💔
#روابط_دختر_و_پسر🍃🌺
♨️شده یک وقتایی حوصله نداشته باشی بری داخل فضای مجازی که شاید باکسی بتونی صحبت کنی وآروم بشی
👫که یهو با جنس مخالفت آشنا میشی (دختریاپسر) یهو به خودت میایی میبینی بهش وابسته شدی و شده همه زندگیت💕
چند وقت که میگذره میبینی که نمیشه بهش برسی و اون میره و تنهات میذاره...😓
💠درحالی که زندگی برای این دختر یا پسر میتونست خیلی آروم باشه..ولی گول یه لذت آنی رو خورد و به همین راحتی زندگیش پر از
استرس و اضطراب شد...😰
💢قبل از وارد شدن به این رابطه به عواقبی که درآینده براتون ممکنه اتفاق بیوفته فکر کنین🌺😊
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
تا چند نشینیم به پشت در بسته
وقتی که غزل نیست شفای دل خسته
ماندیم چه دلگیر و گذشتند چه دلسوز
آن سینه زنان حرمش، دسته به دسته
مےگریم و مےدانم از این کوچه باریک
راهیست به سر منزل دلهای شکسته🥀
#اللهمارزقناشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
در باغ شهادت را نبندید...
باز هم #صیاد دیگر
دم درب منزلش
ترور شد
و به شهادت رسید🥀
روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیهای با اعلام خبر اقدام جنایتکارانه تروریستی ضد انقلاب و عوامل وابسته به استکبار جهانی در شهادت یکی از مدافعان سرافراز حرم اعلام کرد:
عصر امروز (یکشنبه) در یکی از کوچه های منتهی به خیابان مجاهدین اسلام در شرق تهران، مدافع حرم "سرهنگ پاسدار صیاد خدایی" هدف جنایت تروریستی ضد انقلاب و عوامل وابسته به استکبار جهانی قرار گرفت.
#شهید_علی_صیادشیرازی
#شهید_حسن_صیادخدایار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
•| به غیر گوشه ی بام تو ای امام رئوف
کبوتر دل من جَلد هیچ جـایی نیست |•
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
می دونی یخرجونهم من النور الی الظلمات یعنی چی؟
یعنی اینکه در اثر یک حادثه غفلت می کنی و به گناه آغشته می شوی .. این گناه کوچک باعث شقاوت قلب می شود .. تا حدی .. بعد این کدورت باعث غفلت دیگری می شود و میشود گناهی بزرگ تر .. و این تا جایی می رود که یک آن احساس می کنی مصداق " کالذین نسو الله فانساهم انفسهم " می شوی ... می بینی دیگر قلبت با خدا صاف نمی شود ...
یکی از نشونه ی های قساوت قلب اینه که با دوستان خدا دشمنی می کنی ... فتامل ..
ثم قست قلوبکم من بعد ذلک کالحجاره او اشد قسوه ..
پس از آن دل هایتان مانند سنگ، سخت شد ..
حتی سخت تر از آن...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت237 از جنس هما
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت238 در خانه امن تنها هستم و یک وسوسهای یقهام را چسبیده که.... بروم سراغ سیستم محسن و کمی زیر و رویش کنم؛ هرچند فکر بیاساسی ست. اگر چیزی باشد هم محسن نمیگذاردش دم دست من. روی صفحه لپتاپم، خیرهام به چتهای احسان با مینا و موقعیتش. هرچه در گوشیاش هست و نیست، افتاده دست من و صدایش را درنیاوردهام. صدای داد و بیدادهای امروز عصرِ ربیعی در مغزم زنگ میخورد؛ این که چرا هنوز نتوانستهام به نتیجه برسم و فقط نشستهام تعقیب و مراقبت میکنم.🙄 حقیقت این است که از تحت نظر گرفتن بانیان و سخنرانان هیئت هم به هیچ نرسیدهایم. هربار میخواستم دهان باز کنم و جواب ربیعی را بدهم، چهره آرام حاج حسین میآمد جلوی چشمم؛ همان وقتی که نیازی، جلوی من توبیخش کرد و حاج حسین حرفی نزد. در چنین مواقعی، حرف نزدن مثل نگه داشتن یک فلفل قرمز تند در دهان است.🤕 رادیو را روشن میکنم و خیره میشوم به شهر. یک نگاهم به منظره بیرون است و یک نگاهم به صفحه چت احسان و مینا. مینا بدجور رفته روی اعصابم و دوست دارم یک طوری بکشانمش ایران تا گیرش بیندازم. طبق معمول دارند قربان صدقه هم میروند. میان انبوه پیامهای بوسه و قلب، چشمم میافتد به یک پیام صوتی که مینا برای احسان فرستاده. پیام صوتی را باز میکنم. یکی از همان جملات بیسر و ته عاشقانهشان...