از روی پیراهن لمس می‌کنم. 
می‌سوزد و تیر می‌کشد؛ اما تمام تلاشم را می‌کنم تا کسی درد را از چهره‌ام نخواند.
نمی‌خواهم به دست کسی بهانه بدهم که خانه‌نشینم کنند. 

می‌نشینم روی صندلی‌ها و دست را می‌برم داخل جیبم تا قرص مسکن را دربیاورم.

- عباس! حالت خوبه؟

صدای مرصاد است که لبخندزنان به سمت صندلی‌ها می‌آید. 

سریع قرص را رها می‌کنم، دستم را از جیب بیرون می‌کشم و می‌گویم:
- آره. چه عجب از این‌ورا!

- مطمئنی خوبی؟ رنگت پریده! عرق کردی!

- خوبم دیگه.

مرصاد کنارم می‌نشیند:
- خب برادر من! سالی به دوازده‌ماه به ماها مرخصی نمی‌دن، حالا که شانست گفته و بهت دادن هم تو نمی‌گیری؟ عقلت کمه تو؟ با این زخمی که داری برای من بلند شدی اومدی تیراندازی؟

چند جرعه از آب معدنی‌ام می‌نوشم و دور لبم را با پشت دست پاک می‌کنم:
- بابا به خدا من چیزیم نیست. دیگه خوب شدم.

مرصاد در جوابم می‌خندد که یعنی: آره جون خودت!

- این‌جوری نگاه نکن! می‌بینی که تیراندازیم بهتر شده!

مرصاد نگاهی به رد تیرها روی کاغذ مقوایی می‌اندازد و سرش را تکان می‌دهد:
- بابا ای‌ول، خیلی متمرکز زدی. یکم نگرانیم کم شد.

- بابتِ؟

- دو هفته دیگه باید برگردی ؛ برای عملیات بهت نیاز دارن. هرچند حاج رسول خیلی موافق نبود. می‌گفت خطرناکه. ولی دیگه چاره چیه؟

بال در می‌آورم. از ذوق، دستم را دور سر مرصاد می‌اندازم و می‌بوسم.

درحالی که تلاش می‌کند سرش را از میان بازوی من آزاد کند، غر می‌زند:
- بجای این کارا برو یکم به خانواده‌ت برس.

مثل فنر از جا بلند می‌شوم و عقب‌عقب به سمت در می‌روم: 
- دمت گرم. دمت گرم!

سرخوشانه داخل ماشین می‌نشینم.
قصد داشتم بروم باشگاه برای تمرین رزمی؛ اما باید بیشتر کنار خانواده باشم.

معلوم نیست کی از سوریه برگردم و اصلا برگردم یا نه؟


- تکلیف خانم رحیمی چیه؟ هنوز نمی‌دونی چندچندی؟
کمیل این را می‌گوید و شیشه را پایین می‌دهد.

آخ! داشت یادم می‌رفت؛ این یادم آورد. استارت می‌زنم و چند لحظه فکر می‌کنم؛ هنوز نمی‌دانم.

- خدا بگم چکارت کنه کمیل، الان وقتش بود بزنی توی برجکم؟🙁

- تکلیفت رو روشن کن. یا می‌خوای یا نمی‌خوای. خب چه اشکال داره دوباره  کنی؟

راه می‌افتم:
- هیچ اشکالی نداره، ولی برای کسی که دائم توی ماموریت نباشه. بعد هم...

درد باعث می‌شود کلامم را قطع کنم. کاش مسکن را می‌خوردم.

صورتم در هم می‌رود. به عادت همیشه‌ام، نیم‌نگاهی به آینه‌بغل می‌اندازم.

یک موتورسوار پشت سرم و میان بقیه ماشین‌ها حرکت می‌کند.

کمیل مصرانه می‌پرسد:
- بعدم چی؟

نفسی تازه می‌کنم:
- نمی‌دونم کمیل. من هنوز مطهره رو دوست دارم. فکر می‌کردم دارم فراموشش می‌کنم، ولی نشد.

- خیلی خوش‌اشتهایی تو! دوتادوتا می‌خوای؟

- زهر مار.

