eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_هفتاد او حرفی نزد.گفتم:😣😥🙏 _نسیم تو رو خدا برو لباسامو ب
💔 یاد دیروز افتادم و جمله ی او به حاج کمیل. حالا تازه داشتم معنی حرفها ونگرانیهاش رو درک میکردم.با بهت و ناباوری چشمهاش رو که با لذت به حال و روزم میخندید نگاه کردم.با لحنی پیروزمندانه گفت:😏 _هااان؟؟ چیشد؟!هنوزم میخوای بگی نمی‌ترسی؟ امروزم یک نامه✉️ رسیده دستش.و اینبار با آدرس اینجا!!😏👎 🍃🌹🍃 زنگ آیفون به صدا در اومد. با وحشت😰 از جا پریدم.پرسیدم: _کیه؟؟ او به سمت آیفون رفت و با پوزخندی گفت:😏 _نگران نباش غریبه نیستن آشنان!! با وحشت به سمتش دویدم!😰 _حاج کمیل وپدرشن؟؟ او خنده ی عصبی ای کرد. _نه واسه اومدن اونا زوده. همه چیز حساب شده ست. طوری نقشه چیدم که یک تیر و دونشون بشه.با یک حرکت، هم انتقامم رو از تو میگیرم هم از عاملین اصلی فلج شدن مسعود!!😏👍 🍃🌹🍃 از حرفهاش سر در نمی آوردم! اصلا من چرا از او میپرسیدم؟آیفون که تصویری بود. چشم دوختم به آیفون. چهره ای مشخص نبود. فقط ظاهرا پیدا بود که مردند.👥 یقه ش رو گرفتم. _بگو اینا کین؟؟؟ بگو کی هستن🔥نسیم🔥 وگرنه خداشاهده برام هیچی مهم نیست. او خودش هم انگار ترسیده بود.آب دهنش رو قورت داد. _خیلی دیرشده عسل خیلی..من با تحویل دادن تو به اونها معامله کردم. با حرص و وحشت گردنش رو گرفتم و تکونش دادم:😠😨 _بهت میگم با کیا؟؟ دِ حرف بزن بی شرف! گفت:😏 _با چندنفر از دوست پسرای قبلیت! همونایی که مسعود و زدن.. باورم نمیشد..انگشتهام شل شد و از روی گردنش پایین افتاد.گفت: _نگران نباش قبل از اینکه خطرجدی ای تهدیدت کنه پدرشوهرت میرسه و اونا گرفتار قانون میشن.اینطوری شاید از بار گناه خودتم کم شه. عقب عقب رفتم به سمت در اتاق..با نا امیدی وبیحالی گفتم:😖😥 _الهی آتیش بگیری🔥نسیم..🔥 چادرم. چادرمو بهم بده.. گفت: _کلید ندارم. و با شتاب به طرف در خونه دوید و در رو باز کرد. 🍃🌹🍃 من با نا امیدی و اضطراب فقط به دو رو برم نگاه میکردم تا شاید پارچه ای لچکی چیزی پیدا کنم و روی سرم بندازم.😥اینجا آخر خط بود اینجا آخر اضطرار بود.من مضطر بودم!دستم از هر امداد و امدادگری کوتاه بود.باید جیغ میکشیدم تا شاید همسایه ها نجاتم بدند ولی من زبانم به دهانم نمیچرخید. مثل کابوسهایی که در این مدت میدیدم! که هرچه سعی میکردم جیغ بکشم نمیتونستم. با زبانی لال در درونم کسی فریاد زد:😭😵 یا اماااام زماااااان مضطر عاااااالم  نجاتم بده …نزار چشم نامحرم به روی ذریه ی مادرت بیفته..نزار دشمن ذریه ت دلشاد شه. 🍃🌹🍃 صدای سلام و خوش آمدگویی اونها از پشت در می اومد.به سمت مبل دویدم تا بین صندلیها پنهان شم که چشمم افتاد به کیفم👜 و حاجت روا شدم.کیفم رو باز کردم و ✨چادر تاشده وچانه داری ✨که بازکردم و روی سرم انداختم.من که توانی نداشتم.قسم میخورم چادر سرم کردند. 🍃🌹🍃 همان لحظه دو مرد مقابلم ایستادند. اما از نسیم خبری نبود.🔥میلاد و حمید🔥 با 👁چشمهایی کثیف و شیطنت بار 👁نگاهم میکردند. ادامه دارد.. نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_هفتاد_و_یکم یاد دیروز افتادم و جمله ی او به حاج کمیل. ح
