eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 نمی دانم آقا با چه قلمی روی کاغذی، سه خط نوشتند و به دست من دادند و فرمودند: «این را به خان میرزا بده و دیگر لشکر صاحب الزمان نشو!» باز تلاشم را کردم شاید اثری داشته باشد. گفتم: آقا بگذارین امتحان آخرش را بده، خودم راهی اش می کنم. آقا با کمی غضب فرمودند: «اگر به خان میرزا اجازه ندی روز قیامت، از مادرم، حضرت زهرا(س) می خواهم به تو پشت کند.» دستم را روی چشم گذاشتم و گفتم: من و خان میرزا (عج)... در وصیتش نوشته بود:... باور کنید امام زمان(عج) در جبهه هاست امیدوارم که از این سرباز عقب مانده از لشکرت راضی شوی و مرا ببخش اگر گنهکارم، مرا ببخش اگر خطا کارم. مهدی جان در که محل خانواده شهدا بود میرفتم ومتوسل میشدم.آخر درِ ورود به درگاه خدا از آنجا میگذرد.کجا را غیر از این راه میتوانستم پیدا کنم. مهدی جان شاید در اوایل نمی دانستم ولی بعداً فهمیدم که درِ ورود به پیشگاه خدا ازکنار می گذرد.درِ راه یابی به تو واجدادت،از خانه ی شهدا نورش سوسو میزند... ﻣﻨﺒﻊ: ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم احمد هم رفت ... اصلا وقتی این پسر رو می دیدی حیا و ادب از سر و روش
💔 آدما چه زود فراموش میکنند !!! داشتم تو اینیستا ول میگشتم که یهو عمار رو دیدم زیر عکسش نوشته بود سالگرد شهادتت مبارک فرمانده، دلم لرزید !!! سه سال گذشت... ! چقدر دور شدم از شهدا !! چقدر دور شدم از اون روزای خوب، شهدا ماندند و من رو زمان با خودش برد 😢 برد و انداخت درست وسط دومن شیطون😢 چقدر دور شدم... چقدر بد شدم ... چقدر بی معرفت شدم ... عکس راستی لحظه شهادتشه ، وقتی رسیدم بالا سرش مثل همین عکس انگار خواب بود خواب خواب ، انگار داشت تلافی همه خستگی هاشو در میاورد ! درست وسط معرکه درست اونجایی که پناهی جز خدا نداشتیم... عکس چپی مال اون موقع است که تو معراجه ، لباش یکم بازه و صورتش یکم بشاش تره! آخه چند دقیقه بعد از شهادتش نمیدونم چی دید که همه اونایی که اونجا بودن دیدن که عمار خندید ... منم میخندم به کلاهی که بدجوری سرم رفت .. بازی خوردم آقا بازی ... دلم رو خوش کردم به هیچ ... دوست دارم جبران کنم ... دوست دارم دوباره بهشون نزدیک بشم... دوست دارم ... یا اله العاصین... ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌
واسه اولین شهیدی که الان به ذهنت رسید یه صلوات هدیه کن 😊❤️🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_شصت_و_شش راوی: مادر شهید شیمیایی او
✨ انتشار برای اولین بار✨

  

راوی: مادر شهید
اعزام به خارج



پس از شیمیایی اول به اصرار مسئولین لشکر، محمدحسین برای ادامه ی درمان به فرانسه اعزام می شود.

در پاریس محمدحسین با یکی از دوستان دوران تحصیلش در مدرسه ی شریعتی برخورد می کند. آن دوست در مدت اقامت محمدحسین ، او را راهنمایی می کند. شهر را نشانش می دهد و هر جا نیازی بود به عنوان مترجم به او کمک می کند.



او محمدحسین را به خوبی می شناخت، از هوش و استعدادش باخبر بود و سابقه ی موفقیت های درسی اش را می دانست؛ به همین سبب زمانی که محمدحسین می خواهد به ایران برگردد، پیشنهاد عجیبی به او می دهد :
«تو به اندازه ی کافی جنگیده ای، دو بار مجروح شده ای، به نظر من تو وظیفه ی خودت را به طور کامل انجام داده ای، کجا می خواهی بروی؟ همین جا بمان! اینجا می توانی درس بخوانی و آینده ی درخشانی داشته باشی. من اشنایان زیادی دارم، قول می دهم هر امکانی که بخواهی برایت فراهم کنم.»



محمدحسین تشکر می کند و در جوابش می گوید :
"نه اینجا برای شما خوب است و دشت های داغ جبهه های جنوب ایران برای من. دنیا و مافیها همه برای اهل دنیاست، اما حسین، پسر غلامحسین ، آفریده شده برای دفاع و تا جنگ است و من زنده ام جبهه می مانم."


