💔
بنظر میرسد فتنه در حال شفاف شدن است!
اول؛ پخش پوسترهای بینام و مشکوک "مجتبی خامنهای" در خیابان انقلاب!
دوم؛ پخش خبر دیدار احمدی نژاد با مجتبی خامنهای توسط رسانه های نزدیک به عربستان!
سوم؛ پیوند غیرمستقیم #دهه_فجر و سلطنت موروثی توسط مشاور روحانی!
هنوز خیلیا هستن که به تشابه اسمی اعتقادی ندارن!😏 و اصرررراررر دارن مجتبی خامنه ای خارج نشین، را به امام خامنه ای وصل کنن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
و لا تکلني إلـی خلقك
مرا به خلق خود وا مگذار!
#صحیفه_سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
امام خمینی (ره):
♨️یک شخص روحانی می تواند یک ملت را نجات بدهد و یک شخص روحانی می تواند یک ملت را به تباهی بکشد!
💠 توجه داشته باشید که مبادا [شما روحانیون] از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهی بکشید... روحانی باید طوری باشد که مردم وقتی که او را دیدند، به یاد رسول خدا بیفتند.»
(صحیفه امام، ج ۸، ص ۲۶۲)
💕 @aah3noghte💕
💔
تو
قلبهارافَتـحکردی،
قبلازآنکهـ
اِنقِلابکنی 🌱
#امام_خمینی
#عید_انقلاب
#دهه_فجر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_صد چند بار دیگر هم سرم را نوازش میکند و میبوسد: خب دیگه بسه، بقیه دلشون
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_صد_و_یک
لبخند میزند؛ میخواهم بروم که پلکش را برهم میگذارد: بشین!
از خدایم است که بمانم! مینشینم: نذر کرده بودم اگه برگردی دیگه نبندمت به رگبار!
میخندد: گفتم چقدر مظلوم شدیا!
- چرا انقدر لاغر شدی حامد؟
نمیدانم چرا این سوال را پرسیدم؛ درحالی که دست دراز میکند تا برشی کیک بردارد میگوید: چلو کبابای داعشیا بهم نساخت!
وقتی کیک را میخواهد بردارد، آستینش کمی بالا میرود و خطوط سرخ و کبودی روی مچش میبینم؛ مچش را میگیرم و به طرف خودم میکشم: اینا چیه رو دستت؟
دستش را عقب میکشد و کیک را گاز میزند: حساس نشو!
- اونا چی بودن حامد؟
- ای بابا! چه گیری میدی! آدم مهمونی بره خونه داعشیا که تپل مپل و سرخ و سفید برنمیگرده!
- ولی تو سرخ و کبود برگشتی!
تلخ میخندد؛ ریش هایش را کوتاه کرده و مرتب تر شده. تازه متوجه خط سرخی روی گلویش میشوم؛ چند خط سرخ!
میپرسم: گلوت چی شده؟
- اومدی بازجویی آبجی خانم؟ فرض کن خورده تو دیوار! یا اصلا رفته لای در! مشکلیه؟
آرام جیغ میکشم: حامد!
انگشتش را روی لبم میگذارد: هیس! عمه تازه خوابش برده!
-اگه نگی، میرم به عمه میگم!
اخم میکند: خبرچینی کار زشتیه خانوم کوچولو!
- بگو چی شده دیگه!
سرش را تکیه میدهد به لبه تخت و به سقف خیره میشود: قول میدی بین خودمون بمونه؟
سرم را تکان میدهم.
- انگار نذر شمر کرده بودن! یه بار انقدر زدنم که تا دم مرگ رفتم، آبم بهم نمیدادن؛ برای اینکه ازم اطلاعات بکشن، خوابوندنم روی زمین چاقو رو گذاشتن روی گردنم وگفتن اگه حرف نزنم میکشنم؛ سر بریدن یه چیز عادی بود براشون، اسم اون کسی که روم نشسته بود و چاقوش رو گردنم بود رو یادمه، صداش میکردن ولید، ولید
فنلاندی! موها و صورتش بور بود! خیلی وحشی بود نامرد... اشهدمو گفتم، ذوق کردم که الان شهید میشم... ولی همون موقع یه صدای انفجاری از بیرون اومد که همشون ولم کردن و رفتن، ولیدم رفت ببینه چی شده....
