eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 در آخرین توئیت خود جمله ای از امام خامنه‌ای نوشته بود: "انسان بدون در دنيا و آخرت به چیزی نخواهد رسید". ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت242 - مهم نیست.
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



می‌دانید، پاکسازی یک سازمان از نفوذ هم مثل بتادین زدن به زخم سوزاننده و دردناک است.
مثل عمل جراحی ست.
 کسی که تا مدت‌ها کنارش بوده‌ای و به عنوان برادرت دوستش داشتی، تبدیل می‌شود به دشمن خونی خودت و کشورت؛ آن وقت باید روی رفاقت چشم ببندی و تحویلش بدهی به قانون.😔

وقتی داری دستبند به دستش می‌زنی، وقتی خیانتش برایت آشکار می‌شود، دردش وجودت را می‌سوزاند و مجبوری مثل الان من، دردت را در سینه حبس کنی و ناله‌ات را قورت بدهی.

خون‌های دور زخم را پاک می‌کنم و با گاز استریل می‌بندمش.

می‌شود با دردش کنار آمد و فکر نکنم خیلی دست و پا گیرم بشود.
 برمی‌گردم به اتاقم و لباسم را عوض می‌کنم.

 ساعت دوازده شب است و دارم از کوفتگی و خستگی بیهوش می‌شوم؛ اما نمی‌خواهم بخوابم.

در تخت دراز می‌کشم و بجای تلاش برای حل معادله چندمجهولی امشب، برنامه‌ای برای احسان می‌چینم...

***

تا گردن سرش را کرده توی صفحه گوشی و نشسته پشت فرمان؛ ز غوغای جهان فارغ.

دو روز است که افتاده‌ام دنبالش تا در یک موقعیت مناسب، گیرش بیاورم.

 کلا آدم گیجی ست. خب می‌دانید، کارش اصلا عاقلانه نیست.
آدم باید حواسش به دور و برش باشد؛ وگرنه ممکن است یک نفر درِ ماشینت را باز کند و ناغافل بنشیند توی ماشین و اسلحه‌اش را روی پهلویت بگذارد و بگوید:
-تکون بخوری من می‌دونم و تو!😠

دقیقا کاری که من الان کردم هم همین بود!😌

 احسان از ترس نفسش بند آمده و دهانش را باز و بست می‌کند برای زدن حرفی؛ اما نمی‌تواند.

- یه طوری بهش درسِ حواس‌جمعی دادی که فکر کنم دیگه شب‌ها هم با چشم باز بخوابه.
کمیل این را می‌گوید و می‌زند زیر خنده.

 احسان به سختی لب‌های خشکش را می‌جنباند:
- آقا هرچی پول می‌خوای می‌دم... اصلا بیا این سوئیچ ماشین... اینم موبایل... این ساعت...

ساعت مچی طلایی رنگش زیر نور آفتاب می‌درخشد.

خنده کمیل که صندلی عقب نشسته شدیدتر می‌شود و بریده‌بریده میان خنده‌هایش می‌گوید:
- انصافا... اگه یکم تلاش می‌کردی... خفت‌گیرِ خوبی می‌شدی...😆

حیف... نمی‌شود الان جوابش را بدهم یا به شوخی‌اش بخندم؛ چون ممکن است احسان که تا الان فکر می‌کرد من یک سارق مسلح هستم، فکر کند من یک سارق مسلح دیوانه‌ام!

 می‌گویم:
- تو چقدر ترسویی پسر! کاریت ندارم. نترس. بدون این که جلب توجه کنی راه بیوفت برو جایی که می‌گم.

فقط سرش را تکان می‌دهد و اطاعت می‌کند. سخت نفس می‌کشد.

فشار اسلحه‌ام را از روی پهلویش برمی‌دارم؛ اما آن را همچنان می‌گیرم به سمتش.

آرام و با صدای گرفته‌ای که شبیه ناله است می‌گوید:
- تو کی هستی؟ چی می‌خوای؟

- راه بیوفت تا بهت بگم. انقدر هم تابلو نباش.

سوئیچ را می‌چرخاند؛ اما یکی دوبار استارت می‌زند و نمی‌تواند ماشین را روشن نگه دارد؛ بس که دستانش می‌لرزند.

