eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت187 با دیدن چه
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



به خودم که می‌آیم، می‌بینم سلما با چشمان پرسشگر نگاهم می‌کند و یادم می‌افتد او یک کلمه از کلمات فارسی‌ام را نمی‌فهمد.😕

حتما دارد با خودش فکر می‌کند من خل شده‌ام و دارم هذیان می‌گویم؛ هرچند حرف‌هایم بی‌شباهت به هذیان هم نبود.

صورت سلما را نوازش می‌کنم و لبخند می‌زنم.☺️
نگاه به ساعت می‌اندازم؛ کم‌کم باید بروم.

 دوطرف صورت سلما را میان دستانم می‌گیرم و می‌گویم:
- ربما مواشوفک ابدا. لاتخافی. کل شی رح یکون عل مایرام. (ممکنه دیگه نبینمت. نترس. همه چیز درست می‌شه.)

دست می‌کشم روی حرزی که دفعه قبلی دور گردنش انداختم:
- انتی مو وحیده. ان الله معک. الله يهتم بك. (تو تنها نیستی.  با توئه، حواسش به تو هست.)

و باز هم درگیر می‌شوم با چشمان ملتمسش که به زبان بی‌زبانی می‌گوید نرو و اشک در چشمانش موج می‌خورد.

چقدر سخت است بی‌توجهی کردن به این نگاه!😊

این‌بار ملایم‌تر می‌گویم:
- روحی! لاتبکی!(عزیزم گریه نکن!)

و آرام دستانش را که دور گردنم حلقه شده، باز می‌کنم.

روی پانسمانش بوسه می‌زنم و غمم را پشت لبخند پنهان می‌کنم.

عروسک را محکم به سینه‌اش می‌چسباند و لبش را جمع می‌کند.
انگار بودن این عروسک باعث شده راحت‌تر رفتنم را قبول کند.

از جا بلند می‌شوم و سلما هم کنارم می‌ایستد. قدش تا زانویم می‌رسد و شلوارم را با دستان کوچکش می‌گیرد.

گردنش را به عقب خم کرده تا ببیندم. یک طره از موهای طلایی‌اش را که روی صورتش افتاده، کنار می‌زنم و می‌گویم:
- فی امان الله روحی!(خداحافظ عزیزم!)


دستانش آرام از شلوارم جدا می‌شود و قدمی به عقب می‌روم؛ طوری که در آستانه در بایستم.

مطهره کنار سلما ایستاده و همین خیالم را راحت می‌کند. برایش دست تکان می‌دهم و می‌خندم.

او هم آرام دستش را بالا می‌آورد و تکان می‌دهد. خیالم کمی آسوده می‌شود.

صدای زنگ گوشی‌ام، یادآوری می‌کند که باید بروم. دیگر معطل نمی‌مانم و راه می‌افتم به سمت پله‌ها.

همزمان، تماس را وصل می‌کنم. صدای بلند کمیل در گوشم می‌پیچد که نفس‌نفس می‌زند:
- الو آقا! کجایید؟ مگه نرفته بودید حرم؟

- چرا رفته بودم! چطور؟

- پس کجا...

جمله کمیل تمام نشده، صدای داد مرصاد را از پشت خط می‌شنوم که انگار گوشی را از دست کمیل کشیده است:
- تو معلوم هست کدوم گوری هستی؟

ابروانم را به هم گره می‌زنم و سر جایم می‌ایستم:
- اینو باید از تو پرسید! چه خبرته؟

مرصاد نفس‌نفس می‌زند و می‌گوید:
- اون خط سفیده؟

- لابد سفیده که هنوز ازش استفاده می‌کنم!