#ادامہ_دارد...
به قلم فاطمہ شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_صد_و_یک لبخند میزند؛ میخواهم بروم که پلکش را برهم میگذارد: بشین! از خد
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_صد_و_دو
آب دهانش را فرو می دهد و آه میکشد؛ امیدوارم همچنان سقف را نگاه کند تا من فرصت داشته باشم اشک هایم را پاک کنم.
چند قدم می روم و دوباره پشت سرم را می پایم؛ پدر با لبخند نگاهم میکند: برو... مگه دنبال دلارام نمیگردی؟ برو حوراء!
هوا پر از دود و غبار است، خوب اطرافم را نمیبینم؛ به طرف رزمنده ها میروم. وقتی پشت سرم، به سختی پدر را بین گرد و خاک میبینم؛ از ترس گم شدن، با سرعت بیشتری میدوم تا به یکی دو قدمی اشان برسم.
میگویم: آ... آقا... میشه منو برسونید یه جای امن؟ من گم شدم!
- چطور ممکنه گم بشی حوراء؟ تو راهتو پیدا میکنی... بیا ما میرسونیمت!
- شما اسم منو از کجا میدونید؟
- بیا... مگه نمیخوای دلارام رو ببینی؟
همه جا تاریک میشود، یک لحظه تکانی میخورم و چشم هایم باز میشوند. صدای جیرجیرک می آید، عرق کرده ام؛ قلبم با تمام قدرت به قفسه سینه ام می کوبد، دستم را روى پیشانی ام میگذارم؛ باز هم همان خواب که هرچند وقت یکبار میبینمش؛
پدر در شهری جنگ زده که دو رزمنده را نشانم میدهد تا به کمک آنها راه را پیدا کنم؛ چشم هایم را ریز میکنم به ساعت؛ نیم ساعتی به اذان مانده؛ کمر راست میکنم، چادر نمازم که دورم پیچیده را روی سرم مرتب میکنم و پاورچين پاورچين میروم به حیاط.
کنار حوض نشسته و با موج هایی که در آب میاندازد، ماه را می لرزاند.
تا قبل از آمدن حامد، عمه اصلا دل و دماغ رسیدن به حیاط را نداشت، برای آمدنش حوض را تمیز و پر از آب کردیم. دوست ندارم خلوتش را بهم بزنم؛ از بعد اسارت، ساکت ترشده و مهربانتر؛ حق دارد بیشتر وقت ها یک گوشه در خودش فرو برود؛ سه ماه اسارت در دست داعشی ها، چیز کوچک و راحتی نبوده که به این راحتی از یادش برود.
حالا همه قدرش را بهتر میدانیم، در این دوسالی که با حامد زندگی کردم، این سه ماه بیشتر دوستش داشتم؛ مینشینم لب ایوان تا نگاهش کنم، حالا دوباره انگشتر عقیق هند را در دستش کرده، چقدر خوب شد که موقع اسارت همراهش
نبود.
#ادامہ_دارد...
به قلم فاطمہ شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_صد_و_دو آب دهانش را فرو می دهد و آه میکشد؛ امیدوارم همچنان سقف را نگاه ک
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_صد_و_سه
- چرا نخوابیدی؟
پس متوجه آمدنم شده.
- خواب بابا رو دیدم؛ همون خوابی که همیشه میدیدم.
- منم خواب بابا رو دیدم، توی حرم امام رضا(ع) بود.
حامد نگاهی به درخت انگور میاندازد: اینم تا چند وقت دیگه غوره میده، بعدم غوره هاش انگور میشه!
حامد، زیر درخت انگور، لب حوض فیروزهای؛ چقدر شبیه پدر است؛ از مسجد صدای اذان می آید.