کمیل می‌گوید:
- زیادی خوف شدی عباس. یکم بخند خب.

نمی‌دانم اینجور وقت‌ها چه شکلی می‌شوم که طرف مقابلم را کلا به درجه لالی و رعشه و تشنج می‌رسانم!؟

فقط کمی لب‌هایم را کج می‌کنم که شبیه خنده به نظر برسد.

بالاخره با سومین استارت، ماشین روشن می‌شود.

دوباره ساعت طلایی رنگش زیر نور آفتاب برق می‌زند. می‌گویم:
- طلاست؟

نگاه لرزانش بین من و شیشه جلوی ماشین می‌چرخد و با حالتی عصبی سرش را تکان می‌دهد:
- آ...آره... می‌خوایش؟

کمیل می‌زند زیر خنده و من فقط نیشخند می‌زنم:
- حکم طلا برای مرد مسلمون چیه؟

سیبک گلویش تکان می‌خورد. چشمانش قرمز شده‌اند.

لبانش را تکان می‌دهد برای دادن جواب؛ اما صدایش خارج نمی‌شود.

می‌گویم:
- تو که بچه شیعه‌ای، هیئتی هم هستی، هیئت می‌چرخونی، زشت نیست ساعت طلا دستت باشه؟

- تو... اینا رو... از کجا...😰



... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 برای اربعین رفته بودند عراق، همانجا یک سیم کارت عراقی خریده بود و انداخته بود روی گوشی‌اش. به دو
💔 می‌گفت: من با آخوندها کاری ندارم، اما یک وقت نبینـم پشت سر حرفی بزنی... همینطور راحت حرفش را میزد که به دل می‌نشست. هیچوقت از کوتاه نمی آمد. راوی: همسر برادر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّىٰ ‏قرار نیست به هر چیزی که دلت خواست، برسی! . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 قبله ی عالم و بشریت است از جون خود سیر شده است که به خودش جرعت چنین جسارتی رو میدهد پایان حکومت چه زود است... ... 💞@aah3noghte💞
💔 درکی از بهشت ندارند ناکسان چون تار عنکبوت گرفته‌ ست قلبشان با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد ... 💞@aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 درکی از این بهشت ندارند ناکسان چون تار عنکبوت گرفته‌ست قلب‌شان ... 💞 @aah3noghte💞
💔 *😉 ماجرای اصغر چاخان* *یه پیرمردی بود که خیلی اهل معرکه گرفتن بود...* *عصر که میشد دم در خونه می نشست و چندتا جوون دور خودش جمع می کرد و شروع می کرد به تعریف از گذشته هاش* *یه چیزایی از خودش تعریف می کرد که جوونا؛ همه دهنشون باز می موند!!!... از اینکه چقدر توی جوونیش یل بوده و همه ازش حساب می بردن... از اینکه چقدر همه روش حساب می کردن... از اینکه چه برو بیایی داشته و برا خودش خانی بوده...* *😇 یه روز که یه عده ی زیادی رو جمع کرده بود و خیلی دور برداشته بود، یه پیرمرد دیگه از راه رسید و بهش گفت چطوری اصغر چاخان؟* *😟 همه ی جوونا بهش با تعجب نگاه کردن... پیرمرده گفت چرا اینطوری نگاه می کنین؟! من ۶۰ ساله این اصغرو میشناسم، کارش فقط چاخانه، اینم عکس جوونیش !!!* *❗️بعد کیف جیبیش رو باز کرد و عکسو نشون داد* *😆 همه بعد از دیدن عکس زدن زیر خنده....* *آخه توی عکس، اصغر آقای معتمد محل که یکه پهلوان قصه ها و افسانه ها بود، کنار پیاده رو بساط پهن کرده بود و داشت گدایی میکرد😂* *😊 این داستان، حکایت ته مونده های پهلویه...* *🤥 هر دفعه که بخاطر یه موضوعی آب گل آلود میشه، خودشونو وسط میندازن و چاخان و داستان به هم میبافن و منتشر میکنند تا به مردم بگن حیف شد که این شاه نازنینو فراری دادین😊* *🤗 نسل جدید هم که اون دوران رو ندیدن و نمی دونن چی به چی بوده، باور می کنن !!