eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 #اربابم_اباعبدالله چہ ڪنم؟ حُب حُسین است حلاوت دارد دلِ تنگـــم بہ خـــُدا میـل زیــارت دارد #اللهم‌الرزقنا‌زیارت‌الحسین #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله #آھ_ارباب 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#کلام_معصوم #امام_علي علیہ السلام مي‌فرمایند: ❌از دوستي با احمـق بپرهیز،⛔️ 👌زیرا او مي‌خواهد بہ تو
💔 #کلام_معصوم #امام_علي عليہ السلام مي‌فرمایند: شَرُّ النّاسِ☝️ مَڹْ لا يَعْفـو عَڹِ الزَّلَّـةِ وَ لا يَسْتُـرُ الْعـَوْرَةَ 💥بدتـريڹ مردم ڪسي است ڪہ خطا را نمي‌بخشد و عيب (ديگراڹ) را نمي‌پوشاند. 📚 میزاڹ الحڪمة ج ۵ ص ۴۹۸ 📚 غررالحڪم ج ۴ ص ۱۷۵ 💕 @Aah3noghte💕 #در_ثواب_نشر_حدیث_شریک_باشید #آھ...
💔 ... شهید مثل رود است زنده مےکند ڪویر وجود انسانها را... شهید، جارےست زندگی بخش است فقط کافےست دل به او بسپاری... تا تو را با خود به بی نهایت ببرد.. به ... در کنار زاینده رود... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
💔 کور می مانم ببر پیراهنش را ای نسیم! من خودش را خواستم بینا شدن بی فایده است.... #مادران_انتظار... #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #فوری 💢حمله مسلحانه تروریست ها به ناحیه مقاومت بسیج در نیکشهر یک نفر #شهید شد:🕊 بر اساس گزارش روابط عمومی قرارگاه قدس "نیروی زمینی سپاه"، صبح امروز در مورخه 13 بهمن ماه 97 عوامل گروهک تروریستی، طی یک اقدام تروریستی به ناحیه مقاومت بسیج شهرستان نیکشهر حمله کردند که در این اقدام تروریستی یک نفر از کارکنان سپاه شهید و پنج نفر مجروح شدند #شهیدمرتضی_علی_احمدی #شهادت_قسمت_ما_مےشد_اےڪاش #آھ... 💕 @Aah4noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #فوری 💢حمله مسلحانه تروریست ها به ناحیه مقاومت بسیج در نیکشهر یک نفر #شهید شد:🕊 بر اساس گزارش
💔 حمله مسلحانه تروریست‌ها به ناحیه مقاومت بسیج در نیکشهر گروهک تروریستی #جیش_الظلم که چند روز قبل نیز با کار گذاشتن دو بمب صوتی در حاشیه شهر زاهدان به دنبال ایجاد فضای رعب و وحشت بود مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است. از این عناصر معاند مقادیری مهمات، جلیقه، نارنجک و یک عدد سلاح کشف شده و دستورات قضایی لازم با حضور دادستان شهرستان در محل اقدام تروریستی جهت شناسایی و دستگیری نامبردگان با کنترل مبادی ورودی و خروجی شهر به دستگاههای امنیتی و نظامی و انتظامی صادر شده و پس از حادثه به دستور دادستان شهرستان جلسه اضطراری شورای تامین شهرستان تشکیل گردیده است. ✍پ.ن با این کارها مےخوان مردم رو از برپایی باشکوه راهپیمایی ۲۲بهمن بترسونن😏غافل از اینکه مردم ما بیدی نیستن که بااین بادها(بخوانین فوت) بلرزند... 💕 @aah3noghte💕
💔 در شناخت اوج #اختلال و #خیانت در قرارگاه های مجازی و فرهنگی جبهه انقلاب همین بس که اجتماع ده ها هزاری نفری #دختران_چادری تهران در #روزپنج شنبه در رسانه ها و افکار عمومی بایکوت میشود اما هرزه گویی و کشف حجاب چند سلبریتی ضد دین و میهن سینما را همه باید ببینند❌❌ #نشرحداکثری_توسط_مدافعان_حجاب #یازهـرا سلام الله علیها #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_چهاردهم📝 ✨ تیـــکه هـای استـــخــوان روز دادگاه، هیجان غیر