آخرین بار و و اولین باری که به مشهد آمدم، اردوی المپیاد مدرسه بود و فقط شانزده سال داشتم؛ آن سال فقط دلم میخواست از نزدیک حرم را ببینم، ببینم چه خبر است که همه آروزی زیارتش را دارند؟
و هنوز آنقدر کوچک بودم که جز آیینه کاری هاو چلچراغ ها و انعکاس نور در پیچ و تاب معرق و کاشی و آینه، چیزی ندیدم و جز زمزمه السلام علیک، چیزی نشنیدم.
اینبار اما، سفر مشهدمان شوقی مضاعف دارد؛ حاج مرتضی خواست مهمانمان کند تا حامد کمی سرحال شود؛ البته کاملا مهمان هم نیستیم و هزینه ها را تقسیم کرده اند. الان در هواپیما هستم؛ ساعت حدود 9 شب است. وقتی در تاریکی شب، حرم نورانی از پنجره های هواپیما پیدا میشود، باور میکنم تا دلارام فاصله ای ندارم؛ همه گریه میکنند، از جمله خودم!
دل توی دلم نیست! از هواپیما که پیاده میشویم هوای مشهد به صورتم میخورد؛ از همینجا بوی گلاب می آید، هوای اینجا چقدر شبیه کربلاست!
بقیه راه تا هتل را پرواز میکنم؛ جز دلارام نه کسی را میبینم و نه صدایی میشنوم:
#بجز_آن_یار_ندارم؛_به_کسی_کار_ندارم...
چمدان ها را به هتل تحویل می دهیم و می رویم به سمت حرم. هتل در خیابان امام رضا(ع)ست و پنج دقیقه ای تا حرم فاصله دارد. همه ساکتند، همه حال مرا دارند.به جلوی گیت ها که میرسیم، مردها جدا میشوند؛ حامد فقط یک جمله می گوید:
قرارمون یه ساعت دیگه، باب الرضا.
وارد صحن میشویم. همه چیز بر خلاف خیابان بیرون، آرام است؛ هوا نه سرد است و نه گرم، نسیمی ملایم میوزد. با همان حال منقلب اذن دخول میخوانم.
حواسم نیست که دوست ندارم جلوی عمه و راضیه خانم گریه کنم؛ چشمم از گنبد برداشته نمیشود، با همان حالت به عمه میگویم: میشه من تنهایی برم؟
- برو فقط زود بیای ها! گم نشی!
- چشم!
التماس دعایی میگویم و راه میافتم؛ رفتن که نه، انگار در خلاء گام برمیدارم.
صحن ها را درست بلد نیستم، چندبار گم میشوم و پرسان پرسان، مثل دیوانه ها
خودم را میرسانم به صحن انقلاب.
از کفشداری 2 وارد رواق میشوم. همه چیز جدید است؛ اما آشنا. همه جا نور است و نور و نور، بوی گلاب می آید؛ صدای زمزمه و مناجات درهم پیچیده و به آسمان میرود، صدای یکنواخت و ملایم.
#هوهوی_باد_نیست_که_پیچیده_در_رواق
#خیل_مالئکند_رضا_یا_رضا_کنند...
ضریح را که میبینم، تمام حرفهایی که آماده کرده بودم اشک میشود. زیرلب سلام میدهم؛ جمله ای زیباتر از این به ذهنم نمیرسد: السلام علیک یا شمس الشموس وانیس النفوس.
#آمده_ام_شاه_پناهم_بده...
وقتی صدای زنگ می آید، راضیه خانم میگوید: فکر کنم علیه!
با این حرفش میروم به اتاق تا چادر سرم کنم. از صبح تا به حال، سعی کرده ام حال دگرگونم را عادی نشان بدهم؛ اصلا نمیفهمم اطرافم چه میگذرد، با خودم قرار گذاشته بودم در این پنج روز سراغ گوشی و فضای مجازی نروم ولی نشد؛ یعنی زهرا نگذاشت بس که زنگ زد و پیام داد که سروشت را چک کن! از صبح تا حالا که خبر شهادت محسن حججی را خوانده ام، آشوبم و آن عکس معروف از جلوی چشمم دور نمیشود. آخرین عکس و شاید افسون کننده ترین عکس دنیا.
