eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #شهادت_هر_شهید_دست_خودش_است... من بہ این نتیجـہ رسیده ام ڪہ شهادت، دست خودمان است...☝️ انتخاب شه
💔 چندماه قبل از محمودرضا یک شب خواب را دیدم. دیدم دقیقا در موقعیتی که در پایان بندی اپیزودهای مستند نشان می دهد. با بسیجی هایی که کنار ماشین تویوتا منتظر هستند تا با او بدهند، ایستاده ام. حاج با قدم های تند آمد و رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم،دستش را گرفتم و بغلش کردم. هنوز حاج همت توی دستم بود که به او گفتم: دست ما را هم بگیرید. منظورم برای باز شدن باب بود. همت : دست من و دستم را رها کرد.😒 از همان شب تا مدتی ذهنم درگیر این موضوع شده بود که چطور ممکن است دست در برآوردن چنین باز نباشد.❗️ فکر می کردم اگر چنین چیزی دست نیست پس دست چه کسی است❓ تا اینکه یک شب که در منزل مهمان بودم، خوابم را برای او تعریف کردم. خیلی مطمئن گفت: راست می گوید دست او نیست.☝️ بیشتر تعجب کردم ،بعد گفت: من در خودم به این نتیجه رسیده ام و با یقین می گویم هرکس شده،خواسته که بشود.👌🕊 .☝️ راوی: احمدرضابیضائی 📚تو شهید نمیشوی! ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_پنجاه_و_یکم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
💔 ✨ نویســـنده: مردے فریــــاد زد و گفت: "اے مــردم ڪـــوفه! ما اهالــے شــام را به ڪتاب خـــدا ڪردیم، آنان نپذیرفتند. لذا بر این اســــاس با آنان جنگیدیم. اینڪ آنــان ما را به ڪتاب خدا مےخوانند، به خدا قســــم علـــے، امروز همان چیزے را از سپـــاه شـــام نميپذیرد ڪه دیروز آنان را به آن دعـــوت مےڪرد." این صداے «حریث بن جابر اکبری» بــود. مردے ڪه معاویــــه را از خانــدان ڪفر مے دانست و مسلمانےاش را بـــاور نداشت. اینڪه خستـــــه از جنگــے فرسایشـــے، در حلقـــه ے مــردان علـــے بر تختـــه سنگـــے ایستاده بود و به علــــے صلــــــــح با معاویــــه را مے داد. علــــے آثار را در چهره ے بسیارے از یــــاران خـــود مےدید؛ یـــاران ساده اندیشے ڪه به گرفتار حیلـــــه هاے معاویـــه شده بودند. رو بــه آنان گفت: "بندگـــان خـــدا! من از هر ڪسے براے پذیرفتــن دعــوت به حڪم شایستــــه ترم، ولے معاویـــه و عمـــروعـــــاص اهل و نیستند. من ، قــــرآن ناطقـــــم. من بهتــر از شما آنان را مےشناسم. من با آن ها از دوران ڪودڪے معاشـــرت ڪرده ام. آنــــان در تمـــام احـــوال، بدتریـــن ڪودڪان و بدترین مـــردان بوده اند. آنان قــــرآن ها را بلنـــد نڪرده اند ڪه می خواهند به آن کنند؛ بلڪه این ڪار جــــــز حیلـــــه و نیرنــــــــــگ . یـــــاران مــــن! ســـرها و بــــازوان خود را لختــــے به من عاریـــــه دهید که حـــق به نتیجــه ے رسیده اســـت و چیزے تا بریـــــده شدن ریشـــه ے ستمگـــــران باقــے نمانده است." اشعث بن قیــــس، از فرماندهان علــــے و توانمند، پیشاپیش بیست هزار نفر از مخالفــــان ادامه ے جنگ ایستــاد و گفت: "اے علـــــے! مےدانــے ڪه مـــرا از جنــگ نیست؛ من همیشه مـــرد جنـــگ و میــــدان هاے نبـــرد بوده و هستم، اما در حال حاضـــر ادامه ے جنگ را به اســــلام و مسلمــان مےدانم. پس به پیشنهـــاد ایــــن جمــــع از یارانــت گوش ده و دعـــوت معاویــه را به قـــــرآن و حڪمیــــت بپذیـــــــــــــــــــــر." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_پنجاه_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ساعتے گذشت و اشعــــث ڪه براے مذاڪر
💔 ✨ نویســـنده: مخالفــــان گفتند: "خيــــر! ما جز به ابوموسے به دیگرے نیستیم." بار دیگر اختلاف ها بالا گرفت. به صــــدا در آمد. یــــاران دیروز و مخالفـــان امروز علــــے، به گونه اي سخن مےگفتند ڪه گویے نمایندگان معاویـــه اند.😏 دستــــور از او مےگیرند و آب به آسیــــاب او مے ریزند. 