eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‹ يا مُجيبَ نِدآءِ يُونُسَ فِى الظُّلُماتِ › گمشده ام میان تاریکی ها بیا و دوباره دلم را روشن کن..
💔 خراب حالے ما لشڪرے نمےخواهد بس است آمدن و رفتنِ نفس ما را💔 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_سی_و_هفت حسرت می خورد که چر
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨

  
 


محمدحسین 
به روایت تاج علی آقامولایی
شیمیایی اول😷


زمان عملیات خیبر بود. بچه های اطلاعات عملیات در قرارگاه زرهی مستقر بودند.
محمدحسین یوسف اللهی به همراه تعدادی از مجاهدان عراقی برای شناسایی به خاک عراق می رفتند. یکی از این مجاهد ها یک لباس بلند عربی به محمدحسین داده بود تا وقتی که به ماموریت می رود، راحت شناسایی نشود.

محمدحسین وقتی آن لباس را پوشید به شوخی گفت :«ببینید بالاخره عرب هم شدیم.»😅


صبح زود بود. هر کدام از بچه ها مشغول کاری بودند. آن روز نوبت شهرداری من و محمد شرف علی پور بود.
دوتایی مشغول آماده کردن صبحانه بودیم که ناگهان هشت هواپیمای عراقی بالای سرمان ظاهر شدند. تا آمدیم به خودمان بجنبیم و کاری بکنیم، هواپیماها بمب های خود را ریختند.

 بیشتر انفجار ها پشت خاکریز جفیر بود، اما این بار با همیشه فرق می کرد؛ سر و صدای انفجار های قبلی را نداشت و مانند همیشه آتش و ترکش زیادی هم به اطراف پراکنده نشد.

خیلی عجیب بود در همین موقع اکبر شجره را دیدم که به سرعت می دوید و فریاد می زد :« شیمیایی! شیمیایی! بچه ها فرار کنید....شیمیایی زدند.»



... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 سلام همسنگرےها✋ احوالات؟ خواستم بگم... از امروز چهل روز مونده تا محرم اباعبدالله... چله بردارید حتما... •زیارت عاشورا •ترک یک گناه •حدیث کساء •کتاب خوندن یکی رو به انتخاب خودتون انجام بدین.... ان شالله اگه موافقید، ترک گناه برداریم؟...🤔 ✓ چطوره؟🤔 همراهمون هستید؟🧐
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ احوالات؟ خواستم بگم... از امروز چهل روز مونده تا محرم اباعبدالله... چله برداری
💔 ⏪✌️ 🗓روز اول 🥇 امروز فقط لبخند☺️ 💞فرصت مهربانی، همیشگی ست؛ مثل باران، بی منت باشیم و بی هیچ چشم داشتی بر همه بباریم.🌧 بی هیچ توقعی محبت کنیم، تا در آرامش باشیم . توی خونه. سر کار . پشت تلفن. پشت گوشی. زیر آسمون خدا. پیش بزرگترا ... پیش کوچیکترا ... با مامان ... بابا ... آبجی ... داداش ... با دوست ... آشنا ... غریبه ... نباید اخم کنیم! نباید بلند حرف بزنیم! نباید بد حرف بزنیم! نباید عصبی بشیم !! 🌼علامه طباطبایی فرمودن: "گاهی یک عصبانیت ، بیست سال انسان را از سیر وسلوک عقب می اندازد." ممکنه کسی در روز مثلا 5 بار عصبانی میشه و الان نمیتونه یه مرتبه هر 5 مرتبه رو کنار بذاره و ناامید بشه. ✅بهتر هست کم کم عصبانیت رو ترک کرد، مثلاً روزی 1 بار کمتر عصبانی شد و کم کم با تمرین اون 5 مرتبه رو کنار گذاشت.💪 هر یه اشتباه یک امتیاز منفی داره هاااا همه موقعیت های عصبانیتت رو بشمار... برای درمان عصبانیتت صلوات زیاد بفرست... 🤲بارخدایا کمکمان کن تا مهربان باشیم.، تامحبت ومهربانی تـ☝️ـورا باتمام وجودمان احساس کنیم..😍 امید است که نگاه مهربان حضرت دوست بدرقه ی مسیرمان باشد،😊 خدا به همراهتون🌹 ... 💞 @aah3noghte💞 فراموش نشه🌹
شهید شو 🌷
💔 #آھ... تو برنامه "زندگے پس از زندگے" اونایے ڪه از اونور برگشته بودن مےگفتن: دیگه فقط مےخوام شه
💔 ... جایی که بی اختیار.. اشک می‌ریزی و حاجت میخواهی و می‌دانی که صدایت را می‌شنوند :)💔 کم نخواه و برای دوستانت هم دعای شهادت کن🥀 که شهید علمدار می گفت: برای بهترین دوستان خود، دعای شهادت کنید👌 در اصفهان، دعاگوی شمایم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به وصل خود دوایی ڪن دل دیوانه ے ما را 01:20 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ❇️ سوالی آزار دهنده!!! 🔰 دست خطی تامل برانگیز از آیت الله مصباح یزدی (ره) ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •[فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ. . .* عاشق که باشی جز " او " را نمی بینی *پس به هر سو رو کنید آنجا روى [به] خداست.♡    سوره بقره - آیه 115 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 روحانی: یک نفر به دولت #خسته_نباشید نگفت... #پررویی_نجومی😂😂 چالش آوردم واسه تون تپل😂👌 تاریخ
بزرگواری که این متن رو فرستادن، به پیوی ادمین مراجعه کنند و شماره حساب بدن🍃 @emadodin123
شهید شو 🌷
💔 ⏪✌️ #چله_دورزدن_شیطان 🗓روز اول 🥇 امروز #مهربان_باشیم #عصبانیت_ممنوع فقط لبخند☺️ 💞فرصت مهر
💔 ⏪✌️ 🗓 روز دوم 🥇 امروز هرجایی که هستیم و با هرکی طرفیم ؛ اگه عصبانی شدیم هیچی نگیم 🤫 از جایی‌که عصبانیمون میکنه فاصله بگیریم نفس عمیق بکشیم... یه آبی به سروصورتمون بزنیم و تا وقتی حالمون برنگشته برنگردیم اونجا ‼️ 👈صورت باطنیِ بدزبانی، یه صورتِ بسیار زشته‼️ دین ما، کلّاً بدزبانی رو، منع کرده⛔️ حتی به کفار🚫 +هرکی هرچی میگه شعور خودشو نشون میده فکر تلافی نباشیم ...! اگه ما هم رکیک حرف بزنیم چه فرقی با بقیه داریم ⁉️ 💢برای داشتن کلامی سالم اول باید دایره لغاتت رو از ناسزا خالی کنی🚫 یه جور رفتار کنیم که خدا روی ما حساب باز کنه 👌 با هر اشتباه یه قدم میریم عقب پس حسابی حواسمونو جمع کنیم ..‼️ 🚫در هنگام عصبانيت مراقب کلمات باشید!🚫 🔸عصبانيت را هم می‌شود محترمانه منتقل كرد اگر به جای «تو» از «من» استفاده كنيم. ▪️تو نمی‌فهمی! ▪️درکم نمی‌کنی! ▪️تو اعصاب من رو داغون می‌کنی و ... ▫️من عصبانی هستم! ▫️حالــــم خوب نیست! ▫️من نمی‌تونم این تصمیم رو قبول کنم! در این صورت آتش جنگ را شعله‌ور نکرده‌اید و بدون تخریب و سرزنش طرف مقابل، حرف خودتان و حتی حرف آخر را زده‌اید. فراموش نشه ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم خیلی آدم افتاده‌ای بود. خوش مرام و خوش خنده😃، فقط یه مشکلی داشت🙁 او