میلاد گفت: _هی ببین کی اینجاست؟!!!!نمازمیخوندی حاج خانوم؟ نکنه مزاحم شدیم؟ حمید که از همون ابتدای دوستی هرزتر و وقیح تر بود در جواب میلاد گفت: _من که فکر میکنم این یک لباس جدیده برای سورپرایز کردن ما!! بنظرم بهتر از لباس خوابه؟ مخصوصا اگه… از وقاحت و بی ادبی او تمام بدنم خیس عرق شد.کاش هرکسی اینجا بود جز حمید..حمید بیمار بود.حیوون بود.بی شرم و خدانترس بود. 🔥نسیم🔥 لباس بیرون پوشیده در حالیکه مسعود رو روی ویلچر حمل میکرد رو کرد به پسرها وگفت: _خب دیگه من دارم میرم..کلید اون خونه 🔑🏠هه رو رد کن بیاد. حمید کلید و کف دستش انداخت وگفت: _ایول خوشم اومد.نمیدونی چقدر دلم عسل میخواست.اصلا قندم افتاده .. او همینطوری وقیح و بیشرم حرف میزد و من مثل یک بره ی بیچاره بین دوتا مبل به دیوار چسبیده بودم 😰 و💚تسبیحم💚 رو فشار میدادم.نسیم کجا میرفت؟ چطور میتونست منو با اینها تنها بزاره.؟با التماس رو به نسیم گفتم:😰😣🙏 _نسیم کجا داری میری؟؟ ایناااا از من چی میخوان؟ نسیم از خدا بترس. نسیم اصلا نگاهم نمیکرد.رو به آنها با التماس گفت: _قول دادید بهش آسیبی نرسونید.فقط فیلم بگیرید و برید.. حمید کف دستش رو به هم مالید: _آخخخخ چه فیلمی بشه این فیلم.. خدایا نه…قرارمون این نبود..😰☝️ من نمیدونستم اعتماد صادقانه ی من به بنده ت اینقدر برام گرون تموم میشه. من نمیدونستم قراره این قدر بیچاره بشم!! من بد بودم .من سزاوار تنبیه بودم حاج کمیل چه گناهی کرده بود؟ گناه این بچه چه بود؟ نسیم ضبط🔊 رو روشن کرد و تا آخرین شماره صدا رو زیاد کرد و به سمت در خونه رفت. تازه از خواب بیدار شدم! خون در رگهام غلیان کرد.با صدای بلند جیغ کشیدم😫😵 _کمکککککککککک……… و به طرف در دویدم قبل از اینکه به در برسم میلاد بازومو گرفت و پرسید: _کجا؟؟؟؟......😏 ادامه دارد.. نویسنده: ادامه دارد.. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آقا جواد برای شهدا خیلی خالصانه کار میکرد اعتقادش این بود که کار برای شهدا باید همه چیز تمام باشد در خادمی مناطق عملیاتی هم خستگی به جان میخرید اما برای شهدا کم نمیگذاشت . . . همین اخلاص همین خستگی ها همین از خود گذشتن ها بود که عاقبت، جواد به چشم شهدا آمد پادرمیانی کردند و خدا جواد را خرید ... 💕 @aah3noghte💕 ♥️ پیج شهید جواد محمدی ♥️ https://instagram.com/Javad_mohammady_110
💔 رابرت دال گفته است، ولایت فقیه، لااقل 12بار ایران را ازفروپاشی حفظ کرده است💯 حسن عباسی، 13آذر، دانشگاه آزاد قم 💕 @aah3noghte💕