📝 ✨ من نمــاینـــده عــدالــتــــ - من اهانت می کنم؟😡 و صدام رو بالا بردم "من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟ ... همه شما خیلی خوب می دونید که تمام مدارک این پرونده به نفع موکل منه ... من قبلا همه شون رو به دادگاه تقدیم کرده بودم ... و امروز ما باید فقط برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا باشیم ... اما چرا به من ... حتی اجازه اعتراض به وکیل مقابلم، داده نمیشه؟" رو کردم به وکیل خوانده.. "در حالی که شما، آقای وکیل ... هیچ گونه مدرکی جز بازی با کلمات به دادگاه ارائه نکردید ... آیا واقعا گوشی برای شنیدن صدای مظلوم هست؟"😏 این بار با خشم بیشتری فریاد زد ... "من اعتراض دارم آقای قاضی"😡 پریدم وسط حرفش و فریاد زدم.. "به چی اعتراض دارید آقای وکیل؟ ... به حرف های من؟ ... یا اینکه یه بومی سیاه جلوی شما ایستاده؟"😠 کپ کرد ... سرجاش میخکوب شد ...😳 - آقای ویزل ... به عنوان قاضی دادگاه به شما هشدار میدم... اگر به این حرف ها ادامه بدید ناچار میشم شما رو از دادگاه اخراج کنم😡 - اون کسی که توی دادگاه داره اهانت می کنه، من نیستم😏... دوباره چرخیدم سمت وکیل خوانده ... "شما هستید ... شما هستید که به شعور انسان هایی اهانت می کنید که قوانین رو نصب کردن ... قوانینی که میگه هر انسانی حق داره از خودش دفاع کنه ... انسان ها با هم برابرن و به من اجازه میده که اینجا بایستم"👈 چرخیدم سمت قاضی... "فراموش نکنید که شما نماینده عدالت هستید ... نماینده ای که باید حرف مظلوم رو بشنوه ... و حق اون رو بگیره"☝️.. وکیل مقابل در حالی که از شدت خشم چشم هاش می لرزید و صورتش سرخ شده بود، دوباره فریاد زد.. "من اعتراض دارم آقای قاضی ... این حرف ها و شعارها جاش توی دادگاه نیست"...😡 قبل از اینکه قاضی واکنشی نشون بده ... منم صدام رو بلندتر کردم ... "باشه من رو از دادگاه اخراج کنید ... اصلا بندازید زندان ... و صدای اعتراض یه مظلوم رو در برابر عدالت خفه کنید .. آیا غیر از اینه که شما، آقای وکیل ... هیچ مدرکی در دفاع از موکل تون ندارید؟"... مکث کردم ... دیگه نفسم در نمی اومد ... برگشتم سمت میز خودم ... . - متاسفم😞... اما نه برای خودم ... متاسفم برای انسان هایی که علی رغم پیشرفت تکنولوژی، هنوز توی تعصبات کور خودشون گیر کردن☝️... انسان امروز، در آسمان سفر می کنه... اما با مغز خشکی که هنوز توی تفکرات عصر رنسانس گیر کرده😏... بدون توجه به فریادهای وکیل مقابل به حرفم ادامه می دادم ... قاضی با عصبانیت، چکشش رو چند بار روی میز کوبید.. "سکوت کنید ... هر دوتون ساکت باشید ... و الا هر دوتون رو از دادگاه اخراج می کنم"... سکوت عمیقی فضای دادگاه رو پر کرد ... اصلا حالم خوب نبود ولی معلوم بود حال وکیل مقابل از مال من بدتره ... با چنان نفرتی بهم نگاه می کرد که اگر می تونست در جا من رو می کشت😏 ... چشم هاش سرخ شده بود و داشت از حدقه بیرون می زد ... - من بعد از بررسی مجدد شواهد و مدارک ... فردا صبح، ساعت 9 ، نتیجه نهایی رو اعلام می کنم ... وکیل هر دو طرف، فردا راس ساعت اعلام