* *♨️ خب بیاین یه بار برای همیشه دست اینا را رو کنیم تا اینقدر معرکه نگیرند و برن پی کارشون* *🔵 اگه فکر می کنید دوران پهلوی چیزی داشته که الان قابل حسرت خوردن باشه، توی لینک زیر صحبت های بختیار را ببنید که داره وضعیت اون دوران را توصیف می کنه👇* https://eftekhar1357.ir/?p=2412 *🔵 اگه فکر می کنید زمان شاه گرونی شدید نبوده، صحبت های خود شاه را ببنید که داره از گرونی ها میگه👇* https://eftekhar1357.ir/?p=599 *🔵 اگه فکر می کنید توی این چهل سال بعد از انقلاب کم پیشرفت داشتیم، ببنید صحبت های داماد شاه را که چطور به این چهل ساله افتخار می کنه👇* https://eftekhar1357.ir/?p=656 *🔵 اگه فکر می کنید آینده جمهوری اسلامی ایران مبهمه بازم ببنید صحبت های داماد شاه را که میگه آینده بسیار روشنی پیش روی جمهوری اسلامی ایرانه👇* https://eftekhar1357.ir/?p=3315 *🔵 اینم صحبت های بنیامین نتانیاهو که میگه ایران داره تبدیل به امپراتوری میشه👇* https://eftekhar1357.ir/?p=1744 *😱 اگه میخاین عمق دروغ هایی که راجع به دوران پهلوی منتشر شده را متوجه بشین هم یه سری به اینجا بزنید ببنید چه خبره!!!!👇* https://eftekhar1357.ir/?p=586 *🌷 لطفاً همه جا منتشر کنید که چند روز هست دوباره ته مونده های پهلویها دور برداشتند و توی فضای مجازی حسابی معرکه گرفتند!!! 🧐* *✋* ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اگر بخونه از دید این جماعت میشه هرزه❗️ زهرا امیر ابراهیمی که پشت به مقدسات و کشورش کرده؛ میشه دختر نجیب ایران 📌 به والله دردتون آبادان نیست، دردتون وطن فروشی و بی‌هویت بودنه!!! 🔻شهاب حسینی جایزه‌ی جشنواره کن رو گرفت و به امام زمان تقدیم کرد، ولی از طرف این جماعت فحش خورد! 🔺زهرا امیر ابراهیمی برای ضدیت با امام رضا(ع) جایزه‌ی کن گرفت و این جماعت ایستاده برایش کف زدند حالا فهمیدید دردشون چیه؟! دردشون عقده‌های درون و دیکتاتوریشون هست ... 💞 @aah3noghte💞
💔 السلام علیک یا نورالله فی ظلمات الارض سلام بر تو ای نور خدا در تاریکی زمین... لعنت خدا به بدخواهان تو و شیعیانت... پدرش مرده ولی ناکام است مادرش فاحشه و بد نام است ناکسی گر که به سلطان بد گفت روزگارش تو بدان چون شام است از طرف شما ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت243 می‌دانید، پ
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



می‌گویم:
- تو که بچه شیعه‌ای، هیئتی هم هستی، هیئت می‌چرخونی، زشت نیست ساعت طلا دستت باشه؟

- تو... اینا رو... از کجا...😰

بجای جواب، راهنمایی‌اش می‌کنم برای مسیر.

 مقصد خاصی مدنظرم نیست البته. فقط می‌خواهم کمی در خیابان‌ها بچرخیم که بتوانیم با هم گپ بزنیم.

دستانش را دور فرمان فشار می‌دهد که لرزشش را پنهان کند. تحکم می‌کنم:
- گوشیتو بده!

- چ... چرا؟

اسلحه را تکان می‌دهم که دوباره یادش بیاید قدرت دست کیست و صدایم را می‌برم بالا:
- گفتم بده!

گوشی را دودستی تقدیمم می‌کند. باتری گوشی‌اش را در می‌آورم و می‌اندازمش روی صندلی عقب.