💔 🔺 چقدر این شعارها فریبنده هست! : 👈ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند ! 👈اباالفضل علمدار خامنه ای نگه دار! 👈خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست! 👈این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده! ✊🏻پر از شور و احساس ! 😥گاهی با اشک و بغض و... ☝️اما چند نفر از این جمعیت پای ایستاده اند !؟ 🔺چند نفر از این جمعیت قلبی را پای کار آورده اند !؟ 👈🏽مگر می شود اصل ولایت فقیه را نداشت و شعار جانم فدای رهبر سر داد ! 🔺اگر پای ولایت فقیه در میان نباشد سید علی خامنه ای هم می شود یک فرد عادی باتقوی ... 👈🏽آنچه رهبر را در مسند جان فدائی می نشاند ولایت فقیه است ولا غیر ! 🔺ولایت فقیه هم در زمان غیبت امام زمان حکم نیابت او را بر دوش می کشد ! 👈🏽حالا باید با خودمان رو راست باشیم که چقدر پای کار امام زمان ایستاده ایم !؟ ✋حضرت سید علی عبد صالح خداست ! 👈🏽اما در این مقام آدمهای دیگری هم بوده اند ! 👈مثل حضرت آیت الله بهجت! 👈🏽همین حالا هم هستند ! ☝️اما چرا بزرگانی مثل آقای بهجت و بها الدینی و علامه حسن زاده و جوادی آملی ... اینهمه اظهار ارادت نسبت به آقای ای داشتند و دارند !؟ 👈مگر بجز این است که در نیابت امام زمان قرار گرفته !؟ 👈🏽از این زاویه چند نفر حاضرند جانشان را فدای ولایت کنند !؟ 😉اصلا مگر ولایت فدا میخواهد !؟ 👈🏽چقدر از این جمله می شوند حضرت رهبری وقتی که جمعی شعار جانم فدای رهبر می دهند !؟ 👈می گویند جانتان را باید فدای اسلام وکشور و .... ✋فهمیدید این ماجرا در چیست !؟ 👈🏽اطاعت از ولی فقیه نه سید علی خامنه ای !؟ 👈وقتی که به این رسیدیم دیگر اما و اگر تمام می شود !! 👈وقتی که در این مقام حاضر به جان فدائی شدیم آنوقت معلوم می شود راست می گوییم؟ 🔸جانتان هم خودتان ! 🔸ان شاالله طول عمر با عزت و برکت داشته باشید ! ☝️فقط برای اثبات دوستی با رهبری مطیعش باشید !؟ 👈🏽سمعا وطاعتا !!! 😏سخت است !؟ 👈🏽لا اقل در کنارش باشید ! سیاهی لشکر هم خوب است !؟ 😏سخت است ؟ 👈🏽لطفا در مقابلش نایستید !؟ 👈این که دیگر توقع زیادی نیست !؟ 😏این هم سخت است !؟ 👈🏽لطفا در صف دشمنانش قرار نگیرید !!!! ☝️اما می دانید سختی و دردناکی کار کجاست !؟ 👈🏽آنجایی که ادعا می کنیم رهبر هستیم اما پای هر حرفش می آوریم !؟ 👈باورکنیم هنوز آنهایی که در دشمنانش قرار می گیرند تر هستند ! 👈🏽تکلیف اینها معلوم است ! 👈تکلیف ما هم باید معلوم باشد ! 😊هستیم یا نیستیم !؟؟ 🔻بعضی ها بهانه می آورند که خب رهبر معصوم که نیست ! ممکن است اشتباه کند ! 🔻بعضی ها حرفشان این است چرا رهبر از دولت حمایت می کند و پشت مردم نیست !!؟ 🔻بعضی ها می گویند اگر قرار باشد چشم بسته حرف رهبر را بپذیریم پس نقش عقل و منطق و تفکر در زندگی ما چیست !؟ 🔻عده ای بهانه می آورند که رهبر خودش گفته از من انتقاد کنید !؟ 🔻عده ای می گویند رهبر با بعضی ها رودروایسی دارد باید کمکش کرد ! 🔻عده ای می گویند انتخاب های رهبر بین بد و بدتر و از سر ناچاری است ! 🔻عده ای هم دو رهبر دارند ! 