eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی⁉️ دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم دنیا نڪنید این پیچ و خم دنیا انــــسان رو ب
💔 ⁉️ زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی‌ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند. خیلی تو هم رفت. از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم شدم. رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن. گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم. من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم‌های به این خوبی، یک آدم بی ارزشی مثل من رو می‌کنند؛ از این ناراحتم که چرا باعث برادرام شدم!!! سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: این کجاست و من کجا!!! ... 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 آن روز عصر دلگیر پنجشنبه 22 مهر 1361 که مصطفی کاظم زاده در بغلم خندید و رفت، تا صبح سوختم. نگذاش
💔 سرداری که عکسم را خراب کرد!😐 ناگفته ای از عکاس قدیمی انقلاب: "آن روز به نماز جمعه رفته بودم تا عکاسی کنم. امام جمعه هم حضرت آیت الله خامنه ای بود. ایشان که وارد شد، دوربین را روی چهره اش میزان کردم، تا دکمه دوربین را فشردم تا عکس را ثبت کنم، ناگهان جوانی ریشو پشت ایشان ظاهر شد و صاف به دوربین نگاه کرد.😐 آقا رفت و دیگر نتوانستم آن عکس را مجددا بگیرم. خیلی از آن جوان عصبانی شدم. خب عکسم را خراب کرده بود. نمی دانستم بهش چی بگویم. خرداد ماه 1362 که عکس و خبر شهادت "محمد بروجردی" فرمانده سپاه کردستان در روزنامه ها منتشر شد، چهرۀ او خیلی برایم آشنا آمد. ناگهان یاد آن عکس در نماز جمعه افتادم. عکس را که آوردم، دیدم بله خودش است. آن که آن روز به یکباره پشت سر آقای خامنه ای پیدایش شد و به تصور من عکسم را خراب کرد، کسی نبود جز سردار شهید محمد بروجردی، اول خرداد 1362 در کردستان به شهادت رسید. مرحوم حاج "رضا هوش وَر" عکاسی بود که به اذعان کسانی که از دوران انقلاب اسلامی عکاسی می کردند، بدون اینکه وابسته به ارگان یا خبرگزاری باشد، برای دلش عکس می گرفت. او 22 بهمن 1399 بر اثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت. حمید داودآبادی 29 بهمن 1399 💕 @aah3noghte💕 @Hdavodabadi
💔 در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره".😒 فرمانده گفت: "خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری". 👋 یک دفعه جلو آمد و محکمی نثار کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: "دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه".😃 بعد هم او را بردش داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: "ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند".❤️ سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند. گوشی را از دستش گرفت و گفت: "برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم".😔 بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شده؛ یازده ماه بعد هم به رسید.💔 آخرش هم به مرخصی نرفت.... 🌷 مسیح کردستان سردار کبیر اسلام فرمانده قرارگاه حمزه‌سیدالشهدا (ع) سالروزشهادت🥀 ... 💞 @aah3noghte💞 مطالب متفاوت راجع به شهدا را اینجا بخوانید😉☝️
شهید شو 🌷
💔 ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و
💔 محل کار محمد با خونه فاصله ی زیادی نداشت اونقدر نزدیک بود که اگه اراده می کرد می تونست روزی چند بار به خونه سر بزنه اما هیچوقت اینکار رو نکرد گاهی بعد از سه الی چهار هفته، یکبار به خونه می یومد طوری شده بود که بچه ها باهاش غریبی می کردند بهش گفتم: یه کم بیشتر بیا خونه گفت: شما هیچ وقت از ذهن من بیرون نمی روید اما چه کنم که مسئولیت انقلاب سنگین تر هستش ... دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 نوشته بود: «ما حاضریم گرسنگی بکشیم و سختی و تحریم را تحمل کنیم ولی زیر بار زور نمی‌رویم. این در
💔 شهید بروجردی نه محافظ قبول می‌کرد و نه راننده؛ یکی از دوستان که مُرید شهید بروجردی هم بود همراهش شد و سعی می‌کرد یک لحظه از او دور نشود حتی جلوی در دسشویی می‌ایستاد که اگر شهید شد او هم شهید شود. آنها راه افتادند بروند جلسه‌ای که دعوت بودند. در این بین، یکی از پاسدارها که قبلا دو بار می‌آید پیش شهید بروجردی و میگوید مطلبی خصوصی دارم. محمد به خاطر جلسه و کمی وقت، به روز دیگری موکول میکند اتفاقا این جوان برای دفعه سوم زمانی می‌آید که همان صبح رفتن به جلسه ارومیه بوده. شهید بروجردی این بار می‌ماند چه کند به داوود راننده‌اش می‌گوید تو برو به جلسه برس تا من بیام. داوود می‌گوید: من یک قدم هم نمی‌روم بدون شما. من تو را می رسانم. شهید بروجردی اصرار می کند که شما برو من با این آقا صحبت می‌کنم و خودم را می رسانم. هر چه حاج داوود اصرار می‌کند فایده ندارد و می‌رود. آقای منصوری،هماهنگ کننده تیپ به او می‌گویند برادر بروجردی این جاده خطرناک است، ممکنه مین داشته باشد. من می‌روم نگاه می کنم اگر خبری نبود شما را صدا می‌کنم. شهید بروجردی قبول می‌کند. در این فرصت هم آن جوان می‌آید راز مگویش را بگوید. آقای منصوری از دور اشاره می‌کند که بیایید. شهید بروجردی می‌نشیند پشت فرمان و آن جوان هم کنار دستش می‌روند روی مین و شهید می‌شوند. دسته گلی از صلوات به نیابت ازشهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم به امید نگاهی ازجانب پُر مهرشان نقل ازرضا محمدی نیا همرزم 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 سردار شهید بروجردی: جنگ آخرین راه منه؛ ولی اگه قرار به جنگیدن باشه نه از جنگ میترسم، نه از مرگ! 💞 @shahiidsho💞