هرکس دیگر جای من بود و چنین جنایتی در حق گوشیِ نازنینش می‌کرد، حتما با یک داد بلند با این مضمون مواجه می‌شد که:
- هوی! چته؟ چه غلطی می‌کنی؟

که البته بخاطر حضور پربرکت اسلحه‌ام، احسان مجبور به سکوت است.😏

می‌گویم:
- من خیلی چیزا ازت می‌دونم. مثلا می‌دونم همیشه بعد از مراسم هیئتتون، فیلم‌های مراسم رو می‌فرستی برای یه دخترخانم مذهبی که خارج زندگی می‌کنه تا اونم به فیض برسونی.

این را که می‌شنود، ته‌‌مانده رنگی که روی صورتش بود هم می‌پرد و می‌شود مثل یک دیوار گچی.

حتی یک قطره خون هم نمی‌ماند در مویرگ‌های صورتش انگار. 

به تته‌پته می‌افتد:
- مممن و... مممینا... هم رو دوست داریم...

- می‌دونم. منم نگفتم چرا دوستش داری. اصلا مطمئنم نیتت ازدواجه مگه نه؟

امیدوارانه سرش را تکان می‌دهد و سوالش را برای سومین بار تکرار می‌کند:
- تو کی هستی؟

- من کسی هستم که شدیداً از آدم‌هایی که بخوان امنیت جانی و روانی مردم رو بهم بزنن، بدم میاد. برام هم فرقی نمی‌کنه با کی طرفم؛ ولی وقتی ببینم یه عده توی لباس پیغمبر دارن نقشه دشمن رو تکمیل می‌کنن، دیگه حسابی کفری می‌شم.😠

- خب اینا چه ربطی به من داره؟

- آهان... سوال خیلی خوب و به‌جایی کردی. شما گل پسر، داری دقیقا همون کاری رو می‌کنی که روی اعصاب منه؛ یعنی تکمیل نقشه دشمن، به اسم هیئت امام حسین!

این را که می‌شنود، کمی برافروخته می‌شود و صدایش را می‌برد بالا:
- نقشه دشمن کدومه؟ تو این مملکت هیئت گرفتن هم جرمه؟

- خودت رو به اون راه نزن. هرکی ندونه، تو خوب می‌دونی داری چکار می‌کنی.😏

- من دارم چکار می‌کنم؟ خب دارم هیئت می‌گیرم. اون فیلمایی که برای مینا می‌فرستم، توی همه دنیا پخش می‌شه. دارم تبلیغ تشیع می‌کنم توی سطح بین‌المللی؛ کاری که شماها عرضه‌شو ندارین.

- آقای باعرضه، خودت از حرفات خنده‌ت نمی‌گیره؟ قمه زدن تبلیغه؟ کدوم آدم عاقلی وقتی فیلم قمه زدن شماها رو ببینه جذب تشیع می‌شه؟😏

زبانش را می‌کشد روی لب‌هایش. حرف حساب جواب ندارد دیگر!

می‌گوید:
- چی از جونم می‌خوای؟

- آ باریکلا. داری سوالات درست و حسابی می‌پرسی. فقط می‌خوام بدونم مینا کیه؟

رگ میان دوابرویش برجسته می‌شود و اخم می‌کند:
- به مینا چکار داری؟

- نه دیگه نشد. الان وقت غیرتی شدن نیست. فقط بگو کیه.

سرش را می‌اندازد پایین و پوسته‌های کنار ناخنش را می‌کَنَد. آرام می‌گوید:
- با هم توی مسجد آشنا شدیم. خیلی دختر خوب و نجیبیه.

- اونوقت این دختر خوب و نجیب بهت گفته برای کدوم سرویس جاسوسی کار می‌کنه؟

... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 می‌گفت: من با آخوندها کاری ندارم، اما یک وقت نبینـم پشت سر #رهبر حرفی بزنی... همینطور راحت حرفش
💔 گاهے تا آسِمان راهـے نیستــ گاه باید از پلـہ ها بالا رفتــ گاه باید حس ڪرد نورِ الهے را گاه بےبهـانہ مےتوان عاشِـق شد ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آمد ز طرف کویت ازل نسیمی بوی تو را گرفتیم ما و بهار هر دو... صبح آمد، خنده‌ات جارےست لبخندت بخیر!☺️