شده توی دفتر من باشن ... ختم دادرسی ... و سه بار چکشش رو روی میز کوبید ... . تا صبح خوابم نبرد ... چهره اونها ... چهره مایوس و ناامید موکل هام ... حرف ها و رفتارها... فشار و دردهای اون روز ... نابودن شدن تمام امیدها و آرزوهام ... تمام اون سالهای سخت ... همین طور که به پشت دراز کشیده بودم ... دانه های اشک، بی اختیار از چشمم پایین می اومد ... از خودم و سرنوشتم متنفر بودم ... چرا با اون همه استعداد باید سیاه متولد می شدم؟ ... چرا؟ ... چرا؟ ...😔😭 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 قصدشون علے بود اما... پشت در... فاطمه... جای علے مےسوزه... #آھ_مادر #فاطمیه 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدسیدعمارموسوی 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 💔 دلهاے شڪستھ هسٺ مجذوب #حسین آواره ے ایوان طلاڪوب حسین وقتش شده تا بہ #ڪربلایش برسیم #صبح اسٺ و #سلام مےدهیم رو بہ حسین #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله #آھ_ارباب مگه ارباب نوکر رو یادش میره؟😔 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #کلام_معصوم #امام_علي عليہ السلام مي‌فرمایند: شَرُّ النّاسِ☝️ مَڹْ لا يَعْفـو عَڹِ الزَّلَّـةِ
💔 #کلام_معصوم #امـام_علـي علیـہ السـلام مي‌فرمایند: ☝️هیـچ بنـده اے طعـم ایمـاڹ را نمي‌چشـد، مگـر زمـاني ڪہ دروغ گفتـڹ را، بـہ شوخـي یـا جـدّے، تـرڪ گوید❗️ 📚 بحارالانوار ۱۴/۲۴۹/۷۲ 💕 @Aah3noghte💕 #در_ثواب_نشر_حدیث_شریک_باشید #آھ...
💔 ... دلم آن جذبه ای را مےخواهد که تو مجذوبش شدی... دلم اخلاص تو را مےخواهد همان که نگذاشت زنجیر دنیا به دست و پای دلت، قفل شود... دلم یڪ رفیق مےخواست، مرامی یڪ نفر که بتوان درِ گوشےهای شهادت را به او گفت و بدانی آرزوی رفیقت را بر زبان آورده ای... و بدانی نمےخندد به آرزوهایت... و بدانی او هم افق نگاهش، در جایی از کرانه شهادت، است... خودمانی بگویم "دلم یک رفیق شهدایی مےخواست ... تا دستم را بگیـرد و کام مرا هم با یاد شهدا و شهد شهادت، شیرین کند" ممنونم از تو ای که باز دست مرا گرفتی و با کسانی آشنایم کردی که یاد شهدا، در منش و رفتارشان تجلی کرده... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
💔 #اندکی_سیاسی انتخابات بعدی یادت باشد اصلاح طلبان چه بلایی برر سر مردم آوردند☝️ 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از بایگانی
1_47285030.mp3
2.1M
💔 مداحی در رثای حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🌷 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #خداحافظ_رفیق👋 واژه اےست که شهدا به ما مےگویند نه ما به شهدا.... #خداحافظ_رفیق... یعنی خدا ما را خرید و برد ... خدا شما را در بلیات دنیا حفظ کند. #خداحافظ_رفیق #شهیدجوادمحمدی #رفاقت #شهادت #شفاعت #جامانده... #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 #لات_های_بهشتی #پسر_سلطان_شرابـــــ🍷 دوستِ #ادواردو_آنیلی بود و همراه ادواردو به ای
🌸🕊🌸🕊🌸 🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 ۱ احمد خلاف بود اما نه هر خلافی!☝️ بیشتر اهل دعوا بود... در یکی از دعواهایش حسابی از خجالت یک نفر درآمد او هم رفت مقداری تریاک در خانه احمد انداخت و به ماموران گفت احمد در کار پخش مواد است!!!! احمد که نمےخواست دستگیر شود، به توصیه من، راهیِ جبهه شد😬 تا بعد از یکی دو ماه بیاید و ثابت کند حرف مواد و... تهمت بوده😅.... با تلاش بسیار راهیِ جبهه شد و فرستادنش ... من هم برای اینکه احمد را تنها نگذاشته باشم رفتم جبههء ریجاب😌... دو ماهی در ریجاب بودیم اما فرمانده سپاه منطقه ، بخاطر زیاد سیگار کشیدن و ... ما را از جبهه کرد!😣 ما هم به شهر ری برگشتیم و با نامه جبهه که پیش احمد بود، قضیه مواد هم تمام شد...✌️ اما این تازه، اول ماجرا بود😑... روزی در قهوه خانه نشسته بودیم که دو نفر با لباس فرم سپاه وارد شدند و به سراغ آبدارچی رفتند، آبدارچی هم با دست ما را نشان داد👈... 😓 ... 💕 @aah3noghte💕 📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 آقازاده بود. پسرِ #سردار_داود_قربانی😎 نه جایی می‌گفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش می‌خواست که برای ورود به #سپاه کمکش کند. ۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد. روحیه‌اش در مقایسه با بعضی از #آقازاده های امروز عجیب و خاص بود. بله هنوز هم هستند کسانی که #تقوای_الهی پیشه می‌کنند و می‌شوند محبوب خدا ... مانند #شهید مدافع حرم #شهید_روح_الله_قربانی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_پانزدهم📝 ✨ من نمــاینـــده عــدالــتــــ - من اهانت می کنم؟😡
📝 ✨پـــرونــده جنجـــالـــی فردا صبح، کلی قبل از ساعت 9 توی دادگاه حاضر بودم ... مثل آدمی که با پای خودش اومده بود و جلوی جوخه اعدام ایستاده بود...😨 منتظر بودم، هر لحظه قاضی ماشه رو بکشه ... اما سرنوشت جور دیگه ای رقم خورد ... قاضی رای پرونده رو به نفع ما صادر کرد😃 ... فریادهای وکیل خوانده بی اثر بود ... ما پرونده رو برده بودیم ... و حالا فقط قرار بود روی مبالغ جریمه و مجازات خوانده بحث کنیم✌️.. جلسه تمام شد ... وکیل خوانده با عصبانیت تمام، اتاق رو ترک کرد از جا بلند شدم... قاضی با نگاه تحسین آمیزی بهم لبخند زد.. برای اولین بار توی عمرم، طعم پیروزی رو با همه وجود، حس می کردم ... دستش رو سمت من دراز کرد ... "آقای ویزل ... کارتون خوب بود👌.. باورم نمی شد ... تمام بدنم می لرزید ... از در که بیرون رفتم دستم رو گرفتم به دیوار ...نمی تونستم روی پاهام بایستم... هنوز باورم نمی شد و توی شوک بودم ... موکل هابا حالت خاصی بهم نگاه می کردن😌 - شکست خوردیم؟ دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... "نه، پیروز شدیم"... ما بردیم ... برای اولین بار بود جلوی کسی گریه می کردم😭 و این اولین بار، اشک شادی بود ... اصلا باورم نمی شد ... اگر خدایی وجود داشت ... این حتما یه معجزه بود✨ خبر پیروزی پرونده من بین کارگرها پیچید مجبور بودم به کارم ادامه بدم ... همه با تعجب بهم نگاه می کردن😳 ... یه وکیل سیاه، که زباله جمع می کرد ... کم کم توجهات بهم جلب شد ... از نگاه های عجیب و سراسر بهت اونها ... تا سوال های مختلف، طبق قانون، برای پرسیدن سوال حقوقی باید بهم پول و حق مشاوره می دادن اما من پولی نمی گرفتم ... من برای پولدار شدن وکیل