eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید شو 🌷
💔 ...برایمان دعا کن چشمان تو گل آفتابگردانند! به هرکجا که نگاه کنی، خدا آن‌جاست! یاران خاص 💞 @shahiidsho💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 گلزارشهدای محله احمدآباد درچه اصفهان 💞 @shahiidsho💞
💔 آمریکایی شهید در راه آزادی ایران!  هوارد باسکرویل معلمی بود که برای تدریس تاریخ به ایران آمد. حضور او در ایران همزمان شد با دوره‌ای که محمدعلی‌ شاه در تهران مجلس را به توپ بسته بود تلاش مردم تبریز بر این بود که مشروطیت را بازگردانند و نیروهای شاه هم به تقابل با آن‌ها تبریز را محاصره کردند. ۱۱ماه از محاصره گذشت و کمبود دارو و غذا به مردم فشار آورد. باسکرویل دسته‌ای مردم را با نام فوج نجات جمع‌آوری کرد به آنها آموزش نظامی داد تا محاصره را بشکنند. پس از مدتی کنسول آمریکا در تبریز، از او خواسته بود از صف مشروطه‌خواهان جدا شود. ستارخان نیز ضمن قدردانی از باسکرویل او را به کناره‌گیری از نبرد تشویق می‌کند اما جوان آمریکایی پاسخ عجیبی می‌دهد؛ او خطاب به کنسول آمریکا میگوید: جناب کنسول! اگر من تبعه آمریکا هستم و بدان افتخار دارم، یک انسان نیز هستم. اوضاع این ملت، آرامش را از من ربوده است. نمی‌توانم به آسودگی فجایعی را که به مردم این شهر می‌گذرد تماشاگر باشم و هیچ اقدامی نکنم؛ از مرگ نیز نمی‌ترسم. تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست. در جریان نبرد بین گروه فوج نجات و محاصره کنندگان، باسکرویل بر اثر گلوله‌ای که به سینه‌اش اصابت کرد، کشته شد. پس از مرگ وی، مراسم تشییع جنازه‌ای با حضور گستردهٔ مردم در گورستان ارامنه تبریز برگزار شد. چندی بعد، ستارخان، نام و تاریخ کشته شدن باسکرویل را روی تفنگش حک کرد و در پرچم ایران پیچیده و برای خانواده‌اش در آمریکا فرستاد. سالروز شهادت 💞 @shahiidsho💞 مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید
💔 یک نفر دیگر را داشتیم که خیلی میخوابید. اسمش را گذاشته بودیم ارشد خواب.... یک شب این بنده خدا خوابید جواد همه مان را صدا زد برق آسایشگاه را قطع کردیم و رفتیم بیرون جواد هم رفت او را از خواب بیدار کرد و گفت: بلند شو صبح شده همه رفتند نماز... او هم خواب آلود بیدار شد و تختش را آنکارد کرد و دوید بیرون که دید یک گروهان دارند بهش می‌خندند... فردایش دیدیم ارشد خواب با جواد نشسته اند به بگوبخند... شوخی‌هایش اینطوری بود 📚 بی برادر (با تغییرات) به روایت دوستان ِ اختصاصی کانال شهیدشو 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 خدایا! عقربه قطب نمای دلمان را به سمت خودت تنظیم کردی حالا که در روزهای پایانیِ این ضیافتیم یار
💔 حرف آخر این چه داغی‌ست که چند سال گذشته اما هنوز سرد نشده؟! کاش میشد که تو با معجزه‌ای برگردی... اگر شما سربازِ نائب امام زمان بودید سربازان امام زمان چقدر بااخلاص و دلیرند...؟!!! 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 مناجات شهدا خدایا! تو را شکر میکنم که دلم را پاک گردانیدی و در گرداب ناملایمات و مشکلات به
💔 مناجات شهدا خدایا! حمد بی‌پایان خدای را که توفیق داد جامه‌ی شهادت بر تن کنم و حسین‌گونه در راهش قربانی شوم. 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 از اخم تا لبخند اعتقاد داشت که فاصله اخم و لبخند دشمن خیلی کوتاه است و بر همین اساس توصیه می کر
💔 ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزي رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه براي افطاري! عجب حالي ميده؟! گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست. يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت. وقتي بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي کرد. ‌ با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارک چهل تن، انتهاي کوچه، منزل کوچکي بود که در زديم و کله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردي که دم در آمدند خيلي تشکر کردند. ابراهيم را کامل ميشناختند. آنها خانواده‌اي بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. ‌ 📚سلام بر ابراهیم1 امام رضا علیه السلام میفرمایند: افطاری دادن تو به برادر روزه دارت، فضلیتش بیشتر از روزه داشتن توست. دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان یار 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #مسلمانی_زیباست 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان
💔 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان سلام✋ امیدوارم تمریناتونو هر روز دوره کنین و به انجام دادنش فقط در یک روز، قانع نباشین💯 تمرین امروز: 👈افسرده نباشیم!👉 وقتی در روایات داریم که دو روز یک مومن نباید مثل هم باشه یعنی اینکه مومن واقعی دائماً در حال پیشرفته و اهل درجازدن نیست... که اگه دو روزمون یکی باشه و پیشرفت نداشته باشیم، ضرر کردیم از خصوصیات بارز یک فرد افسرده اینست که اهل پیشرفت نیست! و در روایات، مومنین از دوستی با چنین فردی، نهی شده اند... امام صادق (علیه السلام): به دوستی با آدم افسرده تکیه مکن؛ در زمانی که کاملا به او اعتماد داری تنهایت میگذارد و در اوج ارتباطت با او از تو می برد. میزان الحکمة جلد 6 صفحه 90 اختصاصی کانال شهیدشو ، ماه خودسازیه قدم به قدم بشیم سرباز 💪🏻 💞 @shahiidsho💞
💔 شهیدی که برای اعزام به شهید دیگری متوسل شد بنده مخالف اعزام حسین بودم امّا او با پافشاری و اصرار، ۴۰ روز بر سرِ قبر شهید یوسف‌الهی چله گرفت و مشغول راز و نیاز شد📿 هنوز نمی دانم که روزِ اعزام وقتی با خنـده به من نگاه ڪرد، چی شد تا به آمدن بادپا راضی شدم... راوی: حاج‌قاسم سلیمانی سالروز شهادت 💞 @shahiidsho💞
💔 در چنین روزی، جانباز سرافراز حاج حسین آملی با تحمل ۳۵ سال درد و رنج ناشی از جانبازی، در بیمارستان امام خمینی( ره) ساری به فیض شهادت نائل شد. ایشان متولد ۱۳۴۴ بود و در سال ۱۳۶۲ در منطقه مریوان کردستان از ناحیه نخاع آسیب جدی دیده و دو پای وی بر اثر جراحات قطع شد. سید ۵ سال بود یک روز در میان روزی ۵ ساعت دیالیز میشد. سرطان خون هم داشت. دو پا نداشت. قطع نخاع هم بود... سالروز شهادت 💞 @shahiidsho💞
💔 راز شیعه شدن تنها شهید اروپایی جنگ تنها شهید اروپایی دفاع مقدس ژروم ایمانوئل کورسل معروف به کمال کورسل بود که در عملیات مرصاد شهید شد. وقتی از او پرسیدند: چه کسی تو را شیعه کرد؟ در جواب گفت: دعای کمیل امام علی سلام الله علیه کتاب فدائیان ولایت 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و
💔 محل کار محمد با خونه فاصله ی زیادی نداشت اونقدر نزدیک بود که اگه اراده می کرد می تونست روزی چند بار به خونه سر بزنه اما هیچوقت اینکار رو نکرد گاهی بعد از سه الی چهار هفته، یکبار به خونه می یومد طوری شده بود که بچه ها باهاش غریبی می کردند بهش گفتم: یه کم بیشتر بیا خونه گفت: شما هیچ وقت از ذهن من بیرون نمی روید اما چه کنم که مسئولیت انقلاب سنگین تر هستش ... دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 💞 @shahiidsho💞
💔 همیشه مےگفت: بعد از توکل به خداوند، توسل به حضرات معصومین "علیهم السلام" خصوصا حضرت زهرا(س) حلال مشکلات است... زمانی که ابراهیم هادی به دنیا آمد، اول اردیبهشت و مصادف با شبهای قدر ماه رمضان بود... سالروز ولادت 💞 @shahiidsho💞 عکس کمتر دیده شده
شهید شو 🌷
💔 یک نفر دیگر را داشتیم که خیلی میخوابید. اسمش را گذاشته بودیم ارشد خواب.... یک شب این بنده خدا خو
💔 سلام شــ‌هــید عید فطر آمد و فطریہ واجبــــ ؛ و فطــریہ را گفته اند: "قوتــِــ غـالبــــ " چہ ڪنیمــ ڪہ قوتــِــ غالبــ‌مان حسرتـــ جاماندن از شـ‌هداستــــ ؟؟ 💞 @shahiidsho💞
💔 رزقمان شد اعضای کانال هستیم در جوار شهدا... 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 حرف آخر این چه داغی‌ست که چند سال گذشته اما هنوز سرد نشده؟! کاش میشد که تو با معجزه‌ای برگردی..
