eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 متن سخنان بسیار مهم #سیدحسن_العماد نابودی آل سعود قطعی است اما.... #تصویربازشود... #ظهور #یم
💔 متن سخنان بسیار مهم حتی اگر مظلومیت یمن را از طریق همین فضای مجازی به گوش بقیه برسانیم، به ظهور کمک کرده ایم... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 برای عملیات در سوریه بودیم که خبر دادند فرزند من به دنیا آمده است😅 همه بچه‌ها مرا دوره کردند که
💔 اولين بار بود که من و فاتح با هم رفتيم مزار شهدای شهر اصفهان اول رفتيم سر مزار شهدای گمنام و فاتحه ای خوندیم و... اون روز رضا حال و هوای عجيبی داشت حدودا يک ساعت يا بيشتر، با شهدا داشت درد و دل ميکرد بعد نشستيم روی صندلی و عکس گرفتیم به شوخی بهش گفتم: "دادش_رضا اينجا عکس نگير شهيد ميشی"😅 مثل هميشه با سکوت و لبخند، فقط بهم نگاه کرد همیشه به خودم میگم: شايد اونجا يه لحظه پرده کنار رفته بود و فاتح اين روزهای شهادتش رو ديده بود... خاطره ای به روایت دوست سردار شــ‌هید«فــاتــح» #شهیدرضابخشی #فاتح #فاطمیون #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سردار سلیمانی: جاذبه شهادت یعنی حیات ابدی، همین که امام راحل می فرمایند "ما از درک مقام شهدا عاجز هستیم" #نسئل_الله_منازل_الشهداء #پروفایل😍 💕 @aah3noghte💕
💔 امام خامنه ای تیرماه ۱۳۹۷: مشکل اقتصاد کشور موکول شد به برجام، اما برجام دردی از اقتصاد ما دوا نکرد. در جایی دیگر فرمودند: نباید برجام وسیله ای بشود برای فشار به ملت ☝️ مسئولین گفته بودند برجام را قبول کنیم تا فشار تحریم برداشته شود! پ؛ن: دولت روحانی امروزه هم میگه FATF! را تصویب کنیم تا فشار ها برداشته بشه!ایا خیانت آشکار نیست؟! 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🍀 سخن‌نگاشت| رهبرانقلاب، امروز: [روز درختکاری، مژده‌ی در پیش بودن بهار و یادآور اهمیت پوشش گیاهی است] ... مسئله درخت و حفظ پوشش گیاهی باید جایگاه واقعی خود را در فرهنگ عمومی پیدا کند. دستگاههای مسئول باید جداً در مقابل [قطع درختان با انگیزه احداث ساختمان] و اینگونه کارها بایستند و اجازه انجام آن را ندهند. ۹۷/۱۲/۱۵ 💻 @Khamenei_ir
💔 ... کاش مےشد ما با هم یه قراری میذاشتیم ! اگه پدر و مادرت بچه ت همسرت بهت دلخوش کرد، دلشو نشکن! بذار دلخوشی ش ادامه داشته باشه بذار حالا که روی تو حساب کرده حساب و کتاب دلش، غلط از آب درنیاد... ... ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱۱ روز آخر قبل از اینکه برود، به مغازه پدر برای خداحافظی
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۱۲ فردا شب بعد از پست من، مجید پست داشت.😬 منم همه چوب هایی که آماده کرده بودند برای گرم شدن را آتش زدم🔥تا مجید مجبور بشه خودش چوب بیاره بشکنه! حالش جا بیاد!😏 نوبت پست مجید که شد، دیدیم چوب های بزرگ رو گذاشته به دیوار اتاق ما و با یه آهن⛏داره مےشکنه!😑 گفتم: "مرد حسابی! اینجا چرا"؟😫😩 +"عشقم کشیده اینجا"😜 〰〰〰 مداح های مختلفی همراه ما بودند ، یک شب که مداحی داشتیم منم شروع کردم به مداحی و مجید با صدای من حالش تغییر کرد😇 بعد از هیئت به من گفت: "بیا برام بخون"!☺️ _"من برات نمےخونم!"😐 +"عه! چرا؟؟"