می‌خندد:
- دروغ می‌گم؟

پشت چراغ قرمز می‌ایستم و دوباره به آینه جلوی شیشه چشم می‌دوزم.

موتورسوار ایستاده پشت سرم. چهره‌اش زیر کلاه‌کاسکت پنهان است.
🤨


...
...



💞 @aah3noghte💞
💔 محبوبم! اگر دردهایم را به شما نگویم سفره دل پیش کدام یک از بگشایم؟ که... شماتت نکند، طعنه نزند و به درستی راهگشایم باشد... محبوبم! اصلا تا شما هستید چه احتیاج به گفتن نزد دگران؟ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سلامی به بلندای گلدسته هایت به زیبایی صحن هایت به زردی گنبد طلایت و به صفای پنجره ی فولادت یا ضامن آهو مددی❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 وارد نیروی هوایی سپاه شد. از همان اول، #تک بود. خیلی تلاش می کرد. کارهایی که برای بقیه مشکل بود،
💔 بعد از شهادتش، سردار حاجی زاده، فرمانده هوافضای سپاه گفت: "جواد موتور محرّک فرماندهان ما بود. هر جا فرماندهان ما کم می آوردند، پیش‌قراول بود...." ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #حاج_حسین_یکتا: توکل به خدا، توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام، توجه به دو لبِ سیدعلی؛ والسلام. هی
💔 ... و شعبان و رمضان که می رسد آدم دیگر مطمئن می شود به رحمت خدایی که می تراشد تا پس خدایا به حرمت مولود عزیز ماه رجب ببخشمان و توفیق بندگی عطایمان نما ... 💞 @aah3noghte💞 برای ماه رجب، برنامه ای، چله ای، در نظر دارین؟ چند نفر با هم چله بگیریم ان شالله زودتر صدامون به آسمون برسه🥀
💔 ﴿هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي﴾ این ( توانایی) از فضل و احسان خدای من است. سوره نمل آیه ۴۰ ... 💞 @aah3noghte💞
🏴 « إنا لله و إنا إلیه راجعون» إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. ◼️ روح بلند مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی به ملکوت اعلی پیوست. رحلت ایشان را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر ( عج )، مقام معظم رهبری ، علمای اعلام و حوزه های علمیه ، بیت شریف ایشان و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می کنیم. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بازگشت امام خمینی (ره) به ایران واقعه‌ای در جریان انقلاب ۱۳۵۷ است که طی آن در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ امام خمینی (ره) پس از ۱۴ سال تبعید به ایران بازگشت و در تهران مورد استقبال قریب به سه میلیون ایرانی قرار گرفت. این روز در تقویم رسمی با عنوان روز آغاز دهه فجر، مشخص شده‌ است. با گسترش قیام مردم و خروج شاه از ایران، شاپور بختیار به عنوان آخرین و تنها امید رژیم پهلوی و سردمداران غربی پشتیبان این رژیم، به عنوان نخست وزیر باقی مانده بود. در طرف مقابل تظاهرات مردم هر روز پر شورتر و مصمم‌تر می‌شد و شعار استقلال،‌ آزادی، جمهوری اسلامی بعنوان اصلی ترین خواسته مردم در نهضت انقلابی به رهبری امام خمینی مطرح می‌شد. امام خمینی كه شرط ورود خود را به كشور، خروج شاه، اعلام كرده بودند، با فرار شاه در 26 دی 1357، تصمیم به بازگشت گرفتند. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [ اگر میخواهید بدانید یك‌ انـسان چقدر‌ ارزش‌ دارد ، ببینید به‌ چه‌ چیزی‌ عشـــق‌ می‌ورزد! توجه‌‌تان‌ به‌ هرچــــه‌ باشد قیمت‌تان‌ همان‌ است..] -علامه‌جعفری ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🏴 پیام تسلیت رهبر انقلاب به مناسبت رحلت آیت‌الله حاج شیخ لطف‌الله صافی گلپایگانی بسم الله الرحمن الرحیم با تاسف خبر درگذشت فقیه عالیمقام و مرجع بصیر، حضرت آیة الله آقای حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی رضوان الله علیه را دریافت کردم. ایشان از استوانه‌های حوزه‌ی علمیه قم و از برجستگان علمی و عملی و پر سابقه‌ترین عالم دینی در آن حوزه‌ی مبارک بودند. در دوران مرحوم آیة الله بروجردی در شمار برترین تلامذه‌ی آن استاد بزرگ، در زمان مرحوم آیة الله سید محمدرضا گلپایگانی همراه و مشاور علمی و عملی ایشان، و در دوران انقلاب، امین و مورد اعتماد حضرت امام خمینی رحمة الله علیهم به شمار میرفتند. سالها در شورای نگهبان رکن اصلی آن شورا محسوب می‌شدند و پس از آن هم همواره درباره‌ی مسائل انقلاب و کشور، دلسوزانه و مسئولانه ورود میکردند و بارها اینجانب را از نظرات و مشورتهای خود مطلع و بهره‌مند میساختند. قریحه‌ی شعری، حافظه‌ی تاریخی، پرداختن به مسائل اجتماعی از دیگر ابعاد شخصیت این عالم کهنسال و بزرگوار بود. رحلت ایشان برای جامعه‌ی علمیِ دینیِ کشور مایه‌ی تأسف است. اینجانب به خاندان مکرّم و فرزندان گرامی ایشان و نیز به مراجع معظم و علمای اعلام حوزه‌ی علمیه و مقلدان و ارادتمندان ایشان بویژه در قم و گلپایگان تسلیت عرض میکنم و رحمت و مغفرت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۰/۱۱/۱۲ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آیت الله حق شناس ره : شیطان دائما مراقب شماست، ولی به کسانی که نمازشان را در اول وقت می خوانند،کمتر نزدیک می شود. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت132 نفسم دوب
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



