eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 شدن در راه ... کار سختےست اگـر گوشه دلت گره خورده باشد به این دنیا! و اینان که مےبینی واژه در کنار اسمشـان مےدرخشد✨ از این بَند، رها شدند... و مگـر نگفت که "من با همین یک بیت از شھیدتورجےزاده متحوّل شدم" و خواند: "در مسلخ عشق، جز نـڪـو را نڪُشند... روبہ صفتان زشت خو را نڪُـشند..." و عاقبت، خودش هم لایق شدن در این راه گشت آری! ما هم اگر چنین عهدی با ببندیم و بمانیم بر آن عهد شاید در مسلخ بعدی عشق، لایق شده و قربانی شویم که ❣... عیدت مبارک قربانی حریم حرم حضرت زینب... مبارکت باشد این قربانی شدن مبارکت باشد اینکه خدا را قبول کرد مبارکت باشد که چون آیه به ارباب اقتدا کردی و همچون او ذبح شدی😢 عیدت مبارک... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ابراهیم بود و عصمت پیامبرانه اش! اسماعیل را به قربانگاه برد و از فرزند خواست نگاه به چهره اش نکند که مبادا مهر پدری، بر رسالتش خدشه وارد کند شب هنگام هر دو سالم به نزد هاجر رفتند اما از دیدن جای زخم زیر گلوی پسر، هاجر بیهوش شد مردان و زنان سرزمین من اما ابراهیم و هاجرهایی هستند که نه پیامبرند، نه حکمت اتفاقات را مےدانند حتی نه از خدا به آنان امر شد و نه از پیامبری آنها را خطاب قرار داده بود اینان فقط فرمان شان را شنیدند و او را مےدانستند... و از اسماعیل هایی که در راه خدا قربانی کردند، گذشتند بےآنکه بگذارند دشمن، اشک چشمشان را ببیند ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_یکم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے هر سہ مردانے میانسال بودند و شباهت چن
💔 ✨ نویســـنده: اما عقیــل اصرار می کرد تا این که علــے گداختــــہ را در دست او گذاشت. فریـــاد عقیــل برخاست. علــے بہ او گفت: چگونہ از داغــے آهــن ڪہ آن را گداختـــہ فريــادت بہ آسمــان مےرود، آن وقــت با تقاضـــاے خـودت مےخواهے خـداوند آتـــش را بر مـن آشڪـار ڪـند؟! نــہ بــرادر! من دینـارے از را نـہ براے خودم بر مےدارم و نــہ حاضرم آن را بہ دوستـــان و بستگانــم بدهم. این جــا بـود ڪہ دیدم ماندنـم جایـــز نیست؛ علــے حاڪمــے نبود ڪہ در حڪـومت او بتوانم بہ برسم، لذا گریختــم و بہ نزد شمــا آمـدم." پوزخندے زدم و گفتم: "بہ جـاے خوبــــے آمدید؛ اگر در معاویہ باشید و براے جنــگ با علـــے ما را همراهے ڪنید، بہ هر مقدار ثــروت ڪہ بخواهید خواهید رسید. امروز اتفاقــے افتــاد ڪہ دگرگونم ساخـت. پیش از ظہــر بہ اتفاق محمـــد و عبـــدالله بہ منزل دوستــے رفتہ بودم ڪہ زمانــے در مصـــر، بہ مـن خدمــت مےڪرد. شنیـده بــودم مــرده است و امروز سرے بہ فرزندانش زدم تا از آن ها دلجــویے ڪـنم. موقع بازگشت وقتـے از مرڪـز شہـر و از ڪنار مسجــدے مےگذشتیم، چشمم بہ خونینــے افتاد ڪہ بر سر در آویختــہ بودند. عده اے در ڪنار پیراهن ایستاده بودنــد و مــردے داشت براے آنان ے شہـــادت عثمــــــان را مےخواند و چنان از علـــــے و چگونگــے قتل عثمـــان بہ دست او سخن مےگفت ڪہ انگار خـــود در صحنہ ے وقوع قتل حضــور داشته است! او سن و سالــے نداشت و نیڪ مےدانستـم او حتـــے علــــے ڪیســـت و در ڪجـاے دیــن اســلام ایستــاده اسـت!" عبــدالله پوزخنـدے زد و گفت: "شما هم عجب اے را انداختــہ اید پدر!" محمـــد گفت: "آخر ڪسے از خود نمےپرسد این همـہ پیراهــن در روز قتل عثمـــان در او چہ مےڪرده است؟؟" گفتم: "تا وقتــے این چون طوقــــے برگردن مــردم آویختــہ مےتـوان بر آنـان ڪـرد. علــے این است ڪہ حاضــر نیست طــوق بندگـــے و حمــاقــت را برگردن مـردم بیندازد. او آن قــدر در قــرآن و پسـرعمــویش غـــرق است ڪہ متوجہ نیست نباید باعث مردم شد. اولیـــن بیـــدارے و آگاهـــے مـــردم، خود است. معاویــہ و علـــے در همیــن است. بـہ همیــن دلیــل مــن معاویــہ را تر از علــــے مےدانم." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi