eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 ماجرای تفریحاتی از حاج قاسم که بوی شهادت میداد... + "بابا! راضی شدی؟" ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت142 پشت سرش ق
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



با دیدن خبرنگار، خودم را به خواب می‌زنم و ساعدم را روی پیشانی‌ام می‌گذارم تا چهره‌ام قابل تشخیص نباشد.
برای یک مامور امنیتی، جایی که دوربین هست یعنی خطر!‼️

خبرنگار همچنان برای گرفتن مصاحبه به حامد التماس می‌کند.

حامد اما دنبال بهانه‌ای ست که خبرنگار را از سر باز کند: 
- داداش باور کن من هیچ حرفی برای گفتن ندارم! همش همینه که می‌بینی. جنگه دیگه! جنگ و خون و کشتاره! همین.

خبرنگار که انگار چیز ارزشمندی به دست آورده، سریع می‌گوید:
- خب همین! خب همین‌ها رو بگید!

حامد کلافه می‌شود و دست به کمر برمی‌گردد به سمت خبرنگار:
- ای بابا! هرچی من می‌گم نَره تو می‌گی بدوش! تو رو جان من بذار من دو دقیقه سرم رو بذارم زمین. این‌همه آدم توی این اردوگاهه، برو از یکی دیگه مصاحبه بگیر خب!

خبرنگار ناامیدانه سرش را پایین می‌اندازد؛ لنز دوربینش هم به سمت زمین می‌چرخد.

دستی میان موهای کم‌پشت خرمایی‌اش می‌کشد و با لب و لوچه آویزان، از چادر بیرون می‌زند.



با رفتن خبرنگار، از جا بلند می‌شوم و به حامد می‌گویم:
- همون خبرنگاره‌س که سیدحسین می‌گفت؟

حامد ولو می‌شود روی زمین و سر تکان می‌دهد.

شروع می‌کند به جا زدن فشنگ داخل خشاب و می‌گوید: تو بیدار بودی شیطون؟ خوب از زیرش در رفتیا!

به آرنجم تکیه می‌دهم و انگشت اشاره‌ام را به علامت هشدار به سمت حامد می‌گیرم: حامد! یه وقت از دهنت نپره اینو بفرستی پیش من!

می‌خندد: باشه، من حواسم هست؛ ولی قول می‌دم نمی‌شه از دستش فرار کرد. تا همه‌مونو جلوی دوربین ننشونه و ازمون حرف نکشه ول‌کن نیست!

اخم‌هایم را در هم می‌کشم: اصلا کی به این اجازه داده دوربینش رو برداره و راه بیفته توی خط؟ مگه حفاظت بهش مجوز داده؟

حامد شانه بالا می‌اندازد و با فشار دست، فشنگ را وادار به رفتن داخل خشاب می‌کند: حتما مجوز داره که اجازه دادن تا این‌جا بیاد. احتمالا از طرف صداسیماست، یا چه می‌دونم... این موسسه‌های فرهنگی.

چشمانم از خستگی می‌سوزند.

می‌خواهم دوباره دراز بکشم که صدایی از دور می‌شنوم؛ صدایی شبیه به هم خوردن پره‌های بالگرد.

باد شدیدی چادر را تکان می‌دهد.

خواب از سرم می‌پرد. با حامد به سمت در چادر می‌رویم.

فقط گرد و خاک می‌بینم. این صحرا همین‌طوری پر از گرد و خاک است؛ وای به روزی که یک بالگرد بخواهد در آن بنشیند.

چشم چشم را نمی‌بیند. دستم را روی کلاهم می‌گذارم، با چفیه جلوی دهان و بینی‌ام را می‌گیرم و سرفه می‌کنم. 

سینه‌ام سنگین شده و می‌سوزد. ناخودآگاه دست روی پانسمانش می‌گذارم و کمی به جلو خم می‌شوم.