😳 _"چون خوشم نمیاد ازت😒، نمےخونم برات" شب عملیات با مجید و چند تا بچه ها نشسته بودیم دور آتیش🔥 و با هم دَم گرفتیم، همینطور که به صورت بچه ها نگاه مےکردم، نگاهم افتاد به صورت مجید... به خودم گفتم: "کار بچه حزب اللهی ها به کجا رسیده که تو اومدی اینجا؟!!😕 وااسفا! بر ما که اینقدر نیومدیم که تو بیایی"...😔😔 بےاراده شروع کردم به مداحی کردن... وسط مجلس، مجید بلند شد رفت😑 تو دلم گفتم: "بشر! تو بشی... من به اعتقاداتم شک مےکنم!😒 تو ادب مجلس سیدالشهدا رو نگه نداشتی پا شدی رفتی..."😠 بعد از مداحی رفتم سراغش، دیدم پشت ۴ تا دیوار اون طرف تر نشسته داره گریه مےکنه...😭 ... 💕 @aah3noghte💕 📛 مطالب متفاوت در مورد شهدا را این جا بخوانید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 13 خیلی وقت بود سراغ کتابخونم نرفته بودم، خاک گرفته بود! یه کتاب برداشتم و نشستم پشت م
🔹 ... 14 یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم. هوا خیلی سرد شده بود.🌨 ❄️برف های ریز تو هوا میرقصیدن و آروم رو زمین جا خوش میکردن، یادم اومد که خیلی وقته چیزی ننوشتم✍ رفتم سراغ کیفم تا دفترچمو در بیارم که چشمم به شماره عرشیا افتاد! تازه یادم اومد که گفته بود بهش زنگ بزنم! ساعتو نگاه کردم، هنوز خیلی دیر نشده بود. حوالی ده و نیم بود🕥 شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا جواب بده📱 صدای گرمی تو گوشی پیچید و گوشمو نوازش داد... -الو بفرمایید... -سلام آقای کیانی. -عه سلام ترنم خانم،یعنی خانم سمیعی... 😅 خوبید؟؟ میدونید چقدر منتظر بودم؟ دیگه ناامید شده بودم از زنگ زدنتون☺️ -معذرت میخوام...فراموش کرده بودم... -خواهش میکنم خانوم... فدای سرتون😇 خودتون خوبید؟ -ممنونم،شما خوبید؟ -الان عالیم -چه خوب! ببخشید که بد موقع تماس گرفتم. گفته بودید کارم دارید،بفرمایید...؟ -عههههه... راستش... بله کارتون داشتم... -خب؟ -چجوری بگم... -هرجور راحتید! چیزی شده که اینقدر سخته گفتنش؟ -بله چیزی شده.... -چی شده؟؟؟😳 -راستش... امممم... من... عاشق شدم❤️ -عاشق؟ به سلامتی... خب...از دست من چه کاری برمیاد؟؟ -این که منو قبولم کنید💞 -بله؟؟😳 -خانم سمیعی... من خیلی وقته دلم دنبالتونه... باور کنید من بار اولمه که به این حال و روز میفتم! -حرفتون تموم شد؟😒 -ترنم خانوم....💕 من کلی با خودم کلنجار رفتم تا تونستم شمارمو بهتون بدم... هزار بار حرفامو مرور کردم، اما صداتونو که شنیدم همه یادم رفت...😓 من دوستتون دارم... مگه عشق گناهه؟؟ -هه...عشق؟؟؟ حالم هر از چی عشق و پسر و رابطس بهم میخوره... فکرنمیکردم بخواید این چرت و پرتا رو تحویل من بدید 😠 -ترنم خانوم... خواهش میکنم😢 من بیشتر از یه ساله چشم و دلم دنبال شماست... بهم اجازه بدید زندگی با عشقمو تجربه کنم💕 تو صداش بغض داشت... دلم یه جوری شد... اما خاطرات سعید مثل یه فیلم از جلوم رد میشدن... بازم بدنم داشت داغ میشد... -آقای کیانی بذارید رابطه ما مثل دوتا همکلاسی بمونه. من هیچ علاقه ای به شما ندارم! -عیب نداره! همین که من دوستتون دارم کافیه...❣ دلخوشی من شمایی. من اصلا به اون کلاس علاقه ای ندارم... همون جلسات اول میخواستم برم اما عشق شما پابندم کرد...💓 حرفای جدید میزد. یه لحظه احساس کردم از سعید هم بیشتر دوستم داره! سعید؟ مگه سعید اصلا منو دوست داشت؟؟ اگه دوستم داشت اون دختر وسط رابطمون چیکار میکرد؟ -من باید فکر کنم... -باشه.فقط زود... خیلی زود جوابمو بدید... انصاف نیست بعد یکسال انتظار،بازم منتظرم بذارید😢 -شب خوش👋 -ممنونم که زنگ زدید... امشبو هیچوقت فراموش نمیکنم! امشب بهترین شب زندگیم بود... شبتون بخیر...👋 یه سیگار درآوردم و روشن کردم... تا چنددقیقه میخواستم مغزم خالی خالی باشه... خسته بودم،رفتم روی تختم. چشمامو بستم که یه پیام برام اومد💌 عرشیا بود! "محدثه افشاری" @aah3noghte @romaneAramesh
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدعبدالحمیددیالمه 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻﷽ 💔 #اربابم_حسین_جان منتٺ هسٺ همیشہ بہ سر نوڪرها هسٺ سوے حـرمِ تو نظرِ نوڪرها آرزوے دلِ ما این شده، بین حرمٺ سالے یڪبار بیفتد گذرِ نوڪرها #صلےالله_علیڪ_یااباعبدلله #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 #کلام_معصوم #امام_علي علیہ السلام مي‌فرمایند: ❌آگاه باشید ڪہ بخشیدڹ نا بہ جاےِ ماڸ، ریخت و پاش و اسراف است. ایڹ ڪار ، صاحب ماڸ را در دنیا بالا مي‌برد؛ امّا در آخرت، پست مي‌گرداند، و در میاڹ مردم، ارجمندش مي‌سازد؛ ولي نـزد خدا بي مقـدارش مي‌ڪند.❌ 📚 تحف العقوڸ صفحہ ۱۸۵ 💕 @aah3noghte💕
💔 حضرتِ آرامِ لحظه ها قدری بخند ... با تو دلم گرم مےشود #شهیدجوادمحمدی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💢 آیا امشب لیلة الرغائب است؟؟ ♦️همانطور که مستحضرید اولین شب جمعه ماه رجب، لیلة الرغائب است که در مفاتیح اعمالی برای آن ذکر شده از جمله روزه گرفتن اولین پنجشنبه ماه رجب. ♦️اما از طرفی ماه رجب امسال، اولین جمعه اش روز اول ماه رجب است و طبیعتا پنجشنبه، روز آخر ماه جمادی الثانی است و جزو ماه رجب نیست. در حالیکه شیخ عباس قمی در اعمال لیلة‌الرغائب (اولین شب جمعه ماه رجب) میفرماید اولین پنجشنبه ماه رجب را روزه بدار. ♦️برخی از بزرگان در شب لیلة الرغائب امسال بین پنجشنبه اول ماه یا پنجشنبه هفته بعد به تردید افتاده‌اند. با تحقیقی که انجام شد، نظر میرزاجوادآقا ملکی تبریزی، عارف اخلاقی را در کتاب المراقبات صفحه ١٢١ یافتیم که میفرماید: " اگر اتفاقا روز اول ماه رجب، جمعه باشد، عمل مذکور با عمل شب رغائب تطبیق نمی‌کند. عمل به روایت در صورتی است که روز اول ماه جمعه نباشد و اگر رو اول، جمعه باشد عمل لیلة الرغائب را باید برای شب جمعه بعد گذاشت..." ✅ بنابراین به اطلاع همه مؤمنين میرسانیم پنجشنبه شب، لیلة الرغائب نیست و اگر میخواهید از فضیلت این شب بهره‌مند گردید، پنجشنبه هفته بعد (یعنی اولین پنجشنبه ماه رجب) را روزه بدارید و آن شب جمعه، لیلة الرغائب خواهد بود که فضیلت بسیار دارد. ( لطفاً اطلاع رسانی شود. ) ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱۲ فردا شب بعد از پست من، مجید پست داشت.😬 منم همه چوب ها