😒 علے خستـــه و ڪلافه از این همه دورویے و ، در عجـــب بود ڪه شیطان چگونه بندگان را نیز مےفریبد و در جرگه ي خود جاے مے دهد. رو به آنــان گفت: "معاویــه براے چنین حڪمیتي عمروعاص را برگزیده ڪه با او هم راے و نظر است، در حالــي ڪه ابوموسے در این امر با من هم عقیده و هم رأے . پس شما هم باید در برابرش ابـــن عباس را قـــرار دهیـــد، زیـــرا عمروعاص گره اے نمے بندد مگر این ڪه ابن عباس آن را بگشاید و گره اے را باز نمےڪند ڪه پیش از او ابن عبـــاس آن را نبندد. امرے را حےّ نمےڪند مگر این ڪه آن را سست سازد و ڪاري را نمےڪند ڪه آن را محڪم نسازد." اما سخنــان امام در آن مردان ریش دراز و قــــرآن نداشت و پس از مدتي ، پیمان نامه ے حڪمیت نوشته شد: ”رضایــــت دادیـــم ڪه در برابر حڪم قرآن، هر چه باشد تسلیــــــم شویم و هر دستورے داد اجرا ڪنیم. ما در مورد اختلافاتے ڪه در میان ماست، ڪتاب خدا را از ابتدا تا انتـــها بین خود حڪم ساختیم. علــے و پیروانش رضایت دادند ڪه ابوموسي اشعرے را به عنوان و بفرستند، معاویـــــه و پیروانش هم به گسیـــــــل داشتن عمـــروعـــاص به عنوان ناظر و حاكم رضایت دادند. ایشان عهــــد و پیمـــان خدا را از آن دو نفر گرفتند ڪه ڪتاب خدا را ملاڪ قرار داده و در حڪم ڪردن از مطالب آن، به چیز دیگر تجاوز نڪنند. از این پس، ســلاح بر زمیـــن گذاشته ميشود، راه ها باز مےگردد و حاضـــر و غایــــب هر دو گروه از نظر امنیــــت یڪسان هستند و تا صدور حڪم از سوے نمایندگـــــــان، امنیـــــت و دوستے بر دو طرف حاڪم خواهد بود.“ علـــے، غمگیــــن و در مقابل چادر فرماندهے اش ایستاده بود و به نقطه ای خیره شده بود ڪه در آن، عده اے به دور اشعــث حلقه زده بودند و او داشت عهدنامه ے حڪمیت را با صداے بلند براے آنان مےخواند. علـــے وقتے از میــان آن جمع بیرون آمد ڪه مالـــڪ و چند تن از یارانش را در ڪنار خود دید. به مالـــڪ نگاه ڪرد و گفت: "مےبینے ڪه مردم ڪوفه چگونه معاویــــه را خوردند؟ من، سســـت عنصــر تر از اینان جماعـــــت ندیدم." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هشتاد_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش فڪر مےڪــرد که شیوه ے برخورد عل
💔 ✨ نویســـنده: علـــے فرمود: "این ڪــارها و این رســم ها هیــچ سودے براے مـن و شمـا ندارد، زیرا مـن مانند امیــران نیستم ڪـه از و تڪریـــم ها خشنــود شوم و شایسته ڪـه شما خود را به زحمـت بیندازید. در مــورد آذوقــــه هم حاضــــــر نیستم چیزے از روزے شما را بخـــورم، مگر آن ڪه آن را بگیرید." آن ها گفتند: "یا امیـــر المؤمنیــن قبــول است؛ به شرط آن ڪه آن را خود ما تعییـــن ڪنیم." امام فرمودند: "خیـــر! در این صــورت شما قیمـــت درستـــے بر آن نخواهید گذاشت." آن ها پرسیدند: "چه عیبـــــــے دارد؟! ما مےخواهیــــم آن را به شمـا هدیــه بدهیــم. مگر هدیـــه دادن است ڪه ما را از آن بــــاز مےدارے؟" امام پاســخ دادند: "هدیــــــه دادن نیست، اما هدیــه گرفتن من عنوان امیــــر از شما مردم نیازمند، ڪـار شایسته اے نیست." در روایتـــے خوانــدم ڪـه مـردے به نام علاء بن زیاد حارثــے به امیــر مومنــان عرض ڪرد: "یا علــــــــے! از دست بـرادرم عــــاص گلایـــه دارم." حضــرت فرمـــود: "چه ڪـار ڪـرده است؟ " گفت: "عبایــے پوشیده و از دنیا ڪناره گیرے نموده است." حضرت فرمـــود: "از او بخواهیـــد به نــزد مــن آیـد." وقتــے عـــــــاص به خدمـــــت امــام رسید، امــام خطــــاب به او فرمــود: "شیطـــــان تو را فریــــب داده است! چــرا به زن و فرزنــدت رحـــم نمےڪنــــے؟ گمان مےڪنـــے خداونـــد دوست ندارد از نعمت هایـــش برخوردار شوے؟! در حالــــے ڪه خداونــد نعمت هایش در روے زمیـــن را براے مؤمنانـــش قرار داده است." عاص گفت: "یا اميــر المؤمنیـــن! اگر چنیــن است، چرا خــود از لبــاس هاے و زبــــر و غذاهاے استفاده مےڪنید؟" ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔 دلت می ماند که دلگیر شود از نبودن آنهایی که دوستشان داری. یا خوشحال شود از بی تابی بهاری که می خواهد بار دیگر همه رستنی های سبز رنگش را به تو هدیه کند! مبهوت و سرگردان می مانی از این کنتراست بزرگ معنوی خالق بی همتا، همان کنتراستی که در حکمت خداوندی ریشه دارد، همانی که بارها و بارها از کودکی برایمان قصه گفتند: آرامستان ها پر است از: و که بر زبان می رانیم ، پر است از حسرت هایی که برای نبودن عزیزی کشیده می شود و به حرمت حکمت خداوند با گفتن: فرو می نشیند.. حالا که بوی عید سبزتر از سبزه هایی که مادر از یکماه پیش سبزشان کرده، به مشام می رسد، انگار دلمان خیلی بیشتر می گیرد از نبودن هایی که به بودنشان عادت داشتیم!😔 دلمان می گیرد برای آنها که خاک را در دارند و انگار به هر رستی و سبزه ای نزدیکترند! دلت برای مادرت تنگ میشود، برای پدرت؟ برای فرزندت؟! حق داری باشی! حق داری دل تنگی ات را با اشکی از چهره فرو بنشانی! و خودت را به قدرت وصف نشدنی رویا بسپاری و به یاد همه خاطراتت با اویی که امسال عید در کنارت ؛ ... 💞 @aah3noghte💞