😒 ولی صبر کن... لهجهاش عجیب است. انگار آن را قبلا شنیدهام. فارسی را سخت حرف میزند که البته، از کسی که سالها خارج از ایران زندگی کرده، بعید نیست. میخواهم پیام صوتی را یک دور دیگر پخش کنم که پیام حذف میشود. لبم را گاز میگیرم. چرا حواسم نبود ذخیرهاش کنم؟ اه... ساعت دیواری، ده شب را نشان میدهد. امشب شب جمعه است و دعای کمیل دارند در مسجد. سیدمصطفی دعوتم کرده بود. گفتم معلوم نیست بیایم؛ اما الان، ترجیح میدهم بروم کمی سینه، سبک کنم در دعای کمیل. الان احتمالا آخر مراسمشان است؛ اما یک حس خاصی به من میگوید من باید الان آنجا باشم. به مسجد که میرسم، دارند زیارت عاشورای بعد از دعا را میخوانند. میدانم دیر رسیدم. یک گوشه مینشینم، کنار دیوار. چشم میبندم و گوش میدهم. مراسم تمام میشود و من همچنان سر جایم نشستهام. دوست دارم همینجا بگیرم بخوابم. صدای گفت و گوی مردم با هم را میشنوم؛ اما چشم باز نمیکنم. نمیدانم چقدر میگذرد که صدای جیغ و فریاد از حیاط مسجد بلند میشود.😨 مثل برقگرفتهها از جا میجهم و میدوم به حیاط. شیشههای ماشینی که جلوی در مسجد بود را خرد کردهاند. از اولین کسی که نزدیکم است میپرسم: - چی شده؟ - نمیدونم. دونفر اومدن شیشههای ماشین آقا مصطفی رو شکستن. مصطفی هم رفت دنبالشون... چندنفر از جوانها دارند به سمت یکی از کوچهها میدوند. نه... نباید بروند... اینها تیم عملیاتیای که پشت هیئت هست را نمیشناسند. بلد نیستند چکار کنند. به همان بنده خدایی که کنارم ایستاده بود میگویم: - زنگ بزن پلیس. منتظر تاییدش نمیمانم. با تمام توان میدوم؛ به همان سمتی که صدای فریاد میشنوم. تاریکی باعث شده کوچهها تنگتر به نظر برسند. هیئت محسن شهید چندین بار از راههای مختلف، بچههای بسیج را تهدید کرده. پس معنی حرکت امشبشان چیست؟ سرم گیج میرود... نه... من نباید گیج شوم. جان مصطفی در خطر است. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول
شهید شو 🌷
💔
#فاطمه دوست داشت هر شب برایش دو تا کتاب بخوانیم، #آقاجواد حرف زدن هر شخصیتی را با لحن و صدای متفاوت میخواند که باعث میشد فاطمه بخندد.
روزها بعد از ناهار هم توی اتاق #توپبازی سه نفره داشتیم، اگر هم هوا گرم بود، فاطمه تفنگ آب پاش را آب میکرد و دور حیاط میدویدند تا به بابایش آب بپاشد...
راوی: همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 فرموده اند هر چه که مَستت کند، حَرام... تکلیف ما و ذکر حَسَن جاٰن چه می شود؟! #صلیاللهعلیکیا
💔
یڪ سـوے دلم، مـرقد ارباب #حسن بود
یک سوی دلم، تربت ارباب #حسین است
این عشق، فقط موهبت حضرت زهراست
دل، کفتر دیوانه ی #بین_الحسنین است
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#بسم_الله
صبوری کن ؛ توکل کن ...
إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون
اگر خدا بخواد حتما میشه ...
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
هر که در ره #عشق
از قله برآرد هنر است
همه تا دامنهی کوه
تحمل دارند....
#شهادتت_مبارک
#شهید_حسن_صیادخدایار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🔹در کشور ما دو سبک زندگی وجود داره
👈اولی سبک زندگی شهداست که با حداقلها زندگی میکنن و با جونشون برای ما امنیت میارن و حتی در محل زندگیشون هم امنیت ندارن
👈دومی سبک زندگی سلبریتیهاست که از مال دنیا بینیازن و از زمین و زمان طلبکار!
✅ تلخ قصه اونجاییه که دومی میگه اولی حق ما رو خورده!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
من خود به چشم خويش شنيدم هزار بار
هر غنچه ای لبی به اذان باز كرده است....
#محمد_مهدی_سیار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
26.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
📌#امام_حسن_علیه_السّلام:
الغَفلَةُ تَركُكَ المَسجِدَ، و طاعَتُكَ المُفسِدَ.
غفلت آن است كه #مسجد [رفتن براى نماز] را ترك كنى و از تبهكار فرمان برى.