هنوز دو ماهی از رفتنش نگذشته بود که زنگ زد و گفت به زودی به ایران برمی گردد. چشمانش کاملا خوب نشده بود و دکتر برایش عینکی تجویز کرده بود که نمره اش به راحتی پیدا نمی شد و آن دفعه هم به مصیبت و بدبختی در قم شیشه را پیدا کردیم. حالش که بهتر شد به جبهه برگشت.



... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
شهید شو 🌷
💔 در عشق تو، حالی است که فانی شدنی نیست وصفش نتوان گفت به کس، دم زدنی نیست #شهید_جواد_محمدی #آھ_ا
💔 هر کس به رسم عاشقی،‌دل باخت‌برمعشوق‌خود ما خارج از رسم جهان، در عاشقی جان باختیم!! السلام علی الخدّ التریب ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آه‍... خدایا ما رو برسون به اونایی که طاعت تو رو به جا آوردن #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منا
💔 ‍... برخی افراد هوای دریای دل ها را پرتلاطم می کند و آتش حسرت است که در قلب زبانه می کشد مثل شهادت هانیه ۵ساله که در این سن، لایق شهادت شد🥀 گلستان شهدای اصفهان ... 💞 @aah3noghte💞
💔 روحانی الان برای آخرین بار نشسته جلوی دوربین ها داره برای مردم، خالی می بنده از تورم تک رقمی و اشتغال و .... حرف می زنه کلا از عملکرد ۸ساله ش راضیه و میگه اگه برگرده بازم همین مسیر رو میره شنیدین میگن توبه گرگ، مرگه؟ حالا تجسّم این ضرب المثل رو ببینید😏 اعتماد بنفس این بشر رو کاکتوس داشت سالی ۳بار میوه میداد😂😂😂
💔 بسم الله الرحمن الرحیم و لَسوفـے یُعطیکَ ربـَّک فَتـَرضے به نام خداوند بخشنده مهـربان و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد کہ راضے شوے....❤ |سوره ضحی| ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدا رو شکر کن به خاطر همه چیزایی که قراره بهت داده بشه🪴🌈
💔 به ادعا نتوان شیعه بود‼️ 👤 پرسید: «میثم تمّار کیست؟» 🌴گفتم: «میثم آن است که در عصر سکوت، یاعلی گفت و سرش بَر دار رفت.» 🔸گفت: «از او بیشتر برایم بگو!» 🌾 گفتم: «میثم، رفیق بی‌رقیب امیرِ مومنان و در دلدادگی نسبت به ایشان مایهٔ اعجاب همگان بود. وقتی به جُرم عشق به خاندان ولایت، دست و پایش بریده شد، از عمق جان، با نطقی فصیح و آمیخته با حلاوت قرآن، زبان به مدح اهلِ بیت گشود و آنچنان از خیانت‌های بنی‌امیه پرده برداشت که طاقت از کف دادند و بر دهانِ حق‌گویش لجام زدند.‌ 🥀 او اولین‌ کسی بود که در راه دفاع از حریم ولایت و پاسداشت مقام امامت، دست، پا و زبانش بریده شد.» ◾️ جملاتم پایان یافت. چشمانش منقلب و بارانی بود. شبنمِ اشک، آرام بر‌ گونه‌هایش نشست. 🌱با آرامشی لبریز از نور معرفت و ایمان، در گوشه‌ای از دفترش که مزیّن به نام امام زمان‌ بود، نوشت: ✍ «میثم تمّارها برای من حجتند تا از یاد نبرم که به ادعا نتوان شیعه بود…» 🏴 شهادت میثم تمار تسلیت باد. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز سی و سوم سلام همسفــــرا خیلی خدا رو شاکریم، که شمـ👈ـا همسفر مائین.
💔 ⏪👌 🗓 روز سی و چهارم سلام همسفر 🔺قرار بود بزرگ بشیم ، 🔺قرار بود قد بکشیم ، چقدر طول کشید ..... هنوزم این پا و اون پا میکنیم؛ هنوزم دو دلیم؛ یه بزرگی میگفت {ما ابد در پیش داریم} خودمونو به چی مشغول کردیم⁉️ یه برنامه بنویسیم واسه آخرت❗️📑 جدی بنویسیما... کجای راهیم❓📊 بقیه برنامه با خودت... ☀️امروز از جمله روزهای جبرانیه جبران کنیم نشده های روزای قبل رو ... همین❗️ سربلند باشی رفیق✌️ فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 | لباس معروفی که کفن شد 🔶 دوست نداشت چیزی از همراهش باشه 🔰 مجموعه کلیپ‌های برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 رئیسی: شرط ادب در حکم تنفیذ این بود که دست رهبر انقلاب را می‌بوسیدم اما به‌خاطر شرایط کرونا این توفیق از من سلب شد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🔴 ‏بنویسید: او که میخواست،انقلاب اسلامی را مختومه و به تبع آن مقام رهبری را استحاله کند درحالی به زباله دان تاریخ پیوست که انقلاب اسلامی قدرتمندتر از همیشه،نیابتی هایش در غزه،نفتکش هایش در کارائیب ،مردانش در المپیک،آرمانش در منطقه و سایه حاج قاسمش در پهنه گیتی گسترده شده ... 💞 @aah3noghte💞
💔 رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند... ˹@vsal_313 | وصآل˼
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۷۲) لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشا
✨﷽✨ (۲۷۳) لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ‌ (انفاق شما بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا محصور شده‌اند. (به خاطر دين خدا، از وطن آواره و يا در جبهه‌هاى جهاد هستند.) توان حركت و سفر در زمين را (براى تأمين هزينه زندگى و يا كسب سرمايه براى تجارت) ندارند. از شدّت عفاف و آبرودارى، شخص بى‌اطلاع آنها را غنى مى‌پندارد، امّا تو آنها را از سيما و چهره‌هايشان مى‌شناسى. آنان هرگز با اصرار از مردم چيزى نمى‌خواهند. و هر چيز نيكو و خيرى را (به اين افراد) انفاق كنيد، پس قطعاً خداوند به آن آگاه است. ✅ نکته ها در برخى از تفاسير آمده كه اين آيه درباره اصحاب صُفّه نازل شده است. اصحاب صفّه تقريباً چهارصد نفر بودند كه از مكّه به مدينه هجرت كرده و چون در مدينه خانه و كاشانه و آشنايانى نداشتند، در كنار مسجد پيامبر روى صُفّه (سكّوئى بزرگ) زندگى مى‌كردند و اينان هميشه براى جهاد در راه خدا آماده بودند. 🔊 پیام ها - فقرا، در اموال اغنيا حقّى دارند. «للفقراء» - بايد به مجاهدان وكسانى كه به خاطر فعاليّت‌هاى سياسى براى مبارزه با طاغوت‌ها در محاصره‌ى زندان‌ها وتبعيدگاه‌ها قرار دارند ومهاجران بى‌پناه و همه كسانى كه در راه خدا دچار فقر شده وفرصت تلاش براى تأمين زندگى را ندارند، توجّه لازم صورت گيرد. «أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً ...» - كسانى كه مى‌توانند با مسافرت و مهاجرت به نقطه‌اى ديگر زندگى خود را تأمين نمايند، نبايد منتظر انفاق مردم باشند. «لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ» - فقيران عفيف، پاكدامن وآبرودار، مورد ستايش خداوند هستند. «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ» - فقراى گمنام و محترم، در اولويّت هستند. «تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ» - حتّى اگر ضرورتى پيش آمد، باز هم سؤالِ با اصرار از مردم نداشته باشيد. «لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً» تكدّى‌گرى، ناپسند است. - شرط انصاف نيست كه گروهى خود و تمام هستى خود را فدا كرده و در محاصره قرار گيرند، ولى گروه ديگر حتّى از انفاق به آنان تنگ نظرى داشته باشند. «لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا» ... 💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 ...🌹🕊برخی چه لقمه ها که گلو گیر می خورند ...🌹🕊خوبان ولی به شام بلا تیر می خوردند شادی روح ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ...🌹🕊ستار عاشق اهل بیت (ع) بود. اکثر شب‌ها، نافله می‌خواند. من را از او می‌پرسیدم. را برایم تعریف می‌کرد. داستان اکثر پیغمبران را برایم می‌گفت. گاهی با داستان‌هایی که از پیامبران برایم تعریف می‌کرد به خواب می‌رفتم، وقتی بیدار می‌شدم می‌دیدم به اتاقی دیگر رفته و با می‌کند. صورتش می‌شد. صدایش را می‌شنیدم که از ته دل آرزوی می‌کرد. ستار می‌گفت: مرگ عادی، مرگ واقعی است، اما و زنده بودن است. هر موقع بیرون می‌رفتیم و نیازمندی را می‌دید به او کمک می‌کرد. می‌گفتم به این‌ها پول نده شاید واقعاً نیازمند نباشند، اما ستار می‌گفت: باید بدون حساب کمک کنیم. اگر افراد سالخورده را در خیابان می‌دید سوار ماشین می‌کرد و به مقصد می‌رساند. می‌گویند؛ برای ایمان و ولایتمداری ستار بر دستانش زده بود. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم آدما چه زود فراموش میکنند !!! داشتم تو اینیستا ول میگشتم که یهو ع
💔 همین که پام رو گذاشتم تو منطقه شنیدم روح الله قربانی و قدیر سر لک به شهادت رسیدن. با عمار و اسماعیل رفتیم محل شهادتشون تا بگردیم و ببینیم از بدنشون چیزی جا نمونده باشه و ... عمار هم رفت ی اسپری آورد و روی دیوار نوشت اینجا محل شهادت این دو شهیده ۱۶/ ۸ /۹۴و ...( اون طوری که یادمه) گذشت و گذشت تا ظهر روز هشتم محرم ۹۸ رفته بودم هیئت محمود کریمی، چیذر؛ که سخنران برگشت گفت: خانوم روح الله می‌گفت روح الله هیچ وقت از سوریه برا من کادو نمی اورد و منم همیشه بهش میگفتم‌ چرا سوغاتی برام نمیاری از سوریه و .. که ی بار برگشت بهم گفت (با حالت بغض) من هیچ وقت از اون بازاری که حضرت زینب رو .... سوغات و وسیله نمی‌خرم😢😢 دلم لرزید و از خودم بدم اومد !!! هیچ وقت اینطوری به داستان نگاه نکرده بودم 😢 بابا شهدا یه مایه درونی داشتند که خریدنی شدند!!! نه مثل منی که فقط لب و دهنم ... ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_شصت_و_هفت راوی: مادر شهید اعزام به
✨ انتشار برای اولین بار✨

  

راوی: مادر شهید
عینک



این بار چهار، پنج ماه جبهه ماند. وقتی برگشت، عینکش همراهش نبود.

 محمدعلی، برادرش، پرسید :«محمدحسین عینکت کجاست؟! چرا به چشمت نمی زنی؟ مگر دکتر نگفت آن را برندار و مرتب هم برای درمان به تهران بیا؟»

 گفت :«راستش آن را گم کردم.» 
برادرش گفت :«مگر می شود؟!» با کمال تعجب شروع کرد به تعریف کردن:



«یکی از شب هایی که برای شناسایی روی ارتفاعات رفته بودم، با دو نفر از گشتی های عراقی برخورد کردم، تا آمدم به خودم بجنبم، بالای سرم رسیده بودند.

من هم مجبور شدم که درگیر شوم. اول یکی از آن ها زدم و به پایین پرت کردم، اما دیگری سماجت کرد و با مشت و لگد به جان هم افتادیم. در همین حین ضربه ای به سرم خورد و بی حس روی زمین افتادم.

 آن عراقی هم از فرصت استفاده کرد و پاهایم را گرفت و به طرف پرتگاه کشاند. دیگر رمقی برایم نمانده بود که از خودم دفاع کنم. آن ضربه کاملا گیجم کرده بود. کار را تمام شده می دیدم. با دستانم سعی می کردم جایی را بگیرم و نگذارم او مرا روی زمین بکشد، اما فایده ای نداشت.

 تقریبا به لبه ی پرتگاه رسیده بودم. عراقی که اصلا متوجه پشت سرش نبود، پایش به سنگ گرفت و تعادلش را از دست داد. پایم را رها کرد تا خودش را نجات بدهد، اما قبل از اینکه بتواند کاری بکند به پشت روی زمین افتاد و از لبه ی پرتگاه به پایین دره پرت شد. من هم بیهوش روی زمین افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دو، سه ساعتی گذشته بود تا حدودی نیرویم را به دست آورده بودم.

 بلند شدم و به سختی خودم را به نیروهای خودی رساندم. وقتی حالم بهتر شد، تازه متوجه شدم از عینکم خبری نیست و در همان درگیری آن را از دست دادم.»



به نظرم گاهی اوقات محمدحسین از شهادت و خطر صحبت می کرد و می خواست برای ما شنیدن این حرف ها طبیعی شود و واقعا هم چنین شده بود....



 من سال ها بود خودم را برای شنیدن خبر شهادت او آماده کرده بودم، اما در همه ی این سال ها به این فکر بودم که فراقش را چگونه تحمل کنم.

او حتی محل خاکسپاری پیکر پاکش را به برادرش نشان داده بود، اما باورش برای من سخت بود.🥀




... 
...



💞 @aah3noghte💞