💔 امشب، شب هفتم حضرت سیدالشهداست و ما به همین مناسبت، هیئت داشتیم! منبری داشت از ثواب گریه بر حضرت سیدالشهدا می گفت و اینکه با گریه بر آقا می توانیم عزیزدردانه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بشیم! و در همین رابطه به بیان یک جریان از هند پرداختند و آن اینکه: یک زن هندو که مسلمان نبود در روز عاشورایی صدای روضه و مداحی همسایگان شیعه اش را می شنوه و دلش میشکنه و به سینه میزنه که آخر چرا با حسین و بچه های آقا اینطور با ستم و ناجوانمردانه برخورد شده... تا اینکه سالیان بعد که از دنیا میره به رسم هندوها جنازه این پیرزن رو آتش میسوزانند و با کمال تعجب می بینند که دست و سینه در آتش نمی سوزد و این نبوده الا برای گریه و سینه ایی که در عزای حسین ع خرج شده.. تا این واقعه را حاج آقا بیان کردند بلافاصله من بیاد عقیل خلیل زاده افتادم. تازه با هم آشنا شده بودیم و به واسطه یکی از دوستان با این شهید عزیز دوست شده بودم! خوش‌مرام بود و ورزشکار، با یک قد رشید. شنیده بودم میوندار هیئت هم هست و سینه زن ارباب و کلی ویژگی های خوب دیگه! تا اینکه بر اثر زمین خوردن هلیکوپتر حامل عقیل به فیض شهادت نائل شد. تمام پیکرش از شدت و حرارت آتش سوخت🔥الا سینه‌اش؛ حتی موهای روی سینه‌اش هم نسوخته بود توی اون آتیش و گرما، جای دست سالم مونده بود. من خیلی جالب بود برام دیدن این صحنه! یه موقع آدم یه چیزی رو میشنوه و یه موقع می بینه! فرقش زمین تا آسمونه خدایی! ✍ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۳۹) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ ف
✨﷽✨ (۲۴۰) وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‌ و كسانى از شما كه در آستانه مرگ قرار مى‌گيرند و همسرانى از خود به جاى مى‌گذارند، درباره‌ى همسرانشان اين سفارش است كه تا يك سال، آنها را (با پرداخت هزينه زندگى) بهره‌مند سازند و از خانه بيرون نكنند. ولى اگر آنها خود بيرون رفتند و تصميم شايسته‌اى درباره‌ى خودشان گرفتند، بر شما گناهى نيست و خداوند توانا و حكيم است. ✅ نکته ها برخى مفسّران معتقدند نزول اين آيه، قبل از آيه عدّه‌ و قبل از آيه ارث مى‌باشد و با نزول آن آيات، اين آيه نسخ شده و يا به عبارتى تاريخِ عمل به آن پايان پذيرفته است. ولى برخى ديگر معتقدند آيات عدّه و ارث، مقدار ضرورى و واجب را مطرح كرده كه زن فلان مقدار حقّ ارث دارد و فلان مدّت نيز واجب است عدّه نگهدارد، ولى اين آيه را مى‌توان در كنار وظيفه‌ى واجب، به صورت يك عمل استحبابى قلمداد كرد. به اين معنا كه علاوه بر مدّت عدّه، اگر زن به احترام شوهر، خواست تا يك سال در خانه بماند، شوهر هم به احترام زن علاوه بر سهم ارث، مخارج يك ساله‌ى او را از ثلث خود، كه درباره آن حقّ وصيّت دارد، بپردازد. 🔊 پیام ها - مردان، بخشى از مال خود را براى همسرانشان وصيّت كنند. «وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ ...وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ» - آينده زنان بيوه بايد تأمين شود. «مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ» - هرگونه تصميم زن در انتخاب شوهر مجدّد، بايد عاقلانه و مشروع و با احراز مصلحت باشد. «فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ» - تشريع احكام الهى، بر اساس حكمت است. «عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 #طنز_جبهه توی تیپ امام حسن ع که بودیم آموزشهای خیلی سختی میدیدیم ونفس گیر یه اموزش داشتیم زند
💔 بچه ها گفتند مرغ یک پا دارد ما باید امروز برویم اهواز نماز جمعه! گفتم عمرا اگر اجازه بدهند شما تشریف خود را ببرید! گفتند جیم می زنیم می رویم و برمی گردیم. گفتم : مگه من مرده ام شما می خواهید نماز جماعت را پشت سر یک امام جماعت دیگر بخوانید من حاضرم به تنهایی همه شما را به فیض برسانم. جماعت هم پذیرفتند. (هانی) هم رفت بچه های خرمشهر را آورد در صراط مستقیم..! من هم رفتم جلو ایستادم و اسلحه را گرفتم با بچه ها هماهنگ کرده بودم که زمانی که من شرف حضور می آورم جماعت از ته حلق فریاد بزنند: "صل علی محمد یار امام خوش آمد" جوگیر شده بودند و البته از حضور تاریخی من با پرتاب پوتین، قند و غیره... (علی الخصوص غیره..) استقبال کردند من هم مراتب تشکر را به جا آوردم و برای حفظ جان و مال و..جماعت را به نشستن دعوت کردم ناگهان به اهمیت بادی گارد (که این جماعت شرق زده! به آن محافظ گویند) پی بردم در اندک زمانی به مقدار دو محافظ که عبارت از: شهید امان دادی سمت چپ و شهید تقی پور که داوطلبانه محافظ سمت راست من شده بود اطراف من را گرفتند. من هم که از همه دشمنان در امان شده بودم سینه را صاف کردم و گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم. برادران اینجا جنگ است لذا معنی ندارد که دو خطبه داشته باشیم ممکن است 2 یا 4 یا 10 تا خطبه داشته باشیم،بستگی به خطیب دارد خطبه اول راجع به موضوع مهم و حیاتی احکام (چای) است اگر چای را با قند اول خوردید بعد شک کردید که یک قند خوردید یا دو، باید به شک اعتنا نکرده و.... و بعد بچه ها را به شکیات نماز بردم و..... عکس تزیینی است ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_سی_و_هشت محمدحسین به روایت
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨

  



تا آن روز به چنین موردی برخورد نکرده بودم. برای اولین بار بود که عراق از سلاح های شیمیایی استفاده می کرد و بچه ها هنوز آشنایی زیادی با آن ها نداشتند.
 وسایل را رها کردیم و به داخل محوطه ی باز قرارگاه دویدیم. 

در همین موقع محمدحسین را دیدم با همان لباس عربی، مشغول هدایت بچه ها بود. پشت لندکروز ایستاده بود و بچه ها را صدا می زد تا سوار شوند.
می خواست نیرو ها را تا آنجا که امکان دارد از محدوده ی آلوده دور کند.


همه ی بچه ها لباس نظامی به تن داشتند و با پوتین بودند، اما محمدحسین با لباس آزاد و گشاد عربی و این باعث شد بیشتر در معرض مواد شیمیایی قرار بگیرد.

 گاز به سرعت در منطقه منتشر شد وهمه را آلوده کرد. وقتی بچه ها با عقب آمدند، اغلب شیمیایی شده بودند، اما وضعیت محمدحسین به خاطر همین لباس ، بدتر از همه بود، به خصوص پاهایش که تا کشاله ی ران به شدت سوخته بود.


من هم شیمیایی شده بودم، اما نه به اندازه ی محمدحسین، همه مجروحان را به عقب منتقل کردند و با یک هواپیما به تهران فرستادند.
حدود ده ، پانزده نفر از بچه ها با هم بودیم. حالمان خوب نبود.

چشم هایمان هم خیلی خوب نمی دید. فقط از روی صدا ها تشخیص می دادیم که چه کسانی هستند. با رسیدن به تهران و بستری شدن در بیمارستان لبّافی نژاد دیگر از محمدحسین خبری نداشتم.

چند روز بعد یکی از دوستان مرا در بیمارستان دید، چشمانم کمی بهتر شده بود. بعد از سلام و احوال پرسی گفت :«می دانی کی طبقه بالاست؟.»

گفتم :«کی؟»
گفت :«حدس بزن!»
گفتم :«چه می دانم! خب بگو.»

گفت :«محمدحسین یوسف اللهی طبقه ی دوم همین جاست.»
باورم نمی شد، چند روز آنجا بودم و از محمدحسین هیچ خبری نداشتم....


در حالی که فقط چند اتاق با هم فاصله داشتیم. خیلی خوشحال شده بودم. گفتم :«حالش چطور است؟» گفت :«زیاد خوب نیست، جراحتش شدید است.» 
گفتم :«کمکم کن می خواهم به اتاقش بروم! و همین الان ببینمش.»


وقتی بالای سرش رسیدم، دیدم چشمانش بسته است. سوختگی شدیدی پیدا کرده بود. صدایش کردم. از روی صدا مرا شناخت، همان لبخند شیرین همیشگی گوشه ی لبانش نشست.
گفتم :«آقا حسین لبو شده!» چیزی نگفت ، فقط خندید. گفتم :«چی شده حسین سرخو شدی؟» گفت :«چه کنیم، توفیق شهادت که نداشتیم.»




... 
...



💞 @aah3noghte💞