📚 بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۵
┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
📹کلیپ |عیادت امام خامنه ای
از جانباز #شهید_محمدتقیطاهرزاده
🌱«محمدتقی! میشنوی آقاجون؟
☘ میشنوی عزیز؟
🌱 میشنوی؟
☘ در آستانهی بهشت، دم در بهشت،
🌱 بین دنیا و بهشت قرار داری شما؛
☘ خوشا به حالت...»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🔸حکمرانی در منطق اسلام از بن و بنیاد با حکمرانی های رایج جهان متفاوت است. نه شبیه سلطنت است، نه شبیه ریاست جمهوریهای امروز دنیاست، نه شبیه فرماندهیهاست، نه شبیه رؤسای کودتاگر است، شبیه هیچ کدام از اینها نیست. یک چیز خاصی است متکی به مبانی معنوی.
بایستی در جهاد تبیین راه پیشرفت و تعالی مادی ملت از بیراههها و کجراههها جدا بشود. بدانیم که اگرجهاد تبیین به درستی صورت نگیرد، دنیامداران حتی دین را هم وسیلهی هوسرانی و شهوترانی خودشان قرار خواهند داد.
🔹رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان ۱۴۰۰/۱۲/۱۹
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت238 در خانه امن
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت239 سرم گیج میرود... نه... من نباید گیج شوم. جان مصطفی در خطر است. احتمالا هدفشان این است که تنها خفتش کنند و دخلش را بیاورند... یکی از بچههای بسیج که در تاریکی صورتش را نمیبینم، راهنمایمان شده تا به سمتی که احتمال میدهیم مصطفی از آن سمت رفته باشد بدویم. دستم را دور دهانم حلقه میکنم و داد میزنم: - مصطفی! الف مصطفی را تا جایی که نفس دارم میکشم. صدایم در همهمه بقیه گم میشود و بقیه به تبعیت از من، نام مصطفی را فریاد میزنند. صدای هندل زدن موتور را از کوچهای میشنوم. دقیق میشوم. موتور روشن شده و صدایش سکوت را شکسته. با قدرت بیشتری به سمت آن کوچه میدوم و داد میزنم: - مصطفی! به سر آن کوچه که میرسم، مصطفی را میبینم که تلوتلوخوران، دنبال موتوری میدود. دست دراز میکند و یکی از سه نفری که ترک موتور نشستهاند را میکشد و زمین میزند. - یا علــــــــــی! صدای فریادِ از عمقِ جانِ مصطفی ست. جنس فریادش از جنس همان فریادِ «یا حسین» #سیاوش بود. همانقدر عمیق، همانقدر محکم و همانقدر آسمانخراش. مردی که از موتور روی زمین افتاده، میخواهد با مصطفی درگیر شود که یکی از بچهها زودتر جلو میدود و به داد مصطفی میرسد. به بچههای بسیج میسپارم مرد را ببرند به پایگاه بسیج و تحویل بدهند به نیروی انتظامی؛ اما خودم دنبال موتور میدوم. سینهام به سوزش افتاده است و دهانم پر شده از طعم تلخ خون. بیتوجه به نفسهای تلخ و گرفتهام، تندتر میدوم تا به موتور برسم. داخل کوچه باریکی میپیچم. چقدر این کوچهها درهم تنیده است... هیچکس نیست و انتهای کوچه، چراغ موتوری روشن میشود. موتور مقابل من، طوری پارک شده که مسیر را بند بیاورد. همانهایی هستند که دنبالشان بودم. هنوز مشغول تحلیل حضورشان و عدم فرارشان هستم که صدای گاز دادن موتوری از پشت سرم میشنوم. برمیگردم. یک موتورسوار دیگر، راه خروجم از کوچه را سد کرده است. پس هدفشان رسیدن به من بوده نه مصطفی... باید حدس میزدم.😏 مسلح نیستم؛ خب یعنی هیچ آدم عاقلی با یک گلاک خشاب هفدهتایی راه نمیافتد برود دعای کمیل.😐 - درست میگی ولی اصلا برای یکی مثل تو، اسلحه داشتن سوسولبازیه. از پسشون برمیای.💪 کمیل این را میگوید و تکیه میدهد به دیوار؛ مانند کسی که برای دیدن یک مسابقه کشتی ذوق دارد. ای بمیری کمیل با این شوخیهای بیوقتت! - من نمیمیرم، چون شهید شدم.😇 تو برو یه فکری به حال خودت بکن. نفسم را بیرون میدهم و به دو موتوری که محاصرهام کردهاند نگاه میکنم: فرمایش؟ تقریباً مطمئنم فرمایششان این است که جان شیرینت را تقدیم ما کن تا برویم. یک نفرشان از موتور پیاده میشود و به دیگری میگوید: - خودشه... #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول