eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‏تا اعلام شد نمازجمعه به امامت حضرت ‌آقا برگزار میشه، صغیر و کبیرِ ، داخلی وخارجی، به تکاپو افتادن و هرکدوم یه ‌جور دارن حاشیه درست می‌کنن! میدونن نقشه‌هایی رو که میلیاردها دلار براش هزینه کردن رو "علی" باسخنرانی یک ساعته نقش ‌بر آب میکنه. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_پنجاه_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ساعتے گذشت و اشعــــث ڪه براے مذاڪر
💔 ✨ نویســـنده: مخالفــــان گفتند: "خيــــر! ما جز به ابوموسے به دیگرے نیستیم." بار دیگر اختلاف ها بالا گرفت. به صــــدا در آمد. یــــاران دیروز و مخالفـــان امروز علــــے، به گونه اي سخن مےگفتند ڪه گویے نمایندگان معاویـــه اند.😏 دستــــور از او مےگیرند و آب به آسیــــاب او مے ریزند. 😒 علے خستـــه و ڪلافه از این همه دورویے و ، در عجـــب بود ڪه شیطان چگونه بندگان را نیز مےفریبد و در جرگه ي خود جاے مے دهد. رو به آنــان گفت: "معاویــه براے چنین حڪمیتي عمروعاص را برگزیده ڪه با او هم راے و نظر است، در حالــي ڪه ابوموسے در این امر با من هم عقیده و هم رأے . پس شما هم باید در برابرش ابـــن عباس را قـــرار دهیـــد، زیـــرا عمروعاص گره اے نمے بندد مگر این ڪه ابن عباس آن را بگشاید و گره اے را باز نمےڪند ڪه پیش از او ابن عبـــاس آن را نبندد. امرے را حےّ نمےڪند مگر این ڪه آن را سست سازد و ڪاري را نمےڪند ڪه آن را محڪم نسازد." اما سخنــان امام در آن مردان ریش دراز و قــــرآن نداشت و پس از مدتي ، پیمان نامه ے حڪمیت نوشته شد: ”رضایــــت دادیـــم ڪه در برابر حڪم قرآن، هر چه باشد تسلیــــــم شویم و هر دستورے داد اجرا ڪنیم. ما در مورد اختلافاتے ڪه در میان ماست، ڪتاب خدا را از ابتدا تا انتـــها بین خود حڪم ساختیم. علــے و پیروانش رضایت دادند ڪه ابوموسي اشعرے را به عنوان و بفرستند، معاویـــــه و پیروانش هم به گسیـــــــل داشتن عمـــروعـــاص به عنوان ناظر و حاكم رضایت دادند. ایشان عهــــد و پیمـــان خدا را از آن دو نفر گرفتند ڪه ڪتاب خدا را ملاڪ قرار داده و در حڪم ڪردن از مطالب آن، به چیز دیگر تجاوز نڪنند. از این پس، ســلاح بر زمیـــن گذاشته ميشود، راه ها باز مےگردد و حاضـــر و غایــــب هر دو گروه از نظر امنیــــت یڪسان هستند و تا صدور حڪم از سوے نمایندگـــــــان، امنیـــــت و دوستے بر دو طرف حاڪم خواهد بود.“ علـــے، غمگیــــن و در مقابل چادر فرماندهے اش ایستاده بود و به نقطه ای خیره شده بود ڪه در آن، عده اے به دور اشعــث حلقه زده بودند و او داشت عهدنامه ے حڪمیت را با صداے بلند براے آنان مےخواند. علـــے وقتے از میــان آن جمع بیرون آمد ڪه مالـــڪ و چند تن از یارانش را در ڪنار خود دید. به مالـــڪ نگاه ڪرد و گفت: "مےبینے ڪه مردم ڪوفه چگونه معاویــــه را خوردند؟ من، سســـت عنصــر تر از اینان جماعـــــت ندیدم." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هشتاد_و_هفتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے دخترش گفت: "از ابن رافع به #عاریــ
💔 ✨ نویســـنده: ڪلیساے حضــرت مریــم عذرا، در بلندترین نقطه ے ڪوه و لابه لاے درختان انبوه، رو به دریا ساخته شده بود و مجسمه ے بزرگ و با عظمت حضرت مریـم را در مقابل آن، مے شد از هر نقطه از دریــــا دید؛ مجسمه اے ڪه هدیه ے فرانسوے ها به مسیحیان بیـــــروت بود. ڪشیش ایوانف در طول سال ها زندگــے در بیروت، در هیچ مڪان و ڪلیسایــے چون ڪلیساے حضرت مریــم عــذرا، به آرامــش روحــے خاصــے ڪه به آن نیاز داشت، نمےرسید. در آن ســال ها هفته اے نبود ڪه چند ساعتــے را به ڪلیسا نرود و در زیر مجسمه ے بزرگ و سفید حضرت مریم، روی صندلـــے چوبــے قهوه اے رنگ، رو به دریا ننشنید و مطالعه نڪند. و اینڪ پس از سال ها، در یڪ روز ابرے بیروت، ساعت سه بعد از ظهر، روے همان نیمڪت چوبــے نشسته بود و پیــش از مطالعــه ے ڪتابــے ڪه قصــد داشت بخش هایــے از آن را بخواند داشت از نسیــم خنڪے ڪه از سمت دریا مےوزید و سرماے دلنشینے را بر گونه ها و پیشانے اش مے نشاند لذت مےبرد. هنگامــے ڪه قصــد داشت از خانه بیرون بزند، ایریــنا گفته بــود ڪه ڪلاهش را بردارد، اما او گفته بـود ڪه یڪ پیرمرد روس، نباید پاییز بیروت، از سرما یخ ڪند، به خود بلرزد و شال و ڪلاه بپوشد. او روے پیراهنش، پولیورے طوسے پوشیده بود و همین ڪافــے بـود تا خنڪاے نسیــم‌ را روے سر و گونه هایش، جدے نگیرد. پاے چپش را روے پاے راستش انداخت و به جلد ڪتاب نگاه ڪرد: "علــے بـــن ابــے طالـــب، نوشتــه عبدالفتــاح عبــد المقصــود، نویسنــده ے اهــل مصــر." با خودش فڪر ڪرد چه قــدر جالـب است ڪه به جز ، اهل و مسیحیــــــان هم درباره ے ڪتاب مےنویسند. این جلــد از ڪتاب عبــد الفتــاح عبــد المقصــود مصــرے درباره ے جنگــے بود ڪه نویسنــده، نام آن را جنــگ نهــروان گذاشتــه بـود، به گفتــه ے جــرج جــرداق، جنگ هاے علـــے همگــے جنگ هاے داخلــے بودند و علــے در زمانــِ به قدرت رسید ڪه قدرت طلبانــِ چون معاویــه براے رسیدن به حڪومت و قدرت، و بدعــت در دیــن را در پیــش گرفته بودنــد و این روش ها، علــے را ناچــار به جنگ به آنـان مےساخت. ڪشیـش عینڪش را به چشـم زد. صفحات اوليــه، مقدمـه اے بود درباره ے شڪل گیرے واقعه‌ے نهــروان. به یــاد آورد ڪه علــے وقتــے به ناچار تن به حڪمیت داد و از صفیــن به ڪوفه بازگشت، و انشقــاق بيــن یارانش فزونــے یافت. چند صفحه اے از ڪتـاب را سرسرے مطالعه ڪرد تا رسیــد به مطلبــے ڪه نویسنده در آن، از تشڪیل جلســه اے با حضــور علــے خبــر مے داد. شروع ڪرد به مطالعه ے آن: علــے جلسه اے متشڪل از افـراد خود تشڪیل مےدهد. لحظــه ے حساســے است. مسجـد ڪوفه مملــو از مردمــے است ڪه آمده اند تا سرنوشــت خود را پس از یڪ جنگ ناتمام، دنبال ڪنند. همه نگراننــد. حال، حڪمیت به پایـــان شده و حڪمین دستور به عزل علــے داده اند. مردم منتظرند تا نظر علــے را بشنوند. ایــن ڪه علـی درباره ے حڪمیت چه تصمیمــے گرفته است؟ آیا ترڪ مےڪند و تسلیــم معاویـــه و عـمــروعــاص مےگردد؟ یا با معاویـــه را از سر مے گیرد؟ ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_نود_و_نهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش با تبسـم گفت: "من هم از دیدنتان
💔 ✨ نویســـنده:  چرا معاویــه خوشحــال نباشد وقتے ڪه علــے را نه با هاے مــردم شــام، بلڪـه با هاے خودش، عمروعــاص و جاسوسانـے ڪه در میان مردم ڪوفه بذر مےپاشند، از پاے در خواهد آورد؟! چرا معاویــه در گفتگو با مـردم و یــاران و ساده‌اندیــش خود، ایـن پیروزی را ارمغانــے از سوے خـــدا نخواند؟! آن روز عصــر، بزرگــان شــام را در تالار اصلــے ڪاخ خود جمع مےڪند و مےگوید: "دیدید در این جنــگ خــدا با دشمنانتان چه ڪرد؟ در حالــے ڪه آن ها به سوے شما آمدند تا ریشه ے شما را از بیــخ و بن بر ڪنند. لیڪن خـدا آنـان را گرفتار تفرقــه ڪرد و جنگ و بلا را از سر شما ڪوتاه نمود. شما آن ها را به امــر خدا به حڪمیت خواندید و نتیجه حڪمیت به نفــع شما و به ضــرر آنان به پایان رسیــد. آنگاه خداونــد ما را ساخت و اختلاف میان ما را اصــلاح ڪرد و آنان را پراڪنده و دشمن یڪدیگر ساخت؛ به طورے ڪه خون یڪ دیگر را مےریزند. و اینڪ وقت آن است ڪه به سرزمین مصر برویم و آنجا را ڪه پر از ثروت و برڪت الهــے است از چنگ علــے بیرون بڪشیم." بعد نگاهـش را اریــب به عمروعاص مےدوزد ڪه در سمت راست او ایستاده و تبسمے معنادار بر لب دارد. معاویــه مےداند ڪه بخشــے از پیروزے خود را مدیون عمروعاص است و او باید به وعده اے ڪه داده است، عمـــل ڪند. رو به او مےگوید: "نظر تو چیست عمروعاص؟ با مــصر چه ڪنیم؟" عمروعاص مےگوید: "نظرم این است ڪه سپاه انبوهــے به مصر بفرستے و فرمانده‌اے قاطع، لایق و با تجربــه را نیز در رأس سپــاه خود بگمارید دوستداران ما در آنجا باید پیش از رسیدن سپــاه شام، مردم را براے مقابلــه با فرماندار علے در مصر آماده ڪنند. سلاح تفرقــه در مصر اگر تیــز شود، ڪار سپاه در فتــح مصــر آســان خواهد شـد." ♦️رمان قدیس 👈 شرح اتفاقات حکومت علی (ع) با رویکرد کشیش مسیحے♦️ ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر شیعه ای باید بخواند‼️
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_ششم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے عبدالله جسد فرزندش را به نزد ع
💔 ✨ نویســـنده: علــے از محمد بن ابوبڪر خواست تا به ڪجاوه ے خواهرش برود و حال او را جویــا شود. طلحـه با مشاهده ے شڪست سپاهیانش و پراڪنده شدن آن ها را به ماندن ترجیـــح داد. مروان بن حڪم دوست و همرزمش، او را در حال فــرار دیــد و تیرے بر ڪمان گذاشت و به سوے او پرتاب ڪرد. تیـــر، طلحــه را نقــش زمیــن ساخت. خود را به سختــے به خرابه اے رساند و در حالــے ڪه جان مےداد با خود گفت: خون هیچ بزرگــے در عرب، مثل خون من لوث نشد. این را گفت و جــان سپرد. زبیـــر، دومیــن آتش افــروز جمــل، وقتے شڪست را دیـد تصمیــم گرفت به سوے مدینه فرار ڪند. در بیــن راه گرفتار مردے از طوایف عرب شد. مــرد او را شناخــت و بـر او ڪه در حال نماز بود، حمله برد و او را به رساند. غائلــه به پایــان رسیــد. علــے و یارانــش به بصــره وارد شدند. مردم در میــدان شهــر گرد آمدند تا به سخنان علــے گوش دهند: اے مــردم بصــره! شما سپاهیان آن زن و پیروان آن شتر بودید. او چون شما را فراخواند، پاسخ گفتید و چون شڪست خورد، فرار ڪردید. اخلاق شما پست و پیمان شما سست و دین شما و آب شما شور است. هر ڪس ڪه در شهر شما اقامت گزیند، در دام گناهانتان گرفتار شود و آن ڪس ڪه از شما دورے گزیند در امان خواهد بود. گمانم همگــے در خــدا غـــرق شده اید و تنها مناره مسجدتان همچون دماغــه ے ڪشتــے بر روے آب نمایــان اسـت. سرزمیــن شما به آب نزدیڪ و از آسمــان دور اســت. خــرد هاے شمــا و شما نــازل است. شما به سبب سستے اراده، هدف خوبــے براے شڪار هستید. علــے نفس بلندے ڪشید و صدایش را پایین آورد و گفت: اے مــردم بصـــره! همه ے شما را عفـــو ڪردم... از فتنه دوری گزینید! شما نخستیـــن ڪسانے هستیــد ڪه بیعــت خـود را شڪستید و عصــاے امـت را دو نیــم ڪردیــد و از گناخ باز گردیــد و خالصانــه توجــه کنید. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے علــے از محمد بن ابوبڪر خواست
💔 ✨ نویســـنده: علــے از محمد بن ابوبڪر خواست تا به ڪجاوه ے خواهرش برود و حال او را جویــا شود. طلحـه با مشاهده ے شڪست سپاهیانش و پراڪنده شدن آن ها را به ماندن ترجیـــح داد. مروان بن حڪم دوست و همرزمش، او را در حال فــرار دیــد و تیرے بر ڪمان گذاشت و به سوے او پرتاب ڪرد. تیـــر، طلحــه را نقــش زمیــن ساخت. خود را به سختــے به خرابه اے رساند و در حالــے ڪه جان مےداد با خود گفت: خون هیچ بزرگــے در عرب، مثل خون من لوث نشد. این را گفت و جــان سپرد. زبیـــر، دومیــن آتش افــروز جمــل، وقتے شڪست را دیـد تصمیــم گرفت به سوے مدینه فرار ڪند. در بیــن راه گرفتار مردے از طوایف عرب شد. مــرد او را شناخــت و بـر او ڪه در حال نماز بود، حمله برد و او را به رساند. غائلــه به پایــان رسیــد. علــے و یارانــش به بصــره وارد شدند. مردم در میــدان شهــر گرد آمدند تا به سخنان علــے گوش دهند: اے مــردم بصــره! شما سپاهیان آن زن و پیروان آن شتر بودید. او چون شما را فراخواند، پاسخ گفتید و چون شڪست خورد، فرار ڪردید. اخلاق شما پست و پیمان شما سست و دین شما و آب شما شور است. هر ڪس ڪه در شهر شما اقامت گزیند، در دام گناهانتان گرفتار شود و آن ڪس ڪه از شما دورے گزیند در امان خواهد بود. گمانم همگــے در خــدا غـــرق شده اید و تنها مناره مسجدتان همچون دماغــه ے ڪشتــے بر روے آب نمایــان اسـت. سرزمیــن شما به آب نزدیڪ و از آسمــان دور اســت. خــرد هاے شمــا و شما نــازل است. شما به سبب سستے اراده، هدف خوبــے براے شڪار هستید. علــے نفس بلندے ڪشید و صدایش را پایین آورد و گفت: اے مــردم بصـــره! همه ے شما را عفـــو ڪردم... از فتنه دوری گزینید! شما نخستیـــن ڪسانے هستیــد ڪه بیعــت خـود را شڪستید و عصــاے امـت را دو نیــم ڪردیــد و از گناه باز گردیــد و خالصانــه توجــه کنید. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️