شهید شو 🌷
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۰) به آتش کشیدن شدن مسجد توسط فتنه گران #ادا
💔
چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۱)
به آتش کشیده شدن پایگاه بسیج
توسط فتنه گران
#ادامه_دارد...
#اندکی_سیاسی
#بصیرت
#ولایت
#فریب
#نفوذ
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_چهل_چهار خدای رحمان من
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم
به قلم شهیدمدافع حرم
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_چهل_پنج
تو رحمت خدایی
اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد...😍
گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت🌸🍃🌹 ...
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم ...
حس داشتن خانواده ...
همسری که دوستم داشت ...
مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه ... چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود؟... .🤗
بهش نگاه می کردم ... رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود ...
حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود ... بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم😌 ...
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت ... چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم☺️ ...
صندلی رو برام عقب کشید ... با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت ... با خنده گفت:
" فقط مواظب انگشت هات باش ... من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ... "😅
با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه ... اشک از چشمم پایین اومد...
بیش از ۳۰ سال از زندگی من می گذشت ... و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم😔 ...
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ...
- استنلی چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاد؟ ... من کاری کردم؟😲😳 ...
سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت ... احساس و اشک ها به اختیار من نبودن😭 ... .
با چشم های خیس از اشک بهش نگاه می کردم ... به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم ...
+ حسنا، تا امروز ... هرگز... تا این حد ... لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم ... تمام زندگیم ... این زندگی ... تو رحمت خدایی حسنا😍 ...
دیگه نتونستم ادامه بدم ... حسنا هم گریه اش گرفته بود... بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت ... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم ... .
قصد داشتم برم دانشگاه💪 ...
با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد😃 ... .
من تجربه پدر داشتن رو نداشتم ... مادر سالم و خوبی هم نداشتم ... برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم ...
اما امروز خوشحال و شاکرم ... و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم🙃 ...
من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و ... بدم ... .
مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم😅 ... چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن😌... .
زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته ... اما من آرامم ... قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ...
من و همسرم، هر دو کار می کنیم ... و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم ... وقتی همسرم از سر کار برمی گرده ... با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها ... برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه ... .
من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن ... می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم ... و بعد از خودم می پرسم:
استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ ...
و من این جواب منه ... "نه ... هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست"😌😇..
اتحاد، عدالت، خودباوری ...
من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم💪 ... و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست.✌️
پایان.
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از بایگانی
💔
ياد آن شاعر دلداده به خیر
که دمادم میگفت:
"خبر آمد خبری در راه است …
سرخوش آن دل که از آن آگاه است" …
ولی ای کاش خبر می آمد
که خدا مى خواهد
پرده از غیبت مهدی زمان بر دارد
پرده از روزنه ی عشق و امید …
پرده از راز نهان بردارد !
کاش روزی خبر آید که تسلای دل خلق خدا
از فراسوی افق می آید ...!
مهدی، آن یوسف گم گشته ی زهرا و على
از شب هجر به کنعان دلم می آید …
#سلام_یوسف_گمگشته_من
#امام_عصر_عليه_السلام
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی.🙄 در خور
💔
#شهیدکاظم_عبدالامیر...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی.🙄 در خور
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#شهید_مدافع_حرم
مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐
یکی از برادرهایش در جنگ ایران و عراق کشته شده بود و برادر دیگرش اسیر بود . خودش هم بچه دار نمےشد...
کینه عجیبی از ایرانےها داشت و آنها را مقصر همه مشکلات خودش مےدانست.😶
اسمش «کاظم عبد الامیر مزهر النجار »بود معروف به #کاظم_عبدالامیر.
تنها ویژگی خوبی که داشت این بود که #شیعه بود .☺️
بین اسرا از همه بیشتر حجه الاسلام #ابوترابی را شکنجه مےکرد.😒
هرچند خانواده اش به روحانیون و سادات احترام مےگذاشتند، اما حاج آقا ابوترابی ، برایش در حکم یک اسیر بود نه یک سید روحانی .😟😐
تا اینکه...
یک روز کاظم وارد اردوگاه شد و رو به آقای ابوترابی گفت :
«بیا اینجا کارت دارم.»