نشده بودم... همین مساله و تسلطم روی قانون، به مرور باعث شهرت من شد😎 تعداد پرونده هام زیاد شده بود... هر چند، هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود ... همیشه ضریب شکست من، چند برابر طرف مقابلم بود... با هر پرونده فشار سختی روی من وارد می شد ... فشاری که بعدش حس می کردم یه سال از عمرم کم شد😪 موکل ها هم اکثرا فقیر ... گاهی دستمزدم به اندازه خرید چند وعده غذا می شد ... اما من راضی بودم😇 ... همه چیز روال عادی داشت ... تا اینکه ... اون پرونده جنجالی پیش اومد! پلیس... یه نوجوان 17 ساله رو ... با شلیک 26 گلوله کشت... نام: محمد جرم: مشارکت در دزدی و حمل سلاح گرم ... اون روز توی دفتر مشغول کار بودم که پدر و مادرش وارد شدن... خبر کشته شدن پسرشون رو توی اخبار دیده بودم ... پسرشون به خاطر یه برنامه، تا نزدیک غروب توی مدرسه مونده بود، داشته برمی گشته که پلیس به خاطر رنگ گندمی پوستش و کوله بزرگ دوشش و نزدیک بودن به محل جرم ، بهش شک می کنه😒 اونها بلافاصله با ماشین جلوی اون می پیچن ... محمد به شدت وحشت زده میشه که ماشین دوم هم از پشت سر، راهش رو می بنده پلیس ها فریاد زنان از ماشین بیرون میان و در حالی که فریاد می زدن دست هات رو ببر بالا ... به سمت اون شلیک می کنن 26 گلوله بدون لحظه ای مکث و تردید ... بدن محمد رو سوراخ سوراخ کرده بودن ... بچه وحشت زده ای که هرگز نفهمید چرا اون رو به گلوله بستن؟ ... سلاح گرم یا هیچ کدوم از اشیای مسروقه توی وسایل محمد پیدا نشده بود طبق تصاویر پزشکی قانونی از جسد ... چند گلوله به زیر کتف و بغلش اصابت کرده بود ... این فقط در شرایطی می تونست اتفاق افتاده باشه که اون بچه ... به نشانه تسلیم دست هاش رو بالا برده باشه یعنی اونها، به کسی شلیک کرده بودن که تسلیم شده😳 این چیزی بود که تمام شاهدهای صحنه به زبان آورده بودن . - اون بچه با وحشت و در حالی که می لرزید کوله اش رو انداخت و دستش رو بالا برد ... هیچ کسی از اون پلیس ها سوالی نکرد ... هیچ کدوم توبیخ نشدن ... رئیس پلیس بدون ساده ترین کلمات عذر خواهی اعلام کرد ... هر روز انسان های زیادی در دنیا جانشون رو از دست میدن و کشته شدن محمد هم مثل اونها، فقط یه تراژدیه اما پلیس ها به اینکه ... اون بچه مسلح هست یا نه ... شک کردن ... و این عمل پلیس، صرفا دفاع از خود محسوب می شده و اونها هیچ اشتباهی مرتکب نشدن... 😌 26 گلوله برای دفاع از خود ... حتی دیدن چهره پدر و مادرش هم تمام وجودم رو آتش می زد هیچ کسی بهتر از من، حس اونها رو درک نمی کرد ... اونها حرف می زدن ... من حرف های اونها رو می نوشتم ... و زیرچشمی به دست علیل و دردناکم نگاه می کردم ... هر چند اونها هم سفیدپوست بودن ... اما قسم خوردم هر کاری از دستم برمیاد براشون انجام بدم😬 چند روزی می شد که مردم با شنیدن این خبر به خیابون اومده بودن ... از تحصن جلوی اداره پلیس گرفته تا تظاهرات خیابانی ... تظاهراتی که عموما باخشونت پلیس تمام می شد ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ترنم باران این روزها و یادی از رعایت حق الناس... #مدافعان_حرم #باران #حق_الناس #اختلاس😏 #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا