💔 یک سال اربعین خیلی دلم میخواست برم پیاده روی کربلا اما شهیدجواد همیشه مےگفت: "اربعین ، جای زن نیست تو کربلا" آخه خیلی روی محرم و نامحرمی حساس بود. سفری که اربعین رفته بود کربلا، زنگم زد و گفت: "خیلی تو بین الحرمین به یادت بودم" گفتم:چطور؟ گفت: "از حرم حضرت ابالفضل تا حرم امام حسین ع یک ساعت طول کشید؛هر جا فشار جمعیت زیاد مےشد، میگفتم خوب شد مادرم نیومد " #آھ ...(۳نقط) #ڪپے⛔️

💔 جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد بےتو چندےست كه در كار زمين حيرانم مانده ام بےتو چرا باغچه مان گل دارد؟ شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلايل دارد يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد جمكران نقطه اميد جهان شد كه در آن هرچه دل،سمت خدا دست توسل دارد هيچ سنگي نشود سنگ صبورت،تنها تكيه بر كعبه بزن،كعبه تحمل دارد

💔 #قاسم_بن_الحسن 🏴 دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است #آھ ... 💕 @aah3noghte

💔 #علےاصغر چشم هایت به کربلا فهماند مست بودن به قیل و قال که نیست ظهر روز دهم نشان دادی مرد بودن به سن وسال که نیست ‌‌‌‌‌‌‌ #آھ ... (٣نقطه) 💕 @aah3noghte

💔 #یاعبدالله_بن_حسن 🏴 مرا حساب نکردی؟ پسر نمےخواهی؟ بگو ببینم عموجان! سپـر نمےخواهی؟ چرا از اکبر و قاسم، سوال پرسیدی؟ برای مرگ، تو از من نظر نمےخواهی؟... #آھ ... (۳نقطه) 💕 @Aah3noghte

💔 اکبر یا اصغر بودن فـرقـی نمی‌کـرد ... علی بودنشان کافی بود تا داغشان را بر دل #حسین بنشانند #علی #آھ ...(٣نقطه) 💕 @aah3noghte

#استوری💔 💕 @Aah3noghte

💔 یک بیابان گریه در دل حبس کرده ام...😭 #یاحسـین💔 #آھ‌ارباب #آھ ... (٣نقطه)

💔 #دلشڪستھ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ...(احزاب/۲۳) زره برایش بزرگ بود پایش هم به رکاب نمی رسید سیزده سالش بود خب سیزده سال هنوز برای یک مردِ جنگی شدن زود است، نه؟ آن هم مقابل آن لشکر نامرد ... تقصیر شما نبود آقا جان شما چند بار مانعش شده بودید این قاسم اما عجیب بوی برادرتان را می داد نمی خواستید پاره های جگر حسن(ع) را دوباره توی تشت ببینید آمده بود پیش عمو با تمام هیبت حسنی اش افتاد به پاهای عمو "فجعل یقبل یدیه و رجلیه" یک مکتوب آورده بود برایتان آقا جان که دل شما را لرزانده بود و دیگر نتوانستید چیزی بگویید انگار ... دست خط پدرش بود، برادرتان؛ حسن مجتبی(ع). راوی می گوید: دیدم کودکی سوار بر اسب می آید که به جای کلاه خود ، عمامه بسته بود، به پایش هم چکمه ای نبود فقط کفش معمولی به پا داشت ... کمی بعد ... ناله « #یاعماه»ش که بلند شد، خودتان را به بالینش رساندید و فقط خدا می داند بر آن دل تان چه گذشت؟! من فدای همه آن لحظه های شما ... #قاسم_ابن_الحسن #آھ‌ارباب #ڪپے ⛔️ 💕 @aah3noghte

💔 خوب شد مثلِ پدر مثلِ عمو عباسم سر ِمن در بغلِ حضرت آقا افتـاد... خوب‌شد کشته شدم اهل حسد نَنوشتند پسرِ مَرد جمـل از شهــدا جا افتـاد ... #والله_لاافارق_عمی #عبدالله‌_بن_‌الحسن_علیہ‌السلام #آھ‌ارباب 💕 @aah3noghte