👈می گویند عاشق رهبری هستیم اما فلانی هم حرفش حق است !!! ☝️اما حرف آخر ... ▫️تو مو بینی و مجنون پیچش مو ▫️تو ابرو، او اشارت های ابرو 👈🏽رهبری که دهها کارشناس را برای اخذ تصمیمات در کنار خود دارد ! 👈🏽رهبری که مشورتی تشخیص مصلحت دارد ! 👈🏽رهبری که از کانال اطلاعاتی بر جزئیات حوادث کشور اشراف دارد ! 👈🏽رهبری که الهی او جای شک و شبهه ندارد ! 👈🏽رهبری که تا کنون کشوری به اهمیت ایران را در بهترین شرایط اداره کرده ! 👈🏽رهبری که تا کنون یک خطا و نابجایی از اوسر نزده ! 👈🏽رهبری که نیابت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را بر عهده دارد ! 🔹این رهبر جای اما و اگر ندارد ! 🔅با من صنما دل یک دله کن 🔅گر سر ننهم آنگه گله کن ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نقاشی 🕯 اثرشهیدچمران خودمون❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 . باران بزنَد بر تنِ شهرے ڪھ نباشے...! پاييز تر اَز اين شبِ دِلگير مَگر هست؟! 🍃 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #قرار_عاشقی بغض هایی هست،نفس را بند می آورد گشودنشان،کار یک نفر است دستمو بگیر آقا #اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی #امام_رضآی_دلم #دلتنگ_حرم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 آغشته شدن دست آمریکایی‌ها به خون یک مادر اصفهانی🤔 مادر دانشمند ایرانی که پس از شنیدن خبر زندانی
💔 آزادی دکتر مسعود سلیمانی پس از ۱۳ماه را تبریک میگوییم 👈پستهای ریپلای رو بخونین😊 💕 @aah3noghte💕
💔 💞 عزیز دلم😍 عمر مرا تا زمانی که صرف طاعت تو شود، دراز گردان ❤️ و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بگیر و به سوی خود ببر. صحیفه سجادیه، دعای 20 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 حاصل عقل بوَد عشق و جنون میوه اوست هر که از عشق تو دیوانه نشد... عاقل نیست☝️ 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 حکایت خیلیامونه #تصویربازشود #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
⚠️ حرفهایتــــ ✍ املاء میشوند ؛ دو فرشتــه مےنویسنـد و این نامه را خدا نمره میدهد ✍ مواظبــــ باش✋ حرفـــ بیــــهوده نــزن 🚫 چه برسـد به اینــکه گنــاه باشد! ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_هفتاد_و_یکم یاد دیروز افتادم و جمله ی او به حاج کمیل. ح
💔 _کجا؟؟؟؟ شما یک بدهکاری کوچیک به ما داری.. من بی توجه به او با تمام توان التماس نسیم رو صدا زدم:😭😵 _🔥نسیمممممممم🔥 بابات به عزات بشینه نسیمممممم.نسیم منو از دست این 🐕گرگها🐕 نجاتم بده…نسیممم بچم….👶 نسیمممم زنگ بزن پلیس..🚓تو روخدا زنگ بزن ولی نسیم رفت و میلاد در رو قفل کرد. 🍃🌹🍃 از همون کنار در چیزی بلغور کرد ولی اینقدر صدای ضبط زیاد بود که هیچی نمیشنیدم.حمید خواست نزدیکم شه که میلاد دستش رو گرفت و فکر کنم گفت:😏 _فعلا نه! من دیگه امیدی نداشتم!عقب عقب میرفتم وتمام سلولهام خدا🙏 رو صدا میزد.زیر لب با بچم حرف میزدم: نترس مامان نترس.