eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 پدر شهید نظری با اشاره به ویژگی هایی از شهید بیان کرد: #خودسازی، #گریه برای امام حسین (ع) #توجه به نماز اول وقت او را فردی خودساخته کرده بود و مزدش را هم گرفت. #نان_حلال خورده بود و در مغازه تعمیرات موبایل در جمهوری کار می کرد. تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم در چند موسسه خیریه برای سالمندان و نیازمندان کار می کند و شب ها برای رسیدگی به آن ها به موسسه می رفت برایشان لباس می شست و آنان را به حمام می برد. منبع : خبررسانی دفاع مقدس #شهید_میثم_نظری #شهید_مدافع_حرم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
💔 مراقب چشمهایش بود درمقابل نامحرم، اهل امربه معروف ونهى از منكر کردن و بسيار خوش قول و صادق بود، اهل نماز اول وقت، و فرار کردن از گناه، کارش بود شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شجاعتش باعث شد تا او را با نام «شیر سامرا» بشناسند. در عملیات‌هایی که در سامرا و نواحی آن انجام م
💔 بود قرار بر شدن نبود... می گفتند: تکرار است نمی دانستم هم شدنی است... روزهای خانطومان به یادمان آورد که تزویر، قابل اعتماد نیست!!! که شاید از در دوستی وارد شود اما تا زهر خود را نریز آرام نخواهد گرفت!!! و بےشک شهدای مظلوم خانطومان روز قیامت سوال خواهند کرد از ، که "ما در کلاس درس کربلا در جبهه امام حسین علیه السلام بودیم شما در کدام جبهه و به نفع که جنگیدید"؟؟؟!!! ثواب اعمال امروز تقدیم به روح ملکوتی 🥀 در سالروز شهادتشان دسته گلی از صلوات به نیابت از آنها هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
💔 می‌شود پیکر ما هم نرسد دست کسی؟ شب قبل از آخرین اعزامش، ساعت حوالی ۱ شب بود داشتم به بچه شیر م
💔 در کار و کاسبی در خیابان جمهوری که تعمیرکار موبایل بود، بین همه مشهور به «حلال‌خوری» شده بود. یک‌ قِران پول اضافی از کسی نمی‌گرفت. گفته بود که من می‌خواهم به سوریه بروم و یک مدت هم برای تمرین و آموزش می‌رفت؛ آموزش‌های سخت! بابایش می‌گفت: خیلی دیروقت می‌آمد. من خوابیده بودم، می‌آمد می‌گفت: «بابا، بابا!» وقتی می‌دید که من خوابیده‌ام، مرا بوس می‌کرد و می‌رفت. و ‌من گاهی که بیدار بودم، اخم می‌کردم که «چرا این‌قدر دیروقت آمده‌ای؟ چرا این‌موقع آمده‌ای؟!» می‌گفت: وقتی خبر شهادتش را آوردند، در این چند شب اخیر، خیلی دلم گرفته بود. یک شب خیلی منتظر شدم، یعنی دیگر نمی‌آید؟ بعد می‌گفت: خدا شاهد است، یک‌دفعه‌ چشم‌هایم را باز کردم و دیدم که توی اتاق است! لبخند می‌زد. و من بیدار بودم! او ‌گفت: «بابا…» یک لبخندی به من زد، اصلاً غمش از دلم رفت. لذا این پدر شهید پیراهن سیاه نپوشیده بود و می‌‌گفت: «آن لبخند، کار خودش را کرد. الآن این‌قدر خوشحال هستم…» آن لبخند کار خودش را کرد. راوی: حاج آقا پناهیان ثواب اعمال خود را تقدیم می کنیم به روح ملکوتی 🥀 در ایام شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"