نفسش را از سر خشم بیرون می‌دهد:
- خب... بگو ببینم کجایی؟


... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول رمان رو اینجا ببینید
💔 <🇮🇷>وصیت می‌کنم اسلام را ؛ در این برهه كه تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است ؛ تنها نگذارید☝️🏻 ۱۲ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
﷽ 💔 #پیامبررحمت بیاورد از حـرا قـــــرآن مـحـمـــد که رجحان داشت بر باران محمد اگرچه احمـد و خیــ
﷽ 💔 کای محمّد این جهان و آن جهانی نیستی لاجرم این جان داری صدر و آن جا متّکا رحمتت زان کرده اند این هر دو تا از گردنعل این جهان را سُرمه باشی، آن جهان را توتیا صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ پشت هر زن و مرد موفق، خدای مهربون وایساده... . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدایا بخاطر انسانهای خوب....شکررررررت😍 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ❤️ حسـیـن_جانـم سیزده بار گره مےزنم این چشم ترم بر ضریح تو ڪه شاید بہ هوایش بپرم شاید ازلطف وڪرم، سوخٺ دلٺ وآنگاه ببرے نوڪر شرمنده خود را بہ حرم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ! و باز هم حضرت‌دوست که هر چه هست از اوست، ما را به خود فرا می خواند. ... 💕 @aah3noghte💕
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸 🌸 🌸 ... 💞{@aah3noghte}💞
💔 رسیدیم به سیزدهمین برگ دفتر بهار! الحمدالله! ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ســـــبزه‌ها را بگذاریم به حالِ خودشان! گره از اخم کسی باز کنی... بهتر نیست؟ ... 💕 @aah3noghte💕
❗️ استاد‌پناهیان: تجربہ‌بہم‌یا‌دداده‌ڪہ... برا؎اینڪه‌طلب‌شہادت‌ڪنۍ، ‌نبایدبہ‌گذشتہ‌خودت‌نگاه‌ڪنۍ...! راحت‌باش! نگران‌هیچۍنباش! فقط‌مواظب‌این‌باش‌ڪہ شیطون‌بهت‌نگہ‌تولیاقت‌شہادت‌ندار؎...! ... 💞@aah3noghte💞
💔 سبزه ام را می سپارم دستِ آقای نجف طالِعم دستِ علی باشد, برایم بهترستـــ اِعتقاد هــر کسی باشد برایش محتــرم سیزده را دوست دارم,زاد روزِ حیدرست ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5807597800615056583.mp3
11.85M
۳۰ 💥برای بزرگ شدنِ روح، می‌تونی، مسیرِ سخت و طاقت‌فرساش رو طِی نکنی، ولی برسی! ⚡️برای تکامل بخش انسانی‌ات، می‌تونی کمتر از بقیه، تلاش کنی، ولی زودتر از بقیه برسی! بله ...این جاده هم، مثل همه‌ی جاده‌ها، میانبر داره ❗️ این میانبر شیرین رو، کشف کن! ... 💞@aah3noghte💞 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت188 به خودم که
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  


مرصاد نفس‌نفس می‌زند و می‌گوید:
- اون خط سفیده؟

- لابد سفیده که هنوز ازش استفاده می‌کنم!

نفسش را از سر خشم بیرون می‌دهد:
- خب... بگو ببینم کجایی؟

- هلال احمر. چطور؟

- همونجا بمون تا بیام دنبالت.

قبل از این که حرفی بزنم، بوق اشغال را می‌شنوم و نگرانی به جانم چنگ می‌اندازد.

مرصاد کِی آمد سوریه؟ چرا انقدر حساس شده‌اند روی من؟

کلافه در راهرو قدم می‌زنم. این ماجرا بوی خوبی نمی‌دهد و به احتمال نود درصد، مربوط است به همان جریان  در بیمارستان دمشق.
نمی‌توانم یا شاید نمی‌خواهم بپذیرم موضوع انقدر جدی ست.

ده دقیقه‌ای می‌گذرد که دوباره گوشی‌ام زنگ می‌خورد و مرصاد می‌گوید بروم در پشتی ساختمان.

بدون این که با نیروهای هلال احمر حرفی بزنم، در پشتی را پیدا می‌کنم و از آن بیرون می‌زنم.

مرصاد و کمیل داخل یک جیپ نشسته‌اند. کمیل برایم دست بلند می‌کند که ببینمش.