یادت باشه ما تو آغوش خداییم.پس فقط تماشا کن و نترس! گرچه اینها رو به بچم میگفتم ولی دروغ چرا؟ صدای شومی در درونم میگفت خبری از اون آغوش نیست! دل نبند..تو دیگه تموم شدی.دیگه برام مهم نبود که حاج کمیل منو ببینه درموردم چه فکری میکنه! اگر بلایی سرم میومد دیگه زندگی معنی ای نداشت..در ده سال غفلت و تاریکی عفتم رو حفظ کردم حالا اگر بی عفت میشدم میمردم.چه با حاج کمیل چه بی او!! 🍃🌹🍃 خوردم به یک دیوار کوتاه. اوپن آشپزخونه بود! دویدم و از روی جا قاشقی روی ظرفشویی چاقو🔪 برداشتم. میلاد کنار اوپن ایستاد!👁نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: _خیلی دلم میخواست بازم ببینمت! ببینم چه ریختی شدی!اونروزها فک میکردم از من پولدارتری.تریپم بهت نمیخوره! وقتی نسیم گفت هیچی نداشتی تعجب کردم. ایول واقعا بهت.چه خوب ادا بچه مایه دارها رو در میاوردی.اون موقعها زبون داشتی یکی اینقدر!! طنازی و دلربایی میکردی.حالمو خراب میکردی.الان دیدنت با این سرو شکل یک کم واسم عجیبه!!واقعا توبه کردی یا از ترس گذشته ت پناه بردی به ازدواج؟! حمید مشروب به دست پشت سرش ظاهر شد! _نه داداش!!من که میگم ازدواجش الکیه. لابد میخواسته شوهرشو بتیغه.. وبعد در حالیکه شیشه رو بالا میکشید گفت: _اصلا شاید ازدواجشم دروغ باشه چون تا جاییکه من میدونم این خوشش نمی اومد شبا با کسی باشه. 🍃🌹🍃 حرفهای حمید اونقدر رکیک و زشت بود که برای آخر عمرم بسم بود! این اون گذشته ی من بود!! گذشته ای که دنبالم اومده بود و میخواست بهم بفهمونه حتما نباید خودت رو در اختیار کسی قرار بدی تا بهت انگ بخوره همونقدر که رو درگیر خودت کنی انگار که دیگه چه فرقی میکرد چه اتفاقی بیفته؟؟ چشمهام رو بستم. خدا اینجا توی این خونه نبود. من از آغوش او سقوط کرده بودم.کی و کجا نمیدونم! ولی اینجا خدا نبود! من بودم و تسبیح الهام و یک بچه ی سه ماهه!!از همین حالا خودم رو تصور میکردم که زیر چنگال اونها الوده شدم و…اشکم😭 به پهنای صورتم ریخت. چشمم رو باز کردم.دستی نزدیک صورتم بود.دستهای کثیف حمید بود که قصد داشت صورتم رو نجس کنه. دوباره در درونم فریاد کسی رو شنیدم که میگفت: 🌟خدا اینجاست! مقاومت کن!نزار ناامیدی به اونها فرصت بده.🌟 چاقو رو مقابل او گرفتم و با تهدید گفتم: _اگر دستت به من بخوره زنده نمیمونی! 🍃🌹🍃 آفرین این شد!👌 اگر اونها میفهمیدند که ترسیدم همه چیز تموم میشد اونها دونفر بودند و ما هم دونفر!! حمید و میلاد با هم هم باهم.. زور ما خیلی بیشتر از این دونفر بود. حالا حسش میکردم.اینو از صدایی که نمیلرزید و دستی که محکم چاقو رو چسبیده بود حس کردم. او با دیدن چاقو عقب رفت و با چشم هرزو مستش گفت: _اوه اوه چه عصبانی! کاریت ندارم که بابا..میخواستم دلداریت بدم.دلداری که اشکالی نداره خوشگل خانوم؟ بعد دستهاشو با حالتی منزجر کننده و چندش اور باز کرد و گفت: _بیا در آغوش اسلام..   و غش غش خندید..