حامد که او هم صورتش را با چفیه پوشانده، می‌پرسد: عباس خوبی؟

سرم را تکان می‌دهم. بالگرد که می‌نشیند، همه کسانی که با فاصله ایستاده بودند و کلاهشان را در باد نگه داشته بودند، قدمی به جلو برمی‌دارند.

گرد و خاک‌ها می‌نشنید و تازه می‌توانم بالگرد را بهتر ببینم.

در بالگرد باز می‌شود و چندنفر از آن پایین می‌آیند که در میان گرد و خاک، چهره‌شان را درست نمی‌بینم.

نقاب کلاهم را پایین می‌آورم؛ چون در میان جمع بچه‌ها، همان خبرنگار را می‌بینم که با دوربینش فیلم می‌گیرد.

چفیه را هم طوری دور صورتم می‌بندم که چهره‌ام پیدا نباشد.

حامد که مثل من دارد قدم تند می‌کند و گردن می‌کشد که جلو را ببیند، ناگاه ناباورانه فریاد می‌کشد:
- !  اومده!

چند لحظه مغزم قفل می‌کند. حاج قاسم؟ کدام حاج قاسم؟

چندتا حاج قاسم داریم؟ نکند قاسم سلیمانی را می‌گوید؟

، فرمانده سپاه قدس...

دقت که می‌کنم، می‌بینمش.


... 
...



💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت143 با دیدن خ
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



، فرمانده سپاه قدس...
دقت که می‌کنم، می‌بینمش.

مردی که شصت ساله بودنش را تنها از محاسن و موهای سپیدش می‌شود فهمید؛ مردی با قد متوسط و یک اورکت مشکی، شلوار شش جیب سبزرنگ و چفیه لبنانی زردی که آن را دور گردنش انداخته است.

مثل همیشه، متبسم و سرزنده.

خشکم زده است از این بی‌خبر آمدنش. بخاطر مسائل امنیتی، کم‌تر کسی خبردار می‌شود سردار الان دقیقا کجاست و کجا می‌خواهد برود.

برای من و کسانی که حاج قاسم را می‌شناسند، دیدن ایشان در خط اول نبرد با داعش چیز عجیبی نیست؛ اگر نمی‌آمد بیشتر جای تعجب داشت.

با این وجود نگران شده‌ام. خاک این صحرا، ریه سالم را بیمار می‌کند؛ چه رسد به ریه‌های حاج قاسم که از دوران جنگ هم زخم برداشته‌اند و شیمیایی‌اند.

حاج قاسم می‌دود به سمت اردوگاه و از بالگرد دور می‌شود.

بالگرد هم که گویا کار دیگری ندارد، سریع از زمین بلند می‌شود تا هدف دشمن قرار نگیرد. 

حاجی میان سرفه‌های خشک گاه و بی‌گاهش، با تک‌تک کسانی که دورش را گرفته‌اند، مثل یک دوست قدیمی سلام و احوال‌پرسی می‌کند.



با چشم دنبال خبرنگار می‌گردم.

لنز دوربینش به سمت حاج قاسم است؛ اما اصلا حواسش به دوربین نیست.

غرق شده است در تماشای حاج قاسم.

چهره‌ام را بیشتر می‌پوشانم.

می‌دانم باید چهره بسیاری از کسانی که دور حاج قاسم را گرفته‌اند، تار شود.

مطمئنم حفاظت بعداً همین تذکرات را به خبرنگار خواهد داد و حتی شاید بعضی عکس و فیلم‌هایی که گرفته را پاک کند.

هنوز در بهت حضور ناگهانی حاج قاسمم؛ انقدر که یادم رفته جلو بروم و سلام کنم.

خودم را از میان جمع بچه‌ها جلو می‌کشم و با دستپاچگی، دست بر سینه می‌گذارم:
- سلام حاجی!

حاج قاسم طوری لبخند می‌زند و نگاهم می‌کند که حس می‌کنم پسرش هستم.

صدای گرم و لهجه کرمانی‌اش را میان همهمه می‌شنوم:
- سلام پسرم. خسته نباشید.

فشار جمعیت هربار تعادلش را بهم می‌زند و باز هم سرفه می‌کند.

این جنس سرفه‌ها را خوب می‌شناسم؛ سرفه‌هایی که از یک ریه شیمیایی و تاول‌زده برمی‌خیزد.

بچه که بودم تا وقتی که بزرگ شدم، صدای همین جنس سرفه‌ها که از اتاق پدر به گوشم می‌رسید، لالایی هر شبم می‌شد.

نمی‌دانم دقیقاً چندنفر نیرو در این اردوگاه هست؛ اما مطمئنم حاج قاسم به همه سلام می‌کند و با همه دست می‌دهد.

دست خودم نیست؛ یک چشمم به حاج قاسم است و یک چشمم به آدم‌هایی که دور حاج قاسم را گرفته‌اند.

می‌ترسم میان این بچه‌های پاک و مخلص، یک نخاله مثل سعد پیدا بشود.

از سویی، نگرانم که یک خمپاره یا موشک سرگردان، این اردوگاه را به عنوان مقصد انتخاب کند و...

زیر لب برای حاج قاسم آیه‌الکرسی می‌خوانم و به سمتش فوت می‌کنم.


... 
...



💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 روایتی از آخرین دیدار شهید سلیمانی با مادرش؛ بازنشر به مناسبت سالروز درگذشت مادر شهید سلیمانی 🌷 برای شادی روح مادران شهدا علی الخصوص مادر شهید سلیمانی فاتحه‌ای قرائت کنید ⭕️ ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آقایی که روی خاک نشسته، عصر، مستقیم از آلمان رسیده، فقط جهت حضور در گلزار شهدای کرمان. برای زیارت حاج قاسم عزیز این همه راه رو آمده.😔 هرچه اصرار کردند که منزل درخدمتتان باشیم، قبول نکرد و گفت: "ساعت ۹ امشب پرواز برگشت دارم و تا قبل از پروازم می‌خوام کنار باشم..." 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 همیشه با دو سه نفر می‌رفت گلزار شهدا قدم به قدم که میرفت جلو ، دلتنگ تر از قبل میشد ، ، دلتنگ رفقای شهیدش.... کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش می‌گفت. جنس نجواهای را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس ، و . حاجی بین قبر ها راه می‌رفت، می‌نشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و می‌گفت:《قرآن همراهتون هست؟》 اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید را سر مزار شهدا حتما میخواند.. ✌️🏽' 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 می‌جوشه تو رگ هر ایرانی خون برای دل‌هایی که از جسارت به پرچم مقدس و تصاویر حاج قاسم عزیز، خونه... ... 💞 @aah3noghte💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 شهدای اصفهان زیارت یادمان و زیارت مزار دو برادر مجاهد عراقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 کُری خوانی یک دهه نودی برای مصی علی‌نژاد 👌🏻 فقط تیر خلاصش 💞 @shahiidsho💞 https://zil.ink/Shahiidsho با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 دعا کنین یه روزم تون باشم مزار 🥀
💔 ژنرالی با کفش های کتانی👟 ‌آل‌استار می‌پوشید وقتی آل‌استار مد نبود ... 💞 @shahiidsho💞
💔 دخترم! شهدای مدافع حرم را الگو بگیر و مهم ترین شادی آنها، عفت و حجاب توست...♥️ 💞 @shahiidsho💞
💔 امام عارفان فرمود: از دامن زن، مرد به معراج مےرود و این پسر اندیشه نبرد با اسرائیل در سر داشت مےخواست آنقدر در رکاب مولایش امام زمان عج بجنگد تا یا مقدمات ظهور را فراهم کند یا در راه ظهور، به شهادت رسد و او به هر دو هدفش رسید #٢۰اسفند، زادروز ولادتش مبارک و سلام بر تو روزی که زاده شدی سردار قلبم🥀 حاج قاسم سلیمانی سرباز خاص 💞 @shahiidsho💞 سالروز تولد شناسنامه ای سردار، اول فروردین است ولی امروز سالروز ولادتشونه