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۱۳ اگر دلتان شکست، خادم کانال را هم دعا کنید.... راوی: همرزم شهید تو معرکه خانطومان، صدا زدند مجید هم تیر خورد😳 سمت چپ من، ۵۰ ـ۶۰ متر اون طرف تر بود... با هر زحمتی بود خودمو رسوندم بالای سرش😥 نزدیکش که شدم دیدم یه صدای ضعیفی داره ازش میاد😔 رفتم بالای سرش و گفتم "من اومدم"!😔 اونجا برای اولین بار بهش گفتم: 😭 حال مجید اصلا تعریفی و موندنی نبود! من نتونستم تحمل کنم...😞 بغلش کردمو گفتم: "داداش منو حلال کن! منو ببخش!😭 من راجع بهت بد فکر مےکردم"!!😔 نتونستم مجید رو تو اون احوال ببینم، چند تا غلت زدمو رفتم یه طرفی به گریه کردن😭 به حاج قاسم گفتم: "هنوز جون داره"؟😔 گفت: "آره"😔 +"بهش بگو مےخوام برات بخونم"😭 _"داره سر تکون میده" شروع کردم به خوندن "پناه حرم! کجا داری میری برادرم؟! بدرقه راه تو، دیدهء ترَم! آهسته تر برو داداش، ببین چه مضطرم"😭😭 اون روز (عملیات خانطومان) یه روزی بود که آسمونم داشت به حال ما گریه مےکرد... داشت بارون میومد😭 شب عملیات بشه بگم ! .... ... 💕 @aah3noghte💕 📛 مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید
شهید شو 🌷
💔 اولين بار بود که من و فاتح با هم رفتيم مزار شهدای شهر اصفهان اول رفتيم سر مزار شهدای گمنام و فا
💔 فاتح، مسئول نیروی انسانی تیپ شده بود، هنوز بسیاری از نیروها نمیشناختنش یک روز عده ای از رزمنده ها آمدند اتاق نیروی انسانی، همشون خسته بودند، ضمن اینکه همشون هم دارای مشکلاتی بودند که پس از یک ماه حل نشده بود😬 عصبانیت در چهره هاشون مشخص بود، جوابهای من به دردشون نخورد، ناراحتیشون بیشتر شد و یقه منو گرفتن!😑 گفتم: چرا نمیرن با مسئول اصلی صحبت کنید؟!😒 گفتن: کی مسئول اصلیه؟ یقم در دستشون بود و سرم رو چرخوندم و فاتح رو در محوطه دیدم که به دیواری تکیه داده بود با دست نشونش دادم و گفتم: اون شخص مسئول اصلیه! با عجله از اتاق خارج شدند و بعضیهاشون میگفتن الآن میریم حسابشو کف دستش میذاریم حدود سی نفری میشدن که به سمت فاتح رفتند جمعیت فاتح رو دوره کردند و حدود ده دقیقه ای فاتح میون آنها دیده نمیشد😕 یک باره دیدیم همه جمعیت با آرامی متفرق شدند و هر کدام به سمتی رفتند باعجله رفتم داخل محوطه و از یکی از رزمنده های معترض پرسیدم، چی شد؟ همینطور به راهش ادامه داد و گفت: #بابا_این_دیگه_کیه! هرچی بهش میگیم باز به ما لبخند میزنه آخرشم پیشانی ما رو بوسید و گفت پیگیری میکنه دیدم فاتح همچنان به دیوار تکیه داده و تسبیح_آبی رنگش تو دستشه... خاطره ای به روایت دوست شهید رضا بخشی #شهیدرضابخشی #فاتح #فاطمیون #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 هر چیزی که به تو ربطی داشته باشد دوست داشتنی است از دلتنگی‌ ام بگیر💔 تا جای خالےات … #شهیدمحمدتقی_سالخورده #پنج_شنبه_های_دلتنگی💔 شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خُلق نبوی ز خلق وخویش پیداست عطر علوی ز رنگ و بویش پیداست با آمدن امام باقر گفتند انوار محمدی ز رویش پیداست 🎊🎉حلول ماه رجب و میلاد #امام_محمدباقر تبریک و تهنیت🎊🎉 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 14 یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم. هوا خیلی سرد شده بود.🌨 ❄️برف های ریز تو هوا می