عجیب بود که دیگه نمیترسیدم.😏💪 نمیدونم قرار بود چطوری اینها ناکام بمونند.. شاید مثل سپاه ابرهه خداوند از آسمان بجای سنگ سقف رو نازل میکرد بر سرشون و یا شاید جان اونها رو در همون لحظه میگرفت.گفتم: _برو گمشو از این خونه بیرون .گمشو وگرنه میزنمت.. او با حرکتی سریع یه بشکن زد کنار گوشم: _بیا بزن بینم؟! ما چاقو خورده تیم جیگر.. ژووووون.... عقب تر رفتم و چاقو 🔪رو محکم چسبیده بودم حمید به میلاد گفت: _داش میلاد فیلم بگیر که میخوام بلوتوث کنم واسه شوهرش! میلاد گوشیش📱 رو درآورد و  مشغول گرفتن فیلم شد.حمید مثل یک 🐕گرگ🐕 به کمین نشسته به سمتم اومد . 🍃🌹🍃 وحشت به همه ی وجودم رخنه کرد! چقدر احساساتم متغیر بود در این دقایق پایانی! زیر لب زمزمه کردم:🌟خدااا مراقبم باش..بی عفت بشم اون دنیا گله تو پیش خودت میبرم..🌟از حرفم اشکم در اومد. چاقو رو در هوا چرخوندم! _بخدا بیای جلو میزنم. او مست تر از این حرفها بود که چاقو رو درک کنه.گفت:_بزن… ادامه دارد.. نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سرِ سفره ی عقد آروم درِ گوشم گفت: میدونی من فَردا شَهید میشَم؟ خندیدم و گفتم..از کجا میدونی؟نکنه علمِ غِیب داری! گفت: آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س) رو تو خواب دیدم.. ازدواجمونو بهم تبریک گفت.. بعدشم وَعده ی شَهادتمو داد... بُغض کردمُ گفتم: پس من چی؟ میخوای همین اولِ کاری منُ تنها بزاری بری؟؟ نبود شرطِ وَفا بِری و منو نَبری! توکه میدونی فردا میخوای شَهید بشی..چرا نشستی پایِ سفره عقد... چرا خواستی منو به عقدِ خودت دربیاری!؟ دستمو گرفت..خندیدُ گفت: اخه شنیدم شَهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه! میخوام که اون دنیا جزوِ شفاعت شده هام باشی... میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیرم❤🕊 به روایت همسر شهیدهادی‌ابراهیمی(مدافع حرم) ... 💕 @aah3noghte💕
💔 👤توییت استاد : ‏آقازاده ها و ها با چه تحلیلی(بخوانید رویی) در انتخابات شرکت می کنند؟ در حوزه های انتخابیه شهرستانها،نمایش قدرت یا منتسب بودن به فردی که در قوه مجریه و یا دیگر نهادهای مهم کشور ، پست کلیدی دارد یک امتیاز جدی محسوب شده و در واقع ضمانتی است بر توانایی گرفتن حق مردم آن شهر ‏ولو غیر قانونی و با رابطه!! برای نمونه آقای نوریان پس از تایید صلاحیتش اندکی پس از رد صلاحیت در شهرکرد، این پالس را به حوزه انتخابیه اش داد که به لایه های قدرت متصل است و همین امر موجب شد رای بیاورد در باره شال سفید و دختر روحانی نیز باید گفت: با همین پروپاگاندا ما و‏شما به ستاد تبلیغاتی بی جیره و مواجب دامادِ شیخ بدل شده ایم و دیگر آنکه شال سفید در دستان زنی محجبه یعنی دو قطبی طراحی شده لیبرال ها در انتخابات برای فریب مجدد مردم ، مطالبه قانون از زبان چادری هایی مانند و ، برای خلع سلاح موافقان حجاب اجباری است ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #حر_امام۲ طیب حاج رضایی در سال ۱۲۹۰ در تهران به دنیا آمد. اهل دعوا بود