💔 حرف آخر خدایا! ما خیل خطا کار، کسی جز تو نداریم... ای وااااای اگر اهلِ خطا را ننوازی... به خودت قسم خدایا! پشیمونیم همه جا رفتیم درِ خونه همه رو زدیم هیچکسی جوابمونو نداد امشب دل از همه بُریدیم اومدیم در خونه ات... این یک ماه قلبمونو صفا دادی، جلا دادی بیا و نذار دوباره شیطون روش خَش بندازه بیا قلبمونو خودت نگه دار... خدایا جز شرمندگی نداریم!!! شرمنده ایم از اینکه خوب بندگےتو نکردیم رحم کن بر بےکسےمان یا راحم المساکین خدایا! عمری بده که توی هیئت برای حسینت عزاداری کنیم...محرّمـ نزدیک است.... داغ محرّم به دلمان مگذاری! نمےدانیم شب قدر، شهادت برای ما نوشته شد یا نه امید داریم در روضه ارباب، رزق شهادت بگیریم... 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 محل کار محمد با خونه فاصله ی زیادی نداشت اونقدر نزدیک بود که اگه اراده می کرد می تونست روزی چند
💔 شهیدی که عید فطر به دنیا آمد و عید فطر به شهادت رسید دهم شهریور ماه  سال 43 شمسی مصادف با شب عید فطر بود و مردم روستای "گزنگ" خود را برای روز عید و دید و بازدیدهای این روز آماده می‌کردند، که به دنیا آمد و به دلیل ارادت خاص پدرش به ارباب بی‌کفن حسین بن علی(ع) داشت، او را حسین نام نهاد. بارها به جبهه رفت اما آخرین بار، وقتی هنوز در جبهه بود، خبر عملیات رمضان را می‌شنود و از رفتن به مرخصی امتناع کرده و راهی اهواز می‌شود. در گردان خط‌شکن سازماندهی شده و در آن عملیات در حالی که تانک دشمن را مورد هدف گلوله آر پی جی قرار داده و شکار می‌کند، هم‌زمان با شلیک آن به مورد هدف گلوله مستقیم کالیبر 50  قرار گرفت و در 31 تیرماه سال 61 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل می‌گردد تا به آرزوی دیرینه خود برسد. دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #طنز_جبهه 😁 رزمنده ای تعریف میکرد، میگفت: تو یکی از عملیات‌ها بهمون گفته بودن موقع بمب بارون ب
💔 پشت میکروفن 🎤😁 شب جمعه همه گردان‌ها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل بودند. مداح با سوز و حال خاصی دعا می خواند و بچه ها حال خوشی داشتند در آن همهمه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید: آی گنهکار کجای این مجلس نشسته ای…!؟ که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید:  “ پشت میکروفوووون ” حسینیه رفت رو هوا و تا آخر دعای کمیل با خنده تمام شد😂😂😂 💞 @shahiidsho💞
💔 سرباز فراری که در ماه رمضان حین قرائت قرآن شهید شد در سال 57 به سربازی رفت بعد از 4 ماه آموزش در پادگان کرمان به هوانیروز اصفهان منتقل شد تا اینکه امام دستور فرار سربازان را از سربازخانه‌ها دادند. شبانه از پادگان فرار کرد و چون می‌دانست اگر به ده برود او را لو می‌دهند، به قم رفت. ۵ماه از او بیخبر بودیم. وقتی‌که از او سؤال کردیم که این مدت کجا بودی گفت: من در شهر غریب بودم چون قیافه‌ام به سربازها می‌خورد ازاین‌رو در خیابان‌های‌ قم ظاهر نمی‌شدم و شب را در مسجد گذراندم یک روز یک روحانی مرا دید و گفت: چرا اینجا نشستی؟ جریان را که برای او تعریف کردم، مرا نزد آیت‌الله پسندیده (برادر امام) برد و به یکی از مدارس حوزه رفتیم تا درس بخوانم. این بار با هم در منطقه بودیم. ساعت سه بعدازظهر یکی از روزهای ماه رمضان بود که علی وضو گرفته بود تا برای خواندن قرآن وارد سنگر شود. همین‌که وارد شد، خمپاره‌ای مستقیماً به داخل سنگر اصابت کرد. فضای اطراف پر از گردوغبار شد. بدنش پر از ترکش شده بود. در آخرین لحظاتی که برادرم را زنده می‌دیدم دستش را روی پهلویش گذاشت و ناله‌ای دل‌خراشی سر داد. به پهلویش نگاه کردم سوراخ بزرگی ایجاد شده بود.  او را به پادگان ابوذر منتقل کردیم اما لحظه‌ دیدار عاشق و معشوق فرا رسیده بود و علی عزیز تا ساعت 11 شب بیشتر دوام نیاورد و به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد. راوی: برادر 💞 @shahiidsho💞