فکر کردیم دوباره شکنجه و...😨 اما از آن روز رفتار کاظم با همه اسرای ایرانی تغییر کرد 😮 و حتی بسیار آقای ابوترابی را احترام مےکرد....
علت این تغییر رفتار را از حاج آقا ابوترابی پرسیدیم، گفتند:
"کاظم به من گفت:
«خانواده من شیعه هستند و مادرم بارها سفارش #سادات را به من کرده بود و بارها گفته بود مبادا ایرانےها را اذیت کنی"...😡😠
دیشب مادرم #خواب_حضرت_زینب س را دید و ایشان نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده بودند...😔😞
صبح هم مادرم گفت :
«حلالت نمی کنم اگر ایرانی ها را اذیت کنی»...😠😡😠
حالا هم آمده ام حلالیت بطلبم.😔😭
به مرور مهر و محبت آقای ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و رفتارش با ایرانی ها بسیار خوب شد.😚
موقع آزاد شدن اسرا ، کاظم برای خداحافظی با آقای ابوترابی تا مرز ایران آمد... او #مرید حاج آقا شده بود .😊
بعد از مدتی برای دیدن حاج آقا ابوترابی، با سختی بسیار، راهی ایران شد و وقتی فهمید ایشان در مسیر مشهد در سانحه رانندگی مرحوم شده است، به شدت متاثر شد و به مشهد و زیارت مزار ایشان رفت...😭😔😭
کاظم عبد الامیر از گذشته اش #توبه کرد ، توبه ای مردانه...
و مدتی قبل ، در دفاع از حرم عمه سادات در #سوریه به شهادت رسید .
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#پایان_داستان_شهید_مدافع_حرم
#اختصاصے_کانال_آھ3نقطه...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے📛
💔 #مبارزه_با_راحت_طلبی
در زمان دفاع مقدس، رزمندگانی که گاهی به مرخصی می اومدن، شب ها نمیتونستن روی تشک بخوابند؛😳
نه اینکه بخوان صرفاً یاد سنگرهای نورانی جبهه رو زنده کرده باشن بلکه حرفشون بیشتر این بود که: وقتی راحت تر هستم دلم میگیره!😢
🔹مادرش میگفت بذار برات تشک پهن کنم؛ میگفت نه نمیخوام. همینجوری راحت ترم...
💢 رزمندگان میفهمیدن که بیکاری و راحت طلبی یه کار زشت هست و ازش متنفر بودن
و برای همین با وجود این که تمرینات صبحگاهی داشتن اما وقتای آزاد خودشون رو به بهترین شکل استفاده میکردن
و تمرینات سخت تری برای خودشون فراهم میکردن.
#حجت_الاسلام_پناهیان
سربازسیدعلےباشیم...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
سفارش شهدا به حجاب، یکی دوتا نیست...
اما برادرم!
تو نیـز با غیرت و چشمان پاڪ
قلب شهدا را شـاد کن....
#حیا
#عفت
#غیرت
#آھ...
💕 @AAH3NOGHTE💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
صبح روز شهادتش
داخل حرم حضرت زینب س
پس از نماز صبح رو به آسمان میکنه میگه
"خدایا میشه که از این پانزده سال مداحی که کردم فقط یکیش را قبول کنی و شب شهادت حضرت زهرا شهیدم کنی!!!"😇
...همانطور هم شد…
و شب شهادت حضرت زهرا (ع) شهید میشه
نحوه شهادت اصابت ترکش بمب به بازو و پهلو…
#خوشا_بحالشـ
#شهید_حجت_اسدی…
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_دوم +بابا الان تابستونه و مدرسهها تعطیل.شما میگید من
💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_سوم
سعید در جبهه #فرمانده بود ولی نه من از این قصه خبر داشتم نه پدرش، تا موقعی که به #شهادت رسید و پلاکاردهای شهید در محله و روی در و دیوار نصب شد.
مادر میگوید:
خودش که هیچ وقت در این خصوص حرفی با ما نزده بود، ما از روی پلاکاردهای بنیاد شهید فهمیدیم سعید در جبهه #فرمانده بوده است. او زیاد اهل تعریف کردن از جبهه و اینکه آنجا چه میکند، نبود.