💔 تصویر دیده نشده از اعدام حاج اسماعیل رضایی که به همراه مرحوم طیب به دلیل حمایت از قیام مردمی علیه شاه، به شهادت رسید ۱۱ آبان ۱۳۴۲ #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء #شهید_طیب 💕 @aah3noghte💕
💔 🔺جزئیات بحث روحانی و رحیم پور ازغدی درباره / ازغدی مدعی شد: آقای روحانی به من گفت ساکت باش و حرف بی‌ربط نزن رحیم پور ازغدی در دانشگاه خواجه نصیر: 🔹آقای روحانی به من گفت ساکت باش و حرف بی ربط نزن و گفت که من دیگر نباید شورا بروم. من گفتم که شما مسئول شورا نیستید. 🔹روحانی به من گفت شما چه کسی هستید که بنده در جواب گفتم که خود شما کیستید؟ آقای روحانی گفت که من رئیس جمهور هستم و ایشان نباید بیاید. بنده در جواب گفتم شورایی که شما رئیسش هستی را چرا اصلا باید بیاییم. 🔹آقای روحانی قانونا حق چنین کاری را ندارد ولی در مقابل علاقه‌ای نیز برای شرکت در جلسات ندارم. یک دیکتاتوری کامل و بدون توضیح و ادب است. 🔹شما می‌گویید بنده توهین کردم، خوب متن و صوت جلسه را منتشر کنید. آقای روحانی در جلسه گفت که من تا صبح پیگیر بودم که همه مردم راضی بودند و با اعتراض بعضی مراجع و‌ نمایندگان اوضاع پیچیده شد و اغتشاش آغاز شد. 🔹بنده در جلسه گفتم که اینگونه نبوده و مسئولان دولتی از یکی دو روز قبل از اجرای طرح آمده اند و دروغ گفته اند و این باعث نارضایتی توده مردم شده‌است ... 💕 @aah3noghte💕
💔 به همه شما وصیت می کنم، همه شمائیکه این صفحه را می خوانید؛ قرآن را ⇜ بیشتر بخوانید ⇜ بیشتر بشناسید ⇜ بیشتر عشق بورزید ⇜ بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید ⇜ بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید 👌 سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی⁉️ عزیزان من و ای برادران و خواهرانم! عزیزانم! دست از حمایت امام و انقلاب برن
💔 ⁉️ از جبهه حدود ساعت دو نصفه شب رسیده بود خانه. خستگی راه یک طرف، سرمای هوا هم یکطرف دیگر، ولی باز هم حسن دلش نیامده بود من و مادرش را از خواب بیدار کند. همان جا پشت در نشسته بود تا اذان صبح. با تعجب پرسیدم: خب چرا در نزدی؟ گفت: به خودم اجازه ندادم شمارو از خواب بیدار کنم، صبر کردم برای اذان صبح که بیدار میشید در بزنم. 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اگر براتون زحمتی نیست یک روز نماز برامون بخونید انشاالله اونور جبران میکنم... #_۱۶_آذر_سالروز_شهادت ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #قرار_عاشقی خوشبختےیعنے... نیمہ شب صحن انقلاب روبہ روپنجره فولاد دردودل با آقا ڪبوترهاے حرم صداے اذان صداے نقاره و... اشڪ💔 #اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی #امام_رضآی_دلم #دلتنگ_حرم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