🔹 ... 15 -سلام.فکراتونو کردید😅؟ -تو همین نیم ساعت؟؟ -برای من که اندازه نیم قرن گذشت! نمیخوای یه نفر عاشقت باشه؟ دوستم نداری،نداشته باش! فدای سرت... ولی بذار من دوستت داشته باشم و دورت بگردم... لیلای من شو... قول میدم مجنون ترین مجنون بشم❣ -آقای کیانی من هنوز وقت نکردم حتی به پیشنهادتون فکر کنم!!😶 -میشه بگی عرشیا؟؟ میشه بهت بگم عشقم؟؟ همونجوری که تو رویام صدات میزنم.... -موقع صحبت پشت گوشی خیلی خوددار تر بودین!😳 -آخ.... قربون این ناز کردنت برم من...😍 هیچوقت نتونستم کسیو مثل تو دوست داشته باشم... مگه اعتراف به عشق گناهه؟؟ چقدر نیاز داشتم دوباره یکی باهام اینجوری صحبت کنه... مثل سعید... اشک از گوشه چشمام سر میخورد و تو آبشار موهام غرق میشد! -من خیلی خسته ام... میخوام بخوابم. شب بخیر! -ای جانم... کاش من به جات خسته بودم خانومی... باورم نمیشه دارم با تو صحبت میکنم ترنم... بخواب عشق من! تو مال منی،حتی اگر منو نخوای! شبت بخیر ترنمم... حرفاش دلمو قلقلک میداد! حتی از سعید هم قشنگ تر حرف میزد💕 به مغزم فشار آوردم تا قیافشو یادم بیارم... انگاری قیافشم از سعید خوشگل تر بود! یعنی عشق جدید سعید هم از من خوشگل تره؟؟ سعید که میگفت هیچ دختری به نازی من نمیرسه...😭 همیشه با خودم رو راست بودم... بدون اینکه بخوام با خودم لج کنم و مزخرف تحویل خودم بدم،بهش فکر کردم... به عرشیا به سعید سعید هرچند زباناً خیلی عاشقم بود ولی صداقت تو حرفای عرشیا خیلی بیشتر بود... نمیدونم! شایدم زبون باز تر بود! بی رودربایستی ازش بدم نیومد! حداقل یکی بود که سرگرمم کنه و حوصلم کمتر سر بره! هرچی بود از تنهایی بهتر بود! همه اینا بهونه بود، میخواستم به گوش سعید برسه تا فکرنکنه تونسته نابودم کنه!👿 نمیدونم،شایدم واقعاً عرشیا میتونست آرامش از دست رفتمو بهم برگردونه! سرم داشت میترکید. باید میخوابیدم! فردا جمعه بود و میتونستم هرچقدر که میخوام بهش فکر کنم! حوالی ساعت8بود که چشامو باز کردم. برای صبحونه که پایین رفتم، از دیدن مامان تعجب کردم😳 -سلام😳 -سلام صبح بخیر عزیزم ☺️ -صبح شماهم بخیر!چی شده این موقع روز خونه اید؟ -آره،یه قرار کاری داشتم که دو ساعت انداختمش عقب.گفتم امروز رو باهم صبحونه بخوریم😊 البته پدرت نتونست جلسشو کنسل کنه یا به تعویق بندازه.برای همین عذرخواهی کرد و رفت 😉 -خواهش میکنم😐 -چی میل داری دخترم؟ مربا،خامه،عسل؟؟ -شما زحمت نکشید خودم هرچی بخوام برمیدارم😄 -بسیارخب... ترنم جان باید باهات صحبت کنم! -بله،متوجه شدم که بی دلیل خونه نموندین.بفرمایید؟ -عزیزم نزدیک عیده و حتماً هممون دوست داریم مثل هرسال بریم مسافرت! ولی متاسفانه من و پدرت یه سفر کاری به خارج از کشور داریم و حدود ده روز اول سال رو نمیتونیم کنارت باشیم! البته اگر بخوای میتونی باهامون بیای! اگر هم دوست نداری میبریمت خونه ی مادربزرگت😊 -شما از کل سال فقط یه عید رو بودید،اونم دیگه نیستید؟؟😏 مشکلی نیست،من عادت کردم! جایی هم نمیرم.همین جا راحتم. با مرجان سعی میکنیم به خودمون خوش بگذرونیم😏 -یعنی تنها بمونی خونه؟؟ فکر نمیکنم پدرت قبول کنه! -مامان! من بزرگ شدم! بیست و یک سالمه! دیگه لازم نیست شما برام تعیین تکلیف کنید😕 -اینقدر تند نرو... آروم باش! با پدرت صحبت میکنم و نظرشو میپرسم و بهت میگم نتیجه رو. حالا هم برم تا دیرم نشده 😉 مراقب خودت باش عزیزم،خداحافظت👋 "محدثه افشاری" @aah3noghte @romaneAramesh