(بعید است عکس شهید حججی را ندیده باشید؛ برای همین لزومی نیست توصیفش کنم... همه با آنچه بر ما و آن روضه مصور گذشته آشناییم)
#ادامہ_دارد...
به قلم فاطمہ شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
کبوتر بچه
پسربچه بود و شیطنتهایش دردسر درست میکرد اما در همان زمان هم روحی بزرگ و ارادهای پاک و خدایی داشت. پنجم ابتدایی بود که نامهای به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نوشت:
باسمهتعالی
من آدمی هستم بیاختیار که برای پدر و مادرم دردسرهای بزرگی درست میکنم. خواهش میکنم هرچه زودتر یا مرا انسانی پاک و مخلص در پناه دین قرار بده یا این کار را به عده عزرائیل بگذارید.
من از شما خواهش میکنم از شما خواهش میکنم.
من مانند کبوتر بچهای هستم که در قفس و اسارت شیطان قرار دارم.🕊
خواهش میکنم به حق فاطمه زهرا و بهحق تشنهلبان و تشنهلب کربلا ، آزادم کن.
اگر حاضر به این کار نیستی مرا هرچه زودتر از دنیا آزادم کن.
بهحق جدّت رسولالله قسمت میدهم.
نویسنده: عبدالصالح زارع در سن 11 سالگی
#شهید_عبدالصالح_زارع
#شهید_مدافع_حرم
#خاطره
سالروزشهادت🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۰۰ ) أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_بقره
(۱۰٢) وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهوَلاََلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ
و (يهود) آنچه (از افسون و سحر كه) شياطين (از جنّ وانس) در عصر سليمان مى خواندند، پيروى مى كردند وسليمان هرگز (دست به سحر نيالود و) كافر نشد ولكن شياطين، كفر ورزيدند كه به مردم سحر و جادو مى آموختند و(نيز) از آنچه بر دو فرشته، هاروت و ماروت، در شهر بابل نازل شده بود (پيروى نمودند. آنها سحر را براى آشنايى به طرز ابطال آن به مردم مى آموختند.) وبه هيچ كس چيزى نمى آموختند، مگر اينكه قبلاً به او مى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، (با بكار بستن سحر) كافر نشويد (و از اين تعلميات سوء استفاده نكنيد،) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند (نه اينكه از آن براى ابطال سحر استفاده كنند). ولى هيچگاه بدون خواست خدا، نمى توانند به كسى ضرر برسانند. آنها قسمت هايى را فرا مى گرفتند كه براى آنان زيان داشت و نفعى نداشت، و مسلّماً مى دانستند هركس خريدار اينگونه متاع باشد، بهره اى در آخرت نخواهد داشت و به راستى خود را به بد چيزى فروختند، اگر مى فهميدند.
✅نکته ها:
آنچه از روايات استفاده مى شود آن است كه حضرت سليمان عليه السلام براى جلوگيرى از انحراف يا سوء استفاده، دستور داد اوراق ساحران را جمع آورى و نگهدارى كنند. ولى بعد از وفات او گروهى به آن نوشته ها دست يافته و مشغول تعليم و اشاعه سحر در ميان مردم شدند. آنان حتّى معجزات حضرت سليمان را سحر معرّفى كرده و پيامبرى او را منكر شدند. و برخى از بنى اسرائيل نيز به جاى پيروى از تورات به سراغ سحر و جادو رفتند.
اين كار چنان شهرت و گسترش يافت كه يهود زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نيز سليمان را ساحرى زبردست مى دانستند و او را به عنوان پيامبر نمى شناختند!
اين آيه، گناه و انحراف رها كردن تورات و پيروى از شياطين سحرآموز را بيان مى كند كه يهود به جاى تورات از آنچه شياطين در زمان سليمان بر مردم مى خواندند، پيروى مى كردند.
آنان براى توجيه كار خويش، نسبت سحر به سليمان نيز مى دادند، در حالى كه سليمان مرد خدا بود و كارش معجزه، و شياطين در جهت مخالف او و كارشان سحر بود.