سوار که می‌شوم و عقب می‌نشینم، مرصاد با چهره‌ای که از خشم سرخ شده به سمتم برمی‌گردد و می‌غرد: تو اونجا چکار می‌کردی؟ نمی‌گی خطرناکه؟

داد زدنش فشار عصبی مضاعفی می‌شود روی ذهنِ درگیرم و صدایم را بالا می‌برم: مگه من بچه‌م که اینطوری حرف می‌زنی؟ همه جای این مملکت خطرناکه! چرا نمی‌گی چی شده؟😠

مرصاد دهانش را باز می‌کند برای جواب؛ اما کمیل پادرمیانی می‌کند که کار به دعوا نکشد:
- آقا مرصاد! آروم باشید!

مرصاد دست می‌کشد به صورتش و یک نفس عمیق می‌کشد؛ من هم. برمی‌گردد به سمت جلو و استارت می‌زند.

دست به سینه و با اخم، منتظر می‌شوم مرصاد آرام شود و برایم توضیح بدهد؛ اما کمیل زودتر اقدام می‌کند برای شکستن این سکوت سنگین:
- علت این که گفتن باید برگردید تهران، اینه که فهمیدیم . احتمالا برنامه دارن برای ترورتون.😕



مرصاد بالاخره به حرف می‌آید و جمله کمیل را کامل می‌کند:
- ولی حداقل اگه ایران باشی، می‌تونیم بفهمیم کی بودن و چی بودن. خودتم به جهنم.

خنده‌ام می‌گیرد از عصبانیت مرصاد؛ اما خودم را کنترل می‌کنم: من حواسم به دور و برم هست. اگه جایی می‌رم یعنی اولا مطمئنم امنه دوما باید برم.

مرصاد جواب نمی‌دهد و زیر لب می‌گوید: الان می‌ریم فرودگاه، یک ساعت و نیم دیگه پروازت می‌پره. خودمم هستم حواسم بهت باشه.

...و تا خود فرودگاه دیگر چیزی نمی‌گوییم. سکوت ماشین پر است از صدای باد. 

نزدیک اذان مغرب است و خیابان‌ها خلوت شده. همه‌جای این شهر و کشور، خطری تهدیدت می‌کند و شب‌ها بیشتر؛ تازه الان اوضاع خوب است.

تا چند سال پیش واقعا در دمشق قانون جنگل حاکم بود. هرکسی زورش بیشتر بود، می‌آمد و می‌زد و می‌کشت و می‌دزدید و پلیس و نیروهای نظامی هم اگر خودشان دزد و رشوه‌گیر نبودند، باز هم کاری از دستشان برنمی‌آمد. 

همین بی‌قانونی و هرج و مرج سوریه را به جولان‌گاه داعش تبدیل کرد؛ همین رشوه‌گیری و قبیله‌بازی.😏

... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول را اینجا بخوانید
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید شو 🌷
💔 هیچ تعریفی تو را زین بِه نمیدانم که شد؛ در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین👌... #جناب_صائب السَّلا
💔 شده و شور و شعف دارم من سائلِ کوی تو ام، کاسه به کف دارم من آمده و ذکرِ «علـی» می‌گیرم در دلم حسرتِ ایوانِ نجف دارم من :)🤍 السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام. السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به نام زيبای نورانی ات که   مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ  ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَايُبْصِرُونَ.  (سوره مباركه بقره. آيه ١٧) ترجمه: مَثَل ایشان مانند کسی است که آتشی بیفروزد،  و همین که روشن کند پیرامون او را، خدا روشنی آنان را ببرد و رها کند ایشان را درتاریکی‌یی  که هیچ نبینند. از اول آيه دلم ماند پيشِ عبارتِ "اَضاءَت حَوْلَهُ"! يك جور خفت و خواري ريخت توي وجودم! از تمام آن باورهايي كه فقط تا يك متري ام را بيشتر  روشن نكردند!  از خودم كه نور را از "نور" نخواستم از "نار"  خواستم.  و چه جهانِ  كوچك ِ كم سويي دارم!  پ.ن: اولين روز، روشناي وجودتان، مبارك تان، نوش تان ... 💞 @aah3noghte💞