پشت چراغ قرمز می‌ایستم و دوباره به آینه جلوی شیشه چشم می‌دوزم.

موتورسوار ایستاده پشت سرم. چهره‌اش زیر کلاه‌کاسکت پنهان است.

چشمی می‌توانم حدس بزنم حداقل پنج موتورسوار دیگر در این چهارراه و پشت این چراغ قرمز ایستاده‌اند؛ پس چیز عجیبی نیست.

فکری در ذهنم جرقه می‌زند. آدرس خانه خانم رحیمی چه بود؟ 

کم و بیش یادم هست. چراغ سبز می‌شود.

به خودم که می‌آیم، راه کج کرده‌ام سمت خانه‌شان.

کمیل می‌گوید:
- آخ آخ آخ... دوباره تو فیلت یاد هندستون کرد؟

- چرت نگو لطفا.

کمیل اما بی‌خیال نمی‌شود؛ تازه یک سوژه جذاب و جدید برای خندیدن پیدا کرده است که نمی‌خواهد از دستش بدهد.

دوباره تصویر موتورسوار را در آینه می‌بینم. پشت سر من در یک خیابان می‌پیچد.

همان موتورسواری ست که اول دیده بودم.

بدون توجه به خنده‌ها و مزه‌پرانی‌های کمیل، می‌گویم:
- این موتوریه رو می‌بینی کمیل؟

کمیل خنده‌اش را جمع می‌کند:
- چی؟ آره. دنبالته.

- مطمئنی؟

- می‌تونی امتحان کنی!

مرصاد نگاهی به رد تیرها روی کاغذ مقوایی می‌اندازد و سرش را تکان می‌دهد:
- بابا ای‌ول، خیلی متمرکز زدی. یکم نگرانیم کم شد.

- بابتِ؟

باید مطمئن شوم این موتورسوار من را تعقیب می‌کند یا اتفاقی مسیرش با من یکی شده.

با این که به نزدیک خانه خانم رحیمی رسیده‌ام، فرمان را می‌چرخانم و در اولین تقاطع دور می‌زنم.

یک نگاهم به آینه است و یک نگاهم به روبه‌رو.

با چند ثانیه تاخیر، موتورسوار را می‌بینم که در همان تقاطع می‌پیچد.

کمیل می‌گوید:
- چرا دور زدی؟ خونه یار همون سمت بودا!

- مزه نریز کمیل!

گرما، درد و شوخی‌های مسخره کمیل به اضافه نگرانی بابت آن موتورسوار، دست به دست هم داده تا من را برسانند به مرز انفجار.

کمیل هم این را می‌فهمد که جدی می‌شود:
- باشه بابا.

ده دقیقه‌ای در خیابان‌ها رانندگی می‌کنم؛ بی‌هدف. 

موتورسوار هم همچنان دنبالم می‌آید. سعی می‌کند فاصله‌اش را حفظ کند؛ اما باز هم می‌بینمش.

چراغ بنزین ماشین روشن شده است. فکری به ذهنم می‌رسد. کنار خیابان می‌ایستم و از یک سوپرمارکت، آب معدنی و کمی خوراکی می‌خرم.

سوار ماشین می‌شوم و جی‌پی‌اس موبایلم را باز می‌کنم. روی نقشه، دنبال نزدیک‌ترین پمپ بنزینِ حاشیه شهر می‌گردم.

به سمت پمپ بنزین رانندگی می‌کنم و موتورسوار هم همچنان پشت سرم می‌آید.

کمیل کمی به عقب می‌چرخد:
- این یاور یا خیلی خنگه، یا تو رو خر فرض کرده!

زیر لب می‌گویم:
- شایدم هردوش!

به پمپ بنزین که می‌رسیم، اول باک ماشین را پر می‌کنم و بعد می‌روم به سمت سرویس بهداشتی.

هوا گرم و سنگین است و صدای بلندِ هواکش، سرم را پر کرده است.

همه دستشویی‌ها خالی‌اند. پشت دیواره دستشویی اول کمین می‌گیرم.

مسلح نیستم؛ اما اگر غافل‌گیرش کنم، می‌توان حریفش شد. فقط امیدوارم همان‌طوری که من فکر می‌کنم رفتار کند.

به سختی صدای نفس‌زدنم را کنترل می‌کنم. زخمم می‌سوزد. دروغ چرا؟ کمی نگرانم.

به ساعت مچی‌ام نگاه می‌کنم. عقربه‌هایش کندتر از همیشه حرکت می‌کنند.

پنج دقیقه به اندازه پنج ساعت کش می‌آید؛ اما بالاخره صدای پایش را می‌شنوم.

آرام و محطاط قدم برمی‌دارد. جوان ریزجثه و ریزنقشی ست با قد متوسط. پیراهن خاکی‌رنگش به تنش زار می‌زند.

چند قدم که جلوتر می‌آید، دست می‌اندازم و گردنش را می‌گیرم؛ انقدر محکم که تعادلش بهم بخورد.


...
...



💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... #ماه_رجب و شعبان و رمضان که می رسد آدم دیگر مطمئن می شود به رحمت خدایی که #بهانه می تر
💔 ... ندا خواهد آمد که ؟! کجایند آنها که خود را در نهر رجب شستشو دهند و بطلبند...؟ کجایند آنان که خدای مشتاق توبه کردنشان است تا از شوق، جان سپارند؟!.. بارالها! محبوبم! ما را از آنانی قرار ده که با نسیم عطوفت و مهر شما سیاهی گناهانشان ریخت و آمرزیده شدند... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #آموزش ساخت کلیپ با فیلم در برنامه اینشاوت منتظر بازخورد شما برای ساخت آموزش های بعدی هستم همچ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ساخت کلیپ با عکس در برنامه KineMaster نکته: این برنامه برای اجرا به اینترنت نیازی ندارد، فقط برای دانلود برخی فیلترها برای بار اول، نیاز به فیلترشکن داره✨ این ادامه دارد... منتظر بازخورد شما برای ساخت آموزش های بعدی هستم همچنین می تونین کلیپ هاتونو بفرستین👇👇👇 @emadodin123 هزینه آموزش فرستادن ۵صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه ... 💞 @aah3noghte💞 هر هفته یک آموزش