علاوه بر آنچه گذشت، يهود از منبع ديگرى نيز به سحر دست يافتند. بدين طريق كه خداوند دو فرشته را به نام «هاروت» و «ماروت» به صورت انسان در شهر «بابل» در ميان مردم قرار داد كه روش ابطال و خنثى سازى سحر و جادو را به آنان بياموزند. امّا براى اينكار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند. چون انسان تا فرمول تركيبى چيزى را نداند، نمى تواند آنرا خنثى نمايد. لذا فرشته ها، ابتدا طريق سحر و سپس طريقه ابطال آن را مى آموختند و قبل از آموزش با شاگردان خود شرط مى كردند كه از آن سوء استفاده نكنند ومى گفتند: اين كار مايه ى فتنه و آزمايش است، مبادا در مسير مبارزه و خنثى سازى، خودتان گرفتار شويد. امّا يهود از آن آموزش سوء استفاده نموده و از آن براى مقاصد ناشايست بهره بردند و حتّى براى جدايى ميان مرد و همسرش بكار گرفتند.
قرآن در اينجا نكته اى را يادآور مى شود كه جاى دقت و تأمل است. مى فرمايد: ساحر با داشتن علمِ سحر، از دايره ى قدرت الهى خارج نيست و بدون اراده ى خدا قادر به انجام كارى نيست و به كسى نمى تواند ضررى برساند، ولى از آنجايى كه خداوند براى هر چيز اثرى قرار داده است، سحر و جادو نيز مى تواند اثرات سويى داشته باشد كه از آن جمله تأثير آن بر روابط زناشويى و خانوادگى است.
📚 تفسیر نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۰٢) وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَي
اونایی که فرصت ندارین تفسیر بخونین
بخش تفسیر رو از دست ندین😉
چشم به راه آن لحظه ای هستم که از مشرق امید طلوع کنی ☀️
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
.
نمیدونم چرا ولی انگار
براتِ زیارت رفتنامون
همش, دست امامرضاست..
+ میشه نگام کنی :)
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته خراب انداز
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
بِطَلَبشَباےِجُمعھنوکَࢪٺرو...
حَرَمےڪہمیدھبوےِمادَرِٺرو💔
#شبجمعهستهوایتنڪنممےمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞 | یٰامَنیَعلَمُضَمیٖرِالصّاٰمِتیٖنْ | پناهبرتو ڪهبۍواژه مرامۍشن
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
یا الهی و سَیِّدی و رُبّی
اَتُراکَ مُعَذِّبی بِنارِک؟
ای خدای من
ای سید من
من آیا باور کنم،
که مرا در آتش می سوزانی...؟💔
#دعایکمیل
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
یـاصاحبالـزمانعج
نه اینکه خسته شدم، نه ولـی دلم تنگ است
که بـیتو جمعه هوایش همیشه سنگین است
#السلامعلیکیاصـاحبالزمان
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
+يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ...
_جانم خدا !
+وقتدنیاکمه ؛ کلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ المَْوْتِ ...!!!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
قبر شهیدان #عشق، گر بشکافی هنوز
آید از آن هر زمان، زمزمه دوست دوست
#عاشق دیدار دوست، اوست که همچون #حسین
زردی رخساره اش، سرخ ز #خون گلوست
#گلستان_شهدای_اصفهان
قطعه ای از بهشت
نائب الزیاره اعضای کانال #آھ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از • مجموعه فرهنگی حـنیـف •
🔹شرکت کننده 1
📣مسابقه داریم 📣
🎁با کلی جوایز عالی🎁
🏆زودتر بیاید که فقط تا #روز_مادر وقت دارید
مسابقه اینجاست رفیق👇
https://eitaa.com/joinchat/4193517615C3e1b7312b2
جانمونید🚶♂🚶♂
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_بیست_و_پنجم * اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ وَ أْحكامُهُ زاهِرَةٌ وز اَعْلامُهُ باهِر
💔
#شرح_خطبه_فدکیه
#قسمت_بیست_و_ششم
* وَ يَسْلَسَ قِيٰادُهٰا
و به مقداری كه شتر آرام گيرد و افسار آن در اختيار شما قرار گيرد. سَلْسْ به معنی آرامی و روانی، و قِيٰادْ به معنی افسار است. اشاره به اينكه به مخالفتها هم وقعی نگذاشتید و به دروغ ادعای اجماع كرديد.
* ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها
و آتشزنه را آورديد و شروع كرديد به شعلهور كردن آتش. يعنی از همان اوّل سعی كرديد آتش گُر بگيرد، و پس از آن كه خلافت را در دست گرفتيد، آتشگيرانۀ آن را روشن كرديد. حضرت اشاره میكند كه اوّل آتش خلافت را روشن كرديد و حالا داريد آن را باد میدهيد و شعلهور میسازيد.
* وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَهٰا
و آن آتش را به جاهای ديگر هم سرايت داديد. جَمْر يعنی آتش با هيزم سرخ شده. يعنی سريع خليفه تعيين كرديد، و پس از به قدرت رسيدن به سراغ حكمرانی نرفتيد بلكه آتش ظلم اوّليه را گسترش داديد و فدك را غصب كرديد و بعد به خانۀ اهلبيت پيغمبر ريختيد يعنی تعرّض به بيت آن حضرت(ص)، چرا اين قدر عجله؟
* وَ تَسْتَجيبُون لِهتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِی
و به آن ندای شيطان گمراه كننده پاسخ مثبت داديد. يعنی حركت شما در سقيفه شيطانی بود و هوای نفس بود و شما قدرت طلب و رياست طلب بوديد و دنباله روی شيطان كرديد، يعنی كار شما اصلاً بر مدار حق طلبی نبود.
اگر فرض كنيم مخاطب حضرت(س) سردمداران سقيفه باشند يعنی آنها از شيطان تبعيت كردند و اگر منظور حضرت كسانی باشند كه تسليم خدعه ها و توطئه های از پيش طراحی شدۀ سردمداران سقيفه شدند و بيعت كردند پس حضرت(س) سردمداران را به شيطان تشبيه كرده و بيعت كنندگان با آنها را به كسانی كه بخاطر هوای نفس از آنها اطاعت كردند.
شيطانی بودن اين كارها هم روشن است، چون با كنار گذاشتن احكام و شرايط قرآن صورت گرفته است و چه عمل شيطانی از اين بالاتر كه احكام اسلام و قرآن كنار گذاشته شود.
* وَ إِطْفاءِ أَنْوارِ الدِّينِ الْجَلی
و شما انوار دين خدا را كه روشن بود خاموش كرديد. همين عبارت معنايی را كه در عبارت قبل مطرح كرديم تأييد میكند كه كار شيطانی شما خاموش كردن نور دين خدا بود. يعنی شما معيارهای قرآن و آنچه فرموده بود همه را كنار گذاشتيد و قرآن و سنّت هر دو را رها كرديد.
يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِمیخواهند كه نور خدا را خاموش سازند. * وَ إهْمادِ سُنَنِ النَّبِی الصَّفِی و سنن پيامبر برگزيدۀ خدا را خاموش كرديد. اِهْمادْ به معنی خاموش كردن است، يعنی مسير اسلام را تغيير داديد و با غصب خلافت شروع كرديد به از بين بردن انوار دين و آثار پيغمبر، و چهرۀ اسلام را كريه و زشت كرديد و الگوی زشتی برای آيندگان ساختيد و احكام پيغمبر اسلام كه روشنی بخش در تاريخ بود را از بين برديد و بشريت را از آن محروم كرديد. خلافت در اسلام بر معيار علم و تقوی استوار بود يعنی آگاهی به احكام و موازين الهی و توأم با آن تقوای عملی، و مصداق اعلای اين صفات معصومين عليهمالسّلام هستند كه عصمت مطلق دارند. امّا شما اين معيارهای نورانی كه محورش علم به احكام الهی و تقوا بود را كنار گذاشتيد و معيارهای شيطانی مطرح كرديد، معيارهای ساختگی و لذا در سقيفه تنها معياری كه مطرح نبود علم و تقوی بود. ادامه دارد.. #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
مؤذن نِدا سَر داد ،
عَجِّلُوا بِالصَّلاةِ قَبْلَ الْفَوْتِ ...!!!!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