فقط یکبار که سعید اصفهان بود و صدای آژیر قرمز بلند شد، رنگ صورتش یکدفعه مثل گچ شد. به پسرم گفتم ”شما که بدتر از اینها را آنجا میبینی، چرا برای یک آژیر قرمز این حال شدی“؟
گفت: مامان اینجا ناموس مردم زندگی میکند.
خصوصیات خوبی که در وجود سعید بود. از منظم بودنش، احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکیاش با او همراه بود و البته از #فداکاری و کمکحالیاش، خیلی خاطره دارم..."
#ادامه_دارد
#ڪپے📛
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۱) به آتش کشیده شدن پایگاه بسیج توسط فتنه گران
💔
چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۲)
به آتش کشیده شدن کتیبه های عزاداری امام حسین علیه السلام
توسط فتنه گران
#ادامه_دارد...
#اندکی_سیاسی
#بصیرت
#ولایت
#فریب
#نفوذ
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ
در پی #معشوق..
در هیاهوی خیابان های شهر..
دنبال اسمی هستیم ..
که راه و رَسمش را بلد نیستیم..
#شهـــــادت ...
غافل از این که راه بَلَدانش
چون رودخانه، جاری شدند و رفتند..
ولی.. ما مانند برکه ی مانده ایم ..
منتظر اَهرُمی هستیم که خود را جاری کنیم..
بی هیچ تلاشی..
اما نمےدانیم شهادت، مزد پُرڪاریِ مجاهدان است...
#شهادت_هنر_مردان_خداست
باشد که #هنرمند شویم...
التماس دعای شهادت
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#پروفایل😍
#ڪپے⛔️
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#شهــادت، ﺁﺭﺯﻭﯾﻤﺎﻥ بود
ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ، ﭼﺸﻤﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺑـــــوﺩ
ﭼﻨﺎﻥ ﻋﻤﯿﻖ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥِ ﺁﻣﺎﻝ و آرزوها ﺧﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ....😔
ﻧﻪ ﺑﺎﻧﮓ {ﺣﯽ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻔﻼح} ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ،
ﻧﻪ ﻃﻨﯿﻦ {ﺟﺎﻫﺪﻭا ﻓﯽ سبیل ﺍلله}ﺟهــــاد ﺭﺍ ...
ﻭ ﻧﺎﮔﺎﻩ، ﺑﻪ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺷــــرﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪیم😭
ﻭﺍﺍﺍﯼ ...ﺑﺎﺯ ﻫﻢ #ﺷﻬﺎﺩﺗﻤﺎﻥ ﻗضــــا ﺷﺪ...😭😭
"أللهــــــــم الرزقنــــا شهادة فــــي سبیلک "🙏
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#آھ_آے_شهادت_العجل
#آھ ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
بگذار برف بـبارد...
بگذار مردم شہر را ساعتی به خودش مشغولـ ڪند...
دلخوشی ما
یاد توست...
در این کویــر آتشین غفلت!!!
#مزارشهیدجوادمحمدی
#برف
#امنیت
#یادشهدا
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
💔
#رزمنده_دیروز
#مدافع_امروز
زمان دفن شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی، حاج قاسم سلیمانی کفشهایش را درآورد و #وارد قبر شد،
یک #عبا که سید حسن نصرالله #هدیه داده بود به شهید، پهن کرد کف قبر
یک مقدار #تربت از جیبش درآورد، گفت:
"گذاشته بودم برای خودم"،
ریخت کف قبر، آمد بالا، دست گرفت به کمر، گفت:
"یاحسین قربون اون لحظه ای که گفتی(الان انکسر ظهری...) منم حالا دیگه #پشتم_شکست."
پ ن:
این شهید بزرگوار به همراه شهید جهاد مغنیه در اثر حمله موشکی #اسرائیل به منطقه قنیطره سوریه به #شهادت رسید.
#شهید_محمدعلی_الله_دادی
#شهید_مدافع_حرم
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #شهید_مدافع_حرم مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐 یکی از برادرهایش در
💔
#لات_های_بهشتی
#عثمان_فرشته
داستان زندگی او را در پست بعد بخوانید
💕 @aah3noghte💕